رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۸ مرداد ۱۳۸۹
هانری لوفور

امر روزمره و روزمرگی

ترجمه‌‌ی سمانه مرادیانی

درآمد مترجم: به لحاظ کم‌بود منابع فارسی‌زبان از لوفور و نیز اهمیت وی به‌عنوان یک جامعه‌شناس مارکسیست اثرگذار در اندیشه‌ی غربی که در حیطه‌های شهری هم‌چون زیست شهری، کنش متقابل انسان و کالا در شهر، کنش متقابل انسان و شهر در شهر، دیالکتیک چهارتایی مکان و زمان، امر روزمره، زندگی روزمره و روزمرگی نظریه‌های فراوانی داشته است این مقاله اهمیت فراوانی در تبیین تدقیقی ترم‌ها و مفاهیمی لوفوری دارد. ضمنن، در این ترجمه the everyday را معادل با «امر روزمره»، everyday life را معادل با «زندگی روزمره»، و everydayness را معادل با «روزمرگی» گرفته‌ام.

پیش از مجموعه‌ی انقلاب‌هایی که در دوران ِ به‌اصطلاح مدرن روی دادند، مسکن، الگوهای پوشش، خوراک و نوشیدنی‌ها و خلاصه‌ کلیت زندگی گوناگونیِ شگفت‌انگیزی داشت. الگوی زندگی بدون‌ وابستگی به نظامی خاص مطابق با منطقه و کشور، سطوح و طبقات اجتماعی، منابع طبیعی در دست‌رس، فصل، آب و هوا، شغل، سن، و جنس گوناگون و متفاوت بود.

این گوناگونی هیچ‌گاه به‌درستی فهم و تبیین نشده و همواره در برابر هر نوع تفسیر خردگرایانه که مختص عصر ماست به‌وسیله تجاوز به آن گوناگونی و به‌نابودی‌کشاندن‌اش مقاومت کرده است. امروزه شاهد میلی جهانی به همسانی هستیم. خردگرایی به اتفاق خردناگرایی نه گوناگونی که بل استیلا می‌یابد. در چنین شرایطی نشانه‌هایی که در روش بیانی خود به‌غایت خردگرایانه‌اند به چیزها ضمیمه گشته‌اند تا اعتبار مالکان آن‌ها و جای‌گاه آن‌ها را در سلسله‌مراتب اجتماعی نشان دهند.

فرم‌ها، عمل‌کردها و ساختارها

چه اتفاقی افتاده است؟ پیش‌تر همواره فرم‌ها، عمل‌کردها و ساختارهایی وجود داشتند. چیزها هم‌چون نهادها، و «ابژه‌ها» هم‌چون «سوژه‌ها» به معانی دست‌یافتنی و به اشکال قابل‌فهم مربوط بودند. مردم، چه به لحاظ فردی و چه در گروه، اعمال مختلفی انجام می‌دادند که برخی از آن‌ها فیزیکی (خوردن، نوشیدن، خواب) و برخی دیگر اجتماعی بود (کارکردن، سفرکردن).

ساختارها که برخی طبیعی و برخی دیگر ساختگی بودند مجال انجام عمومی یا خصوصی این اعمال را البته با تفاوتی ریشه‌ای و رادیکال فراهم می‌کردند: این فرم‌ها، عمل‌کردها و ساختارها شناخته شده نبوده و نام‌گذاری نشده بودند. زمانی آن‌ها در آن واحد در پیوند با هم و متمایز از یک‌دیگر، قسمتی از یک کل نامتفاوت بودند.

تفکر تحلیلی بعد از دکارت غالبن با این «کلیت‌های» انضمامی در چالش بوده است: هر تحلیلی از واقعیت ابژکتیو یا اجتماعی به تحلیلی مقاومت‌کننده از آن‌چه که باقی مانده است منجر می‌شود و باقی‌مانده‌ی چنین واقعیت‌هایی که توسط تفکر بشر قابل تقلیل نیستند موضوع تحلیلی نامتناهی و حفظ تفکری الهی می‌گردد.

هر «کلِ» پیچیده‌ای از کوچک‌ترین ابزار گرفته تا بزرگ‌ترین آثار هنری و آموزشی، دارای ارزشی نمادین بود که آن را به بزرگ‌ترین معنای ممکن پیوند می‌داد: به الوهیت و انسانیت، قدرت و خرد، خوب و بد، سعادت و بدبختی، امر دیرپا و امر کم دوام. این ارزش‌های بزرگ خود بسته به شرایط تاریخی، طبقات اجتماعی، حاکمان و نظام آموزشی ناپایدار و تغییر پذیر بودند.

هر ابژه‌ای (یک صندلی دسته‌دار به‌اندازه‌ی یک تکه‌پارچه، یک وسیله‌ی آشپزخانه درست به‌اندازه‌ی یک خانه) به «سبک» معینی مرتبط بوده و بنابراین به عنوان یک کالا محتوای کارکردها و ساختارهای بزرگ‌تری بود که اجزای یک‌پارچه‌ی فرم آن بودند.

چه شد که این موقعیت تغییر کرد؟ عنصر کارکردی، خود عنصری آزاد و خردمندانه بوده، سپس به تولید انبوه صنعتی درآمده و نهایتن با محدودیت و اجبار تحمیل شده بود: می‌توان گفت به‌وسیله‌ی تبلیغات و با لابی‌های قدرتمند اقتصادی و سیاسی. ارتباط فرم با کارکرد و ساختار از بین نرفته است. برعکس، به ارتباطی اعلان‌شده تبدیل گشته است، به همین عنوان تولید شده و قابل‌رؤیت‌تر و قابل‌خوانش‌تر گشته، و در شفافیت این سه اصطلاح اعلان گشته و به نمایش در آمده است.

یک ابژه‌ی مدرن به‌روشنی می‌گوید که چیست، چه نقشی دارد و کجاست. این امر مانع از غلونمایی و بازتولید نشانه‌هایی حاکی از بی‌معنایی آن نمی‌شود: نشانه‌های رضایت‌مندی، سعادت، کیفیت‌مندی، ثروت. از صندلی دسته‌دار یا قهوه‌جوش مدرن گرفته تا اتومبیل، این نقش سه‌گانه‌ی فرم-کارکرد-ساختار هم‌زمان با هم آشکار و مشهود است.

در میان این پارامترها سیستم‌ها یا زیرسیستم‌های چندگانه‌ای ساخته شده‌اند که هر یک به روش خود مجموعه‌ی کمابیش منسجمی از ابژه‌های کمابیش بادوام ایجاد می‌کنند. مثلن در حوزه‌ی معماری، انواع مختلفی از سبک‌های محلی، منطقه‌ای و ملیِ معماری به نوعی «شهرسازی معمارانه» منجر شده‌اند که نظامی جهانی و همسان‌ساز از ساختارها و کارکردها در فرم‌های هندسی خردگرایانه است.

همین مسأله در مورد غذایی که به‌شیوه‌ی صنعتی تولید می‌شود نیز صدق می‌کند: دسته‌ای از تولیدات مرتبط با ابزارهای کار خانگی مثل یخچال، فریزر، اجاق‌گاز و غیره شیوه‌ی تهیه‌ی خوراک را تعیین می‌کنند. و البته سیستم کلیت‌بخشی که در زمینه‌ی ساخت اتومبیل ایجاد شده است و آماده‌ی قربانی‌کردن کل جامعه برای استیلای این کالا به نظر می‌رسد. این سیستم‌ها و زیرسیستم‌ها یا رو به زوال خواهند گذاشت و یا از کار خواهند افتاد. آیا حتا روزهای سفر با ماشین هم شمارش شده‌اند؟

در مورد هر یک از موارد مسکن، مد و غذا آن‌چه تمایل بوده است و هنوز این تمایل وجود دارد ایجاد زیرسیستم‌های خودکاری است که از یک‌دیگر مستقل باشند. هر یک از آن‌ها دارای گوناگونی‌ای همانند الگوهای قدیمی زندگی در دوران پیش از مدرنیسم هستند. این گوناگونی و دگرگونی کاملن آشکار است. کاملن سازماندهی شده است.

هرگاه نیروهای مسلطی که این گوناگونی را برای ترکیب این عناصر با یک‌دیگر فراهم می‌کنند فهم شوند مکانیسم ساختگی گروه‌بندی آن‌ها فهم شده و ناخردمندانه‌بودن گوناگونی آن‌ها غیرقابل‌تحمل خواهد شد. سیستم فرو خواهد پاشید.

همه‌ی چنین سیستم‌هایی از یک قانون مشترک کارکردگرایانه پیروی می‌کنند. می‌توان امر روزمره را به عنوان مجموعه‌ای از کارکردها توصیف کرد که میان نظام‌هایی که شاید به‌صورتی متمایز پدیدار شوند ارتباط برقرار می‌کند. بنابراین زندگی روزمره یک تولید است، رایج‌ترین تولیدات در دورانی است که در آن تولید مصرف را به دنبال دارد، و مصرف توسط تولیدکننده‌ها تولید می‌شود: نه توسط «کارگران»، بل توسط مدیران و مالکان ابزارهای تولید ([تولید] روشن‌گری، ابزارآلاتی، علمی).

چنین است که امر روزمره را می‌توان جهانی‌ترین و در عین حال منحصربه‌فردترین، اجتماعی‌ترین و درعین حال فردی‌شده‌ترین، آشکارترین و درعین حال پنهانی‌ترین وضعیت دانست. وضعیتی که برای شفافیت‌بخشیدن به فرم‌ها و به‌وسیله‌ی کارکردها ترتیب داده شده و از خلال ساختارها ثبت گردیده است. امر روزمره در چنین وضعیتی که ساخته و پرداخته‌ی جامعه‌ی بوروکراتیکِ تحت نظارت مصرف‌گرایی است جریان دارد.

یک مخرج مشترک

دیدیم که امر روزمره یک مفهوم است. به این منظور که بتوان زندگی روزمره را یک مفهوم انگاشت، باید واقعیت آن مسلط گردد و دغدغه‌های همیشگی درباره‌ی کم‌بودها و کاستی‌ها – «امروز سهم نان روزانه ما را بدهید ...» – ناپدید شود. تا چندی پیش اشیا و وسایل و ساختمان‌ها یکی‌یکی ساخته می‌شدند، و همگی در ارتباط با مرجع‌های اخلاقی و اجتماعیِ پذیرفته‌شده یعنی نمادها قرار داشتند.

با آغاز قرن بیستم همه‌ی این مرجع‌ها از جمله بزرگ‌ترین و قدیمی‌ترین آن‌ها یعنی نمادِ پدر (جاودانه یا فانی، الهی یا زمینی) فرو ریخت. حال چگونه می‌توانیم از این ترکیب نامتعارف و فهم‌ناشده‌ی حقایق سر درآوریم؟ فروپاشی ارزش‌ها در اخلاق، تاریخ، طبیعت، مذهب، شهرها، فضا؛ حتا فروپاشی چشم‌انداز در مفهوم سنتی و انضمامیِ کلمه یا فروپاشی تونالیتی در موسیقی ... وفور – یک وفور عقلانی و برنامه‌ریزی‌شده و از-رواج-‌افتادگی برنامه‌ریزی‌شده‌ی متعاقب آن – جای‌گزین کم‌بود در جهان پیش‌رفته شده و استعمار ویران‌گر جهان سوم و نهایتن استعمار ویران‌گر خود طبیعت را به دنبال داشته است. ... رواج نشانه‌ها، جنگ و خشونت فراگیر، انقلاب‌هایی یکی پس از دیگری تنها در نفی یک‌دیگر و علیه خودشان.

امر روزمره به شکل امروزین‌اش تنها مرجع معقول باقی مانده است. از طرف دیگر «روشن‌فکران» در جایی دیگر به دنبال دست‌گاه‌هایِ مرجع خود می‌گردند: در زبان و سخن‌وری، یا گاه حتا در حزبی سیاسی. پیش‌نهاد من گشودن رمز معمای دنیای مدرن با توجه به امر روزمره است.

مفهوم روزمرگی نه نشان‌گر یک سیستم که نشان‌دهنده مخرجی مشترک میان سیستم‌های موجود است؛ از جمله سیستم‌های قضایی، معاهداتی، آموزشی، مالی، و پلیسی. ابتذال؟ چرا مطالعه و بررسی ابتذال باید مبتذل باشد؟ آیا آن چیزهایی که سوررئال، غیرمتعارف، شگفت‌انگیز و خارق‌العاده هستند نیز بخشی از واقعیت نیستند؟ چرا مفهوم روزمرگی را حاکی از امری غیرعادی در امری عادی تلقی نکنیم؟

تکرار و تغییر

چنان‌که صورت‌بندی گشت، مفهوم امر روزمره پرتویی بر گذشته می‌افکند. زندگی روزمره همواره وجود داشته است، هرچند ممکن است الگوهای آن در زمان‌های گذشته متفاوت از عصر ما بوده باشد. سرشت امر روزمره همواره به‌واسطه‌ی وسواس و نیز ترس، تکراری و نیز پنهانی بوده است.

در بررسی امر روزمره با مشکلِ بزرگِ تکرار مواجه می‌شویم، یکی از بزرگ‌ترین مشکلاتی که با آن مواجهه شده‌ایم. امر روزمره در میانه‌ی دو الگوی تکرار قرار می‌گیرد: تکرار چرخه‌ای که بر طبیعت و تکرار خطی که بر فرایندهای به‌اصطلاح «عقلانی» حاکم است.

امر روزمره از طرفی به چرخه‌های روز و شب، فصل کاشت و برداشت، فعالیت و فراغت، گرسنگی و سیری، میل و ارضای میل، زندگی و مرگ، و از طرف دیگر به حالات تکرارشونده کار و تولید اشاره دارد.

در زندگی مدرن، این حالات تکرارشونده‌ی چرخه‌ها را پنهان کرده و بر آن‌ها غلبه می‌کنند. امر روزمره یک‌نواختی خود را به نمایش می‌گذارد. [امر روزمره] این‌قدر ثابت متغیرهاست که در این میان پنهان می‌ماند. روزها یکی پس از دیگری می‌آیند و به یک‌دیگر شباهت دارند، و با این وجود - در این‌جا تناقض درونیِ روزمرگی قرار دارد – همه‌چیز در حال تغییر است.

اما این تغییر برنامه‌ریزی‌شده است: کهنگی و از-رواج-افتادگی الگوها نیز برنامه‌ریزی‌شده است. تولید، بازتولید را در پی دارد؛ تولید تغییر را به نحوی اعمال می‌کند که انگار تأثیر سرعت را به تأثیر یک‌نواختی اضافه می‌کند. برخی از مردم از شتاب زمان می‌نالند، برخی از آنان از کندی گذر زمان. هر دوی آن‌ها حق دارند.

انفعال عمومی و گونه‌گون‌شده

با توجه به مخرج مشترک فعالیت‌ها، محل و محیط‌های کار انسان، امر روزمره هم‌چنین می‌تواند از جهت جنبه‌ی یکسان بخش‌های اصلی زندگی اجتماعی تحلیل شود: کار، خانواده، زندگی خصوصی، اوقات فراغت. این بخش‌ها هرچند از نظر ظاهری متمایز از یک‌دیگر هستند ساختاری دارند که از طریق آن می‌توان به جنبه‌ی مشترک‌شان پی برد: این جنبه، انفعال سازماندهی‌شده‌ی آن‌هاست.

این انفعال در فعالیت‌های مربوط به اوقات فراغت انفعالِ تماشاگری است که با تصاویر و چشم‌اندازها مواجه است؛ در محیط کار این انفعال، انفعال کارگری است که در فرایند تقسیم کار نقشی به او اختصاص نیافته است؛ در زندگی خصوصی، این انفعال تحمیل نوع خاصی از مصرف است، چرا که گزینه‌های موجود برای مصرف از-پیش-معین-شده و نیازهای مصرف‌کننده‌ها را تبلیغات و سیاست‌های بازار تعیین می‌کند.

افزون بر این‌ها این انفعال فراگیر به صورت نابرابرانه تقسیم گشته است. این انفعال بیش‌تر بر زنان که محکوم به زندگی روزمره هستند، بر طبقه‌ی کارگر و کارمندانی که تکنوکرات نیستند، بر جوانان - و خلاصه بر اکثریت مردم - تحمیل می‌شود. هرچند اشکال زندگی روزمره متفاوت است و در یک زمان و به‌یک‌باره بر همه‌ی این افراد تحمیل نمی‌گردد.

مدرنیته

امر روزمره پوششی دارد: این پوشش، مدرنیته است. داستان‌های اخبار و تظاهرهای لجام‌گسیخته‌ی آثار هنری، مُدها و مسابقات ورزشی، یاوه‌های امر روزمره را بی‌آنکه بزدایند مخفی می‌کنند. گاهی تصاویر سینما و تلویزیون امر روزمره را با نمایش تصاویری از خودِ آن و گاه با نمایش امر آشکار غیرروزمره در تصاویر مربوط به خشونت، مرگ، حوادث غیرعادی، و زندگی پادشاهان و مشاهیر – کسانی که از ما انتظار می‌رود باور کنیم که بر روزمرگی غلبه کرده‌اند - تحریف می‌کنند. مدرنیته و روزمرگی ساختار ژرفی را برساخته‌اند که تحلیلی انتقادی می‌تواند پرده از حیله‌های آن بردارد.

یک‌چنین تحلیل انتقادی از امر روزمره به چندین روش متضاد توضیح داده شده است. برخی با بی‌قراری از آن انتقاد می‌کنند؛ آن‌ها می‌خواهند «زندگی را تغییر دهند» و این کار را به‌سرعت انجام دهند؛ آن‌ها این تغییر سریع را تماما و همین الان می‌خواهند! برخی دیگر عقیده دارند که تجربه‌ی زیسته نه مهم است و نه جالب توجه، و به‌جای تلاش برای فهم آن باید درصدد به-حداقل-رساندن تجربه‌ی زیسته برآییم تا مجال بیش‌تری برای پیش‌رفت دانش و تکنولوژی و رشد اقتصادی و غیره فراهم گردد.

به دسته‌ی اول باید پاسخ دهیم که تغییردادن امر روزمره مستلزم شرایط خاصی است. ایجاد وقفه در زندگی روزمره با برگزاری فستیوال – خشونت‌آمیز یا مسالمت‌آمیز - شدنی نیست. برای تغییردادن زندگی جامعه، محیط، معماری، و حتا شهر باید تغییر داده شوند.

پاسخ ما به دسته‌ی دوم چنین خواهد بود که کاستن از «تجربه‌ی زیسته» سهمگین است. فهم درستی از نابسندگیِ این اومانیسمِ واهی مانع همسان‌انگاشتن انسان‌ها با حشرات خواهد شد. با به‌کارگرفتن ابزارهایی بزرگ و تکنیکی و با توجه به خطرات هولناکی که در این راه انتظارمان را می‌کشند می‌توانیم از این انسان‌گرایی به نوعی «فراانسان‌گرایی» گذر کنیم.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

کاش منبع مورد استفاده برای ترجمه را هم مشخص می‌کردید

-- حامد ، Dec 15, 2009 در ساعت 07:38 PM

من متوجه شدم که این آقا حرف های خیلی زیادی برای گفتن دارد و آدم مهمی است چون حرف هایش اصلا قابل فهم نبود!

-- بدون نام ، Dec 16, 2009 در ساعت 07:38 PM

سلام. ترجمه خوبی بود. چنین کتابی از لوفور به فارسی ترجمه نشده است. اگر شده است لطفا ناشر را معرفی کنید. نیمه اول بهتر از نیمه دوم ترجمه از آب درآمده است. با سپاس

-- مهراد دانش ، Dec 16, 2009 در ساعت 07:38 PM

اگرممکن است منابع بیشتری در این زمینه معرفی نمایید.البته کتاب "فرهنگ وزندگی روزمره "نوشته اندی بنت منبع نسبتاجالبی برای علاقمندان است.

-- چیازرگه ، Jan 1, 2010 در ساعت 07:38 PM

vaghean khoob bood.mercy aziz.ey kash hame mesle shoma veghe gara boodan

-- mehdi ، Aug 19, 2010 در ساعت 07:38 PM