رادیو زمانه > خارج از سیاست > مقالات > فضیلت گیاهخواری را درک کنیم | ||
فضیلت گیاهخواری را درک کنیمآرش نراقیپرسش اصلی در این نوشتار این است که آیا رژیم غذایی گوشتخوارانه از منظر اخلاقی دفاعپذیر است؟ به بیان دیگر، آیا انسانها اخلاقا حق دارند که برای تأمین خوراک خود جان حیوانات دیگر را از ایشان سلب کنند؟
یک اصل انسان محوری: انسانها اخلاقا برتر از سایر موجودات زنده هستند. در اینجا مقصود از "برتری اخلاقی" انسانها دست کم این است که ارزش اخلاقی انسانها بیشتر از سایر موجودات زنده است، و لذا نیازهای انسانها اخلاقا بر نیازهای سایر موجودات زنده تقدم دارد. بنابراین، هرگاه که میان نیازهای انسانها و موجودات زنده دیگر تعارض رخ دهد، برآوردن نیازهای انسانها اخلاقا اولویت می یابد. برای مثال، اگر برآوردن نیازهای غذایی انسانها در گرو کشتن حیوانات دیگر باشد، مطابق "اصل انسان محوری"، لاجرم باید کشتن آن حیوانات را اخلاقا روا بدانیم. بنابراین، همانطور که می بینیم "اصل انسان محوری" نقش مهمی در توجیه اخلاقی رژیم غذایی گوشتخوارانه ایفا می کند. اما از سوی دیگر، سایر موجودات زنده هم منافع و مصالحی خاص خود دارند که می تواند به نحوی از انحاء آسیب ببیند. به گمان من بخوبی میتوان بر این مبنا استدلال کرد که سایر موجودات زنده نیز واجد حقوق اخلاقی ای خاص خود هستند. برای مثال، حیواناتی که منبع تأمین نیازهای گوشتی انسانها هستند قابلیت تجربه درد دارند، و بنابراین، میتوانند مورد آزار قرار گیرند، یعنی درد و رنجی غیرضروری بر ایشان تحمیل شود. اما آزار حیوانات و تحمیل درد و رنج غیرضروری بر ایشان، به منافع یا مصالح خاص آن حیوانات آسیب جدی میرساند، و از این رو آشکارا اقدامی اخلاقا نارواست. به نظر میرسد که موجودات زنده از منظر اخلاقی واجد حقوقی هستند که رعایت آنها بر انسانها فرض است. اگر بپذیریم که منافع و مصالح خاص موجودات زنده باید رعایت شود، و موجودات زنده واجد حقوق اخلاقی هستند، در آن صورت هرگونه تمایزگذاری میان موجودات زنده، و ترجیح منافع یک گونه بر گونه های دیگر فقط در صورتی اخلاقا موجه خواهد بود که به نحو دلبخواهی و بدون مبنای عقلی موجه صورت نگرفته باشد. مبنای این استدلال تا حد زیادی مشابه استدلالی است که در تقبیح اخلاقی نژادپرستی یا تبعیض جنسیتی علیه زنان اقامه میشود. نژادپرستی یا تبعیض علیه زنان از آن رو اخلاقا نارواست که مطابق آن دیدگاهها، انسانها بر مبنای نژاد یا جنسیتشان از یکدیگر متمایز میشوند، و بر آن مبنا منافع یک گروه بر گروه دیگر تقدم مییابد. اما تمایز اخلاقی نهادن میان انسانها بر مبنای نژاد یا جنسیت عقلا دفاع پذیر نیست. بنابراین، به نظر میرسد که اصل کلی زیر از منظر اخلاقی پذیرفتنی باشد (بگذارید آن را "اصل برابری اخلاقی موجودات زنده" بنامیم): اصل برابری اخلاقی موجودات زنده: با موجودات زنده باید به نحو یکسان رفتار کرد مگر آنکه بتوان نشان داد میان آنها تفاوتی واقعی و اخلاقا مربوط وجود دارد که به اعتبار آن میتوان تفاوت در رفتار را موجه ساخت. اگر "اصل برابری اخلاقی موجودات زنده" را بپذیریم، در آن صورت "اصل انسان محوری" یا برتری انسانها فقط در صورتی اخلاقا موجه است که میان انسانها و سایر موجودات زنده تفاوت واقعی و اخلاقا مربوطی وجود داشته باشد که به اعتبار آن بتوان برتری اخلاقی انسانها را بر سایر موجودات زنده عقلا توجیه کرد. بنابراین، پرسش مهم این است که آیا میان انسانها و سایر موجودات زنده تفاوتی واقعی و اخلاقا مربوط وجود دارد که به اعتبار آن بتوان انسانها را از سایر موجودات زنده اخلاقا برتر دانست؟ هواداران "اصل انسان محوری" استدلال می کنند که انسانها پاره ای ویژگیهای منحصر به فرد و ممتاز دارند که به اعتبار آن می توان به نحو موجهی آنها را (اخلاقا) برتر از سایر موجودات زنده دانست. برای مثال، یکی از آن ویژگیها این است که انسانها از قوه خرد برخوردارند. اما چگونه می توان از این واقعیت که انسانها واجد پاره ای ویژگیهای ممتاز و منحصر به فرد هستند (به فرض صحت) منطقا نتیجه گرفت که انسانها را باید از منظر اخلاقی بر سایر موجودات زنده برتر دانست؟ در این استدلال دو اشکال اساسی نهفته است: اول آنکه، به صرف آنکه انسان واجد ویژگی واقعی الف است (مثلا واجد قوه عقل است) نمی توان نتیجه گرفت که واقعیت الف همان"تفاوت اخلاقا مربوطی" است که به اعتبار آن می توان انسانها را از سایر موجودات زنده اخلاقا برتر دانست. برای آنکه از واقعیت الف برتری انسانها را بر سایر موجودات زنده نتیجه بگیریم به مقدمه دیگری هم نیاز داریم که نشان دهد ویژگی الف همان واقعیت "اخلاقا مربوطی" است که در جست و جوی آن هستیم. در واقع در دل استدلال فوق صورتی از مغالطه "است" و "باید" نهفته است: مقدمه استدلال فوق یک گزاره توصیفی یا "است دار" است. یعنی این گزاره که "انسانها واجد پاره ای ویژگیهای منحصر به فرد و ممتاز هستند"، اما نتیجه آن استدلال یک گزاره تجویزی یا "باید دار" است (یعنی این گزاره که "انسانها را باید از منظر اخلاقی بر سایر موجودات زنده برتر دانست"). از یک گزاره "است دار" نامرکب به تنهایی نمیتوان یک گزاره "باید دار" را منطقا نتیجه گرفت. دوم آنکه، حتی اگر بپذیریم که وجود پارهای صفات ممتاز و منحصر به فرد در یک موجود زنده علی الاصول می تواند برتری اخلاقی آن موجود را بر سایر موجودات زنده موجه سازد، در آن صورت چرا این استدلال را فقط به گونه انسانی منحصر کنیم؟ موجودات زنده دیگر نیز هر یک ویژگیهای ممتازی دارند که در گونههای دیگر یافت نمیشود. برای مثال، کبوتران توانایی شگفت انگیزی در جهتیابی دارند، یوزپلنگها توانایی منحصر به فردی در سریع دویدن دارند، گاوها و گوسفندان توانایی نشخوار کردن دارند و غیره. چرا ویژگیهای ممتاز این موجودات را مایه برتری اخلاقی آنها بر انسانها ندانیم؟ آیا دلیلی وجود دارد که ویژگیهای ممتاز انسانها را ارزشمندتر از ویژگیهای ممتاز حیوانات دیگر فرض کنیم؟ بدون شک ویژگیهای ممتاز ما انسانها برای ما انسانها ارزشمندتر است، چرا که این خصوصیات ضامن بقا و مایه تأمین منافع ماست. اما ویژگیهای ممتاز گونههای دیگر موجودات زنده نیز برای آنها ارزشمندتر است، چرا که ضامن بقا و مایه تأمین منافع آنهاست.
ما فقط درصورتی میتوانیم ویژگیهای ممتاز خود را از ویژگیهای ممتاز موجودات زنده دیگر برتر بدانیم که منظر انسانی را (یعنی آن منظری که از دریچه آن ویژگیهای ما مهمتر و برتر جلوه میکند)، از منظر موجودات زنده دیگر (یعنی آن منظری که از دریچه آن ویژگیهای هر گونه برای آنگونه مهمتر و برتر جلوه میکند) ارزشمندتر تلقی کنیم. اما چرا باید منظر انسانی را برتر و ارزشمندتر از منظر سایر موجودات زنده بدانیم؟ درحدی که من می دانم تنها دلیلی که تاکنون برای اثبات برتری منظر انسانی بر منظر سایر موجودات زنده ارائه شده است، نهایتا این است که انسانها خود برتر از سایر موجودات هستند. اما اگر "اصل انسان محوری" را نهایتا بر مبنای فرض برتری انسانها توجیه کنیم، آشکارا مصادره به مطلوب کرده ایم. البته ادعای من این نیست که هرگز نمی توان استدلالی غیردوری برای اثبات برتری اخلاقی انسانها یافت. اما در اینجا مسؤولیت اقامه برهان بر دوش قائلین "اصل انسان محوری" است. در غیاب چنان استدلال غیردوری، لاجرم باید "اصل انسان محوری" را نامعتبر دانست. دو روشن است که در میان تمام موجودات زنده رعایت این ملاحظات اخلاقی صرفا بر انسانها فرض است. به بیان دیگر، اگر "اصل انسان محوری" را نامعتبر بدانیم، در آن صورت بر انسانها به عنوان فاعلان اخلاقی فرض است که در مناسبات خود را با سایر موجودات زنده تجدید نظر اساسی کنند و رفتارهای خود را با سایر موجودات زنده در چارچوب اصول اخلاقی تازهای سامان بخشند. اما آن اصول اخلاقی کدام است؟ نفی "اصل انسان محوری" مناسبات انسانها را با سایر موجودات زنده به کدام قیود اخلاقی مقید می سازد؟ پیش از آنکه به این پرسش پاسخ دهیم، خوب است که نخست میان دو دسته از منافع یا نیازهای موجودات زنده تمایز نهیم: منافع یا نیازهای اساسی و منافع یا نیازهای غیراساسی. منافع یا نیازهای اساسی مجموعه شرایطی است که تحقق آنها شرط لازم بهره مندی از یک زندگی حداقلی کرامتمند (در مورد انسانها)، یا یک زندگی توأم با سلامت (در مورد سایر موجودات زنده) است. اگر منفعت یا نیازی فاقد این ویژگی باشد، آن را منفعت یا نیاز غیراساسی مینامیم. برای مثال، نیاز انسان را به غذای کافی باید از جمله نیازهای اساسی او بشمار آورد. اما شوق به تجملات را نمیتوان از جمله نیازهای اساسی یک انسان تلقی کرد. اکنون میتوانیم مهمترین اصولی را باید بر مناسبات انسانها با سایر موجودات زنده حاکم باشد، به قرار زیر برشماریم: اصل اول، دفاع از خود: انسانها اخلاقا حق دارند در مقابل تعرض سایر موجودات از خود و سایر انسانها دفاع کنند، حتی اگر لازمه این دفاع تعرض به منافع اساسی موجود مهاجم باشد. برای مثال، اگر انسانی مورد حمله یک شیر درنده قرار بگیرد، در صورت لزوم حق دارد که برای حفظ جان خود آن شیر را از میان ببرد. اصل دوم، بقا: انسانها اخلاقا حق دارند برای رفع نیازهای اساسی خود یا انسانهای دیگر در صورت لزوم به منافع اساسی موجودات زنده دیگر تعرض نمایند. برای مثال، انسانها می توانند در صورت لزوم برای نجات از گرسنگی حیوانات دیگر را شکار نمایند. البته باید توجه داشت که "اصل بقا" انسانها را مجاز نمیدارد که برای تأمین نیازهای اساسی خود به هر نحوی که میپسندند با سایر موجودات زنده رفتار کنند. در مواردی که انسانها ناگزیرند برای تأمین نیازهای اساسی خود نیازهای اساسی سایر موجودات زنده را زیر پا نهند، باید کمترین زیان و رنج ممکن را بر ایشان تحمیل نمایند. از سوی دیگر، توجه به این نکته نیز مهم است که "اصل بقا" بر مناسبات میان انسانها قابل اطلاق نیست. یعنی، انسانها حق ندارند برای تأمین نیازهای اساسی خود منافع اساسی انسانهای دیگر را قربانی نمایند. اصل سوم، عدم تناسب: انسانها حق ندارند برای تأمین نیازهای غیراساسی یا تجملی خود به منافع اساسی سایر موجودات زنده تعرض نمایند. برای مثال، وقتی که انسانها برای سرگرمی و تفریح به شکار حیوانات یا ماهیگیری می پردازند، در واقع نیازهای اساسی آن حیوانات (یعنی حق حیات آنها) را برای تأمین نیازی غیر اساسی (مثلا خوش گذرانی) قربانی می کنند، و این امر ناقض اصل سوم است. اصل چهارم، جبران مافات: هرگاه انسانها دست کم یکی از اصول فوق را نقض کنند، جبران زیانهای وارده بر ایشان فرض است. اصل "دفاع از خود" و نیز "اصل بقا" را در چارچوب اخلاق مبتنی بر "اصل انسان محوری" هم می توان پذیرفت. مهمترین نقطه تمایز میان اخلاق مبتنی بر "اصل انسان محوری" و اخلاقی که آن اصل را مردود می داند، "اصل عدم تناسب" است. در چارچوب اخلاقی که مبتنی بر "اصل انسان محوری" است، رعایت "اصل عدم تناسب" و به تبع آن "اصل جبران مافات" بر انسانها فرض نیست. بنابراین،"اصل عدم تناسب" را باید مهمترین پیامد اخلاقی نفی "اصل انسان محوری" و مهمترین رکن تجدید نظر در نوع رابطه انسانها با سایر موجودات زنده دانست.
سه - مطابق "اصل عدم تناسب"، اگر مصرف گوشت از جمله نیازهای اساسی انسانها نباشد، آنگاه مصرف گوشت اخلاقا ناروا خواهد بود و انسانها اخلاقا حق ندارند حیوانات را برای تأمین نیازهای غذایی خود بکشند. بنابراین مصرف گوشت اخلاقا نارواست و انسانها اخلاقا حق ندارند حیوانات را برای تأمین نیازهای غذایی خود بکشند. این استدلال صورتا معتبر است. صدق نتیجه آن در گرو صدق مقدمات آن است. گزاره نخست مستقیما از "اصل عدم تناسب" نتیجه میشود. انسانها با کشتن حیوانات اساسیترین مصلحت آنها (یعنی حق حیات شان) را منتفی میکنند و مطابق "اصل عدم تناسب" این کار فقط در صورتی اخلاقا مجاز است که انسانها آن را برای تأمین یکی از نیازهای اساسی خود انجام دهند. بنابراین، اگر "اصل عدم تناسب" را بپذیریم، ناگزیر باید گزاره نخست را صادق بدانیم. اما داوری درباره گزاره دوم در قلمرو صلاحیت کارشناسان علم تغذیه است. حقیقت این است که امروزه غالب کارشناسان علم تغذیه معتقدند که گزاره دوم صادق است، یعنی تأمین مواد ضروری برای سلامت بدن انسان بدون خوردن گوشت نیز کاملا ممکن است، مشروط بر آنکه فرد رژیم غذایی جایگزین را با دقت کافی اختیار کند. خصوصا امروزه صنعت غذاسازی چندان پیشرفت کرده است که به آسانی میتوان کمبودهای بدن انسان را که ناشی از ترک گوشتخواری است به شیوههای دیگر جبران کرد. در این صورت خوردن گوشت را نمیتوان از جمله نیازهای اساسی انسان دانست. اما ممکن است کسانی بنا به پارهای دلایل در صدق گزاره دوم مناقشه کنند. بنابراین، بگذارید فرض را بر این بگذاریم که خوردن گوشت تنها راه (یا دستکم دسترس پذیرترین شیوه) تأمین پاره ای از مواد غذایی ضروری برای سلامت انسان است. در این صورت خوردن گوشت تا آنجا که مواد لازم را برای سلامت انسان تأمین میکند، از جمله نیازهای اساسی انسان بشمار میآید. اما در اینجا توجه به دو نکته مهم است: نکته اول آنکه، یک انسان بالغ در شرایط متعارف میتواند با مصرف مقدار بسیار اندکی گوشت آن دسته از مواد ضروری بدن خود را که گفته می شود جز از طریق خوردن گوشت به دست نمی آید، تأمین کند. بنابراین، فقط مصرف همان مقدار اندک را می توان از جمله نیازهای اساسی انسان دانست. مصرف بیش از آن حد ناقض "اصل عدم تناسب" و از منظر اخلاقی نارواست. بنابراین، رژیم غذایی اخلاقا دفاع پذیر رژیم غذایی است که بخش عمده آن را خوراکهای گیاهی تشکیل می دهد، و مصرف گوشت در آن بسیار اندک است. نکته دوم آنکه، حتی در آن موارد نادری هم که فرد بنا به ضرورت گوشت میخورد، بهتر آن است که در صورت امکان از گوشت حیواناتی استفاده کند که قابلیت تجربه درد، و نیز حس پیش بینی مرگ در آنها یا وجود ندارد یا بسیار ضعیف است. حیوانات ردههای تکاملی بالا نظیر گاو و گوسفند به علت سلسله اعصاب پیشرفتهای که دارند هم درد را بشدت تجربه میکنند و هم وحشت را. ظاهرا گوسفند یا گاوی که برای ذبح آماده میشود پیشاپیش خطر مرگ را احساس میکند و پیش از آنکه ذبح شود وحشتی عمیق را میآزماید. اما حیوانات ردههای تکاملی پایین تر مانند بسیاری از جانوران دریایی (مثلا میگو یا بسیاری از انواع ماهیها) به علت آنکه سلسله اعصاب ابتدایی تری دارند فاقد حس درد و حس پیش بینی مرگ هستند، و حتی وقتی که صید می شوند درد و وحشتی را که دام و طیور می آزمایند، تجربه نمی کنند. بنابراین، در مواردی که خوردن گوشت ضروری تلقی می شود، مصرف (برای مثال) میگو یا گوشت ماهی بر مصرف گوشت گوسفند یا گاو اخلاقا ترجیح دارد. چهارم مطابق این تفسیر، حیوانات و گیاهان برای انسانها آفریده شده اند، و انسانها می توانند آنها را به هر نحوی که می پسندند، و برای تأمین هر مقصودی که شایسته می دانند مورد بهره برداری قرار دهند، بدون آنکه لازم باشد منافع و مصالح خاص آن موجودات زنده را مدنظر قرار دهند. روشن است که مطابق این تفسیر، "اصل عدم تناسب" از منظر دینی الزام آور نخواهد بود. اما آن آیات قرآنی را به نحو دیگری نیز میتوان تفسیر کرد. مطابق این تفسیر بدیل، خلیفگی انسان بر روی زمین به معنای سلطه بلامنازع بشر بر جهان طبیعت نیست، بلکه بدان معناست که خداوند آدمیان را به عنوان فاعلان عاقل و اخلاقی مسؤول نظارت و حفاظت از جهان طبیعت و از جمله قلمرو حیوانات کرده است. در چارچوب این تفسیر، "مسخر کردن" را نباید به معنای جواز اعمال سلطه خودسرانه و استثمار ظالمانه جهان طبیعت دانست. البته جهان طبیعت در اختیار انسانها نهاده شده است، اما این بدان معناست که آدمیان موظف اند که مسؤولانه حق موجودات زنده دیگر را بگزارند، و در حفظ تعادل عادلانه اکوسیستم فعالانه و مسؤولانه بکوشند. البته آدمیان حق دارند که از جهان طبیعت بهره برداری کنند، اما بهره برداری آنها باید مسؤولانه و عادلانه باشد. التزام به "اصل عدم تناسب" از جمله شروط بهره برداری مسؤولانه و عادلانه از اکوسیستم زنده است. بنابراین، دین باورانی که اخلاق مبتنی بر "اصل انسان محوری" را عقلا مردود می دانند، و "اصل عدم تناسب" را شرط لازم مواجهه مسؤولانه و عادلانه با اکوسیستم زنده میشمارند، دست کم میتوانند ادعا کنند که راه فهم مجدد آن آیات قرآنی به نفع تفسیری همدلانهتر با اکوسیستم زنده گشوده است. پنجم |
نظرهای خوانندگان
ممنون برای این مقاله ی مفید. ای کاش رادیو زمانه در این باره بیشتر بپردازد،به فرهنگ سازی های اینچنینی نیاز داریم! خیلی.
-- مینو صایری ، Feb 16, 2008 در ساعت 09:51 PMآقای آرش نراقی منتظر مطلب بعدی شما در این زمینه هستیم.
با تشکر و احترام
در اسلام گوشتخواری کاملا مباح است و طریقه ذبح شرعی آن نیز هم به ما داده شده است. حضرت ابراهیم گوسفندی را به فرمان خداوند به جای پسرش سر می برد. ما که نمیتوانیم اخلاقی تر از خود خداوند باشیم و گوشت خواری را مردود بشماریم. پس برنامه کشتن گوسفندان در مراسم حج چه میشود؟ آیا توصیه میشود به جای آن هویجی را قربان کرد ؟
-- من دیگر ، Feb 16, 2008 در ساعت 09:51 PMما غالبا فراموش میکنیم که گیاهان هم جان دارند و حس دارند و کشتن و پختن آنها نیز مانند گرفتن جان جانوران دیگر است. فقط چون گیاهان چشم ندارند و راه نمی روند و صدایی از آنها در نمیاید گمان میکنیم که آنها بی جان هستند و از ریشه جدا کردن و خوردن آنها اشکالی ندارد.
با تشکر فراوان مقاله بسیار مبسوط و قابل تاملی بود. نکاتی که ذکر کرده اید بسیار قابل توجه و قابل طرح است. بنظر من اگر بتوانیم نوع ذبح کردن را تعدیل کنیم مثلا به جای سر بریدن به حیوان به آنان داروی بیهوشی و بیحسی داده و سپس آنها را در حالت بیهوشی ذبح کنیم از ترس و وحشت حیوان بی پناه جلوگیری کرده ایم و ضمنا پروتئین لازم هم دریافت کرده ایم. با این ترتیب بایستی در تاویل و تفسیر ذبح شرعی به نوعی تعبیر هرمنوتیکی روی آورد و موضوع بریدن سر با کارد را تفسیر و تاویل جدیدی بنماییم تا مسئله (کاشر ) نبودن زیر پوشش این تفسیر جدید قرار بگیرد. مایلم نظر شما را در این مورد بدانم.
-- sayeh ، Feb 16, 2008 در ساعت 09:51 PMاین آقای نراقی توی استعدادعای درخشان شهر ری درس نمی خوندند؟ اگه همون آقا باشه, لطف می کنه یه جوری اطلاع بده. ما با هم همکلاس بودیم آخه
-- سمپادی ، Feb 16, 2008 در ساعت 09:51 PMنوشته جالبي بود. اما هر چند تا حدودي با شما موافقم ، بايد بگويم كه استدلال شما مورد پذيرش عمومي قرار نخواهد گرفت. زيرا اگر "دين باور" باشيم كه در آن نهي نشده از خوردن گوشت حيوانات اهلي. و مهم تر آنكه رسم قرباني كردن را در آيين مذهبي داريم. و اگر طبيعت گرا باشيم بر طبق الگوي طبيعت، موجودات در چرخه ي حيات از يكديگر تغذيه مي كنند. و انسان مي تواند بنا بر طبيعت خود هم از گياهان و هم از گوشت حيوانات بهره بگيرد. بنابراين با اين استدلال آسان مي توان تمام حرف هاي شما را ناديده گرفت.
-- ماني جاويد ، Feb 16, 2008 در ساعت 09:51 PMالبته بايد بگويم كه توجه انديشمندان به چنين موضوعي، بر باورهاي عمومي تاثير خواهد گذاشت. بنابراين از شما سپاسگزارم.
گوشتخواریی نوع انسان یک تصمیم اخلاقی نیست، یک خصوصیت طبیعی است، حاصل تطور داروینی. در دیرینشناسی نوع انسان به ابزارسازی شناخته میشود، ابزاری که بیشتر کاربرد شکار و مصرف گوشت حیوانات را دارد. گیاهخواری (منظور نخوردن گوشت است، البته) یک پدیدهی اخلاقی نسبتاً جدید است و خوب البته وابسته به فلسفهبافیهایی از این دست است که میبینیم. فلسفه و نظامهایی که به هرحال مجازی و غیرواقعی و خیالیاند. به عنوان نمونه:
-- فرامرز ، Feb 16, 2008 در ساعت 09:51 PM- گوشتخواری برای انسان طبیعی است. البته انسان هم مانند بعضی از حیوانات دیگر همه چیزی میخورد ولی شواهد دیرینشناسی و نیز مطالعهی اقوام بدوی امروزی نشان میدهد که شکار و خوردن گوشت بخش مهمی از تغذیه و زندگی انسان بوده است.
- یکی از اصول شما تحمیل کمترین زیان و رنج به جانداران دیگر است. راستی مقدار رنج و زیان را چگونه میشود اندازه گرفت؟ آیا موجودی که سلسله اعصاب ندارد از مردن رنج نمیبرد یا فقط ما متوجه رنجش نمیشویم؟ رنج یک گوسفند از مرگ بیشتر است یا یک درخت یا صدها بیلیون باکتری که ما هرروزه با شستن دست و بدن نابود میکنیم؟ اگر کسی را بیهوش کنیم و بیرنج بکشیم، اخلاقاً بهتر است؟ زیان تحمیلی بر طبیعت را چگونه اندازه میگیریم؟
- در یکی دیگر از اصول شما نیازها را به اساسی و غیراساسی تفکیک کردهاید. حتی در مورد انسان هم عملاً و واقعاً نمیشود هر نیاز را به این صورت تفکیک کرد. همین مقالهای که شما نوشتهاید، و برای نوشتن و نشر آن مقداری از منابع طبیعی به هر صورت مصرف شده است، یک نیاز اساسی بوده است یا غیر اساسی؟ آیا نیازهای اساسی حیوانات و گیاهان فقط همان حیات است؟ آیا ما حق داریم درختی را هرس کنیم؟ آیا نگهداری از سگ و گربه در خانه مخالف نیازهای اساسی آنهاست؟
- نکتهی دیگری که عموم فیلسوفان گیاهخواری توجهی بدان نمیکنند این است که کشاورزی و دامپروری اختراعات انسان است و گیاهان و حیواناتِ پروردهی انسان جاندارن «طبیعی» نیستند و ادامهی بقایشان وابسته به انسان و اعمال انسان است. به بیان دیگر تمام جانداران پروردهی انسان در واقع انگلهای انساناند و باید آنها را در مطالعهی «نظام طبیعت» طرف انسان در نظر گرفت و نه طرف حیات وحش.
خلاصه این که گیاهخواری و نظام اخلاقی آن مانند تمام نظامهای اخلاقی و فلسفی دیگر، کلاً مجازی و غیرواقعی و ساختگی و خیالی است و علت وجودش خصوصیات خاص روانی و اجتماعی انسان است. تنها معیار سنجش برتری و درستی یک نظام مجازی موفقیتاش در گسترش و همهگیری و تأثیرش در گسترش حیات است. از همین منظر مسلماً گیاهخواری برتر از اسراف در منابع طبیعی است ولی آیا برتر از اعتدال و میانهروی هم هست؟
گوشت خوری خوب نیس به مولا ولی بین عقل و عمل فاصله خیلی زیاده:
-- بدون نام ، Feb 16, 2008 در ساعت 09:51 PMآنان که محیط فضل و آداب شدند
در جمع رادیو زمانه شمع اصحاب شدند
ره زین گوشت خواری مزمن نبردند برون
خوردند استیکی و در خواب شدند
دکتر نراقی عزیز ، بنظرم میرسد روشن اندیشان دینی به اندازه کافی معضلات و مشکلات آشتی دادن چالش های برخی احکام دینی و شریعتی مربوط به زمانه پیدایش دین با وضعیت انسان مدرن در عصر حاضر را دارند که پرداختن به چنین مسئله ای که به ظاهر مربوط به تغذیه و بهداشت تن است اما بر میگردد به یکی از احکام حوزه دینی (مسئله قربان کردن و ذبح ) افزودن گره ای به گره ها و دردسر جدید برای گروه شما است :-) اینکه کسی میل به گوشت نداشته باشد و از بوی گوشت و مرغ و تصور آنکه آن حیوان بینوا چطور کشته شده ، از خوردن آن اکراه کند ، کاملا قابل فهم است اما این بنظرم یک امر و انتخاب شخصی است . ولی با به میان آوردن این بحث از حوزه خصوصی به حوزه عمومی به عنوان یک فیلسوف اخلاق و روشن اندیش دینی ، پر واضح است که دقت و تامل بیشتری را نیاز دارید و باید و امیدوارم مجهز به پاسخگویی تام به ایرادات وارده در این مقوله باشید.
-- از دیار نارنجستان ، Feb 16, 2008 در ساعت 09:51 PMبا تشکرفراوان- سلامت و سرسبز باشید.
بالاخره چی شد؟ آقای نراقی توی سمپاد درس خونده یا نه؟ یکی به من جواب بده.
-- سمپادی ، Feb 16, 2008 در ساعت 09:51 PMبا سلام و تشكر بابت پرداختن به مقوله گياهخواري كه در واقع دفاع از حقوق حيوانات و انسانيت انسان است.
در مورد دوستاني كه انتقاد مذهبي به اين امر وارد ميكنند (كه در كامنتها چند تايي بودند) و تصريح ميكنند كه خوردن گوشت در اسلام تائيد شده بايد گفت كه آيا به بقيه اعمال مذهبي خود عمل مي كنند، يا از دين خوردن گوشت آنرا دريافتهاند؟!
به نظر من به چند دليل مي توان از گياهخواري دفاع كرد:
اخلاقي: وظيفه اخلاقي انسان نسبت به حيوانات بيگناه
زيست محيطي: گازهاي گلخانهاي و بخصوص متان در معده نشخواركنندگان زاياد توليد ميشود كه به گرماي زمين ميانجامد.
سلامتي: پيشگيري از بيماريهاي قلبي-عروقي، سرطان، و چاقي
اقتصادي: توليد گوشت به زمين و آب بيشتري نسبت به ديگر محصولات كشاورزي دارد/ قيمت پائينتر ميوه و سبزيجات نسبت به گياهان/ همدردي با فقرا و محرومان جهان
و ...
موفق باشيد
-- سعيد ، Feb 18, 2008 در ساعت 09:51 PMمن می میمیرم برای کباب. چطور ممکنه ازش دست بکشم؟ چرا دست بکشم؟ من میمیرم برای روغن حیوانی. .دهنم آب افتاد...
-- کامران ، Feb 25, 2008 در ساعت 09:51 PMبا درود بر تمام انديشمندان
-- آرش ، Mar 6, 2008 در ساعت 09:51 PMجناب آقاي نراقي از خواندن مقاله شما بسيار بسيار خوشحال شدم. اميدوارم بتوانيم مقالات بيشتر در اين خصوص از شما بخوانيم.
در ضمن ميخواستم نظرم رو در مورد جواب كساني كه مسئله دين و رابطه آن با گوشتخواري را وسط كشيدن بگم.
اون دوستي كه اشاره كردن خدا براي حضرت ابراهيم گوسفند فرستاد تا بجاي پسرش آن را بكشد بايد بداند كه ابراهيم پسرش را براي خوردن نمي كشت بلكه براي اثبات ايمانش به خدا مي كشت و اين نتيجه گيري كه گوشت آن گوسفند را بايد خورد چيزيست كه امروز شما به ان مي افزاييد.
دوست ديگري گفته اند كه گياهان هم جان دارند و كشتن آنها موجب رنج ميشود. چطور ميخواهيد اين نظر خود را به اثبات برسانيد؟ اما ما گياهخواران ميتوانيم اثبات كنيم كه لااقل تمام حيواناتي كه مهره دار هستند به اندازه انسان مستعد درد كشيدن و رنج بردناند.
در جواب دوستي كه گفته بود اقوام بدوي ما گوشتخوار بوده اند بايد عرض كنم كه همين ديرين شناسان قدمت بدن انسان را چهار ميليون سال تخمين زده اند كه از اين مدت فقط 50 هزار سال است كه انسان آتش را اختراع كرده ( گوشت خوام براي انسان غير قابل مصرف است) و فقط 7 هزار سال است كه حيوانات را اهلي كرده و از گوشت و شير آنها استفاده مي كند. در ضمن بدن ما بلحاظ فيزيولوژي مشابه با ديگر انسان مانندها (ميمونها) گياهخوار است: يعني طول روده شكل آرواره و شكل پنجه ها براي خوردن گوشت طراحي نشده.
گوشت خواري انسانها فقط و فقط از روي ارضاء حس تنوع طلبي است و نه از روي نياز جسماني يا لزوم بقا.
اگر شما اعتقاد داريد كه انسان گياهخوار نيست و در واقع همه چيز خوار است چرا گوشت حيوانات را بصورت خام مصرف نميكنيد. چرا مثل شير و پلنگ پوست و استخوان و گوشت را با هم مصرف نميكنيد.
جواب شما رو من مي دونم چون شما يك گياهخواريد و اسيد معده شما يك دهم اسيد معده ي يك گوشتخوار توانايي هضم موادي مثل گوشت رو داره.
شكل دست انسان براي چيدن ميوهها و گياهان ساخته شده.
به نظر من همانطور كه برده داري و نژادپرستي دوران خودشون رو سپري كردن. گوشتخواري و ظلم به حيوانات هم روزي دورانشان به پايان خواهد رسيد. فقط مدتي طول خواهد كشيد تا فكر انسان به بلوغ و رشد كافي برسد.
جناب نراقی اگر دانش پزشکی و تغذیه به صورت علمی نشان دهد که با گیاهخواری می توان تمام انرژی مورد نیاز بدن را تامین کرد ،با وجود اینکه گوشت خوار قهاری هستم و عاشق جگر و دل ، اما حتما ذائقه خودم رو عوض می کنم .
-- فرزاد ، Mar 10, 2008 در ساعت 09:51 PMواقعا مطالب جالب وعلمی بوده ولی حیف که نه رسانه هاونه خود ما که میگویم کشور ما مطالبی مثل این را باید به دست اشخاصی که اهل مطالعه بدهند
-- فاطمه مشعلاوی ، Mar 23, 2008 در ساعت 09:51 PMآقاي نراقي ممنون از اين كار قشنگ شما
-- مهربان ، May 24, 2008 در ساعت 09:51 PMدر اسلام خوردن گوشت مباح است ولي واجب نيست و يادمان باشد كه اسلام دين صلح ، عشق، مهر ، شفقت و رحمت است و روي سخن قرآن به سطوح مختلف آگاهي است حالا ما بسته به سطح آگاهي خودمان ميتوانيم از مطالب قرآن بهره ببريم ، درضمن فتواي آقاي خامنه اي نيز گوياي بي اشكال بودن گياهخواري است فقط اين را بگويم كه كسيرا كه خواب باشد ميتوانيد بيدار كنيد ولي كسي كه خودش را به خواب زده نمي توانيد و اگر هزارو يك دليل منطقي هم در تاييدگياهخواري بياوريد كساني كه ميخواهند از خوردن كباب لذت ببرند باز هم خودش را به خواب خواهد زد . من سالها گياهخوار بوده و هستم و همچنان براي انجام سخت ترين كارهاي بدني آمادگي دارم و از بدني سالمتر از افراد گوشتخوار برخوردار هستم .
سلام. خیلی ممنون. خدا خیرتون بده.
-- مهسا صدرایی ، May 24, 2008 در ساعت 09:51 PMامیدوارم گوش شنوایی برای درد این
حیوونای بینوا و بی پناه باشه.....
مخالفان محترم شما می توانید کتاب فواید گیاهخواری صادق هدایت رانیز مطالعه بفرمایید
و به سایت انجمن نیز سر بزنید
من هم عشق کباب بودم ولی گیاهخوار شدم
-- نیما ، Oct 28, 2008 در ساعت 09:51 PM