رادیو زمانه > خارج از سیاست > مقالات > برساختن رهبری در تعارض با وصیتنامهی خمینی | ||
برساختن رهبری در تعارض با وصیتنامهی خمینیاکبر گنجیاشاره: ساختار حقوقی (قانون اساسی) و ساختار سیاسی واقعی ایران، دارای انتخابات ریاست جمهوری، انتخابات مجلس شورای اسلامی، انتخابات مجلس خبرگان رهبری و انتخابات شوراهای شهر است. برای افرادی که از بیرون به ایران مینگرند،این واقعیت،ایران را از بقیهی کشورهای منطقه خاورمیانه متمایز میسازد. ممکن است برخی گمان کنند که این واقعیت با سلطانی بودن رژیم ایران منافات دارد1. پرداختن به این موضوع اهمیت ویژهای در فرایند گذار به دموکراسی دارد. برای اینکه برمبنای نوع رژیم دیکتاتوری (دیکتاتوریهای نظامی، دیکتاتوریهای فاشیستی و توتالیتر، دیکتاتوریهای سلطانی)، نوع گذار تفاوت خواهد داشت. از سوی دیگر،باید به این پرسش پاسخ گفت: چرا دستگاه سرکوبگر آیتالله علی خامنهای، سعید حجاریان را بازداشت کرد و او را تحت انواع فشارها قرار داد تا بگوید رژیم ایران، رژیم سلطانی نیست؟ مقالهی حاضر به تمام وجوه سلطانیسم در ایران نمیپردازد، بلکه فقط نقش سلطان (علی خامنهای) را در کلیه انتخابات ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی در دوران ۲۰ ساله زمامداری وی برملا کرده و نشان میدهد که انتخابات در نظام سلطانی به چه معناست؟ مدعای مقالهی حاضر این نیست که انتخابات در نظام سلطانی ایران هیچ نقش و کارکردی ندارد، یکی از نقشهای انتخابات این است که قادر به بسیج اجتماعی مردم و خصوصاً جوانان است. اما این واقعیت نافی سلطانی بودن رژیم نیست. مخالفان شرکت در انتخابات با اصلاح طلبان موافق شرکت در انتخابات، از جهات گوناگون وحدت نظر دارند: هر دو گروه بر این واقعیت انگشت مینهند که شورای نگهبان از راه نظارت استصوابی (یعنی حذف مخالفان و رقبا،انتخابات را تا حدود زیادی به انتصابات تبدیل کرده است. نظامیان و گروههای شبه نظامی به طور سازمان یافته به سود یک جناح از رژیم در انتخابات دخالت میکنند. تقلب در انتخابات ایران به سنتی پایدار تبدیل شده است. تحریم کنندگان به دلیل غیر رقابتی، غیر منصفانه و ناعادلانه بودن انتخابات، خصوصاً تقلب گسترده، انتخابات را تحریم میکردند. اما اکثریت اصلاح طلبان تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ این باور را تبلیغ میکردند که رژیم حداکثر توانایی جابهجایی ۳ تا ۴ میلیون رأی را داراست، به همین جهت اگر بیش از ۷۰ درصد از مردم در انتخابات شرکت کنند،اصلاح طلبان برندهی قطعی انتخابات خواهند بود. اما پس از برگزاری انتخابت ۲۲ خرداد،آنها ادعا کردند که رژیم ۱۱ میلیون رأی را به سبد محمود احمدی نژاد ریخته است (مدعایی که در نماز جمعه ۲۹ خرداد علی خامنهای از سویی اصلاح طلبان نقل کرد). اصلاح طلبان مجلس هفتم و هشتم را محصول کودتای انتخاباتی به شمار آوردند و دولت فعلی را هم دولت کودتایی قلمداد کرده و میکنند. تحریم کنندگان مخالف مشروعیت بخشی به رژیم از طریق مشارکت در انتخابات متقلبانه بودند و از بسیج اجتماعی دفاع میکردند. در ۲۲ خرداد بیش از ۸۰ درصد مردم در انتخابات شرکت کردند و رژیم هم مطابق معمول دست به تقلب زد. اما مردم، به طور خودجوش به خیابانها ریختند و جنبشی اجتماعی پدید آوردند. آنان با نقض عملی قوانین ناعادلانه و ناحق (نافرمانی مدنی)، نشان دادند که میتوان در انتخابات رژیم شرکت کرد و از انتخابات متقلبانه علیه مشروعیت ادعایی استفاده کرد (مانند اتفاقی که پس از انتخابات زیمباوه علیه موگابه روی داد و مخالفان به خیابانها ریختند و موگابه مجبور شد نخست وزیری را به مخالفان بسپارد). مقاله ی حاضر به هیچیک از این امور نمیپردازد، بلکه فرایند فرمایشی کردن انتخابات، بسط قدرت سلطان و ناموثر شدن آرای مردم را بر ملا میسازد. ۱- مسئولیتهای خامنهای پس از انقلاب: علی خامنهای متولد ۲۴ تیرماه ۱۳۱۸ است. در دوران انقلاب از سوی آیتالله خمینی به عنوان یکی از اعضای شورای انقلاب منصوب شد. پس از پیروزی انقلاب ۱۹۷۹ سمتهای وی به شرح زیر بوده است: معاونت وزارت دفاع در سال ۱۳۵۸. سرپرستی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ۵۸، نمایندهی آیتالله خمینی در در شورای عالی دفاع، ۱۳۵۹. نمایندهی مجلس، ۱۳۵۸، سومین و چهارمین رییس جمهور طی سالهای ۱۳۶۸- ۱۳۶۰، ریاست شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۱۳۶۰، ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، ۱۳۶۶، ریاست شورای بازنگری قانون اساسی، ۱۳۶۸، انتخاب به عنوان رهبر (ولی فقیه)، ۱۳۶۸. ۲- آغاز دوران رهبری: مجلس خبرگان رهبری در دوران حیات آقای خمینی، آیتالله منتظری را به عنوان جانشین و قائم مقام رهبری انتخاب کرد. آیتالله خمینی در آخرین سال عمر خود، آیتالله منتظری را از جانشینی خود برکنار کرد. با توجه به بیماری آقای خمینی ، نظام با مسألهی بحران جانشینی مواجه شد. برای حل این مشکل و برخی از معضلات قانون اساسی، آیتالله خمینی شورایی را برای اصلاح آن منصوب کرد. یکی از مهمترین موارد اصلاح، جایگزینی «صلاحیت علمی لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه» به جای «صلاحیت علمی و تقوایی لازم برای افتاء و مرجعیت» بود (اصل ۱۰۹ قانون اساسی). اکبر هاشمی رفسنجانی در تمامی دوران آیتالله خمینی، پس از وی قدرتمندترین شخص ساختار سیاسی بود. پس از درگذشت آیتالله خمینی، هاشمی رفسنجانی با ذکر یک داستان علی خامنهای را رهبر جمهوری اسلامیکرد. شاید کسی باور نکند که هاشمی رفسنجانی با نقل یک سخن، با دو واسطه،خامنهای را رهبر کرده باشد، اما واقعیت چیزی جز این نیست. هاشمی در حالی که همه در وضعیت فوقالعادهی درگذشت آیتالله خمینی در مجلس خبرگان رهبری گرد آمده بودند و نمیدانستند چه باید کرد، به آنها گفت: «این حرف آقای شبستری را میخواهند آقایان؟ آقای شبستری چیزی از آقای طاهری شنیدند که امام جملهای دربارهی آقای خامنهای گفتند. اگر آقایان مایلند من نقل کنم، والا... ما شاهد داریم... ما با امام مباحثه داشتیم... فرد را هم میگفتیم، ما فردی را نداریم الان که مطرح کنیم در جامعه... ما فرضمان بر مرجعیت بود و همان مسائل بود. امام فرمودند چرا ندارید... آقای خامنهای... کسانی که موافق هستند قیام بفرمایند2.» بدین ترتیب اکثریت اعضای مجلس خبرگان برخاستند و خامنهای رهبر شد. شبستری از آقای طاهری شنیده بوده است که آیتالله خمینی گفته بوده که چرا کسی وجود ندارد، آقای خامنهای. این عجیبترین و باورنکردنیترین نحوهی انتخاب رهبر است. بدینترتیب سید علی خامنهای در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۳۸۸ توسط مجلس خبرگان رهبری به عنوان ولی فقیه برگزیده شد. هاشمی رفسنجانی گمان میکرد که میتواند علی خامنهای را به عنوان رهبری فاقد قدرت - همچون ملکه انگلیس- به کار گمارد، و خود همچنان به عنوان قدرتمندترین زمامدار نظام ایفای نقش کند. با اینکه چند دهه از آشنایی و دوستی هاشمی و خامنهای میگذشت، برآورد او از شخصیت دوست دیرینهاش تماماً نادرست از کار در آمد. نکتهی بسیار مهم دیگری هم در فرایند رهبر به شمار آوردن علی خامنهای وجود دارد که نمیتوان آن را نادیده گرفت. ساعاتی پیش از این واقعه، علی خامنهای متن وصیتنامهیی آقای خمینی را برای اعضای مجلس خبرگان رهبری قرائت میکند. آیتالله خمینی در خصوص سخنانی که از او نقل میشود به صراحت در پایان وصیتنامهیاش به همهی پیروانش گفته بود: «اكنون كه من حاضرم ، بعض نسبتهای بیواقعیت به من داده میشود و ممكن است پس از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض میكنم آنچه به من نسبت داده شده یا میشود مورد تصدیق نیست، مگر آنكه صدای من یا خط و امضای من باشد، با تصدیق كارشناسان؛ یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم3.» سخنان نقل شده توسط هاشمی رفسنجانی برای رهبر کردن علی خامنهای، برخلاف وصیتنامهیی او بود، برای اینکه نه صدای آیتالله خمینی بود، نه تصویر تلویزیونی او بود، نه خط و امضای او که به تأیید کارشناسان رسیده باشد. بدین ترتیب، هاشمی رفسنجانی و افرادی که مدعای او را پذیرفتند، برخلاف وصیتنامهیی آقای خمینی عمل کردند. بازنگری قانون اساسی که در اواخر عمر آیتالله خمینی آغاز شد، پس از شروع دوران رهبری آیتالله خامنهای هم با حکم وی ادامه یافت. پست نخست وزیری از قانون اساسی حذف شد،قدرت ریاست جمهوری افزایش یافت و به عنوان شخص دوم قدرت سیاسی و مجری قانون اساسی تعیین شد. مهمتر از همه اینکه، مفهوم «ولایت مطلقه فقیه» که توسط آیتالله خمینی برساخته شده بود، به قانون اساسی اضافه شد (اصل ۵۷ قانون اساسی). تعیین سیاستهای کلی نظام هم به عنوان یکی از اختیارات رهبر تعیین گردید (اصل ۱۱۰ قانون اساسی). مفهوم «ولایت مطلقه فقیه» آن چنان که آیتالله خمینی آن را برساخت، اختیاراتاش مطلقه بود و حتی مجاز بود تمامی احکام اولیهی اسلام را برای حفظ و دوام نظام تعطیل کند. با این اصل، رهبر مجاز به هر کاری است و به گفته آیتالله خمینی، حتی مجاز است تمامی تعهدات و قراردادهایی را که با مردم بسته است، به طور یکطرفه لغو کند. این مدعا که مطابق نظریهی ولایت مطلقهی فقیه، دین تابع قدرت سیاسی (ولی فقیه) میگردد، از راه دیگری هم قابل تائید است. از زمان تصویب قانون اساسی تا برکناری آیتالله منتظری تمامی مدافعان ولایت فقیه، مرجعیت را شرط ولایت فقیه به شمار میآوردند. پس از آنکه آیتالله منتظری از جانشینی آیتالله خمینی برکنار شد، برای حل مسأله، شرط مرجعیت کاهش یافت. اگر به مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی در این مورد نگریسته شود، به خوبی روشن میگردد که همان فقهای پیشین، اینک استدلال میکردند که ولی فقیه نیازی نیست که مرجع تقلید هم باشد. چون قدرت سیاسی(آیتالله خمینی) اینگونه میخواست، آنها هم نظریهی فقهیشان را مطابق با میل رهبر تغییر دادند. مطابق اصل ۹۸ قانون اساسی، «تفسیر قانون اساسی با شورای نگهبان» منصوب از سوی رهبر است. شورای نگهبان به عنوان نهاد قانونی مفسر قانون اساسی بارها اعلام کرده است که اختیارات رهبر- فهرست شده در اصل ۱۱۰ قانون اساسی- حداقل اختیارات رهبر است، اختیارات رهبر حد یقفی ندارد و اوست که به تمامی نهادها، ساختار سیاسی و اعمال آنها مشروعیت میبخشد. بدین ترتیب ولی فقیه، رهبر مادام العمری است با قدرت مطلقه، که اگر صد سال عمر کند،صد سال بر مردم فرمانفرمایی خواهد کرد، و مردم به هیچ روش مسالمتآمیزی قادر به برکناری او از قدرت نخواهند بود. مسئولیتهای خامنهای در روزهای پس از پیروزی انقلاب (معاونت وزارت دفاع ،سرپرستی سپاه انقلاب اسلامی، نمایندهی آیتالله خمینی در شورای عالی دفاع) نشان میدهند که او از ابتدا به فعالیتهای نظامی علاقهمند بود. پس از تعیین آقای خامنهای به عنوان رهبر، او در اولین دیدار اعضای هیأت دولت مهندس موسوی با وی، «نظریه رعب» خود را با آنها در میان میگذارد. بر اساس تلقی آقای خامنهای از قرآن و تاریخ اسلام، یک اقلیت فداکار با ارعاب و ترور توانست اکثریت خاموش را دور خود گرد آورد و بر آنها حکومت کند. آقای خامنهای به اعضای کابینهی مهندس موسوی گفت: «حکومت باید متکی بر یک جمع فداکار باشد. اکثریت مردم در حکومت خاموشند. یک جمع فداکار میتواند از طریق ایجاد رعب حکومت را پایدار نگاه دارد.» او مدعای خود را به آیه سنقلی فی قلوب الذین کفروا الرعب بما اشرکوا بالله مالم ینزل به سلطانا ً (آل عمران، ۱۵۱) متکی میکرد. قرآن از ایجاد رعب در دل کافران سخن میگوید، اما آقای خامنهای به دنبال آن بود که از طریق ایجاد رعب در دل مسلمانهای شیعه، قدرت خود را بسط دهد. خامنهای گفتمانی حول مفهوم «دشمن» برساخت. مطابق این دیسکورس دشمن همهجا حاضر، و در حال توطئه علیه اسلام و ایران و ولایت فقیه بود. پانوشتها: ۱- در مقالهی «ساختار سلطانی جمهوری اسلامی»، ۲۲ بهمن ۱۳۸۶، دلایل سلطانی بودن رژیم توضیح داده شده است. آن مقاله در همان زمان در رسانههای مختلف انتشار یافت. سپس خلاصهای (۲۳ ص) از این مقاله تحت عنوان The Latter- Day Sultan. Power and Politics in Iran در شمارهی نوامبر- دسامبر ۲۰۰۸ در مجلهی FOREICN AFFAIRS انتشار یافت. ۲- رجوع شود به اینجا. هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه هفتم آذر ۱۳۷۶ درباره عنوان مرجعیت برای خامنهای تصریح کرد: «شماها همه یادتان است که دورانی که (بحث) مرجعیت بود من سخنرانی نکردم. درباره مرجعیت ایشان هیچ نگفتم و هیچ کس از من چیزی نشنیده. شاید هم باعث تعجب شماها باشد که چرا فلانی حرف نمیزند. خیلیها هم از من میپرسیدند، ولی من نخواستم بگویم چرا؟...من می دانستم ایشان راضی نیست مرجع بشود. یقین داشتم که ایشان مخالف است.» این سخنان چند روز پس از حملهی شدید علی خامنهای به آیتالله منتظری بیان گردید. آیتالله منتظری در سخنرانی ۲۸/۸/۱۳۷۶ به صراحت میگوید که علی خامنهای مرجع تقلید نیست، اما خامنهای با فرستادن «یک عده بچه اطلاعاتی" جامعهی مدرسین حوزه ی علمیه قم را مجبور ساخت او را به عنوان یکی از مراجع تقلید معرفی کنند. در همان سخنرانی ایشان بخشی از نامهی 12/8/ 1373 خود خطاب به علی خامنهای را قرائت کرد که در آن نوشته بود: «مرجعیت شیعه همواره قدرت معنوی مستقلی بوده، بجاست این استقلال به دست شما شکسته نشود و حوزههای علمیه جیره خوار حکومت نشوند که برای آینده ی اسلام و تشیع مضر است، و هر چند ایادی شما تلاش کنند جنابعالی اثباتاً موقعیت علمی مرحوم امام را پیدا نمیکنید، نگذارید قداست و معنویت حوزهها با کارهای دیپلماسی ارگانها مخلوط شود. تیپ فلان چه حقی دارد بیاید در قم یک عده بچه راه بیندازد و حوزه را به هم بزند؟!- به مصاحت اسلام و حوزهها و جنابعالی است که دفتر شما رسماً اعلام کند: چون ایشان کارشان زیاد است و وظیفه ی اداره ی کشور را به دوش دارند از جواب دادن مسائل شرعی معذورند و از حال به بعد جواب مسائل شرعی داده نمیشود و رسماً مراجعات علمی و دینی و حتی وجوه شرعیه جزئیه را کمافی السابق به حوزهها ارجاع دهید.» (خاطرات، ص ۷۸۶). خامنهای پس از سخنرانی آیتالله منتظری، فرمان حمله به بیت ایشان را صادر کرد و او را سالها در بیتاش زندانی ساخت. در همان زمان خامنهای گفته بود به دلیل کارهای زیاد رهبری، نمیتواند وظایف مرجع تقلید را انجام دهد. هاشمی پس از آن سخنرانی بود که این سخنان را ایراد کرد. به این ترتیب، معلوم نیست اگر خامنهای به طور علنی مرجعیت را پذیرفته بود، هاشمی چه میکرد؟ ۳- رجوع شود به اینجا. |
نظرهای خوانندگان
سؤالی داشتم از دوستان مطلع:
-- samak ، Nov 18, 2009 در ساعت 10:00 PMآیا شبستری همان آقای مجتهد شبستری است؟ آیا منظور از طاهری همان آیت الله طاهری خرم آبادی, امام جمعه سابق اصفهان است؟
اگر پاسخ به این پرسش ها مثبت است, آیا این آقایان (با توجه به اینکه هردو از اصلاح طلبان به شمار میروند) داستان نقل شده از سوی رفسنجانی را هرگز تایید کرده و یا میکنند ؟
با تشکر
بینظیر بود جناب آقای گنجی.
-- him ، Nov 19, 2009 در ساعت 10:00 PMمتشکرم آقای گنجی،عالی بود
-- حسین ، Nov 19, 2009 در ساعت 10:00 PMبه نظر من در انقلاب 57 به نقش اقای خمینی
-- محمد ، Nov 19, 2009 در ساعت 10:00 PMدر پیروزی انقلاب بیش از حد تاکید شد.در حالی که انقلاب را مردم انجام دادند.اما به دلیل عدم اگاهی چنین به انها باورانده شد که بدون اقای خمینی این انقلاب انجام نمیشد.
اما در جنبش سبز مردم به خود باوری رسیدندو حتی انقلاب 57 را نیز بهتر درک کردند.به نظر من تفسیر مردم محور از انقلاب 57 میتواند راه گشا باشد.
من به دو مساله اشاره میکنم
-- بهرام میم ، Nov 19, 2009 در ساعت 10:00 PM1-تفسیر مردم محور از انقلاب 57:
تا قبل از وقایع اخیر بر نقش ایت الله خمینی در متحد کردن مردم در سال 57 بیش از حد تاکید میشد.در حالی با وقوع جنبش سبز مردم به این خود باوری رسیدند که این انها بوده اند انقلاب را به پیروزی رسانده اند و ایت الله خمینی انقدر ها هم که تبلیغ میشد نقش نداشته
2-افشای نفاق مرتجعین.
نقل قول اقای گنجی از خامنه ای در مورد ایجاد رعب به خوبی نمایانگر نفاق حاکم بر جریان حاکم میباشد.انقلاب از دیدگاه انها معنائی جز ارتجاع ندارد.و برای نظر مردم پشیزی ارزش قائل نیستند.بر خورد با این نوع از منافقین مشکل تر از مبارزه با طالبان است.
ايت الله خميني وصيتنامه نوشت وايت الله منتظري بعنوان جانشين معرفي كرد بدان منوال سيدعباس افندي بهاهى , سيد علي محمد باب را جانشين خود قرار دادة بود ,
-- فرج زمانبور ، Nov 19, 2009 در ساعت 10:00 PMتوجه تعدادي از روحانيون جلب كرديد و ايت الله بسنديدة كتبا و شفاها ايراد كرفت كه جرا براي اسلام وصينامه نوسته وبراي خود جانشين تعين كردة است وبا سنت بيغمبراكرم مغايرت دارد و متعاقبا بدان طريق كه ديديد از ايت الله منتظري ايراد كرفتند واز جانشيني عزل وبعد از فوت ايت الله خميني اقاي علي خامنه اي را جانشين معرفي كردند’
سن قانوني در ايران 18 سال بود ايت الله خميني بطور مرموزي با كفتن ( اسلام ايطور است واسلام اوطور است )سن قانوني را به 15 سال تغير داد و سن شرعي در بهاهيكري 15 سال است و در موارد ديكر بهمين منوال’
با مطالعه و دقت بيشتر متوجه خواهيد كرديد كه ايت الله خميني ميخواست بهاهيكري را باسم اسلام تحميل كند ومج اش كرفته شد,
اشتباه تایپی را لطفا بر طرف کنین این مثاله ارزش مند است.
-- hi ، Nov 21, 2009 در ساعت 10:00 PM>>بدینترتیب سید علی خامنهای در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۳۸۸ توسط مجلس خبرگان رهبری به عنوان ولی فقیه برگزیده شد. >>
سلام ببخشيد اينقد رك صحبت مي كنم
-- mehdi ، Oct 15, 2010 در ساعت 10:00 PMمن كاري با اين خمینی و خامنه اي و شورای نگهبان و ... ندارم
من ميخام بادين بهايت بيشتر آشنا شم اگه امكان داره راهنماييم كنيد