رادیو زمانه > خارج از سیاست > اندیشه سیاسی > مملکتداری با سیاست استخاره | ||
مملکتداری با سیاست استخارهاکبر گنجیحدود یک قرن از زمانی که ماکس وبر اعلام کرد که علم تجربی مدرن جهان را اسطورهزدایی و افسونزدایی (disenchantment)، یا معقول کرده، گذشته است. به گمان او، خردورزی و عقلانیگری، و مهمتر از اینها، اسطورهزدایی از عالم و جامعه و سیاست، سرنوشت زمانه ماست. وبر تاکید کرد که هر کس قادر به تحمل سرنوشت زمانه نیست، میتواند مردانه و صادقانه به آغوش کلیسا بازگردد. کلیسای کهن با آغوش باز، همراه با مهر و محبت، پذیرای او خواهد بود. اهل علم، چنین کسی را محکوم نخواهند کرد. اما ماندن در سیاست مدرن، مقتضیاتی دارد. جهتگیری هدف - وسیلهای، کمیسازی، کنترلپذیری، محاسبهپذیری،حسابگری، ثبات و پیشبینیپذیری سیاست و مدیریت، بخشی از لوازم زندگی در جهان افسونزدایی شده است. غیرشخصی شدن سیاست و از هوا و هوسهای یک حاکم خودسر خلاص شدن، بخش دیگری از فرایند اسطورهزدایی از سیاست است. غیرشخصی شدن، نظام سلسله مراتبی کهن و چهارچوب های مشروعیت دهندهی آن را دستخوش استحاله میکند و خودمختاری فردی، آزادی اجتماعی و رسمی فرد، قابلیت انتخابگری و محاسبهی ارضای نیازهای فردی را افزایش میدهد. در چنین جهانی، سیاستمدار باید پاسخگوی پیامدهای پیشبینیپذیر اعمال خود باشد. باید عواقب اعمال و تصمیمهای خود را سبک سنگین کند و نسبت به آنها پاسخگو باشد. نباید از زبان اسطورهای در سیاست استفاده کرد. مساله ما این است: زبان سیاست و سیاستمدارانمان همچنان اسطورهای است. درست است که سیاست مدرن با جهان اسطورهای وداع گفته است، اما سیاستمداران ما، یک پایشان همچنان در قلمرو اسطوره است. برخی از مصادیق مدعای ما به قرار زیرند: ۱- امام زمانی کردن سیاست: امام زمانی کردن سیاست، پیشینهی بلندی در کلام و فقه شیعیان دارد. مطابق نظریهی ولایت فقیه، ولی فقیه، جانشین امام زمان در عصر غیبت کبری است. این نظریه، متضمن این بیان ضمنی یا صریح است که ولی فقیه با امام زمان ارتباط دارد و کارهای خود را با هدایت ایشان انجام میدهد. در دوران زمامداری آقای خامنهای به انحای مختلف بر این نکتهها تاکید شده است. توسعهی جمکران (جاییکه آقای خمینی هیچ عنایتی بدان نداشت و آن را خرافهای بیش نمیدانست) و افزایش چاه آن از یکی به دو تا، بخشی از فرایند باز اسطورهای کردن عالم سیاست و مدیریت است. پس از آغاز دوران ریاست جمهوری احمدینژاد، وی تمام اقدامات دولت خود را به امام زمان مربوط کرد. برخی از علما هم دولت وی را، دولت مورد پشتیبانی امام زمان خواندهاند. وضعیت نابسامان سیاسی- اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی موجب شده است تا بسیاری از علما با فرایند امام زمانی کردن سیاست به مخالفت برخیزند و آن را اهانت به امام زمان تلقی کنند.1 مومنان میپرسند چگونه میتوان مدعی شد که تدبیر امور کشور به دست امام زمان است و در عین حال میلیونها تن معتاد و تعداد زیادی تنفروشاند.2 مگر امکان دارد مدیریت امور با امام زمان باشد و روزی چهار - پنج ساعت برق برود؟ اما مساله این است: همین افراد، اگر اوضاع روبه راه بود و کسانی آن اوضاع را به پای مدیریت مستقیم امام زمان میگذاردند، با چنین تفسیری مخالفت نمیورزیدند. هر دو طرف فراموش کردهاند که ما در جهان اسطورهزدایی شدهای زندگی میکنیم که نقش موجودات ماورایی و رازآلود در عرصه سیاست، نادیده گرفته میشود. اگر کسی ادعا کند امور ماورایی و رازآلود در تدبیر امور دنیوی و سیاسی دخالت دارند، یا میتوانند دخالت داشته باشند، در آن صورت باید به این پرسش پاسخ گویند که پس چرا آنها که خیرخواه آدمیانند و توان روبه راه کردن امور را دارند، مسایل را حل، و مشکلات را رفع نمیکنند؟ به همین دلایل و دیگر دلایل است که سیاست مدرن بدون توجه به نقش امور ماورایی کار میکند و تفسیری زمینی- بشری از عرصهی سیاست ارایه میکند. ۲- سیاست استخارهای: در جنگ داخلی لبنان بین حزبالله و امل، فرستادهی رسمی جمهوری اسلامی، در تمامی امور مورد نزاع، پس از استخاره، نظر رسمی جمهوری اسلامی را به طرفین ابلاغ میکرد. این شیوهی سیاست ورزی، در مواضعی از جنگ ایران و عراق هم اتخاذ میشد. هنوز به یاد دارم که جناح راست سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در سپاه (عبدالله ذالقدر و...) پنجشنبه شبها به شهر قم میآمدند و نزد یک روحانی عارف مسلک میرفتند و پس از بازگشت از دیدار آن پیرمرد، مدعی میشدند که امور بسیاری بر آنها هویدا شده است. یکبار یکی از آنها میگفت آقا در خلسه مشاهده کرده است که بهزودی طی یک حادثه، سه هزار سرباز آمریکایی کشته خواهند شد. زمان بسیاری سپری شد، اما آن مشاهده به وقوع نپیوست. تکذیب یا تایید مشاهدات عرفانی، محل بحث ما نیست، مساله مورد نزاع این است که سیاست مدرن ربطی به مشاهدات عرفانی ندارد و از این طریق نمیتوان جنگ و صلح را هدایت کرد. با خواب و رویا و استخاره و فرشتگان و اجنه نمیتوان در عالم اسطورهزدایی شده، منافع ملی را محقق کرد. اگر کسی خوابی دید، اگر کسی مکاشفهای داشت، اگر کسی مدعی شد که فرشتگان به او گفتهاند که او را در نزاع با آمریکا یاری خواهند کرد، وقتی این وعدهها محقق نشد، گریبان چه کسی را باید گرفت؟ فرشتگان یا متعلق تجربهی عرفانی را؟ مجریان قتلهای زنجیرهای، یک لیست ۳۰۰ نفره از کسانی را که قرار بود ترور شوند، به امضای یک روحانی عارف مسلک در تهران رسانده بودند. بعید است تجربه عرفانی کسی را مکلف کرده باشد که حکم ترور ۳۰۰ دگراندیش را صادر کند. حتی اگر شخصی چنین ادعایی کرد، باید او را به عنوان تروریست و جنایتکار محاکمه کرد. تجربه عرفانی او به خودش و متعلق تجربهاش مربوط است. ۳- تکلیف و نتیجه: آقای خمینی در برابر کسانی که با دلایل و شواهد کافی نشان میدادند در جنگ ایران و عراق پیروزیای در کار نیست و آن جنگ برای ایران تلفات سنگین انسانی و هزینههای هنگفت مالی به دنبال دارد، آن سخن مشهور را بیان داشت که «ما مکلف به تکلیفیم، نه مکلف به نتیجه.» این سخن متعلق به دنیای کهن بود، نه عصر مدرن که ناظر به پیامدهای آشکار و عواقب ناخواستهی اعمال است. یک هزار میلیارد دلار خسارت مالی، نزدیک نیم میلیون کشته و حدود یک و نیم میلیون معلول، ته کشیدن منابع مالی دولت، نرفتن مردم به جبهههای جنگ، درخواست بمب اتمی توسط فرمانده کل سپاه برای ادامه جنگ، بخشی از نتایجی بود که آقای خمینی را از قلمرو تکلیف به حوزهی نتایج فرود آورد و منجر به نوشیدن جام زهر و پذیرش قعطنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل متحد کرد. یکی دیگر از نتایج جنگ تکلیفی هشت سالهی ایران و عراق، منافعی بود که از طریق مسلمانکشی مسلمانان و به هدر دادن منابع ملی همدیگر، نصیب اسراییل شد. اگر از سوی دیگری به جنگ تکلیفی بنگریم، در واقع به این واقعیت تلخ میرسیم که آن جنگ بخشی از سیاست مهار دوجانبه آمریکا بود. باید آن همه هزینه انسانی- مالی بر باد میرفت تا روشن شود، سیاست یعنی التزام به نتیجه، نه عمل به تکلیفی اسطورهای و رازآلود. ۴- اصلاحپذیری و اصلاحناپذیری: طی سه دههی گذشته بارها و بارها این مدعا تکرار شده است که «رژیم شاه، رژیمی اصلاحناپذیر بود.» امکان فعالیت سیاسی مسالمتجویانه در آن رژیم وجود نداشت، به همین دلیل انقلاب ناگزیر بود. اما «رژیم جمهوری اسلامی، رژیمی اصلاحپذیر است» و امکان فعالیت سیاسی در این رژیم وجود دارد. فقدان اصول، ملاک و میزان، امکان داوری در خصوص این مدعا را ناممکن کرده است. چرا رژیم شاه اصلاحناپذیر بود و چرا رژیم جمهوری اسلامی اصلاحپذیر است؟ ملاک اصلاحپذیری و اصلاحناپذیری کدامست؟ آیا اصلاحپذیری و اصلاحناپذیری رژیمهای سیاسی برمبنای معیارهای پیشینی قابل شناسایی است یا برمبنای ملاک های پسینی؟ کدام شواهد و قرائن حاکی از اصلاحناپذیری اولی و اصلاحپذیری دومی است؟ آیا تنها دلیل این مدعا این است که چون در سال ۱۳۵۷ در ایران انقلاب شد، پس رژیم شاه، اصلاحناپذیر بود و چون طی سه دهه گذشته در ایران انقلابی به وقوع نپیوسته است، پس رژیم جمهوری اسلامی رژیمی اصلاحپذیر است؟ رژیم جمهوری اسلامی چه وقت و با انجام چه نوع رفتارهایی، به یک رژیم اصلاحناپذیر تبدیل می شود؟ اگر فعالین و گروه های سیاسی ملاکها و معیارهایی برای تمایز رژیمهای اصلاحپذیر از رژیمهای اصلاحناپذیر ارایه نمایند، درهای بسیاری گشوده خواهد شد. کمترین دری که گشوده میشود، فضای نقد است. برای اینکه میتوان دربارهی ملاکها و معیارهای روشن و دقیق گفت و گو کرد، آنها را به نقد کشید. متناسب با آن مقدمات، به تعیین استراتژی و تاکتیک پرداخت. ۵- مسیر انقلاب: کسانی بر این گمانند که به انقلاب ایران خیانت شد و این انقلاب به وسیلهی گروهی خودکامه دزدیده و از مسیر اصلیاش خارج شد. اما متقابلاً اصلاحطلبان بر این گمانند که انقلاب ایران از مسیر خود خارج نشده و همچنان به آرمانهای خود پایبند است. مدعیان هیچگاه به این پرسش پاسخ نمیدهند: اگر چه اتقاق یا اتفاقاتی بیفتد، انقلاب ایران از مسیر خود خارج شده و به آرمانهای خود پشت کرده است؟ وفاداران به انقلاب ۵۷ به گونهای سخن میگویند که گویی هر اتفاقی بیفتد و وضعیت اقتصادی - سیاسی - اجتماعی- فرهنگی به هر نحوی شود، باز هم انقلاب ایران همچنان در مسیر خود به پیش میرود و به آرمانهایی که مردم به خاطر آنها انقلاب کردند، همچنان وفادار است. به تعبیر دیگر، هیچ واقعه و تجربهای نیست که مبطل این گزاره باشد که انقلاب ایران همچنان در مسیر خود پیش میرود. از سوی دیگر، مخالفان به گونهای دربارهی انقلاب سخن میگویند که گویی انقلاب، یک پدیدهی ضدخشونت است و تجربهی بشری حاکی از آن نیست که پس از پیروزی هر انقلابی، فرایند خشونت و حذف و زندان و کشتار آغاز میشود. برنادر لوییس،که همچون دیگران، انقلاب را یک پدیدهی مدرن و متعلق به دوران جدید میداند، انقلاب ایران را از نظر مبانی، شکل و هیات، با انقلاب فرانسه و روسیه قابل مقایسه دانسته و معتقد است انقلاب ایران، در این موارد از الگوی مشابهای تبعیت کرده است. لوییس مینویسد: «نظام انقلابی ایران در مورد دیگری هم، متأسفانه، دنبالرو اروپا بود. درست است که شعارها و نمادهای انقلاب، بیشتر اسلامی بود تا اروپایی، ولی سرمشق سبک و رویهی رهبران، بیشتر اروپایی بود تا اسلامی. محاکمه و اعدام فوری شمار زیادی از دشمنان عقیدتی یا راندن صدها هزار زن و مرد به تبعید، مصادرهی اموال شخصی به مقیاس کلان، آمیزهی انهدام و سرکوبی و خشونت و القا و ارشاد، به ملازمت تحکیم بخشیدن قدرت- اینها به کارهای روبسپیر و استالین خیلی بیشتر شباهت داشت تا به سرمشق محمد و علی. این روشها صددرصد انقلابی بود، ولی بعید بتوان آنها را اسلامی خواند.»3 پرسش این است: خشونت و حذف و ترور و تبعید و مصادره، که ویژگی مشترک همهی انقلابهای کلاسیک است، ملاک خروج انقلاب از مسیر اصلی آن است؟ یا نقد نشدن خواستها، انتظارات و وعدههایی که انقلاب به دنبال تحقق آنها بود؟ یا چیز دیگری؟ پرسش دیگر این است: آیا انقلاب روشی کارآمد و اخلاقی برای رسیدن به اهداف است؟ ظاهرآً تمام گروههای اصلاحطلب ایران (حکومتی و غیرحکومتی)، در این نکته اتقاق نظر دارند که به دلیل پیامدهای منفی بسیار، حاصل اندک و روشهای غیراخلاقی، نباید به فکر انقلاب دیگری بود. اگر احکامی که اصلاحطلبان دربارهی استفاده از انقلاب صادر میکنند، احکامی کلی است، در آن صورت باید به این پرسش پاسخ گویند: آیا همان احکام کلی، شامل انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ نمی شود؟ مساله، امکان و عدم امکان انقلاب، متکی به تصمیم و برنامهریزی بودن یا نبودن انقلاب، اخلاقی یا غیراخلاقی بودن انقلاب، پیامدهای مثبت و منفی انقلاب، نیست. سخن بر سر این است که در تمام این موارد باید روشن و دقیق سخن گفت تا امکان مفاهمه و نقد فراهم گردد. پاورقیها: |
نظرهای خوانندگان
بسیار خواندنی بود.لطفا بحث را پی بگیرید.
-- بزدل میرزا ، Jul 12, 2008 در ساعت 07:07 PMبا تشکر از اکبر گنجی عزیز
-- علی ، Jul 13, 2008 در ساعت 07:07 PMمدتها بود که از خواندن متونی از این دست اينقدر لذت نبرده بودم. مسائل جدلی الطرفینی که مساله درجه یک جامعه نیستند رو ول کنید و به طرح این مبحث ادامه بدهید آقای گنجی.
منتظر بخشهای بعدی این نوشته هستم.
مدیران شرکت ما هنوز می گویند که مکلف به تکلیف هستند نه به نتیجه. و نتیجه آن سقوط ارزش سهام شرکت از 1100 تومان به 130 تومان در یکسال است.
-- بهی ، Jul 13, 2008 در ساعت 07:07 PMجناب گنجی ممنون از نوشته تان. می خواستم بدانم چرا نوشته های خودتان را در یک وب سایت یا وبلاگ متمرکز نمی کنید تا به همه آنها بشود راحت دسترسی داشت؟ ما منتظر وبلاگ "راه نو" هستیم. بیش از این ما را در انتظار نگذارید.امیدوارم که این کامنت به رویت تان برسد و پاسخی را در پی داشته باشد.
-- شهروند آینده ، Jul 13, 2008 در ساعت 07:07 PMجناب گنجي
-- شهاب ، Jul 13, 2008 در ساعت 07:07 PMملتي كه حافظه تاريخي دارد اشتباهي را دو بار تكرار نميكند ولي براي ما... كه به خاطر دسمالي حاضريم قيصريه را نه يك بار بل، كه بار ها به آتش بكشيم هر چيزي محتمل است.
جدا از آنچه شما در گفتارتان در باب افسون زدائي و... آورديد و خارج از تعارف ها و قربان صدقه خودمان رفتن هاي خودمان بايد بپذيريم كه مردمي احساساتي و شديدا پيرو منافع شخصي خود هستيم كه در اغلب موارد برايمان اولين فكر بهترين فكر است.
آستانه اتقلاب كه خاطرتان هست هيچكس نپرسيد كه ساز و كار اين حكومت جديد چگونه است ،به مالكيت چگونه مينگرد و به زنان و ...و بودند معدودي كه پرسيدند و تو دهني تضاد اصلي و فرعي را خوردند، كه همه اعم از عوام و خواص و خواص اندر خواص فقط مي خواستند كه شاه نباشد. آخر ما مردمي هستيم كه يكي از تز هايمان " چو فردا شود فكر فردا كنيم است "، مگر نه؟
گرچه نظر خاصی ندارم ولی بی تجربگی بهتر است بگویم نادانی ملتها را نباید نادیده گرفت یا تا ابله در جهان است مفلس در نمیماند امیدوارم در اگاهی مردم موفق باشید
-- حسن ، Jul 13, 2008 در ساعت 07:07 PMامیدوارم در نبود نشریات روشنگر" به تنویر افکار عمومی از این دست بیشتر اهتمام ورزید. متشکرم اقای گنجی.
-- صالح ، Jul 13, 2008 در ساعت 07:07 PMآقای گنجی عزیز ، آنچه در این مقاله آورده اید اگر چه درست و بیانگر حقیقت است ولی موضع شما را توضیح نمیدهد و در این خصوص فورا" سوالاتی را در ذهن (حداقل من)مطرح میکند:
-- صادقی ، Jul 13, 2008 در ساعت 07:07 PM1-آیا این بحث مستقیما" به نحوه نگرش حکومتهای ملی گرا و یا ایدئولوژیک به روشهای حکومت بر کشور بر نمیگردد؟ حکومتهای ملی گرا به منافع ملی توجه دارند و حکومتهای ایدئولوژیک تنها به پیشبرد اهداف ایدئولوژیک خود و در این راه از فدا کردن منافع ملی در راه ایدئولوژی ابائی ندارند.
2-اینکه در دنیای سیاست امروز التزام به نتیجه اصل است و نه عمل به تکلیف اسطوره ای ، کاملا" درست است ولی اگر قرار باشد حکومتی ایدئولوژیک بنا را بر حصول به نتیجه بگذارد و عمل به تکلیف ایدئولوژیک را بنا به اقتضای محیط سیاسی حاکم بر جهان
مسکوت بگذارد، در آنصورت ایا "هدف" رسیدن به نتیجه سبب توجیه "وسیله" نیست، یعنی همان اتفاقی که در حال حاضر در کشور ما اتفاق افتاده؟ ، یعنی حکومتی ایدئولوژیک صرفا" در مورد حفظ حکومت اسلامی ( ونه منافع ملی) به این نتیجه رسیده است که باید هدف را "بهر وسیله" ممکن حفظ نمود.
3-با توجه به آنچه گفته شد میخواهم نتیجه بگیرم که : یا حکومتها ایدئولوژیک هستند بنابر این بر اساس اصول خود موظف به عمل به تکلیفند و یالائیک که در این صورت میتوانند ملتزم به نتیجه باشند، بنابر این بحث اصلی شاید به درستی و یا نادرستی ظهور و وجود حکومتهای ایدئولوژیک بر میگردد. ممنون میشوم اگر در فرصت مقتضی در این مورد توضیح دهید.
آقای گنجی آیا شما به امام زمان اعتقاد دارید یا نه ؟ این سئوال تفتیش عقاید نیست . اصلا شما از چه زمانی به این رسیدید که امام زمان خارج از سیاست قرار دارد ؟ حتما قبول دارید که جنگ هم بنوعی ادامه سیاست است . چطور شد که در جنگ 8 ساله فعالیت های امام زمان در سرتاسر جبهه ها آزاد بود ولی امروز که سربازان گمنام همان امام زمان به ادامه کاری مشغول شده اند کاری غیر مدرن بجساب می آید ؟ یا اینکه ما دارای دو تا امام زمان هستیم ؟ شاید هم هر جناح سیاسی در داخل برای خودش امام زمانی دارد ؟ شما خوب می دانید و آگاه هم هستید که امام زمان در تمامی جنایتهای نظام اسلام شریک بوده و حتی در بسیاری از موارد در زندانها هنگامی که می خواستند دختران باکره را اعدام کنند بعلت کمبود وقت خطبه عقد یکطرفه را برعهده امام زمان می گذاشتند.
-- آشنا ، Jul 13, 2008 در ساعت 07:07 PMراستی کی و کجا شما نوشته یا گفتاری از خمینی دارید که چمکران را خرافات نامیده باشد ؟ شما از یک طرف قسم حضرت عباس می خوری و باز چیزهائی می گویی که سندیت ندارد .شما که حتما کتاب رساله نوین خمینی را که از یادتان نرفته ؟ همانی که گردآورنده اش آقایی بنام عبدالکریم بی آزار شیرازی است . اگر هم نخواندی ختما بخوان تا ببینی که چاه چمکران در مقابلش قطره ای بیش نیست .
اما یک خواهش از شما دارم و اینکه ما در آستانه بیستمین سالگرد کشتار تابستان 67 قرار داریم و از آنجاییکه شما در آن سالها در گوشه ای از نظام فعالیت داشتید لطف بکنید و شهامت بخرج دهید و پرده اسرار را بدرید.من نمی دانم که جه حکمتی در کار است که نه شما نه آقای سازگارا نه خانم حقیقت جو نه خاتمی و..... در این مورد شفافیت بخرج نمی دهید . مثلا خانم فاطمه حقیقت جو در همین مورد می گوید که من آنموقع 19 سالم بود وزیاد در جریانات سیاسی نبودم . یا اون یکی در وزارت صنایع بوده و شما هم که در ترکیه بودید و اصلا اخبار را دنبال نمی کردید.ولی آخر این همه فامیل - دوست و آشنا در این دستگاه داشتید . از شنیده هایتان برای بازماندگان سخن گوئید.
اگر برخی از حاکمین فعلی هر جا به مشکل می خورند پای دشمنی های آمریکا و اسرائیل را وسط می کشند تا ناکامی ها و ندانم کاری های خود را توجیه کنند؛ در طیف مقابل شان هم کم نیستند کسانی که همه کاسه کوزه ها را بر سر امثال اکبر گنجی بشکنند و از خود رفع مسئولیت کنند.
این مصاحبه آقای یونسی وزیر اطلاعات خاتمی را ببینید:
http://emruz.info/ShowItem.aspx?ID=15919&p=1
آن جا که می گوید: متأسفانه غضنفرهايي نيز در داخل جريان دوم خرداد بودند كه بهانه را به دست اين افراد ميدادند. يعني كسي كه آقاي خاتمي را قبول نداشت، براي رقيبان خاتمي بهانه درست ميكرد. گنجي كه منشور جمهوريخواهي را مينويسد چه كسي هزينه آن را ميپردازد؟ آقاي خاتمي. عاليجناب سرخپوش را عليه آقايهاشمي مينويسد اما هزينهاش را آقاي خاتمي ميپردازد...
آقای یونسی نگفته چرا باید روشنفکری مانند گنجی برای نوشتن کتابش ملاحظه این و آن را بکند و مشخص نکرده هزینه تحمیل شده از سوی گنجی چقدر بوده است! حالا فرض می کنیم چنین بوده؛ ایشان بگوید هزینه ای که یک ملت به خاطر رفتار و تصمیمات نادرست خاتمی پرداخته و دارد می پردازد چقدر است؟ مگر نه اینکه خاتمی مسئول روی کار آمدن مجلس هفتم و خصوصا دولت نهم است؟ به نظر من اگر اصلاحات در مقطعی پیشرفت هایی داشت؛ آن پیشرفت ها را باید به حساب فعالیت های امثال گنجی گذاشت.
من نمی خواهم دوباره به کسی رای بدهم که پس فردا وزیر اطلاعاتش مصاحبه کند و بگوید جریان روشنفکری ایران بیمار است . من رئیس جمهوری می خواهم که در دوران حاکمیتش روشنفکران قدر ببینند و بر صدر نشینند.
-- شهروند آینده ، Jul 14, 2008 در ساعت 07:07 PMوبلاگ ((محشا)) هم مطلبی مشابه مطلب شما را تحت عنوان ((آوار سیاست)) پیشتر منتشر کرده بود. مطالعه مطلب را توصیه می کنم.
-- مهدی ، Jul 14, 2008 در ساعت 07:07 PMبسیار خواندنی بود و مطابق معمول از آقای گنجی بسیار هوشمندانه. توجه ایشان و دوستان خواننده را به این نکته جلب می کند که چسبیدن به امام زمان سابقه درازی دارد. از جمله در دوره صفویه و اوج آن را در آثار ملا محمد باقر مجلسی می توان دید. او بسیاری از احادیث و روایات مبنی بر پیش بینی ظهور را بر پادشاهان صفوی تطبیق داده و حتی در جایی تاریخ دقیق برای ظهور تعیین کرده است.اما جالب است که امام زمان ایشان و رفقای همفکرش محمود افغان از آب درآمد ! چون تاریخ ثابت کرده که آقایان ولایتی و ولایت مآب عقل درست و حسابی ندارند. و به سرنوشت مملکت هم اهمیتی نمی دهند. البته از حیث تحلیل تاریخی این مسأله جای توجه است که چرا دولت صفویه به این موضوع نیاز داشت که حکومت خود را مقدمه ظهور امام زمان بداند و برای آن تبلیغ کند.عین همان وضع برای جمهوری اسلامی هم متصور است.در واقع این نوعی کسب مشروعیت است.
-- سامان ، Jul 14, 2008 در ساعت 07:07 PMآخرش چی شد؟
-- جعفر ، Jul 14, 2008 در ساعت 07:07 PMبگذریم از اینکه همین اقای بوش بود که میگفت خدا به اون گفته به عراق حمله کند!
این اعتقاد ما به امام زمان با اون اعتقادی که شما در موردش نوشتی فرق میکند!
ما معتقدیم نه تنها در سیاست در همه چیز امام زمان ناظر بر اعمال ماست و میگوییم مشکلات از اعمال ماست و درصورتی که درست عمل میکردیم ومطابق با خواسته امام زمان به مشکلات برنمیخوردیم البته فکر میکنم شما خودتان را به جهالت می زنید و بهتر از ما این مطلب را میدانید پیشنهاد میکنم سری به سایت دکتر احمدی نژاد بزنید می فهمید منظور ایشان چه بوده است!
حرف مسخره ای زده اید در مورد استخاره که مطمئنا می خواستید افرادی را ساده لوح و ساده اندیش نشان دهید ولی مطمئن باشید حزب الله و دوستانش اگر اینقدر ساده لوح بودند که شما فکر میکنید و نوشته اید سالها پیش توسط اسرائیل بلعیده شده بودند
شعار مشهور انقلاب را که فراموش نکردید استقلال ازادی جمهوری اسلامی هیچ انقلابی در دنیا دینی نبوده و هیچ کدام حکومت دینی و الهی تشکیل نداده پس قیاس انقلاب ایران با انقلابهایی با اندیشه های بر خاسته از فیلسوفان غربی که خود انها وامدار قدرتهای حامیشان بوده اند اشتباهی و شاید مغالطه ای بس بزرگ باشد.
برادرعزیز جناب. آقای اکبر گنجی شما به خوبی میدانید یکی ازاشتباهاتی که در30سال قبل صورت گرفت مادر شرایطی انقلاب کردیم که جامعه ما عکس امامش رادر ماه میدید ثمره شجره جهل وخرافه نمیتواند عیرازاین باشدوازطرفی رندان ودشمنان این ملت که حیات خودرا درجهالت میدیدند خرافه پرستی را ترویج وهرروز بر تعداد خواب نماها.رمالها استخاره بگیرها .دعانویس وو...افزوده شد ومسجدجمکران که بر مبنای یک خواب صورت کرفته بر مسجد امام حسن(ع) که برمبنای روایات است مقدم شمرده شد .بنابراین پس میبایست برای هردگرگونی کار فرهنگی کرد .به قول مرحوم بهار .تاخرنداین قوم رندان خرسواری میکنند.مشکل دیگری که درجوامع بشری وجوددارد عقاید تلقینی است .عقایدی که از طفولیت به شخصی تلقین شده زمینه اندیشه های او قرار میگیرد وآن وقت میخواهد همه حقایق راباآن معتقدات تلقینی که هیچ مصدر عقلانی ندارد منتقل سازد حتی دانشمندان نیز به جز عده ای انگشت شمار به این درد دچارند ونمیتوانند قوه ادراک خود را به کار اندازند واگر هم بتوانند .برای تایید عقاید تلقینی است .بشری که وجه امتیازش قوه ادراک است باقوه ادراک توانسته مسائل علمی .ریاضی .وطبیعی رابه خوبی حل نماید ولی درامور عقیدتی عاجز است.
-- ابراهیم ملکی ، Jul 14, 2008 در ساعت 07:07 PMآقاي گنجي نشان داده است كه اصلاحات را از خودش شروع كرده است . و براي آن هزينه زيادي هم صرف كرده است .اگر براي كسي مثل آقاي آشنا "اظهار نظر كننده " پذيرش اين نكتهه سخت آمده است بپذيرد كه همه ما در زندگي گرفتار افراط اشتباه يا حتي جنايت شده ايم . اما نمي خواهيد بپذيريد كه مي شود راه رفته را برگشت .گنجي همان شخصيتي است كه او و امثال او تداركات براي اصلاحات را فراهم مي آورند . دوست عزيز "آشنا " راهي جز اصلاح پذيرش مصلحين روا داري خويشتنداري و صبر براي بهبوداوضاع نداريم . گنجي براي خودكامگي دشمني عاقل است .و براي دموكراسي دوستي دانا است .
-- جلال ، Jul 14, 2008 در ساعت 07:07 PMآقاي گنجي عزيز
-- من ، Aug 2, 2008 در ساعت 07:07 PMدر دوراني كه راجع به تاريكخانه اشباح مي نوشتيد، همه نوشته هايتان را مي خواندم. بيشتر به اين دليل كه از جنس واقعيت و ملموس بودند. امروز اما بسيار به دامن تحليل هاي تئوريك رفته ايد. توصيه ميكنم همانطور كه در يكي از كامنت ها هم نوشته شده بود يك وب سايت مستقل ايجاد كنيد و در آن بيشتر نور بر تاريك خانه اشباح بتابانيد. من بعيد مي دانم رهبران جمهوري اسلامي واقعا"از سر اعتقاد اين جنايات را در حق مردم بكنند. يعني شما باور مي كنيد كه حتي يك راننده بيت رهبري زورش براي حق كشي به يك مدير كل يا بالاتر از آن برسد و رهبر از اين امر نا آگاه يا نا خشنود باشد؟يقينا"اينطور نيست. امروز رهبران ايران براي جنايت اصلا"مشكل حيا و خجالت ندارند. بنظر من بهترين راه مبارزه با اين خودكامگان افشا كردن كثافت كاري هاي آنهاست. من توصيه مي كنم اگر كساني را در ايران داريد كه اخبار موثقي برايتان بفرستند،يكسره اعمال خلاف قانون و خلاف انسانيت آنها را برملا كنيد. مثل جريان سردار زارعي و مددي و امثال آنها كه مطمئنم در ميان رده هاي بالاتر نظام هم بطور فجيع تري وجود دارد. افشاي اينها و معرفي شكنجه گرها و لباس شخصي ها و... بيشتر از هر چيزي رژيم را عصباني و مستاصل ميكند، پس نورافشاني بر تاريكخانه اشباح را دوباره از سر بگيريد.
قطعاً آقای گنجی شاگرد خلفی برای دکتر سروش است.دکتر سروش در جزوه ای که تحت عنوان روش نقد اندیشه سال ها پیش تدریس کرده اند و تدوین نمودند می فرمایند که مثال استدلال نیست و نمی تواند جای ان را بگیرد. اما بسیاری دچار این مغلطه می شوند حتی خود سروش در دانش ها و ارزش ها و همچنین در فربه تر از ائدئولوژی. در این مطلب هم گنجی تنها استدلال هایش بر پاره ای مثال استوار است که قطعا می توان با مثال های مخالف ان را رد کرد. لطفا مثال نزنید، استدلال کنید. ثانیا شما در ایران هم راه اصلاحات را بسته می دانید و هم انقلاب را فرایندی غیر اخلاقی و خشونت امیز می دانید و توصیه نمی کنید و احتمالا ضد انقلاب هستید. پس چگونه می توان از بن بست سیاسی در ایران بیرون امد؟ راه بهبود شرایط و دست یابی به توسعه ،دموکراسی و حقوق بشر درایران چیست؟
-- رضا ، Aug 18, 2009 در ساعت 07:07 PM