رادیو زمانه > خارج از سیاست > مقالات > اکبر گنجی با دو چهره | ||
اکبر گنجی با دو چهرهمحمد برقعیmmborghei@yahoo.comگره به باد مزن گرچه بر مراد بود در بخش پیشین گفته شد که دین عموم مردم جهان موروثی است که با تربیت درونی میشود و این درونی شدن چنان همه وجود فرد را در بر میگیرد که حتی در مرحلهی پرسش از چگونگی ایجاد باورهای دینی و یا نقد و رد عقلانی آن باورها هم در همان چهارچوب تربیتیاش میاندیشد، تا جایی که انکار و ستیز با دین او همرنگ دین موروثی او را میگیرد. همچنین گفته شد که پاسداری مردم از باورهای دینیشان و رو کردن یا پشت کردن به آن در رابطه با کارکرد دین و آموزشهایش در زندگی روزمره آنان است و برعکس تصور رایج بویژه در میان روشنفکران و علاقمندان به فلسفه مباحث عقلی و نقدهای عقلانی از دین، نقشی در روی کردن به دین یا پشت کردن به آن ندارد و در اوج خود آنچه را که نیازهای جامعه در رابطه با کارکرد دین دیکته میکند، مباحث عقلانی به انجام آن یاری میرسانند. لذا مباحث عقلانی هیچگاه منشاء و ایجاد کنندهی حرکت اثباتی یا نفیای در دین مردم نیستند. همچنین اشاره شد که در اثر عدم درک درست همین نکته روشنفکران دینی ایران بر آن شدهاند که به نقد عقلی دین بروند و به این نقدها اعتبار بسیار دادهاند. بیآنکه توجه کنند که باورهای هیچ دینی در جهان در برابر محک عقلی تاب نمیآورد. نه پیامبران و ایجاد کنندگان ادیان اساس کار خود را بر عقل اعلام کردهاند و نه مومنان به دلایل عقلی دین خود را پذیرفته یا به آن پای بند ماندهاند. تنها آدمهای عقلگرا آن هم در دورههایی از تاریخ یا در حلقهها و اجتماعاتی که عقلگرایی کاربرد مییابد سخن از عقل پیش میآورند و مدعی میشوند که دین آنان عقلی است؛ نه مناسکی، تربیتی و قلبی. این هم که فقها بویژه فقیهان شیعه از عقل در پذیرش باورهای دین سخن میگویند، درحقیقت از عقل دینی صحبت میکنند؛ عقلی که ابزاری است برای عملکرد در مسیری که باورها از پیش تعیین کردهاند، نه عقلی که به صورت بیرون دینی و ناظر به دین نگاه میکند. مسالهی مهدویت در ادیان جز این نیست. ثبوت تثلیث در مسیحیت مثل برهمن در هندو، مثل باورهای دینی یهود، مثل اعتقادات زرتشتی و غیره همه در برابر عقل نقاد بیرون از دین دچار مشکل خواهند شد. این مساله را در عرفان خود ما، هزار سال پیش پاسخ گفته بودند. در اسرارالتوحید آمده در پاسخ ابوسعید ابوالخیر ابوالحسن خرقانی گوید: «علما امت بر آن متفقاند که خدای را جل جلاله به عقل باید شناخت و بوالحسن چون به عقل نگریست او را در این راه نابینا دید تا خدایش بینایی ندهد و راه ننماید نبیند و نداند. بسیار کس را ما دست گرفتیم و از غرور عقل به راه آوردیم.» لذا اصلاح در دین هم تابع همان خصوصیات کاربردی آن است. مثلا همین که مطالب روشنفکران دینی چون آقای گنجی این همه جلب توجه کرده است به همین دلیل است والا اگر فقها حکومت نمیکردند بهترین پژوهشهای دینی در سطح جامعه ناشنیده میماند و حتی در همین حال هم نوشتههای روشنفکران دینی ایران چون پاسخگوی نیازهای مردم جامعه نیست، از رونق افتادهاند و این نوشتهها در دیگر کشورهای اسلامی چون به نیازهای آنان پاسخ میگویند بیشتر از ایران خریدار دارند. با توجه به این نکات به دستهبندی خوانندگان مقالات آقای گنجی در مورد قرآن و امام زمان میپردازم و اثرات این مقالات را بر هر یک از این گروهها نشان میدهم. از برخوردهای در نشریات و بویژه سایتهای اینترنتی و دیگر منابع، مخاطبان و توجه کنندگان به این مطالب را میتوان به سه دسته تقسیم کرد. ۱ـ ناباوران به دین کسانی که دیریست از این باورها گسستهاند یا در اثر افزایش تدریجی سطح دانششان و متجدد شدن و چه بسیار سکولار شدن نگاهشان به جهان دگرگونه و غیر قدسی شده است و یا افرادی که از سر خشم بر حکومت دینی ایران از هر چه اسلام و آموزشهای آن است متنفر و خشمگین هستند. به حدی که این یک دکان پر رونق برای بسیاری در داخل و خارج شده است و صدها پژوهشگر در این مورد در تلویزیونهای خارج و مجالس خصوصی ایران پیدا شدهاند. دسته ناباوران نوشتههای شما را میخوانند تا دلشان خنک شود و بگویند دیدی خود مسلمانان هم به بیپایگی و بیارزشی باورهای دینی خود اعتراف میکنند. ۲ـ مومنان اینان که هدف اصلی شما هستند در اثر شیوهی تند و پرخاشگری که برگزیدهاید چنان خشمگینانه گوش خود را بر هر گفتهی شما میبندند که اجازه نمیدهند این نظرات حتی به سطحیترین لایههای فکری آنها هم نفوذ کند. لعن و تکفیری و پشت کردنی. برای مقایسه کافیست یک نگاهی به همین جامعهی آمریکا بیندازید تا بدانید نوشتههای امثال شما بر مردمی که میخواهند دیندار بمانند و به همین اعتقادات دلخوش باشند چه تاثیری میگذارد. لذا تصور نکنید که تکفیر یک مرجع یا حملات چند شخصیت سیاسی حتی در بالاترین سطوح قدرت و یا حملات روزنامهها در ایران سبب میشود که صدای شما به گوش مسلمانان مومن برسد و یا بر ذهن آنان تاثیر بگذارد، بلکه سبب میشود که حتی یاران و همفکران شما هم نخوانده، شما را منحرف بدانند و با یک کلاغ چهل کلاغ کردن مطالب شما آنهم در کشوری که فرهنگ آن بیشتر شفاهی است، شما را ناخوانده محکوم کنند. ۳ـ مسالهدارها این تنها گروهی است که نوشتههای شما بر آنان تاثیر میگذارد، اما توجه شود اینان با مقالات شما مسالهدار نشدهاند، بلکه در اثر عملکرد حکومت جمهوری اسلامی و دیدن چهرهی بیپرده فقها و تفسیر پالوده و آرایش نشدهی آنان از دین چنین شدهاند. و آن نوع دین هم کارکردش را در زندگی روزمرهی آنان از دست داده است. لذا نوشتههای شما فقط آنان را در رفتن راهی که اگر شما هم نباشید میروند، یاری میدهد. و اما آقای گنجی با این دسته نیز دو مشکل اساسی دارد. یکی زبان تند ایشان است؛ زبانی که در مبارزات سیاسی بسیار کارآ و موثر است ولی مناسب بحث در مسایل اعتقادی نیست. زیرا در اینجا ضربهها به باورها وارد میشود که ریشه در جان دارند و دیگری ضربههای پیوسته و پشت سر هم، و هنوز ذهن خواننده یک مساله را هضم نکرده و با همه وجود با آن در ستیز است که ناگهان آقای گنجی ضربهی کاری دیگری بر او وارد میکند. هنوز مسالهی کلام الهی نبودن قرآن را که بیش از هزار سال تبلیغ شده و نظام باورهای هر مسلمانی بر آن استوار است برای این مخاطبان حل نشده است و چون گلولهای در گلو راه نفس آنان را بسته است که یک باره مسالهی نبود امام زمان و افسانهای بودن این رکن اعتقادات شیعه را میخواهد به خورد مخاطب خود بدهد و در نتیجه به جای روشنگری ذهن او، وی را زیر بار این همه خوراک فکری خفه میکند. در نتیجه یا او را از کل دین بیزار میکند یا او را مجبور به انکار نویسنده میکند. آقای گنجی این شیوه عمل را در فعالیتهای سیاسیاش آموخته، اما در آنجا هدف از پای انداختن و ناکارآ کردن حریف سیاسی در ذهن خواننده است، در حالی که ایشان به عنوان یک روشنفکر مسلمان هرگز خیال ویران کردن بنای دین در دل مخاطبان را ندارد. پیامدهای منفی همانگونه که گفته شد آقای اکبر گنجی در چهرهی فعال سیاسی سرمایهای بزرگ برای مبارزات مردم ایران است و در نتیجه بلایی بزرگ برای حکومتگران سرکوبگر شده بود؛ چه در اثر مبارزات سرسختانهی ایشان در ایران و چه در اثر جا انداختن خط استقلال مبارزات مردم ایران در سفرش به خارج از کشور تا جایی که دیگر جمهوری اسلامی هر مخالف خود را که راهی غرب شده وابسته به آنجا نمیتواند اعلام کند. بدین سان در عمل در برابر ضربات سیاسی که اکبر گنجی به آن حکومت میزند و کلامش در بالاترین سطوح سیاسی جهان شنیده میشود، نمیتواند او را با انگ زدنها و کوهی از کاهی ساختن از خطاهای سیاسی بیارزش کند. از این روی مقالات ایشان در مورد قرآن و امام زمان بهترین ابزار مقابله را به حکومتگران داده است که اگر چهره سیاسی او را نمیتوانستند مخدوش کنند از طریق چهره پژوهشگری و اصلاحگر دینی وی را در نزد مردم محکوم کنند تا پایگاهی را که یک فعال سیاسی بدون آن قادر به ادامه حیاتش نیست، از او بگیرند. و ما شاهدیم که بسیاری از یاران دیرینهی ایشان و کسانی که به هرحال در طیف اصلاح طلبان دینی هستند از ایشان فاصله گرفتهاند و ما میدانیم آنچه برای حکومت اهمیت دارد شکست حریف خود است. از این روی با بوق و کرنا ندای بیایمان شدن اکبر گنجی را سر داده و مخاطبان مسلمانی را که مورد نظر ایشان هستند و اعتبار سیاسی و حتی تحقیقی ایشان از قبول آنان میآید را به سرعت از او گریزان میکنند. کاری که در همین زمینه با امثال آیت الله محمد مجتهد شبستری، دکتر سروش و دکتر محسن کدیور، به دلیل اعتباری که در دانش دینی یافتهاند به این آسانی نمیتوانند بکنند. و اما عوارض این بیمهابا رفتنها فقط دامن آقای گنجی را نمیگیرد، بلکه جامعه را از خدمات بزرگی که او به عنوان یک فعال سیاسی میتواند بکند، در عمل محروم میکند، و همچنین هماندیشان و همفکران او را نیز به خطر میاندازد. نه تنها کتبی چون کتابهایی که ایشان بدان استناد کردهاند دیگر چاپ نمیشوند تا چون آب زیر کاه در طول زمان توده کاه را به سیلاب بسپرند و چون آب زیر پی بنای حکومتی را که بر جهل و خرافه استوار است فرو ریزند، بلکه بهانه به دست محتسب میدهد که هر صدایی را در گلو خفه کند و با بسیج مردم هر سبزه نورسیده اندیشه اصلاح دینی را لگدمال کند و با تحریک غیرت دینی مردم همه غیوران فکری را خانه نشین کند. کوتاه کلام آنکه آقای اکبر گنجی نه تنها جایگاه مناسب خود را در مبارزه با حکومت دینی درست تشخیص ندادهاند، بلکه برای مبارزه با کج فهمیهای دینی و خرافات هم شیوهی مناسبی را برنگزیدهاند. از جمله به سوءاستفادهای که فقها از مسالهی امام زمان یا قرآن برای حفظ حکومت خود میکنند، میتوان تاخت و سخت هم تاخت، اما انکار امام زمان نه تنها دستآوردی ندارد بلکه باعث ویران کردن دستآوردهای دیگر خود ایشان و همراهانشان میشود که در نهایت به تحکیم قدرت فقها و قوت گرفتن دین خرافی کمک خواهد کرد. این نوشته را با نکتهای در مورد یکی از نام آورترین قهرمانان جهان اسلام که اسرار هویدا کرد و سر بر سر این کار گذاشت، یعنی با «منصور حلاج» پایان میبرم. وی در ایامی از سر شوریدگی، بیصبری و شاید عشق به قهرمانی سخنانش را که زیبنده طرح در میان اهل نظر بود بر سر کوی و بام فریاد زد که عرفان پس از گذر از دوران اولیه زهد عکس العملی خود به فساد حاکم بر جامعه دینی به پختگی رسیده بود و جنید و یارانش در مکتب بغداد بینش نویی را در اسلام تنظیم میکردند. همان بینشی که به صورت تجربی و حسی آن در خراسان، بایزید بسطامی و خرقانی و ابوسعید ابوالخیر ارائه میکردند و آن پیریزی بنای «عرفان» در اسلام بود که با شرعیت حاکم تفاوت بنیانی داشت. «محبت» را در اسلام به جای «ترس و خشیت» از خدا اساس کرد و رابطه بنده و پروردگار را از «عابد و معبود» و حتی «محب و محبوب» به «عاشق و معشوق» تبدیل کرد و اصطلاح «عشق» را برای اولین بار در آموزشهای دینی وارد کرد. در آن ایام جنید و بزرگان همدل او نه تنها اندیشه خود را مدون میکردند و با عرفای مکتب خراسان و مصر در این راه داد و ستدهای فکری داشتند، بلکه با توجه به واقعیت چگونگی پذیرش دین نزد عوام و اهل شریعت و آشنایی کامل با ترفند فقها و فشاری که از این راه به خلفا وارد میآوردند و آنان را بنا به مطامع سیاسی همراه خود میکردند، میکوشیدند خود را تا حد ممکن از شمشیر برای فقیهان و حاکمان بر امان دارند تا با انتظام نظریه و اندیشه خود نه تنها جامعه را لطیف کنند که دکان متولیان دین و حکومت دینی را از رونق بیندازند. آنگاه در چنین فضایی حلاج سراسیمه و از سر کم ظرفیتی یا شهادتطلبی یا شهرتخواهی ناگهان فریاد «انالحق» بر سر بازار زد و بیآنکه پروای نتیجه کار را داشته باشد بیتوجه به تمام هشدارهای بزرگان مکتب عرفانی بغداد اسراری را که در حد فهم عوام و فقیهان نبود، برملا کرد. نتیجه آن شد که او قهرمان همیشگی شد و نامش در ادبیات اسلامی جاودانه شد، بیآنکه کمک چندانی به رشد تفکر عرفانی کرده باشد و «انالحق» او گامی فراتر از «سُبْحانی ما أعظمَ شَأنی» بایزید باشد. اما در مقابل بهترین بهانه را به دست فقیهانی داد که مدتها شاهد تلاش این جماعت بودند، اما در اثر هشیاری جنید و یارانش امکان حمله به آنان را نداشتند. فقیهان با بهرهگیری از خام طبعی حلاج، حاکمان را ـ حتی برخلاف میل شخصی خودشان ـ برانگیختند که تمام یاران مکتب بغداد را به دادگاه فرا خوانند و چنان چوب تکفیر بر سر آنان فرود آورند که ناگزیر به سکوت و خانه نشینی شوند. و به دنبال آن فقهای پیروز شده بر حریفان پرشور صاحب نظر و تلاشگر یافتن راهی نو با تحریک عوام زمینه ساز تسلط ارتجاعی شدند که کم کم برای همیشه بر جهان اسلام حاکم شد؛ ارتجاعی که هم فقیهان را به کار میآمد هم حاکمان را. عرفان نیز به صوفیه تبدیل شد و دکان داران خانقاهی رقیب دکان داران مسجدی شدند؛ دو دکان متفاوت اما در یک راه و یک روند و وارث شوریدگان مکتب خراسان، بغداد و مصر، خواجه عبدالله انصاری و امام محمد غزالی شدند که در بهترین تعریف آنان را فقیهانی با ذوق عرفانی میتوان خواند. آری برای یک متفکر و فعال سراپا شور، سخت است مهار نفس و فایدهی نهایی کار را سنجیدن و سکوت به موقع را بر گفتن حق بیموقع ترجیح دادن و در این بازار گرمی که برای حمله به اهل شریعت در اثر ستم حاکمان دینی فراهم آمده است؛ عنان احساس را به حکم عقل دوراندیش نگه داشتن، اما گوش دادن به نصیحت رند جهانسوز حافظ شاید مفید باشد که: «گره به باد مزن گرچه بر مراد بود» در همین زمینه • اکبر گنجی با دو چهره - بخش نخست • اکبر گنجی با دو چهره - بخش دوم |
نظرهای خوانندگان
یامسلمان باش یاکافردورنگی تابه کی
-- علی رفیع ، Dec 11, 2008 در ساعت 02:31 PMیامقیم کـــعبه شویاساکن بتخانه باش
انصاف حکم میکند به بی دینی موروثی هم اشاره کنیم. چه بسا برمراد هم نبُوَد.پناه بر خدا از این همه موذی گری های روشنفکرانه.
جناب آقای برقعی مگر شما نماینده تمام مومنین و رو شنفکران و مردم عادی هستید شما از کجا می دانید نوشته های گنجی هیچ تاثیری ندارد گنجی تنها کسی بود که جرات کرد این مسایل را با اعتباری که داشت به چالش بکشد.اگر افراد بی اعتباری این حرف ها را بزنن هیچ تاثیری نداره.نه اکبر گنجی
-- شیرین ، Dec 11, 2008 در ساعت 02:31 PMآقای برقعی، پس دست روی دست بگذاریم ببینیم این دین موروثی با ما چکار می کند؟ چرای از آن طرف بام می افتید؟ نه بحث فیلسوفان و عقل گرایان تاریخی است و نه تفریط شما در رد تأثیر نقد بر باورهای موروثی و صبر نوح داشتن در این مسیر. اتفاقا خیلی ها به صداقت گنجی اعتماد دارند و حرف های او را می پذیرند. شاید گنجی از این طریق دشمنان زیادی هم پیدا کند ولی ایشان این هزینه را پذیرفته اند و به کم راضی شده اند. این عمل ایشان تأثیر خود هر چند کم، خواهد گذاشت.
-- Saied ، Dec 11, 2008 در ساعت 02:31 PMمن در قسمت نظرگذاری این مقاله(بخش دوم)در سایت وزین ایران امروز عرض کردم که جناب آقای برقعی در همان پارگراف اول(بخش.2) درستی گزاره زیر را دانسته گرفتهاند. -
-- عمید ، Dec 11, 2008 در ساعت 02:31 PM"روشهای عقلی(منطقی) بر هرآنچهکه بر پایه غیرعقلی باشد بی اثر و آب درهاون کوبیدن است". نام این fallacy عبارت است از Fallacy of presupposition .
آقای برقعی
-- حسین میرمبینی ، Dec 11, 2008 در ساعت 02:31 PMبا سلام و با تشکر از مطلبتان و در ارتباط با نکته پایانی مطلب تان در مورد جنید و حلاج
به نظر من ایراد شما به حلاج درست است اما در عین حال نباید فراموش کرد که حکم قتل حلاج را هم جنید صادر کرد. کار چنید به مراتب از کار حلاج بدتر و سخت تر بود و او نیز با صادر کردن حکم قتل حلاج درواقع چیزی را ثابت نکرد و جامعه و فرهنگ اسلامی را از طریقی دیگر به بن بست کشاند. در قرآن می خوانیم:
سوره نحل (زنبور عسل) : "ولو یواخذالله الناس بظلمهم ماترک علیها من دابة" ، یعنی اگر خدا مردم را بخاطر ظلم شان فرو می گرفت، جنبنده ای بر روی زمین باقی نمی ماند. یا بقول آن شاعر خودمان "گر حکم شود که مست گیرند / در شهر هرآن که هست گیرند".
جنیدی که خودش با خلیفه که نه بلکه با سلطان زمانه خویش زد و بند می کند و ظلم و ناحقی او را ندیده می گیرد و اعتراض نمی کند، چگونه می تواند بر حلاج حکمی داشته باشد که لباس تصوف از تن بیرون می کند و جامه شرعیت می پوشد و حکم قتل منصور حلاج را صادر می کند. از جانب خدا به او مگر حکمی رسیده بود؟
ما اگر از انصاف دور بشویم هیچ مسئله ای را حل نخواهیم کرد.
در کتابهای تاریخ خوانده ایم که قزلباشها در اول دولت صفویه اون قدر به شاه اسماعیل اعتقاد داشتند که به اشاره انگشت او فردی را زنده زنده میخوردند اما علمای شیعه لبنان به ایران آمدند و وضع و اعتقاد مردم را عوض کردند. غلات را تغییر دادند به شیعه متعارف. اگر فردی مثل آقای محمد برقعی در اون موقع بود می گفت بگذارید مردم دین موروثی خودشون را داشته باشند و با همان زندگی کنند اون وقت تا امروز داشتیم همان کارها را میکردیم!
-- رامین ، Dec 11, 2008 در ساعت 02:31 PMباز آقای برقعی دارد پوست موز زیر پای مردم می اندازد. استاد شبستری حالا یا به میل خود یا به قهر اعلام نشده دادگاه روحانیت لباس روحانیت را از تن به در آورد و از عنوان و وابستگی به روحانیت دوری کرد. هیچ حرمتی از متفکری در مقام او کم نشد. روحانیت باید به او می بالید نه بالعکس. حالا این چه معنی دارد که نویسنده گرامی برای او تیتر آیت الله بکار ببرد که لابد فردا برای او اسباب زحمت بشود. استاد شبستری هیچ وقت در سلسله مراتب روحانی یک آیت الله نبود و گرچه احترام او پیش تحصیلکردگان از آن بالاتر بود. ولی حالا که نمی خواهد روحانی باشد چرا آزاد نمیگذارید؟
-- ع. اوحدی ، Dec 11, 2008 در ساعت 02:31 PMاگر بنا باشد هر کس بدین پدری باشد و هیچ اصلاح نشود آن دین می شود یک مجموعه مثل جادوگری.
-- بدون نام ، Dec 11, 2008 در ساعت 02:31 PMجناب آقای برقعی محترم اولا شما خود بهتر میدانید که روشنفکران مغرب زمین نیز برای شکستن قدرت کلیسا دقیقا از همین شیوه استفاده کردند و از قضا موثر هم واقع شد، ثانیا که گفته که پیامبران و دینداران داعیه عقلانیت نداشته و ندارند، اتفاقا همواره تا پیش از آنکه پارادکس های عقلانیشان عیان شود با شجاعت از اتکای یه عقل دمزده اند و میزنند.
-- سعید ش ، Dec 11, 2008 در ساعت 02:31 PMنوشته اند که "وی {منصور حلاج} در ایامی از سر شوریدگی، بیصبری و شاید عشق به قهرمانی سخنانش را که زیبنده طرح در میان اهل نظر بود بر سر کوی و بام فریاد زد.
پس مشکل با سخن حلاج نبوده بلکه با اهل نظر آن را طرح نکردن و با مردم عادی بر سر کوی و بام مسئله است. به همین روش هم آقای گنجی این مسائل را حلاج وار با مشتی مردم عامی در کوی وبام (بخوانید رادیو زمانه) مطرح میکند تا با اهل نظر!
پس آقای گنجی اولا دست از این حلاج بازی ها بردارد و به همان بازی سیاسی خودش مشغول بشود تا برخی اصلاح طلبان هم از ایشان پشتیبانی کنند تا انشاالله روزی قدرت را به دست بگیرند و دوما حالا که این خرافات در آستین اش نمی رود و باورش نمیکند لااقل یواشکی این حرفها را با اهل نظر در پس پرده مطرح کند و با چشم و ابرو و زبان اشارت و یا انگشت بر بینی هیس کنان به همدیگر بگویند!
-- فرید ، Dec 12, 2008 در ساعت 02:31 PMعجب!
عجب! پس تمامی بدبختی تاریخی ما زیر سر این منصور حلاج با اون کوس اناالحقش است. خیلی ممنون آقای برقعی که بالاخره گره کور تاریخ سرزمین ما را باز کردید و بعد از عمری ما را از گمراهی و ضلالت نجات دادید!
-- بهمن ، Dec 12, 2008 در ساعت 02:31 PMاکبر گنجی اگر این محافظه کاری ها را داشت که دیگر اکبر گنجی نمی شد.خاطرم هست در مسایل سیاسی هم خیلی از دوستان به او می گفتند چرا تند روی میکنی؟چرا عالیجناب سرخ پوش را نوشتی؟ اما او نوشت و به تاریکخانه نور انداخت.البته هزینه آن را هم پرداخت کرد.درود بر اکبر گنجی...یه مرد بود یه مرد...
-- بدون نام ، Dec 12, 2008 در ساعت 02:31 PMنقدي كاملا وقعگرايانه بود.
-- رهگذر ، Dec 12, 2008 در ساعت 02:31 PMممنون
نکته 1: چیزی بهنام «عقل دینی» با توجه به تضادی که خودتان تعریف کردید، غیرقابل قبول است حتا با تعریفی که دادید:«عقلی که ابزاری است برای عملکرد در مسیری که باورها از پیش تعیین کردهاند» عقل با باورهایِ غیرعقلانی تضاد پیدا میکند، نمیشود شکاکیت و عقل را پارتیشنبندی کرد مگر اینکه منطق علمی که جزئی از سختافزار عقلِ بشریست از آن حذف کنید!
-- خاطرهها ، Dec 12, 2008 در ساعت 02:31 PMنکتهی 2:«اصلاح در دین هم تابع همان خصوصیات کاربردی آن است.» اگر ثابت شود سیستمی برپایهی اصولی است که با منطق در تضاد است، منطقاً نمیتوان با همان اصولِ نادرست، آن را درست کرد!
نکتهی 3: اشتباه دیگری شما در نقد کار آقایِ گنجی این است که آن را با نقد خود گنجی اشتباه کردید، این دو از نظر احساسی به]م وابستهاند؛ اما برای رد نظر یا بررسی منطقی یا غیرمنطقی بودن عبارات، حمله به خود شخص گوینده چیزی را ثابت نمیکند. مثلاً «اینکه لحن تند است» یا «جایگاه مناسب خود را در مبارزه با حکومت دینی درست تشخیص ندادهاند» ربطی به درست بودن یا نبودن ادعاهای اقایِ گنجی ندارد.
خلاصهی مطلب: معلوم نیست این مقاله قصدش نقد نظر گنجی بوده، بحثی شیوهشناسی بوده (که در این صورت باید فرضیات و گزارهی نتیجه مورد قبول طرفین باشد و در مورد روش رسیدن به آن بحث شود) یا نقد خود آقایِ گنجی!
اقای برقعی روشنفکرانی مثل شما است که این مملکت ایران را به این بدبختی و بیچاره گی رسانده است . که حالا وقت این حرفها نیست این حرفها رو نزنید به باورهای مردم کاری نداشته باشد وووووووو...... واقعن برای ایران متاسفم که افرادی امثال شماها روشنفکراش هستید
-- kia ، Dec 12, 2008 در ساعت 02:31 PMالبته اکثر کسانی که کامنت گذاشته اند از همان گروه مساله دارها هستند
-- بدون نام ، Dec 13, 2008 در ساعت 02:31 PMداخل پرانتز () :
-- محك ، Dec 13, 2008 در ساعت 02:31 PM1. از مجموعه نوشتارهاي جناب آقاي برقعي اين طور برداشت ميشود كه ظاهراً ايشان ضمن تائيد كليات بحث جناب گنجي، ايرادشان به تبعات گفتار ايشان است. به همين دليل در طول يادداشتهاي ايشان، اثري از نقد مدعيات جناب گنجي ديده نميشود و تنها نگراني ايشان پيامدهاي منفي سخنان ايشان است.
2. جهت حركت تمام پيامبران و مصلحان اجتماعي از جمله پيامبر عظيم الشان اسلام در خلاف مسير دين موروثي و ماهيتاً تابوشكنانه و به عبارت روشن تر بت شكنانه بوده است و با وجود دشواري رسالتشان توانسته اند سرنوشت اقوام خويش را تغيير دهند.
3. آقاي برقعي فرموده اند : « کوتاه کلام آنکه آقای اکبر گنجی نه تنها جایگاه مناسب خود را در مبارزه با حکومت دینی درست تشخیص ندادهاند، بلکه برای مبارزه با کج فهمیهای دینی و خرافات هم شیوهی مناسبی را برنگزیدهاند. » در انتظاريم ايشان بصورت مبسوط شيوه مناسب مبارزه با كج فهمي هاي ديني را ارائه نمايند.
4. نكته اي كه فراموش شده آثار و نتايج چنين دين موروثي بر گسست و دوري نسل جديد از مذهب است. ايكاش آقاي برقعي اندكي نيز نگران پيامدهاي منفي چنين ديني بر تمايلات مذهبي طبقات آگاه جامعه بودند.
معلوم نیست جناب آقای برقعی این اطلاعات آماری را از کدام کار علمی استخراج کرده اند که بعد از آن با این اطمینان سراغ تحلیل اطلاعات آماری رفته است ولی آنچه مسلم است این است که دیگر ما در جامعه امروزمان دیگر نیازی به کمک گرفتن از قوه تخیل برای تحلیل ودیگر امور نداریم چون این روش را مدت هاست آزمودهایم و جوابی نگرفته ایم
-- ا.اهورا ، Dec 13, 2008 در ساعت 02:31 PMمن به نوبه خود کار آقای گنجی را تایید میکنم و فکر می کنم زمان است که برد این چالش فکری را نشان خواهد داد نه تحلیل های بر مبنای خیال .
آقاي برقعي/شايد...شايد دين موروثي اجازه نميدهد از قيد امام زمان خلاص شويد.
-- هيچكس ، Dec 13, 2008 در ساعت 02:31 PMاقای برقعی توصیه میکنند که باعموم مردم در مورد این مسایل صحبت نشود زیرا ایشان هم ظاهرا مردم را ... میدانند.ولی بدانید کسی که مطالبی چون نوشته های گنجی را دنبال میکند به دنبال پالایش اعتقادات دینی خود است .اینکه سیاستمداران که دنبال کسب و حفظ قدرت هستند ازاین مطالب سواستفاده میکنند دلیل بر غلط بودن روش گنجی نمیشود.او هم مخاطبان خود را دارد.بالاخره بعد از١٤٠٠ سال نباید خرافات را از دین زدود؟
-- بدون نام ، Dec 13, 2008 در ساعت 02:31 PMبياييد تصور كنيم:
-- بدون نام ، Dec 15, 2008 در ساعت 02:31 PM- 10 سال بعد افكار ما چه تغييري خواهد كرد؟
- 20 سال بعد چه؟
- برنامه هاي موهن و سخيف صداوسيما در مناسبتها كه كم سوادترين و حتي بي سوادها را مخاطبان خود مي داند، با چه رويي بازخواني خواهيم كرد؟
- چه كساني در عرصه فرهنگي بايد پاسخگوي عقب ماندگي تاريخي باشند؟
- ايا همچنان افراد را مقصر مي دانيم و هرازگاهي انان را قرباني مي نماييم تا!
نظر گنجی بسیار محترم است.
-- الهام ، Jan 9, 2009 در ساعت 02:31 PMگنجی خودش را از جماعت مردم فریب جدا کرد.او عقاید خودش را کاملا عیان مطرح کرد. هیچ کلیشه و سنتی را نپذیرفت و نشان داد که در جامعه ایرانی هنوز هم افرادی هستند که ظرفیت شکستن کلیشه ها را دارند.
ما نمیتوانیم به گنجی بگوییم که چطور زندگی کند، چه نظری بدهد و چه نظری ندهد. همانطور که ما به جای او طعم زندان را نچشیده ایم.
گنجی ، گنجیست. او در پی طرفدار جمع کردن برای خودش نیست.
گنجی شجاع ترین فعال سیاسی چند دهه اخیر ایران است. شاید بشود گفت ایشان کسروی زمان ماست.
تنها کسی که خط مشی و افکارش را با صداقت و شجاعت بین کرده ، انتظار ندارد جمعی مرید اطراف خودش جمع کند.انتظار ندارد مردم پشت سرش راه بیوفتند و بهای افکار او را بدهند.
او برای بیان عقاید خودش نیازی به تایید گرفتن از دیگران ندارد.
شاید جناح اصلاح طلب بودند که دوست داشتند او عقاید واقعی اش را بیان نکند تا بتوانند از او استفاده تبلیغاتی بکنند. ولی او به به انتخاب خودش راهش را از انها جدا کرد.
چرا باید آنهایی که در زمان زندانی شدن او جرات همگامی با او را نداشتند، بتوانند از شجاعت ها و هزینه هایی که او از جانش داده سوء استفاده بکنند؟