رادیو زمانه > خارج از سیاست > مقالات > اکبر گنجی با دو چهره | ||
اکبر گنجی با دو چهرهمحمد برقعیهدف از این نوشتار، بررسی نوشتههای اخیر آقای اکبر گنجی در رابطه با قرآن و به ویژه حضرت مهدی است. درستی و نادرستی این مطالب، مورد نظر من نیست که در قلمرو تخصص من نیست. هر چند در مناظراتشان با مدعیان نشان دادهاند که بر آنچه مینویسند تسلط بسیار خوبی دارند و همه جا از منطقی قوی در این نوشتهها بهره گرفتهاند. اما آنچه مورد نظر من است، نگاهی از منظر جامعهشناسی بر این نوشتهها و تاثیر آن در جامعه و در عملکردهای خود ایشان است. برای ورود به مطلب لازم است نخست به معرفی دو چهره متفاوت آقای اکبر گنجی بپردازیم: ۱. چهره فعال سیاسی ۲. چهره یک روشنفکر و پژوهشگر ۱. چهره فعال سیاسی این چهرهی ایشان در جامعهی ایران و در سطح جهان بسیار شناخته شده است. انسان جسوری که برای اعتقادات سیاسیاش حاضر به پرداخت هر هزینهای است، ضمن آنکه در این مبارزات با شجاعت بسیار، همیشه بالاترین مقامات را هدف قرار داده و لذا هزینهی آن هدفگیریها هم سنگین بوده است. اما آنچه بسیاری چون من در مورد ایشان تجلیل میکنیم و معتقدیم که همین یک کار ایشان میتواند نام او را برای همیشه به عنوان یک قهرمان مردمی حفظ کند، نماد استقلال شدن ایشان در جامعه خارج از کشور است. زیرا ایشان در حالی ترک وطن کردند که شهرتش جهانگیر شده بود و لذا بسیاری از بالاترین مقامات کشورهای جهان خواستار دیدار ایشان و البته بهرهبرداری برای سیاست خود در سرکوب ایران بودند، اما ایشان نه تنها در سخنانشان و نوشتههایشان ـ که در معتبرترین نشریات جهان نقل یا چاپ شد ـ بلکه در عمل نشان دادند که باور دارند نتیجهبخشی مبارزات مردم ایران در گرو تلاش خود مردم ایران است. هیچ گرگی محض رضای خدا گوسفند نمیگیرد و همکاری با دولت بیگانه در موضع یک فعال سیاسی ـ نه نماینده یک نیروی فعال سیاسی داخل کشور ـ با هر توجیهی در نهایت منجر به وابستگی و خدمتگزاری به بیگانه میشود. همان داستانی که سعدی بیش از هفت قرن پیش گفته:
و این امر، به ویژه پس از آنکه بسیاری از مبارزان داخل کشور پس از آمدنشان به خارج، به دلایل اعتقادی و پارهای بر مبنای سودجویی چنان در این چاه افتادند که تقریباً خروج از کشور در سالهای اخیر و فعالیت در خارج کشور، در اذهان مردم با عدم باور به استقلال و بلکه وابستگی به بیگانه مساوی شده بود و گویی همه راهها به امثال چلبی و کرزای باید ختم شود. ولی آقای اکبر گنجی چنان در سیاست عدم دیدار مقامات کشورهای دیگر از سویی و فعالیت بسیار گسترده با گزارههای جمعی و سازمانهای غیردولتی و حقوق بشری پیش رفتند که در حقیقت وجود راه دیگری را، یعنی همان راه استقلال و تکیه بر خود را در جهان نمایندگی کردند و با پرداخت بالاترین هزینهها، چنان سالم حرکت کردند که حتی دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی هم نتوانست مدرکی علیه ایشان بسازد. و بالاخره آقای اکبر گنجی، همان جسارتی که در مبارزات داخل کشور نشان داده بود، در خارج کشور هم نشان داد و بدون هیچگونه محافظهکاری، سیاستهای آمریکا و اسرائیل را حتی در محافلی که سخن از اینها به ویژه نقد از اسرائیل خط قرمز بود، محکوم کرد. اما کسی که در اوج قدرت آقای رفسنجانی، «عالیجناب سرخپوش» را نوشت، در هالیوود هم بیم دلخور شدن لابی اسرائیل و انتقامجویی آن را نمیتوانست داشته باشد. ۲. چهره اصلاحگر و پژوهشگر دینی این چهرهای ست که ظاهراً آقای اکبر گنجی بیشتر برای خود میپسندد، هر چند جامعه وی را به این اعتبار چندان قبول ندارد. در این زمینه، وی راههایی را میرود که پیش از او دیگران گامهای اولیه آن را برداشتهاند. دکتر سروش بحث آنکه قرآن کلام حضرت محمد است نه باریتعالی را نخست مطرح کرد، اما با هنری که تیغ خنجرش را در نهتوی پوشش حریر و مخملین کلام میپوشاند و زهر تلخ کلامش را در پوشش شیرین شعر و ادب قابل تحمل میکند، زیرا که او دستپروردهی مکتب عرفان است و عرفای بزرگ این تمهیدات را قرنهاست که به کار گرفتهاند و با شناخت محتسب جریده میرود که میداند گذرگاه عافیت تنگ است. دکتر محسن کدیور با شجاعتی بسیار، چند سال قبل تضاد آیات قرآنی با مسایل حقوق بشر را مطرح کرد و چون به خوبی میدانست که پردهدار چنان بیمهابا میزند شمشیر که هیچکس مقیم حریم حرم عشق نخواهد بود، لذا با اشاره به تاییدیه استادش بر این مطالب و اظهار کسب مجوز از او و آوردن نقلی از آیتالله خمینی کوشید که حکم تکفیر برای او صادر نشود. آیتالله محمد مجتهد شبستری و دکتر مصطفی ملکیان نیز رفتن در این طریق را آزمودهاند و مجتهد شبستری یکبار تا لب پرتگاه تکفیر نیز رفت، اما اعتبار علمی و حوزویاش او را نجات داد، هر چند نشریهی حوزه که مطالب او را چاپ کرد، اسیر خشم دکانداران دین شد. پیش از آنان، اروپاییان با همان سنتی که در مورد نقد کتب مقدس خود داشتند به سراغ قرآن هم رفته بودند و چه نقدهای تند بیجا و با جایی بر آن نکرده بودند و ظاهراً علی دشتی در کتاب «بیست و سه سال» بیپرواتر از همهی روشنفکران دینی موجود به افشاگری در مورد قرآن پرداخته بود. اما آیا جمع این دو چهره از نظر اجتماع در یک فرد ممکن است؟ سطور بعدی تلاشی است برای نشان دادن غیرممکن بودن یا غیرعملی و درستتر غیرمفید بودن آن. و اینکه عدم امکان جمع این دو به دلیل تفاوت ماهوی و ذاتی آن دو است. هویت پژوهشگر پژوهشگر، انسان آزادی است که فقط در مقابل حقیقت تعهد دارد و درجهی شجاعت و خطرپذیری او حد و مرز او را در بیان حقیقت تعیین میکند. به دیگر سخن، تا حدی که توان علمی و درجه جسارتش اجازه میدهد آنچه را حقیقت میداند میگوید، بیآنکه در غم چگونگی تاثیر آن بر جامعه و اندازه قبول یا رد آن از سوی مردم باشد. هویت فعال سیاسی اما هدف اصلی یک فعال سیاسی و اجتماعی، اصلاح جامعه است و بیان حقیقت، وسیلهای برای او در این راه است. و از آنجا که آرمان اصلی او، هدایت جامعه به راه بهتر است، لذا غم درک و فهم مخاطبان خود را بسیار دارد. درست است که یک فعال سیاسی و اجتماعی متعهد نه دنبالهروی جامعه است و نه همگام و همراه آنان، بلکه پیشتاز و رهبر آنان است. ولی به همین دلیل هم نبایست از مردمش زیاد فاصله بگیرد ـ دغدغهای که یک پژوهشگر ندارد ـ زیرا اگر چنین کند مردمی که تاب آمدن به پای او را ندارند به زودی یا او را فراموش میکنند یا با زدن انگ تندروی بر وی او را از خود طرد می کنند و تلاشگر سیاسی جدا شده از پایگاهش تنها در پیچ و خم جاده از نظرها گم میشود. به همین سبب در حالی که یک پژوهشگر و اندیشمند اصلاحطلب هرچه دل تنگش میخواهد میتواند بر زبان و قلم بیاورد، یک فعال سیاسی و اجتماعی، محافظهکارانه و حسابگرانه باید قدم بردارد و بیگدار به آب نزند و تا چاله را نکنده، منار را ندزدد. آقای گنجی در پاسخ به این هشدارها همیشه میگوید من خود را یک فعال سیاسی نمیدانم و نقش پژوهشگر و اندیشمند را ترجیح میدهم. در این استدلال دو خطا است؛ یکی آنکه فعال سیاسی بودن تنها به معنی به دنبال مقام و منصب رفتن نیست و در غرب برای این دو عنوان متفاوت به کار برده میشود که آن دو را چنین میتوان ترجمه کرد: سیاستمدار در مقابل فعال سیاسی. دیگر آنکه گاه شرایط تاریخی نقشی را بر انسان تحمیل میکند که خود آن را نقش آرمانی خود نمیداند، اما به هر حال محکوم به پیروی از آن میشود مگر آنکه آشکارا با صدای بلند یک نقش خود را نفی کند. کاری که آقای گنجی نمیخواهد بکند و به خطا میاندیشد که جمع این دو ممکن است. برای آنکه مسأله روشنتر شود چند نمونه بیاورم. نخست همین مبحث امام زمان. ایشان این مطلب را از کتاب «مکتب در فرایند تکامل» آقای حسین مدرسی طباطبایی نقل کردهاند، ولی این کتاب با آنکه در ایران چند بار چاپ شد و آقای مهدی خلجی هم نقدی زیر عنوان «مخاطرات نگاه تاریخی به تشیع» بر آن نوشتند و در سایت رادیو زمانه منتشر شد، اما هیچکدام در فضاهای غیرتخصصی و عمومی توجه چندانی را به خود جلب نکردند. اما وقتی آقای اکبر گنجی آن مطالب را با اضافاتی بازگو کرد نه تنها مقامات دولتی و روزنامههای داخل کشور بلکه مرجع تقلید صاحبنامی چون آیتالله مکارم شیرازی هم چوب تکفیر را برداشتند و به گنجی دشنامها دادند. تا جایی که آقای مدرسی از بیم جان خود، مقالهای نوشت که وی به امام زمان با همه وجودش ایمان دارد، هر چند متن کتاب ایشان خلاف آن را میگوید. مقالات آقای گنجی در معتبرترین نشریات آمریکا و اروپا چاپ شده است و حتی نشریه فارنافر (Foreign Affair) که نامآوران سیاست جهان هم باید زمانی بس دراز به انتظار چاپ مقاله شان در آن بنشینند، مقاله ی بسیار مفصلی از ایشان در مورد قدرت و سیاست در ایران چاپ کرده است. کتاب او تحت عنوان «راه ایران به سوی دمکراسی» توسط یکی از معتبرترین ناشران چاپ شده است و جلسات بسیاری برای معرفی کتابش برای او گذشته شده است و این همه هم به زبان انگلیسی است که ایشان نه به آن مینویسند و نه با آن صحبت میکنند. ایشان میدانند که این همه استقبال از کارهای او و حتی تهیه آن اعلامیه مشهور که امضای ۳۰۰ تن از دانشمندان نامآور جهان را در پای خود داشت، و در معتبرترین نشریات جهان چاپ شد، هیچکدام به خاطر آن نیست که ایشان مطلب نو و محققانهای ارائه کرده بودند. بلکه این سخنان از زبان اکبر گنجی به عنوان یک روشنفکر مسلمان مخالف حکومت دینی حاکم در ایران است که خریدار دارد و بیجهت نیست که در تبلیغ کتابش ناشر آورده که او یکی از فرماندههان سپاه پاسداران بوده است. لذا این یک کجخیالی و وهم است که ایشان فکر کنند این استقبالها به خاطر ارزش تحقیقی کارهای ایشان است، نه به خاطر اعتبار ایشان به عنوان یک فعال سیاسی. و لذا همین که این اعتبار ایشان از بین برود، آن استقبالها نیز از میان خواهد رفت و نمیتوان از این اعتبار بهرهها برد بیآنکه مسوولیتها و محدودیتهایی را که با این نقش میآید، نادیده گرفت. وقتی در سال ۱۳۸۱، جزوهی ایشان تحت عنوان «مانیفست جمهوریخواهی» از زندان با انواع ترفندها به بیرون داده و چاپ شد نیز در نقد آن نوشتم که آقای گنجی به هوش باشید که این سخنان چون از دهان شما به عنوان یک روشنفکر دینی علیه حکومت دینی بیرون آمده است، اعتبار دارد. اما اگر کاری کنید که این هویت شما از نظر جامعه نقض شود، باید بروید آخر خطی بایستید که صدها نویسندهی سکولار ایرانی و غیرایرانی جلوتر از شما این راه را رفتهاند و چه پیشتازتر و پختهتر و پیچیدهتر. امروز نیز این هشدار از همان استدلالها سرچشمه میگیرد. کوتاه کلام آنکه: ۱. استقبال از نوشتههای ایشان ارتباط تنگاتنگ بلکه حیاتی دارد با نقش ایشان به عنوان یک فعال سیاسی که هویت دینی دارد، لذا فرو ریختن هر یک از دو پایهی هویتی ایشان یعنی «فعال سیاسی» و «هویت دینی داشتن»، بنیان آن استقبال و توجه را هم ویران خواهد کرد. ۲. درست به دلیل همین امتیاز هویتی ایشان در این برهه که حکومت دینی در کشور ما بر سر کار است، وظیفه امثال ایشان در روشن کردن اذهان جامعه و رشد سطح آگاهی تودههای مسلمان جامعه بسیار سنگینتر است، اما همانگونه که گفته شد باید فهم درستی از هویت خود و محدودیت عملی خود داشت. آقای گنجی در پاسخ به این ایرادات دو دلیل میآورند: ۱. غم دین. اینکه ایشان به عنوان یک فرد مسلمان که سخت به دینش و باورهای دینیاش دلبستگی دارد، بزرگترین دغدغه ذهنیاش همین مسایل است. اینکه اینگونه باورهای جا افتاده در مورد قرآن و امام زمان و یا احکام فقهی مورد قبول جامعه، دین او را به خرافات و کجفهمیها آلوده است و او با تمام وجود به دنبال یافتن پاسخ برای شبهاتی است که به دین او وارد میشود و بر آن است که با پالودن دین از خرافه و بدآموزی، آن را مناسب فهم این زمان و قادر به پاسخگویی به اشکالات عقل نقاد کند و هر پاسخ درستی را که در این روند پیدا میکند با جامعه دینداران در میان بگذارد و به روشنی ذهن جامعه کمک کند و از سر همین درد است که سالها قلم زده و همین راه را نزدیک به دو دهه در نشریات کیان و غیره پیموده است. ۲. از آنجا که پایههای قدرت این حکومت دینی بر خرافات و جعلیات دینی استوار است، لذا با ضربه زدن بر این پایهها اساس قدرت حاکمان را به خطر میاندازد. از جمله آنکه اینان خود را نایبان امام زمان میدانند و اگر معلوم شود امام زمانی نبوده است پس نایبی هم مشروعیت نخواهد داشت. در پاسخ مورد اول، بر ایشان مثل هر انسان آزاد و مختاری خرده نمیتوان گرفت که چرا غم دینش را دارد و یا چرا درگیری با اینگونه مسایل را از همه امور بیشتر میپسندد. ولی کسی که بیشتر در غم سوالات شخصی و دغدغههای ذهنیاش است تا مصالح جامعه، دیگر یک فعال سیاسی نیست، بلکه یک پژوهشگر دینی خواهد بود. و این حسرتی خواهد شد برای جامعه که یکی از باارزشترین فعالان سیاسی خود را از دست خواهد داد و این شعر سعدی را برای ایشان باید خواند که:
در پاسخ دلیل دوم، میتوان گفت که لازمه اثربخشی این امر، داشتن اعتبار لازم علمی است و اعتبار یک تصور است نه حقیقت. به دیگر سخن، اینکه ایشان واقعاً چقدر در این زمینه توان علمی دارند مهم نیست، بلکه اینکه آیا جامعه ایشان را به این اعتبار قبول دارد یا نه، مهم است. ایشان باید توجه کنند که روشنفکران دینیای چون دکتر کدیور، دکتر سروش، دکتر ملکیان، آیتالله مجتهد شبستری و آیتالله مطهری و غیره به عنوان دینپژوهان و دینشناسان شناخته شدهاند که در مواردی در این زمانه خاص مطالبی از آنان تاثیرات و عواقب سیاسی پیدا کردهاند. حتی مهندس بازرگان و دکتر علی شریعتی نیز به مقدار زیادی تابع همین حکم هستند، ولی ایشان به عنوان یک فعال سیاسی شناخته شدهاند که از سر همین خصلت به مسایل دینی هم میپردازند. لذا میبینید که تمام برخوردهای پر سر و صدا به کارهای پژوهشی ایشان هم از همین زاویهی سیاسی است تا علمی، حتی نقد به ظاهر علمی دست و پا شکستهی آقای مهاجرانی. ایشان باید توجه کنند که با بهرهگیری از اعتبار علمی، هنری، فرهنگی میتوان به عرصهی سیاست قدم گذاشت و به دلیل آن اعتبار، گامهای نخستین را در این وادی آسانتر پیمود و شنوندگان بیشتری را جذب کرد. همان کاری که مثلاً نوام چامسکی محبوب ایشان میکند، ولی اعتبار سیاسی چنان وسیع و قدرتمند است که امتیاز آن را خرج صحنه علمی، فرهنگی، و غیره نمیتوان کرد. چنان که با بیل و ابزار کار در باغچه به کشت مزرعه هم میتوان اقدام کرد، اما با بولدوزری که مزرعه را شخم میزند در باغچه نمیتوان کار کرد، و توجه شود در این جا مسأله صدور حکم ارزشی میان باغچه و مزرعه نیست، بلکه صحبت از وسعت میدان عمل و قدرت کار آن است. از این روی با اعتباری که آقای گنجی در صحنهی سیاست پیدا کردهاند، هرگز نمیتواند به عنوان یک محقق و پژوهشگر علمی چنان اعتباری بیابد که سخنانشان در این زمینه به جد گرفته شود و در ذهن دینداران تاثیر جدی بگذارد. بلکه به جای صید ذهن و مغز دینداران یک مشت سنگ و آهن پاره فحاشی سیاسی و اتهام و تکفیر تور ایشان را پر میکند. بخش دوم این نوشتار به این میپردازد که بدون توجه به تاثیر شخص آقای گنجی در این مورد آیا طرح اینگونه مباحث با این شیوه ره به جایی میبرد و آیا چنان فایدهای بر آن متصور است که ارزش این همه هزینه کردن داشته باشد؟ و آیا آقای گنجی میجنگد چون ذات جنگیدن را دوست دارد و یا آنکه به خاطر ارزشمند بودن هدف این همه خطر را به جان میخرد؟ در همین زمینه • اکبر گنجی با دو چهره - بخش دوم |
نظرهای خوانندگان
با سلام
-- آرش سالار ، Nov 23, 2008 در ساعت 12:42 PMبه خاطر اين مقاله هوشمندانه از جناب آقاي محمد برقعي بر خود واجب مي دانم تشكر كنم.
قصد آسيب شناسي ندارم و كاملا با افاضات نويسنده موافقم. اما ذكر اين نكته ضروري به نظر مي آيد كه آنچه كه راجع به اكبر گنجي نوشته ايد برخاسته از جو عجيب و متناقض گونه جمهوري اسلامي است.
اميدوارم اين مقاله را جناب گنجي بخوانند و درباره آن تاملي داشته باشند.
این درست است که گنجی حرف جدیدی نزده و پیش از او هم بسیاری به زبان ها و لحن های مختلف گفته اند که عقل سلیم امروزی نمی تواند بپذیرد که این متن های مقدس عتیقه (از جمله قرآن) نمی توانند سخن یک موجود عالم مطلق باشد.
اما توصیه و نصیحت به گنجی که باباجان تو فعال سیاسی هستی تو را چه به این کارهای آکادمیک به نظر من اگر متفرعنانه و ریاکارانه نباشد از سر نادانی است.
سخن گفتن و پژوهش درباره ی قرآن یک فعالیت آکادمیک صرف نیست. قرآن (به قول محمدرضا نیکفر) یک متن استراتژیک است که فاشیسم اسلامی از آن اتوریته ی سیاسی کسب می کند. لذا هر گونه به چالش گرفتن اتوریته ی قرآن یک عمل ناب سیاسی در جهت زدن زیرآب اتوریته ی حاکمیت است.
حضرات مذهبی نگرانی خود از به خطر افتادن بیضه ی دین را در لفافه ی و پنهان می کنند اما دمب خروس شریعت زیر این اندرزنامه ها بدجوری هویداست.
-- فرهاد ، Nov 23, 2008 در ساعت 12:42 PMبرداشت من از سخنان نویسنده این است که جامعه قبایی برای تن گنجی متصور است و گنجی هم قبایی برای خودش. در صورتی که قد و اندازه قبای گنجی با قد و اندازه قبای مورد تصور جامعه متفاوت باشد به چهره او به عنوان فعال سیاسی ضربه میخورد. یعنی جامعه با دیدن تفوت اندازه قباها سرخورده میشود و از گنجی دلخور.
-- Aran ، Nov 23, 2008 در ساعت 12:42 PMتجویز نویسنده هم این است که حتی المقدور گنجی خودش را در قبای مورد تصور جامعه بچپاند تا مردم خوششان بیاید و گنجی نفوذش را از دست ندهد.
استدلال دیگر نویسنده این است که اگر استقبال از حرفهای گنجی زیاد بوده به سبب شهرت او به عنوان فعال سیاسی است و چون گنجی پژوهشگر قدش از گنجی فعال سیاسی کوتاه تر است ایشان بهتر است قد بلندتر را بچسبد.
گنجی بارها گفته است که برای خودش نقشی به عنوان لیدر سیاسی قایل نیست و قصد وزیر و وکیل شدن ندارد که خوش امد عوام را در نظر گیرد.
سوالم از نویسنده این است که ایا همین استقبال بسیار از مقالات گنجی حوزه نفوذ این مقالات را نسبت به مقالات مدرسی یا دیگران افزایش نداده است؟ فکر نمیکنید همین خط کشیدن بر باورهای هزارساله و روشن کردن جرقه تفکر در ذهن خواننده در دراز مدت ارزشش از هزار فعال سیاسی بیشتر است.
من نظرم از جهتی عکس نویسنده محترم است یعنی معتقدم ارزش نوشته گنجی به سبب انکه حیطه بسیار وسیعتری از خوانندگان خصوصا جوانان را به سوی خود کشیده بیش از نوشته ای است که تنها چند صد روشنفکر ان را خوانده اند. با بخث در محیط روشنفکری نمیتوان چهره مذهب را عوض کرد تنها با همه گیر شدن این بحثها میشود حرکتی کرد.
فرض دیگر نویسنده شاید این باشد که چون سواد و دانش گنجی در این حیطه چندان قد نمیدهد بهتر است بچسبد به همان فعالیت سیاسی که اثبات این مسئله به ظاهر برای علمای اعلام در این چند وقت هم ساده نبوده است.!!
من به عنوان یکی از کسانی که دایم مقالات را به طور کامل خوانده و در جاهای دیگر بحثهای مفصل بر سر همین مقالات انجام داده اعلام می کنم که این مقالات تاثیر گذار هست
مهم نیست 100 سال دیگر نامی از گنجی باید یا نه
گنجی برای آدمهای 100 سال دیگر ننوشته است برای من در حال نوشته است و می خوانیم و بر او تحسین می گوییم که کسی نتوانسته بر منطق و بر استدلال او خللی وارد کند و تنها بر گنجی و اخلاق او ایراد می گیرند
هنوز هم نمی فهمم منظور و قصد شما از نوشتن این مقاله چیست؟
گنجی مقالاتش را ننوشت که اخلاقش زیر سوال برود و یا اینکه فیلسوف است یا سیاسی
بلکه فکر کرد و قصد داشت فکرش را ما بشنویم که شنیدیم!
شما بنگرید همین مقالات آقای گنجی از پر بازدید ترین مقالات هستند!
خوب مگر چه چیز دیگر لازم هست تا تاثیر گذاری معلوم شود؟
نکند شما انتظار دارید گنجی با انیشتین مقایسه شود که نامی از او بماند یانه!
هر زمان روشنفکر خودش را خواهد داشت!
و چه بسا کسانی که کنون مقالات گنجی را خواهند خواند زوشنفکران آینده باشند!
و از هم اکنون مقاله بعدی شمارا نیز به چالش می کشیم!
-- بی نام!!!! ، Nov 23, 2008 در ساعت 12:42 PMشما ببنید تاثیر گذاری را و هدف عنوان شده گنجی!
او گفته است که من با صدای بلند فکر می کننم تا دیگران را به ذهنم بیاورم!
خوب او بلند فکر کرد و هم من و هم شمایی که نقد می نویسید را به درون ذهنش برد و حرفهایش و فکرهایش را شنیدید
پس گنجی به مقصودش رسید!
«... اینکه ایشان واقعاً چقدر در این زمینه توان علمی دارند مهم نیست، بلکه اینکه آیا جامعه ایشان را به این اعتبار قبول دارد یا نه، مهم است.»
-- شاهین ، Nov 23, 2008 در ساعت 12:42 PMآقای برقعی متاسفم که چنین حکم بی پایهای را صادر کرده اید. اصلا این چه تضاد تصنعی است که شما بین فعالیت سیاسی و پژوهشگری قائل شده اید. از نظر شما لازم نیست فعال سیاسی دنبال حقیقت باشد چون ممکن است از مردم عادی زیاد فاصله بگیرد. پژوهشگر هم نمیتواند کار سیاسی کند چون باید دنبال حقیقت باشد. اگر واقعا اینطور بود و اینگونه بشود وای بحال ما!
اتفاقا گنجی با سابقهای که خود شما به بهترین بیان توصیف کرده اید بیشتر و بهتر از هر کس دیگر میتواند ترک در دیوار بلند خرافات بیاندازد. او منطقی قوی، بیانی روشن و حسی قوی از حقیقت جوئی دارد. هیچکدام از روشنفکران مذهبی که شما اسم برده اید به پیگیری او نبوده و همه در نیمه راه متوقف شده اند. دلیل تکفیر ایشان اینست و نه چیز دیگر. نوشته های ایشان ـ بنا به گفته یک طلبه ـ در حوزهها توسط بسیاری طلاب خوانده و کاویده میشود. خود این امر بسیار مهم است، شما چرا میخواهید جلو اینکار را بگیرید؟
بخاطر می آورم ناصحان چه نصیحت ها نمیکردند که ایشان دست از اعتصاب غذا بردارد که هم بصلاح ملک است و هم ایمان. پارگراف پایانی و اصلی شما (هرگز نمیتواند...) بیشتر نشان دهنده یک آرزو و تمایل است تا نتیجه گیری. بخصوص که با پرسش(نمای) بعدی خود، از هم اکنون جواب را در ذهن خواننده نشانده اید. خود بهتر باید بدانید که اینگونه نوشتن از اخلاق عالمانه بیسار دور است.
-- عمید ، Nov 23, 2008 در ساعت 12:42 PMبا امتنان از سایت زمانه که در روش خود اخلاق حرفه ای را پاس میدارد.
وقتی دیانتشان عین سیاستشان و سیلستشان عین دیانتشان است نقد سیاسی بدون نقد دین بی معنی خواهد بود
-- کاظم ، Nov 23, 2008 در ساعت 12:42 PMمن اکثر نوشته ها و کامنت های مربوط به نوشته های آقای گنجی را میخوانم. چیزی که میبینیم این است که همه دور از گود ایستاده اند و میگویند لنگش کن! یکی می گوید آقای گنجی حال کردم، ای ول خوب لنگش کردی، اون یکی میگه نه اینطور لنگش کنی بهتره، یک هم میگه نه گازش بگیر، لنگش نکن و ...
-- خواننده ، Nov 23, 2008 در ساعت 12:42 PMآقا ما ایرانیها چرا همش دنبال یکی میگردیم که جلو بیفته ما هم پشت سرش سینه بزنیم؟ یه روز دنبال سلطانیم، یه روز دنبال شاهیم، یه روز امام، یه روز مرجع، یه روز ولی و ...
هر کس خیلی بلد هست، بسم الله! بیا وسط گود، گنجی اشتباه میکنه، شما خودت درستش انجام بده! برای من گنجی و امثال اونها مهم نیستن، برای من افکار گنجی مهم هست. گنجی و امثالهم، یک انسان مثل همه ماهاست فقط تجربیاتش فرق میکنه. او در زمینه هایی تجربه داره که مثلا من ندارم وگرنه اون قهرمان من نیست.
خیلی از کامنتها میگن که حرفهای آقای گنجی اثر نداره. خوب اگر بی اثر هست و شما راه حلی بهتری داری، راه حل بده، باید لنگش کرد راه حل نیست، بیا وسط گود و خودت لنگش کن.
اکثر خواننده ها و مردم قبول دارن که فرهنگ کنونی مردم جوابگوی تحول و بهبود نیست ولی فکر کنم همه قبول دارن که کار کردن روی فرهنگ مردم هم کار یک سال و 2 سال نیست و یک نسل طول میکشه.
به نظر من هر کس که میخواهد کاری برای پیشرفت ایران بکنه باید حرفهای جدیدی که در دیوار سنت های پوسیده ترک ایجاد میکنه را به گوش مردم برسونه. باید از طریق ایمیل، تلفن و ... حرفهای جدید و افکاری مثل گفته های گنجی را به گوش مردم رساند، اینکه اونها چه تصمیمی می گیرن بعد از خوانندن مطالب دیگه بر عهده ما نیست ما باید فقط به گوش دیگران برسانیم.
آقای برقعی گفتید که :((از این روی با اعتباری که آقای گنجی در صحنهی سیاست پیدا کردهاند، هرگز نمیتواند به عنوان یک محقق و پژوهشگر علمی چنان اعتباری بیابد که سخنانشان در این زمینه به جد گرفته شود و در ذهن دینداران تاثیر جدی بگذارد.)) خواهید دید که با اوردن قید ((هرگز نمی تواند)) هرگز نمی توانید از تاثیر روشنگریهای اقای گنجی بکاهید هر چند که ظاهرا چنین قصدی نداشته باشید!!
-- اندرو ، Nov 23, 2008 در ساعت 12:42 PMیک سید حسین نصر برای هفت پشتمان کافی نبوده است؟ بگذارید گنجی کار خودش را بکند. شما با چه حجیتی از پیش و به عنوان یک قدر مسلم صلاحیت علمی گنجی را زیر سوآل می برید؟ بله او از آن صلاحیت نوع آقای مدرسی را ندارد که مخاطبش از ما بهتران پرینستون و هاروارد باشند. این آدم دغدغه آزادی ما و خودش را دارد و همین از قرار بزرگترین عیب اوست!.. فرخ اسپهانی
-- بدون نام ، Nov 24, 2008 در ساعت 12:42 PMمن در فکر نوشتن کامنتی بودم که متوجه شدم که آقای شاهین به تمام کمال این کار را انجام دادند. درود بر ایشان.
-- o.m. ، Nov 24, 2008 در ساعت 12:42 PMمن از نوشته اقای گنجی بسیار اموختم. امیدوارم ایشان په تلاشهای اموذشی خودادامه دهند
-- بدون نام ، Nov 24, 2008 در ساعت 12:42 PMآقای برقعی می گوید حرف های گنجی جدی گرفته نمی شوند. اگر اینطور است چرا اینهمه سر و صدا کرده است؟ اینهمه کامنت زیر مقالات ایشان است؟ اینهمه تکفیر و توهین و.... وقتی صورت می گیرد که نوشته ای خوانده شود و اثر بگذارد، والا نوشته ای که در کنجی افتاده باشد و کسی روی آن تف هم نکند، چه نیازی به نقد و تکفیر و اضهار نظر امثال شما دارد؟ اگر تصویری که آقای برقعی از نوشته های ایشان دارند، فقط مربوط به خود ایشان باشد و بقیه مثل او فکر نکنند چه؟ شاید این مقالات فقط روی آقای برقعی و کسانی که در جو فکری ایشان هستند این تاثیر را داشته باشد.
-- علی ، Nov 24, 2008 در ساعت 12:42 PMنويسنده محترم مقاله نگراني اصلي خود را مشخص نكرده اند.آيا ازنظر ايشان نبايد دين را نقد كرد؟ يا اين كه چون آقاي گنجي محبوبيت سياسي دارند نبايد از آن براي بسط عقايد و ديدگاههاي بنيادي استفاده كنند؟ يا دلشان براي خود آقاي گنجي مي سوزد؟
-- بدون نام ، Nov 24, 2008 در ساعت 12:42 PMبه گمان من هيچ دليلي ندارد كه بتوان به فردي كه عقايد و ديدگاه هاي پرسش طلبانه خود را مطرح و مدعيان را به پاسخگويي دعوت مي كند خرده گرفت، زيرا اين كار هيچ ارتباطي به شغل و موقعيت اجتماعي وسياسي فرد ندارد. اتفاقاً مدعيان صادق بايد از فضاي بحث وبرخورد آرا استقبال كنند.
خود گنجی که بنا به دغدغه های سیاسی این حرفها را می زند دیگران هم به دلیل مخالفت با آخوندا این حرفها را می زنند و به به و چه چه می کنند وقتی سیاست چنین سلطه ای بر مباحث داشته باشد هر کس هر اظهرانظری بکند آن را در چارچوب سیاسی تحلیل می کنند از جمله همین کامنت من را بسیاری از موافقان حکومت هم آن را سیاسی می فهمند به همین دلیل چیزی که عملا در این وسط قربانی می شود حقیقت است هم در مقالات گنجی و هم در حرفهای مخالفان او. یکاشکال روشی که در این میان وجود دارد عدم رعایت اصل همدلی در قرائت و روایت از اندیشه و ایده مورد بحث است. این یک اصل اساسی هرمنوتیکی ای که بدون آن تفسیر حرفها و گفتارها به جائی نخواهد رسید. نکته دیگر یک نوع نگاه تاریخی بیندازیم به قضیه نقد هگلیان چپ بر مسیحیت است که سرانجامش چه شد. من به محتوای حرفهای گنجی کاری ندارم که درست است یا غلط ولی وقتی از بیرون نگاه می کنم گرد و غبار سیاست فضا را پر کرده است واین سم مهلکی برای مباحث علمی استحال چه طرفدار او باشید چه مخالف او و اصلا شاید برخی از حرفهایش درست باشد و برخی غلط چرا باید قضاوت کلی داشته باشیم
-- امین ، Nov 24, 2008 در ساعت 12:42 PMبرای من سیاسی بودن گنجی و در عین حال سخن گفتن وی در مورد دین کاران نه تنها بد نبوده بلکه دلنشیتر هم بوده است. من معتقدم حوضه سیاسی و مذهبی در کشوری مثل ایران به شدت در هم تنیده است و نمی توان جدا به آنها نگاه کرد. در ارتباط با این که گنجی سواد بررسی دین را ندارد، موافق نیستم چرا که او به اندازه کافی استدلال می دهد و در ضمن تمامی نویسندگان دنیا یا پژوهش گران در یک سطح نیستند که ما برای این که آنها را دانشمند بنامیم خط مشخصی تعیین کنیم.
-- سامان ، Nov 24, 2008 در ساعت 12:42 PMنویسنده محترم هم از مفهوم «پژوهشگر» و هم از مفهوم «فعال سیاسی» یک برداشتِ شئ گونه، ثابت و ذات باورانه دارد. وی قادر به دیدن ترکیب ها و طیف هایِ مختلف میان این دو مفهوم نمی باشد. نوشته ای به شدت نورماتیو،که بدنبال چیزی است که وی «حقیقت»می خواند...
-- بدون نام ، Nov 24, 2008 در ساعت 12:42 PMمعاصرانی همچون آدرنو، هورکهایمر و سایر پژوهشگران مکتب فرانکفورت، زندگانی چون هابرماس، نوام چامسکی و... طیفهای متفاوت میان این دو قطب اندکه هر کدامشان به تبع زمانه شان و مکانی که در آن زندگی کرده اند، حتی در دوره های مختلف زندگی شان، موازنه های متفاوتی میان این دو قطب برقرار کرده اند. میان سیاه و سفید همواره هزاران رنگ و ترکیب وجود دارد و خواهد داشت
واقعا از ايرادهاي دكتر برقعي نسبت به نوشته هاي گنجي جاخوردم. هيچوقت به تصورم هم نميآمد كه ايشان اينقدر بي منطق دست به استدلال بزند. آنهم استدلالي كه از سفسطه بهره ميگيرد. بعلت كمبود وقت، پاسخ مفصل به ايرادهاي ايشان را به نظري ديگر واگذار ميكنم. ... بسيار اندوهگين شدم چون شخصيت ديگري ازايشان درذهنم نقش بسته بود.
-- علي كبيري ، Nov 24, 2008 در ساعت 12:42 PMبنظرم همان پزوهندگان دیگر دینی نیز ١ شبه به شهرت نرسیدهاند. کار گنجی شجاعانه-پرسشگرایانه و روشنگر است و مغایرتی با کار سیاسی نیز ندارد.
-- ahmad ، Nov 24, 2008 در ساعت 12:42 PM1/همانطور که سایر دوستان وخود گنجی به درستی اشاره کرده اند ،چون ما با حکومت دینی سروکار داریم پس نقد دین توامان نقد حکومت نیز هست.
2/کار آقای گنجی نیز در راستای نقش روشنفکریش است،وظیفه یک روشنفکر غیر از سعی وکوشش در جهت نزدیکی به حقیقت وتقریر آن ،می تواند باشد؟
3/آقای برقعی اگر مقالات بر شما ضعیف آمد بهتر نیست بدون متهم کردن شخص گنجی آن را نقد کنید وایضا نقدتان را در دسترس مانیز بگذارید!
4/مقایسه فعالیت سیاسی وفعالیتهای پژوهشی جوامع غربی با حال واوضاع ما چندان درست نیست .آنان نیز راهی مشابه ما رفته اند البته از چند قرن پیش! آیا می توانیم از کانت خرده بگیریم و به او بگویم فعالیت فلسفی ،پژوهشی ،سیاسی را با هم خلط کرده! ویگویم فعالیتش بی تاثیر بوده است؟
5/"اما هدف اصلی یک فعال سیاسی ... اصلاح جامعه است... و از آنجا که آرمان اصلی او، هدایت جامعه به راه بهتر است، لذا غم درک و فهم مخاطبان خود را بسیار دارد."
این جمله با جمله پایین در تناقض نیست؟
"... یک فعال سیاسی و اجتماعی متعهد نه دنبالهروی جامعه است و نه همگام و همراه آنان، بلکه پیشتاز و رهبر آنان است."
-- اسنا ، Nov 24, 2008 در ساعت 12:42 PMحرف شما که " آقای مدرسی از بیم جان خود، مقالهای نوشت که وی به امام زمان با همه وجودش ایمان دارد" به احتمال قریب به یقین درست نیست. همه کسانی که مدرسی را از نزدیک دیده اند میگویند او علی رغم این که یک محقق عالی رتبه دین شناس است به شدت به تشیع علاقمندست و دل نگرانی اصلی او در این معرکه ها این است که از این مباحثه ها صدمه ای به شیعه گری بخورد. به یک آشنای من هم که از او راجع به سوء استفاده وهابی ها در سایت ها از این مباحثه ها سؤال کرده بود گفته بود: "وای اگر طعنه به قرآن زند انجیل و زبور". ولی یک احتمال در صد احتمال اگر واقعاً از ترس جان چنین کاری کرده این ناجوانمردی و نامردمی نیست که شما بلافاصله بنویسید: " هر چند متن کتاب ایشان خلاف آن را میگوید" . این بهانه به دست سربازان گمنام امام زمان دادن و به عقیده خودتان جان او را به خطر انداختن نیست؟ مگر این که با او غرض و مرضی داشته و خود جزء همان سربازان گمنام باشید که با توجه به عملکرد بیست سال گذشته شما چندان بعید هم نیست.
-- علی اوحدی ، Nov 24, 2008 در ساعت 12:42 PMPlease print my comment. Mr.Baghayee know me ,we spoke with each other.
-- Kudos Talash ، Nov 24, 2008 در ساعت 12:42 PMon 18 February 1996 in New York