بحثی مقدماتی در باب نظام خویشاوندی ایرانی
رضا کاظم زاده روانشناس بالینی ـ روان درمانگر خانواده
از منظر نظام خویشاوندی، خانوادهی ایرانی را میتوان جزو گروه "خانوادهی گروهی-درونهمسر" (la famille communautaire endogame) طبقه بندی کرد. دو ویژگی مهم چنین نظامی همانطور که از نام آن نیز پیداست، یکی زندگی گروهی پسران با والدین و دیگری امکان ازدواج در درون خانوادهی گسترده میباشد.
در حال حاضر تقریبا ده درصد از جمعیت دنیا در درون چنین نظام خویشاوندی زندگی میکنند. این سیستم خانوادگی علاوه بر ایران در کشورهای عربی، ترکیه، افغانستان، پاکستان، آذربایجان، ترکمنستان، ازبکستان و همچنین تاجیکستان نظام خویشاوندی غالب میباشد.
زندگی گروهی
زندگی گروهی در نظام خویشاوندی ایرانی بدین معنا بوده است که پسران خانواده پس از ازدواج همچنان به همزیستی با پدر و مادر خویش ادامه میداده اند. در گذشته، در خانوادهایی که توان مالی و محل زندگی امکان آن را فراهم می آورد، پسران هر کدام به همراه همسر و فرزندانشان در بخشی از خانه ی پدری سکنی گزیده و به نحوی در فعالیتهای اقتصادی پدر شرکت میکردند. در این نظام فرزند دختر پس از ازدواج به خانه ی همسر رفته به خانواده ی شوهر تعلق میگیرد.
در چنین ساختاری، همبستگی درونی، از یک سو میان برادران و از سوی دیگر میان پسران و والدینشان، بسیار محکم و پایدار است. یکی از عوامل استحکام و دوام پیوند بر حول دو محور موازی (رابطه میان فرزندان) و عمودی (رابطه میان فرزندان و والدین) به موضوع وراثت و نحوهی تقسیم ارث برمیگردد.
در نظام خویشاوندی اقوام ایرانی ارث میان فرزندان پسر به شکلی مساوی تقسیم میشود. تقسیم عادلانه ی ارث و برقراری رابطه ی برابر میان فرزندان پسر، نقش مهمی در پایداری روابط نزدیک میان ایشان بازی میکند. با این حال برابری میان فرزندان پسر در امر وراثت پدیده ای همگانی و رایج در تمامی نظامهای خویشاوندی نیست.
به عنوان نمونه در ساختار خویشاوندی خانواده ی اقتدارگرا (la famille autoritaire) که بعضی آنرا خانواده ی ستاکی (la famille de souche) نیز مینامند، ارثیه اساسا تقسیم ناپذیر بوده و فقط به یکی از فرزندان (اغلب پسر ارشد) میرسد.
در چنین سیستمی پسر برگزیده پس از ازدواج همچنان به زندگی با والدین خود ادامه میدهد در حالی که سایر فرزندان پسر ضمن محرومیت از ارث، پس از ازدواج مجبور به ترک خانه میشوند.
در گذشته اصل تقسیم ناپذیر بودن ارثیه بهویژه در مناطقی وجود داشت که اکثریت افراد از طریق کشاورزی امرار معاش میکردند. در این نوع اجتماعات، از آنجایی که زمین بخش اصلی ارثیه را تشکیل میداد، تقسیم آن پس از چند نسل میتوانست مهمترین منبع درآمد افراد را به کل از میان بردارد.
در بسیاری از این اجتماعات، محرومیت سایر برادران از ارث که ازدواج و تشکیل خانواده را برای ایشان بسیار دشوار و گاه حتی ناممکن میکرد، یکی از دلایل مهم بالا بودن سن مرده هنگام ازدواج و افزایش تعداد افراد مجرد محسوب میشد. همین امر باعث شده بود تا بسیاری از مردها به جای تشکیل خانواده، به عنوان کارگر مزدگیر بر سر زمین پدری و تحت نظر برادر ارشد به کارگری مشغول باشند.
در گذشته نظام های خویشاوندی اقتدارگرا در فضاهای جغرافیایی مانند آلمان، اتریش، سوئد، نروژ، بلژیک، ژاپن و کره بسیار به چشم میخورد. در این نظام تبعیض میان برادران و تقسیم نابرابر ارثیه با خود نوعی تنش و درگیری مخفی و گاه علنی میان اعضای خانواده (بهویژه برادران) به همراه می آورد.
نظام خویشاوندی یهودی یکی از نمونه های شناخته شده ی خانواده ی اقتدارگرا است. در توارت، کتاب مقدس یهودیان، داستانهای فراوانی هست که در آن حسادت و کینه جویی میان برادران به وضوح به نمایش گذاشته شده است. اولین و مهمترین این افسانه ها، داستان هابیل و قابیل است (سفر پیدایش ـ باب چهارم).
در تورات مهمترین درام خانوادگی که منجر به کشتن یکی از اعضای خانواده بهدست عضو دیگری از آن میشود، نه قتل پدر به دست پسر (مانند آنچه در تراژدی یونانی است) بلکه قتل برادر به دست برادر است.
بدین ترتیب از همان ابتدا تورات در داستان آفرینش، تنش بنیادین نظام خویشاوندی اقتدارگرا را در درون خانوادهی هسته ای به نمایش میگذارد.
با این وجود در کتاب مقدس یهودیان، رشک و کینه جویی میان دو برادر تنها به سرگذشت فرزندان آدم و حوا ختم نمیشود. داستان یوسف و برادرانش و همچنین ماجرای دو فرزند همزاد اسحاق (یعقوب و عیسو) دو نمونه ی دیگر از تنش و اختلاف میان برادران بر سر مقام و مرتبه شان در نظام خانوادگی اقتدارگرا است.
درگیری میان فرزندان اسحاق برای غصب جایگاه فرزند اول، از همان رحم مادر آغاز میشود و یعقوب برای آنکه زودتر از عیسو از شکم مادر در آید در لحظه تولد پای او را گرفته به عقب میکشد هرچند در این کار توفیق نمییابد و عیسو زودتر از او پای به جهان میگذارد (سفر پیدایش – باب بیست و پنجم).
نکته ی جالب دیگر در تورات اینست که در آنها همزمان نوعی دلسوزی و حس همدردی نسبت به فرزند پسر کوچکتر که مورد ظلم واقع شده به چشم میخورد.
در هر دو داستان هابیل و قابیل و یوسف و برادرانش، این فرزند کوچکتر است که در عین برخورداری از محبوبیت بیشتر، مورد ظلم نیز واقع میشود. در واقع در این دسته از افسانههای یهودی، نوعی همانند سازی میان سرنوشت فرزند کوچکتر و قوم یهود دیده میشود.
قوم یهود نیز مانند هابیل و یا یوسف، با اینکه در نزد یهوه (نماینده و تمثال پدر) محبوبتر است همزمان مظلومترین و رنج کشیدهترین قوم او نیز به حساب می آید.
بهدین ترتیب میتوان گفت که در خانوادهی اقتدارگرا مهمترین و با استحکام ترین پیوند بر حول محور عمودی اقتدار میان پدر و فرزند پسر ارشد است که وجود دارد.
در مقایسه با چنین ساختار اقتدارگرایانه ای که بر رابطه ی نابرابر میان برادران استوار است، نظام خویشاوندی ایرانی بر اساس نوعی تعادل میان دو محورعمودی (رابطه ی پدر ـ پسران) و افقی (رابطه میان پسران) بنیاد گذشته شده است.
در حقیقت قدرت پدر در خانواده تا حد بسیاری توسط نزدیکی و اتحاد میان برادران تعدیل میشود. با این حال پیوند محکم میان برادران در خانواده ی ایرانی تنها نتیجه ی ویژگی زندگی گروهی از یک سو و برابری ایشان در بهره وری از ارث از سوی دیگر نیست. ویژگی مهم دیگری در این نظام خانوادگی وجود دارد که پیوند میان برادران را به مراتب افزایش میدهد.
درون همسری
درون همسری دومین ویژگی مهم نظام خویشاوندی ایرانی است که در ضمن متمایز کردن خانواده ی ایرانی از تمامی نظامهای خویشاوندی غربی، میان آن و نظام خویشاوندی حاکم بر اکثر کشورهای مسلمان همانندی و نزدیکی ایجاد میکند.
تمامی نظامهای خویشاوندی اروپایی علی رغم تفاوتهای مهمی که میان ایشان وجود دارد، در یک امر اشتراک دارند: همگی برون همسر (exogame) هستند.
حتی مسیحیت نیز با اینکه از دل فرهنگ یهودی که درون همسری را مجاز میداند بیرون آمده، از همان ابتدا خود را با ویژگی برون همسری جوامع اروپایی تطبیق داده است. به عنوان مثال کسی همچون سنت آگوستین با طرح نظریه ای تکاملی تا آنجا پیش میرود که معتقد است که حد و حدود تابوی محرم آمیزی با گذشت زمان افزایش یافته به مرور تمامی خویشاوندان فرد را دربرگرفته است.
با این حال در ارتباط با این موضوع، مسیحیت چیز جدیدی ابداع نمیکند و تنها سرشت خود را با روح حاکم بر قوانین رومی که از مدتها پیش ازدواج میان افراد هم خون را منع کرده بود تطبیق میدهد.
از نظر لوی اشتراس ("ساختارهای ابتدایی خویشاوندی" ـ بخش نتیجهگیری) برون همسری که فصل مشترک اکثر نظامهای خویشاوندی در دنیا محسوب میشود، مهمترین عامل ایجاد تنش و برهم خوردگی تعادل درونی این نظامها به نظر می آید.
در واقع برون همسری با وارد کردن عنصری خارجی و غریبه (زن به مثابه همسر) در درون ارگانیسم همبسته خویشاوندی، بحرانی گاه موقت و گاه دائم در درون سیستم ایجاد کرده آنرا مجبور به پذیرش تغییر و انطباق خود با آن میسازد.
از سوی دیگر برون همسری گروههای انسانی را به برقراری رابطه با یکدیگر مجبور میکند و از این طریق وابستگی آنها را به یکدیگر افزایش میدهد.
در مقابل، درون همسری به کار کنترل ورود عناصر خارجی به درون گروه اجتماعی می آید. بدین ترتیب انسجام و اتحاد میان خویشاوندان افزایش مییابد و تنش ناشی از ارتباط با گروههای دیگر به حداقل میرسد.
درون همسری در تمامی نظامهای خویشاوندی مربوط به آن یکسان صورت نمیگیرد. بهعنوان مثال در جنوب هند هرچند ازدواج میان فرزندان خواهر و برادر مجاز بوده، حتی ترغیب نیز میشود، با این حال وصلت میان فرزندان دو برادر شدیدا منع میشود.
این در حالی است که در اغلب کشورهای مسلمان درون همسر (منجمله ایران)، وصلت درون گروهی ای که بیش از بقیه ترغیب میشود ازدواج میان فرزندان دو برادر (دختر عمو و پسر عمو) است.
ازدواج میان فرزندان دو برادر نه تنها موجب نگهداری ثروت در درون خانواده گسترده میگردد بلکه همزمان روابط میان اعضای آنرا شدت میبخشد و تقویت میکند.
در جامعه کنونی ایران و مطابق آماری که در دهه ی شصت میلادی گرفته شده، 29.2 درصد ازدواجها در حومه ی تهران و 25.1 درصد آنها در خود شهر تهران، در درون گروه خویشاوندان صورت گرفته است. (1)
نکته جالب اینجاست که حتی رشد بی سابقه ی شهرنشینی در دهه ی هفتاد که پس از انقلاب نیز همچنان با شتاب ادامه داشت، نتوانست تاثیر قابل ملاحظه ای بر این ویژگی مهم خانواده ی ایرانی بگذارد. در یک تحقیق آماری گسترده و سراسری که در سال 2002 میلادی در ایران انجام گرفت. (2)
همچنان 42 درصد از ازدواجها در درون گروه خویشاوندان صورت پذیرفته است.
نکته ی قابل توجه دیگر در این تحقیق تاثیری است که نظر خویشان نزدیک در تصمیم گیری فرد جهت انتخاب زوج بازی کرده است: 55.6 درصد از زنان و 45.5 درصد از مردان انتخاب همسر آینده شان را بر اساس نظر قوم و خویشانشان انجام داده اند.
این تحقیق در کنار سایر تحقیقاتی که در کشورهای دیگر انجام پذیرفته به خوبی نشان میدهد که درون همسری همچنان به عنوان یکی از مکانیزمهای مهم کنترل خانواده ی هسته ای توسط خانواده ی گسترده بکار گرفته میشود.
از طرف دیگر در همین تحقیق و در نظر سنجی که از جوانان مجرد بین 15 الی 29 سال انجام شده به خوبی میتوان رابطه ای معکوس میان تمایل به ازدواج با خویشان و میزان تحصیلات فرد مشاهده نمود.
از یک سو اگر 53.5 درصد از بی سوادان نظری مساعد نسبت به ازدواج با خویشان خود دارند، از سوی دیگر تنها 27 درصد از جوانان دارای سواد و 15 درصد از آنانی که تحصیلات دانشگاهی دارند با چنین نظری موافق هستند.
ظاهرا سواد آموزی و انجام تحصیلات با شیوه ی همسرگزینی به شکل سنتی رابطه ی معکوس دارد حتی اگر در کشوری مانند ایران، نظام آموزشی خود به صورت یکی از مهمترین نهادهای تبلیغاتی نظام خانوادگی سنتی درآمده باشد.
تحقیق جالبی که در ادامه ی این تحقیق میتوان انجام داد اینست که چند سال بعد و پس از ازدواج این جوانان، دوباره از ایشان نظر سنجی کرد تا معلوم شود در واقعیت چند درصد از ایشان توانسته اند مطابق نظرشان عمل کرده با فردی خارج از محدوده ی خویشاوندی ازدواج کنند.
همبستگی درونی نظام خانوادگی ایرانی که همزمان توسط دو خصوصیت زندگی گروهی و درون همسری تقویت میشود، از یک سو گروه خویشاوندان را تا حد ممکن از محیط خارج از خود مستقل ساخته است. گروهی که حتی برای گرفتن و یا دادن زن مجبور به مراجعه به دنیای بیرون نمیباشد. اما از سوی دیگر استقلال گروه خویشاوندان با کنترل فزاینده فرد توسط خانواده گسترده همراه بوده است.
در چنین سیستمی فرد به همان میزان که میتواند با حداقل وابستگی نسبت به نهادهای اجتماعی به زندگی خواد ادامه دهد، همزمان شدیدا به گروه خویشاوندانش وابسته باقی میماند.
با توجه به دو خصوصیت زندگی گروهی و درون همسری میتوان نظام خویشاوندی ایرانی را یکی از خودکفا ترین و در نتیجه بسته ترین نظامها دانست.
همین امر نیز موجب گشته تا روابط خانوادگی علی رغم تغییرات بیشمار و بی سابقه ای که شهرنشینی در نظام خانوادگی وارد کرده است، همچنان اهمیت خویش را برای انسان ایرانی حفظ نماید. در جامعه امروز ما، همچنان بخش مهم و اعظم روابط اکثر افراد را ارتباطات خویشاوندی شکل میدهد و روابط خارج از این دایره (مانند روابط دوستانه و یا حرفه ای) همچنان از اهمیت بسیار کمتری برخوردار است.
بر این اساس میتوان گفت که خانواده ی ایرانی در مقایسه با بسیاری دیگر از نظامهای خویشاوندی، خانواده ای است که در آن اتحاد میان فرزندان، اطاعت از والدین و خودبسندگی و بی نیازی از محیط بیرون، از مهمترین خصوصیات آن محسوب میشود.
افراد در چنین سیستمی، در نوعی وابستگی شدید نسبت به خانواده ی هسته ای و گسترده هر دو، رشد و پرورش مییابند. در این حالت بخش اعظمی از احساس امنیت درونی فرد از اتحاد و پیوند میان او با گروه خویشاوندانش است که تامین میشود.
چنین نظامی در ضمن اینکه میتواند از ثبات درونی زیادی برخوردار باشد، دقیقا به دلیل همین بسته بودن و خودبسندگی اش، وقتی در برابر تغییرات شدید و ناگهانی دنیای خارج از خود قرار بگیرد همزمان بسیار شکننده و ناتوان از طبیق خود با شرایط جدید به نظر میرسد.
انسان ایرانی برای زندگی در دنیایی ثابت، کم تحرک و آشنا تربیت میشود. هر گونه تغییر مهم و یا ورود عناصر بیگانه به درون آن با خود اضطرابی فزاینده بههمراه دارد. احساس نا ایمنی ناشی از این امر، اغلب واکنش منفی توام با بدبینی در پی دارد.
پیدایش شهرنشینی در دوران معاصر مهمترین تغییری بود که نظم چند صد ساله ی چنین سیستمی را تا حدودی برهم زد. رشد سریع، حساب نشده و بی قواره شهرنشینی در ایران که بهویژه از دهه ی هفتاد میلادی با ناکارآمدی و بی کفایتی نهادهای شهری برای آموزش و جامعه پذیری افراد همراه بود، بزرگترین ضربه را به ساختار نظام خویشاوندی ایرانی وارد آورد.
"آزادی" نظام شهری که در درجه اول نتیجه ی ایجاد فاصله میان فرد با گروه اجتماعی اش بود، بیش از هر چیز امنیت درونی افراد را در معرض تهدید قرار داد. برهم خوردن اجتماعات سنتی، مهاجرت سیل آسا به شهرها و ناتوانی نهادهای شهری از دربرگیری، کنترل و جامعه پذیری مهاجران، فرد را با اضطرابهایی ناشناخته، نیرومند و پایدار روبرو ساخت.
در چنین حالتی آزادی به دست آمده نه بر اساس کسب دست آوردهای مدنی ـ سیاسی که به دلیل سست شدن پیوندهای محکمی روی داده بود که در گذشته فرد را به گروهش مرتبط میساخت.
با این وجود به دلایل بیشماری که جای بحثش در اینجا نیست، فرایند شهرنشینی در ایران نتوانست به پیدایش "فردیت" به ترتیبی که در جوامع غربی اتفاق افتاد بینجامد. به عنوان نمونه در ارتباط با موضوع سخنمان در اینجا، هر چند شهرنشینی زندگی گروهی خانواده ی ایرانی را به شکل گذشته تا حد بسیاری ناممکن ساخت، با این حال به خروج خانواده ی هسته ای از زیر سیطره ی خانواده گسترده نینجامید.
در جامعه ی کنونی ایران درون همسری و همینطور ازدواجهایی که توسط و یا به توصیه ی خانواده ی گسترده صورت میپذیرند هنوز به مثابه بخشی از مکانیسمهای مهم کنترل خانواده ی هسته ای توسط خانواده ی گسترده عمل میکند.
در بحثهایی که در آینده در این زمینه خواهم داشت به موضوع تغییرات مهمی که شهرنشینی در ساختار خانواده ایرانی ایجاد کرد بیشتر خواهم پرداخت.
(1) La population de l’Iran, CICRED, Word population year, p. 21-22, in La diversité du monde, Emmanuel Todd, Seuil, 1999. (2) Enquête sur les caractéristiques socio-économiques des ménages iraniens (2002), Centre de statistique d’Iran, Téhéran, et « Monde iranien », Paris.
|
نظرهای خوانندگان
این مقاله نزدیک 50 سال دیر منتشر شده به نظرم.
-- hamed ، Feb 20, 2008 در ساعت 02:42 PMمقاله ی خیلی جالبی بود.
-- بدون نام ، Feb 20, 2008 در ساعت 02:42 PMبه نظرم این دوست گرامی یا در ایران نیوده و یا از شزایط کنونی ایران خبر ندارد. شرایط ایران همانند سالهای 1960 تا 1970 در اروپا می باشد که به انقلاب سکس معروف است. حتی در روستاها هم تحولاتی چشمگیر در حال شکل گیری است
-- روناک ، Feb 20, 2008 در ساعت 02:42 PMmersi aqay kazemzadeh xeyli estefadeh kardam.
-- بدون نام ، Feb 20, 2008 در ساعت 02:42 PMTaraneh
آقای کاظم زاده گرامی،
-- بدون نام ، Feb 20, 2008 در ساعت 02:42 PMبعید نیست که بسیاری از ما، همه و یا پاره ای از مطالبِ نوشتاریِ شما را قبلا مطالعه کرده باشند و بنظراشان ساده جلوه کند.
برای من اما تنها دانستن، بمعنای آموزش ریشه ای و سیستماتیک مقولات فرهنگی و شناساییِ دقیق عناصری که منشِ من و ما را ساخته و ساختمان بندیِ رفتارِ فردی و اجتماعی ما را باعث می شوند نیست.
به این ترتیب این مطالب را فقط نمی خوانم، بلکه با خود و اطرافم مقایسه هم میکنم.
بالاخص صلاحیت و تجربیات شما در لمسِ علمیِ روانِ ما، مسئولیتِ دوطرفه ی شما بعنوانِ گوینده و منِ مخاطب را پایه ریزی میکند.
نگذاشتن کامنت، بمعنای عدم دقت و جدیت نیست.
تداوم کار با ارزش شما را آرزومندم.
با احترام
مریم
با تشكر از مقاله حرفه اي شما .
-- تقويان ، Feb 20, 2008 در ساعت 02:42 PMشايسته ياد است كه عدم تحركي كه شما به زيبايي بدان اشاره كرديد همتراز است با مايه هاي عرفاني و فلسفي انسان ايراني . مسئله حركت در فلسفه غرب كه در فلسفه ارسطو
( فلسفه اولي ) قوام اساسي و منطقيش را به دست مي اورد سير خود را در قرن هفدهم با ظهور نگرش مكانيستي ادامه مي دهد . خداوند ( از مصاديق غير در گفتار لكان ) دستش از جهان ما كوتاه شده و كل اين جهان بر خود قائم مي گردد . اومانيسم محصول نگرش هايي از اين دست بود . و ما چه اندازه امروز محتاج چنين فلسفه اولايي هستيم تا بتوانيم تمناي
" حركت " را در خود بپروريم
با احترام