بخش دوم
فرهنگ رسمی، فرهنگ عمومی و فضاهای شهری
کیومرث مسعودی جامعهشناس و پژوهشگر شهری
یکسانسازی فرهنگی، چه در جوامع پیشامدرن و اقتدارگرا و چه در جوامع لیبرال دمکرات، از مهمترین اهداف حکومتها محسوب میشود.
هرچند شیوهها و ابزار عمل در میان دو گروه متفاوت است و هر یک از شیوهها و روشهای متفاوتی استفاده میکنند، لیکن هدف یگانه است، یکسانسازی فرهنگی.
موضوع یکسانسازی فرهنگی و روشهای آن در جوامع غربی به وفور مورد بررسی قرار گرفته است و لذا در این مقاله به اهداف و روشهای یکسانسازی فرهنگی در جوامع توسعه نیافته اشاره میشود.
در جوامع کمتر توسعه یافته به دلیل تعدد قومیتها، زبانها و مذاهب، حکومت تلاش میکند این تکثر را به یکسانی، و نه وحدت، بدل کند.
برای رسیدن به این هدف علاوه بر ممنوعیتهای رسماً اعلام شده، از روشهای ظریف و پیچیدهتری نیز استفاده میشود.
تلویزیون بهعنوان مهمترین و یا تنها وسیله تفریح و سرگرمی اقشار گسترده گروههای کمدرآمد و میاندرآمد، نقش بسیار مهمی در پیشبرد سیاست یکسانسازی فرهنگی دارد.
فیلمها و سریالها و برنامههای مختلف با روشهای ظریف، فرهنگ رسمی را در مقابل خردهفرهنگها قرار میدهد.
شیوه زندگی و چگونگی گذران اوقات فراغت، الگوهای مصرف، خانه و مبلمان مطلوب، زبان و فرهنگ ویژه را، تبلیغ میکنند.
نوع نگاه به دنیا بهویژه مرزبندی دوست و دشمن، هنجارها و اخلاقیات مورد نظر خود را به خصوصیترین فضای زندگی شهروندان وارد میکنند.
تمسخر خردهفرهنگها با سیاست جوکسازیهای مبتذل و منزلت بخشیدن به فرهنگ جعلی باعث میشود که گروههای مختلف، به ویژه جوانان و کودکان، تلاش کنند خود را در قالب مطلوب ارایه کنند.
به این ترتیب زمینه سلطه فرهنگ مرکز (رسمی) بر خردهفرهنگها (حاشیه) فراهم میآید. از طرف دیگر این وضع باعث جبههگیری و دفاع کور و تعصبآلود بخشی از جامعه میشود. که فرهنگ و زبان و مذهب و قومیت خودی را مطلق نموده و به طرد هرگونه فرهنگ «بیگانه» میپردازد.
وضعیتی که در هر دو حالت به مانعی اساسی در شکلگیری فرهنگ منعطف و واقعنگر شهروندی تبدیل میشود.
کلانشهرها و شهرهای بزرگ، با توجه به سیل مهاجرتهای پایانناپذیر، هویتی میان فرهنگی دارند. ولی فرهنگ رسمی خردهفرهنگها را به رسمیت نمیشناسد.
شهرهای ما محل تلاقی دهها خردهفرهنگ مهاجر است، ولی هنوز هیچ تجربه موفقی در ایجاد فرهنگ شهروندی مورد قبول عام نداشتهایم.
هنوز هیچ شهری نتوانسته فرهنگ شهروندی آبرومند و همگرایی از تلفیق خردهفرهنگها پدپد آورد.
متاسفانه امروز با پدیده «تهرانیزه» شدن فرهنگی در میان مهاجرین مواجهایم. فرهنگ مسلطی، که غایت بیشتر مهاجرین شده، درحالیکه چه بسا فرهنگهایشان واجد عناصری بسیار ارزشمندتر باشد، ولی «خودباختگی» در برابر تکبر فرهنگ رسمی، شهروندان را به رعایای فرهنگی فروکاسته است.
شکل دیگر مقابله با فرهنگ رسمی اینگونه است که شهروند در فضاهای عمومی تلاش میکند تصویر ویژهای از خود ارایه دهد. که مغایر با فرهنگ رسمی باشد.
با نوع لباس، مدل مو، رفتارها، نگاهها، نشانهها، که بیشتر بر اساس فیلمهای تلویزیونی و بر ساختههای تبلیغاتی از هنرپیشهها ساخته میشوند، فضای عمومی به صحنه تئاتر بدل میشود.
این وضعیت نهایتاً باعث ایجاد «خود» های کلیشهای در افراد، به ویژه پسران و دختران جوان و نوجوان، میشود. نتیجه این تناقض، بحران هویت و چندگانگی شخصیتی و سرگردانی در کلیشههای برساخته از خود، خواهد بود.
در این میان نقش روشنفکران، فراتر از نهادها و پاتوقهای محدود، و در قبال شهروندان پریشان در فضاهای شهری چیست؟
آیا نباید ارزشهای فرهنگهای شهری واکاوی شود؟ هیچ فرهنگی فینفسه «خوب» یا «بد» نیست. بلکه میزان و ظرفیت آن در ساختن فرهنگ عمومی و فراگیر شهروندی ملاک سنجش است.
باید جسارت در میان زنها و مردها، جوانها و قومیتها تقویت شود تا هویت و فرهنگ خود را در فضاهای عمومی نمایش دهند و در گفتمانی منطقی از آن دفاع کنند. فرهنگ رایج، جعلی و متکبرانه است و تعمداً سعی میکند که دیگران را مقهور سازد.
روشنفکران باید با نقد و افشای جنبههای مختلف این فرهنگ و برملا کردن اهداف و نیات آن به گروههای شهروندی امکان اظهارنظر و ابراز وجود دهند.
باید به شهروندان آموخت که شهروندی میان فرهنگی بهعنوان هدف مناسب نظام شهرنشینی کشور، در عین مخالفت با سیاست همگونسازی (assimilation)، محو تشخصها و تفاوتهای فرهنگی گروهها و حذف دیگری؛ باید که با طبیعی جلوه دادن تفاوتهای فرهنگی نیز مخالفت ورزد.
باید به شهروندان آموخت که برخلاف تبلیغات رایج، تفاوتهای فرهنگی دیده شوند و مورد احترام قرار گیرند. شیوههای مختلف زندگی و الگوهای فراغت و سنتها و ظرفیتهای فرهنگی باید در فضای عمومی نمایش داده شوند.
برخلاف نگرش «تهرانیزه شدن» دوباره کودکان باید در میان خانواده به زبان و گویش محلی حرف بزنند، فارس بودن یا تهرانی بودن مزیت نیست.
باید آموخت که مرز کشیدن، طرد کردن، یکسانسازی و همانندسازی غلط است و نباید به فرهنگهای دیگر به چشم بیگانه و مهاجم نگریسته شود.
ضمناً از ایدهآلیزه کردن و مطلق کردن فرهنگ خودی و جنبههای مختلف آن، از جمله شیوههای زندگی و رفتارها و هنجارهای مالوف و مانوس نیز پرهیز کرد.
فضاهای عمومی شهری با توجه به غلبه فرهنگ شفاهی در کشور، میتوانند زمینهساز جذب گروههای مختلف شده و به تدریج و در روند تکاملی به شکلگیری فرهنگ شهروندی، تثبیت نهادهای مدنی و تعمیق قلمرو عمومی کمک کنند.
عرصه عمومی باید که با کار روشنفکران به محل بروز، ظهور و نمایش خردهفرهنگها بدل شود و با نقد مدل کنونی فرهنگ شهروندی، از میان آنها به مرور فرهنگ منعطف و همهپذیر شهری شکل گیرد.
آسیبشناسی فضاهای عمومی شهری
حوزه عمومی «جایی» است که شهروندان فارغ از تفاوتها و تمایزات فرهنگی و اجتماعی و طبقاتی و... میتوانند در آن از طریق گفت و گو و تبادل تجربیات در امور روزمره و رفتارها و کنشها، بیاموزند و به دیگران بیاموزانند و در سرنوشت صنفی، سیاسی و اجتماعی خود مشارکت جویند.
بر این اساس به نظر میرسد که میتوان آسیبشناسی فضاهای عمومی شهری را از دو منظر مورد توجه قرار داد:
آسیبشناسی کالبدی، فضاهای شهری (فیزیکی)
آسیبشناسی عملکردی و رفتاری فضاهای شهری
آسیبشناسی کالبدی - فیزیکی فضاهای عمومی شهری
از جنبه فیزیکی و کالبدی، در شهرسازی رسمی هیچگاه به فضاهای عمومی به مثابه تبلور کالبدی عرصه یا قلمرو عمومی پرداخته نشده است.
در حقیقت آنچه در این نوشتار از آن با عنوان «فضاهای عمومی شهری» یاد شده، در شهرسازی ما همواره جزو عوامل تبعی به شمار میآید که به دنبال هدف و مقصود دیگری پدید آمدهاند. یعنی فاعل آگاهی در ساخت این فضاها بهمثابه بخش مهمی از قلمرو عمومی، وجود نداشته است.
پارکها و تفرجگاهها تنها برای تفرج شهروندان احداث میشوند. پیادهراهها و میدانها جنبه ترافیکی داشته و زایده ناگزیر سوارهروها (خیابانها) هستند. راستههای خرید - گردشی و بازارچهها و پاساژها مراکز تجاری هستند.
اغذیهفروشیها و رستورانها خدمات پذیرایی شهری محسوب میشوند که قرار است مشتریان گرسنه را سیر کنند، نه آنکه سبب تجربهای نوظهور برای خانوادهای باشد که در حاشیه پیادهروهای ستارخان و ولیعصر امر خصوصی غذا خوردن را به تجربهای جدید در فضای عمومی بدل میکند.
بنابراین فضاهای عمومی شهری «فاقد رسمیت» هستند، لذا نه تنها با طراحی از پیش اندیشیده شده احداث نشدهاند، بلکه با موانع متعددی نیز مواجه هستند.
به سخن دیگر فضاهای کنونی شهری ما بر اساس ضرورت شهرسازی مدرن پدید آمده و از طرف گروههای مختلف شهروندان - جوانان، زنان، مردان، روشنفکران، هنرمندان و.... و بر پایه تجربه روزمره بهعنوان فضای شهری تعریف و مورد استفاده قرار گرفتهاند.
پیادهراههای تنگ و پوشیده از موانع خطرناک، پارکهای کوهستانی ناایمن و مخاطرهآمیز، خیابانها و میدانهای پرازدحام و آلوده، و حضور اتومبیل در تمام سوراخ سنبههای شهر که اصل اساسی آسایش شهروند را زایل میکند، بیانگر ناسازگاری کالبدی فضاهای شهری با عملکرد تحمیلی - و از سر ناگریزی - به آنها است.
رویای شهر مدرن با رویای شهروندی توام است. مهاجرتهای گسترده از نواحی توسعه نیافته به شهرها بیانگر رویای زندگی نوین در شهر بزرگ است.
در پس مفهوم شهر و فضاهای شهری تصوری گنگ از مدرنیسم وجود دارد. وعده شهر، وعده شهروندی چیزی فراتر از آن است که امروزه شاهدش هستیم.
تحلیلگران معاصر مدرنیته، شهر را بهعنوان تنها محیطی که ارزشهای مدرنیته در آن محقق میشود، معرفی کردهاند.
ولی آیا جز این است که شهرهای موجود، حداقل برای قشر وسیعی از مهاجرین به محل تجلی بیعدالتی و فقر و تبعیض بدل شده است؟
فضاها، از جمله و بهویژه فضاهای عمومی شهری، مکانهای ملموسی هستند که فعالانه بر زندگی ما اثر میگذارند.
سازماندهی مجدد فضا (مثل تجدید ساخت محلات قدیمی، احداث فضاهای جدید شهری و....) مستقیماً بر شیوه زندگی و حتی نحوه نگرش ما از دنیا و دیگران تاثیر میگذارد.
بنابراین میباید شهر و بهویژه فضاهای شهری با نظر و مشارکت شهروندان احداث شوند، که متاسفانه اصلاً چنین نیست. فضاهای شهری واجد ویژگیهایی چون سرزندگی، تحرک، تحول مدام، پیوستگی و گسستگی است.
مهمتر اینکه همه گروههای اجتماعی میتوانند در این فضاها حضور یابند.
لیکن وقتی در اساس و هنگام احداث این فضاها به عملکرد آن بهعنوان بخش مهمی از عرصه عمومی بیتوجهی میشود و مسوولین با حضور فیزیکی و امر و نهیهای پایانناپذیر امکان تجربه را از شهروندان، بهویژه جوانان، میگیرند، بدیهی است که فضاهای عمومی شهری به فضایی متفاوت و حتی مغایر با آنچه باید باشند، تبدیل میشوند.
در شهرهای قدیم طبق عادتها و سنتها فضاها را متناسب با خواستههای مشترک سازمان میدادند، ولی در دوره کنونی تقریباً شهروندان هیچ نقشی در شکلگیری شهر و محله و حتی ساختمان مسکونی خود ندارند.
در جامعه نامتجانس شهری، از یکسو خیل حاشیهنشینان محروم از حداقلهای خدمات شهری وجود دارد و در سوی دیگر، شهری با نشانهها، سمبلها، معماری و محصولاتی که توسط شبکههای جهانی تبلیغ و ترویج میشوند.
در اینصورت فضاهای شهری به جای پیوستگی و تجانس نسبی با سرعت به سمت گسیختگی و چندپارگی پیش میتازد.
در شهرها سبکهای مختلف زندگی، رفتارها و هنجارهای اجتماعی و سلیقهها و مدلهای مختلف و ویژگیهای قومی و غیره با هم میآمیزند.
لذا فضاهای شهری که محل تجلی تمام این ویژگیهاست، باید به گونهای طراحی و احداث گردند که با برآیند ارتقا یافته نیازهای کلیه گروههای سنی و جنسی، فرهنگی و اجتماعی و درآمدی سازگار باشد.
در ساختمانسازی مدرن سرمایهگذاران و دلالان به سود خود میاندیشند و کسی به فکر نیازها و ویژگیهای فرهنگی و هویتی ساکنین نیست.
درواقع مهمترین چالش در قلمرو خصوصی عدم انطباق کالبد و فضای داخلی ساختمان مسکونی با ویژگیهای فرهنگی و رفتاری ساکنین است.
به این ترتیب چه در قلمرو عمومی و چه در قلمرو خصوصی، سبک بینالمللی مدرن، ویژگیهای بومی و فرهنگی، مصالح محلی، شرایط اجتماعی و نظم خانوادگی را بهعنوان عناصر اساسی قلمرو خصوصی و عمومی نادیده میانگارد.
فضاهای شهری بخش مهمی از قلمرو عمومی است که همانند پلی دنیاهای کوچک شهر، خردهفرهنگها، گروههای متفاوت اجتماعی، محلات و فضاها را به هم متصل میکنند.
با توجه به این نقش مهم است که درمییابیم فضاهای شهری موجود تا چه اندازه ناقص و نامتناسب احداث شدهاند.
آسیبشناسی عملکردی، رفتاری و هنجاری فضاهای عمومی شهری
حضور فعال همه گروههای اجتماعی و فرهنگی و درآمدی در فضاهای شهری و قلمرو عمومی مستلزم فراغت و آسایش خاطر شهروندان از تامین نیازهای اقتصادی است.
دشواری شرایط معیشتی زنان و مردانی که به شدت درگیر کار هستند و از حداقل اوقات فراغت نیز برای انجام کارهای عقب افتاده و یا کار دوم و سوم استفاده میکنند.
همچنین زنان شاغل که علاوه بر فعالیتهای اقتصادی باید امور خانواده را نیز سامان بخشند، نشان میدهند که چه مانع مهمی در راه حضور آزادانه و بیدغدغه آنها در فضاهای شهری وجود دارد.
حاشیهنشینان و تهیدستان شهری علاوه بر عدم شناخت از فضاهای شهری، درگیر تثبیت حداقل حقوق شهروندی و تامین اجتماعی هستند، و بدیهی است که نمیتوانند به اموری فراتر از حداقلهای معیشتی فکر کنند.
بخش مهمی از دختران جوان و نوجوان علاوه بر محدودیتهای اعمال شده از سوی خانوادههای خود با مشکلات عدیده اجتماعی نیز مواجهاند.
در میان جوانان بیکار، بدون هرگونه چشمانداز برای آینده بهتر پرخاشگری، نظمستیزی و گرایش به اعتیاد و امور خلاف تقویت میشود.
سایر گروههای مشابه که در چنبره تامین نیازهای اولیه اقتصادی گرفتار شدهاند، چگونه میتوانند به فعالیتهای آزادانه و خلاق و دلخواه در حوزه عمومی و فضاهای شهری فکر کنند و بپردازند.
تصادفی بودن حضور شهروندان در فضاهای عمومی مانع از تکامل و ارتقا تدریجی روابط و مناسبات عمومی میشود.
هر چند که عامل تصادفی بودن رفتارها و برخوردها در زندگی یکنواخت و تکراری روزمره لذتبخش است، ولی جنبه منفی آن مانع از همبستگی و پایداری گروه و مناسبات میان آنها میشود.
البته در این مورد میتوان به شکلگیری پاتوقهای خاص اشاره کرد. وضعیت گروههای اجتماعی، سنی و جنسی، پس از مدتی باعث باز تعریف فضاهای شهری بهعنوان پاتوق گروههای خاص میشود.
فضاهای عمومی شهری هر چند که به درستی امکان حضور شهروندان با فرهنگ و منشهای متفاوت را فراهم میکند، لیکن به دلیل ضعف فرهنگ عمومی و عدم دلبستگی مردم به این فضاها، بسیاری از فضاهای شهری تحت سیطره گروههای خودمحور و پرخاشجوی درآمده و به این ترتیب ناایمن شمرده شده و خصوصیت عمومی بودن را از دست میدهند.
در جامعه شهری معاصر به دلیل ضعف حقوق شهروندی و عدم مشارکت مردم در اداره و امور توسعه شهر، بسیاری از شهروندان تعلق خاطر چندانی به فضاهای شهری ندارند.
به همین دلیل به محض برخورد با ناهنجاریهای پیش آمده در این فضاها به راحتی آن را به گروههای آشوبگر واگذار کرده و به حریم خصوصی عقبنشینی میکنند.
این وضعیت در کنار عدم همراهی مسوولین شهری با مردم، باعث از هم پاشیدن فضاهای شهری و تبدیل آن به پاتوق گروههای جامعهستیز میشود.
در برخی موارد نیز شهروندان برای تامین امنیت در فضاهای عمومی خواهان حضور نیروهای انتظامی در این فضاها میشوند.
در واقع برای کسب امنیت حاضر به گذشتن از حقوق اجتماعی خود میشوند. (گریز از آزادی – اریک فروم).
تبلیغات درازمدت و دامنهدار، تصور شهروندان از فضای عمومی و قلمرو عمومی را به شدت تضعیف نموده است. بهطوریکه بسیاری از شهروندان کلیه فضاها را به دو دسته «دولتی» و «خصوصی» تقسیمبندی میکنند و جایگاهی برا ی قلمرو عمومی و فضاهای عمومی شهری قایل نیستند. (تا چند سال پیش پارکهای شهری بهعنوان تنها فضای عمومی دارای حصار و دروازه و نگهبان و مامور و ساعت کار بود).
به این ترتیب بسیاری از خانوادهها برای حفظ امنیت اعضا خانواده به حریم خصوصی پناه برده و برخلاف دیگر جوامع، به جای کشاندن امور خصوصی به عرصه عمومی اغلب فعالیتهای عمومی را به قلمرو خصوصی منتقل میکنند.
وجود این دیدگاه باعث رها شدن فضاهای عمومی و در عوض گسترش قلمرو خصوصی، در شکل جدید آن، شده است.
همانطور که «چادر» بهمثابه حریم خصوصی سنتی در فضای عمومی تعریف میشود، امروزه اتومبیل به حریم خصوصی مدرن افراد در بزرگراهها و خیابانها بدل شده است.
حساسیت غیرعادی شهروندان به اتومبیل خود، پرتاب آشغال از اتومبیل به خیابان و جاده، درگیری با دیگران در صورت وقوع تصادف ساده و دلبستگی غیرعادی به اتومبیل شخصی و تزئینات عجیب و غریب آن را، در این چارچوب میتوان تحلیل کرد.
به هر ترتیب عواملی از جمله نگرش منفی دولتها، عدم رسمیت فضاهای شهری، مشکلات بهرهبرداری از فضاهای عمومی، عدم تعلق خاطر و احساس مالکیت جمعی شهروندان به فضاهای عمومی، تاکید بیش از پیش به حریم خصوصی و مهمتر از همه انتقال بسیاری از امور عمومی به فضاهای خصوصی و مشکلات معیشتی اکثریت شهروندان، باعث تضعیف فرهنگ شهروندی شده است.
محدود شدن قلمرو عمومی، گسترش طایفهگرایی و قومگرایی در میان مهاجرین و در مقابل آن بیهویتی و تهرانیزه شدن بخش دیگر جامعه، عدم مطالبه حقوق شهروندی، بیتوجهی به امور شهر و شهروندی، روند شهرگرایی را تضعیف کرده است.
بخش اول
• فضاهای شهری و حوزه عمومی
|
نظرهای خوانندگان
به نظرم این مقاله در کنار مقاله یه یاد 67 آقای نیکفر مفهوم جالب تری پیدا می کند . مسئله خاطره ، حافظه و هویت جمعی در مقاله نیکفر و مسئله کالبدی شهری آن در مقاله مسعودی
-- soheila ، Sep 2, 2008 در ساعت 12:20 PM