رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۲ بهمن ۱۳۸۶

نگاه «فوکو» به قالی ِ ایرانی به مثابه یک «دگرجا»

شهلا شرف

چندی پیش بر حسب تصادف، در پی جستجوی ضوابط ِ تحقق ِ مکان و یافتن شرایط ِ امکان آن در عرصه‌ی دنیای مجازی، به یک سخن‌رانی از میشل فوکو، فیلسوف و جامعه‌شناس فرانسوی، برخوردم. عنوان سخن‌رانی ِ ایراد شده در سال 1967 «درباره‌ی دیگر مکان‌ها» بود.* فوکو اجازه‌ی چاپ این سخن‌رانی را تنها در بهار سال 1984، کمی پیش از مرگش داد. متن آن درسال 1967 در تونس نوشته شده بود.


میشل فوکو، فیلسوف و جامعه‌شناس فرانسوی

دغدغه‌ی فوکو در این سخن‌رانی تعین شرایط ِ تحقق ِ مکان‌های "قرنطینه" و "دگرجا"هاست. (Heterotopien) او در این سخن‌رانی ابتدا به بررسی مکان‌های ایده‌الی، یعنی "ناکجا"ها، می‌پردازد. فوکو ناکجاها را مکان‌هایی غیرواقعی می‌داند که «در راستای شباهت یا تضاد با مکان‌ واقعی شکل می‌گیرند.» از نظر فوکو ناکجا «یا تصویری بی‌نقص از جامعه و یا تصویری در تضاد با آن» است.

دگرجاها از نظر او ناکجاهای تحقق‌یافته‌ درمکان هستند. با این‌که دگرجاها واجد تعین مکانی‌اند، اما خارج از حدود هر مکان واقعی قرار دارند؛ یعنی مکان‌های بسته‌ای خارج از محدوده‌ی جامعه هستند. دگرجاها مانند آینه‌هایی عمل می‌کنند که یا تصویری بی‌نقص از جامعه ارائه می‌دهند و یا تصویری سراسرنقص؛ آینه‌هایی که جا و مکان مشخصی دارند.

هر دو نوع ِ این دگرجاها، ناکجاهای مکان‌دار محسوب می‌شوند، چراکه مکان‌های واقعی را زیر سئوال می‌برند. عامل تحقق آن‌ها تقابل با واقعیت است؛ در دگرجاها این تقابل در مکان صورت می‌گیرد و در ناکجاها در ذهن. معروف‌ترین مثال‌های فوکو برای ناکجاها خانه‌های سالمندان، زندان، تیمارستان، تئاتر، باغ، پادگان، فاحشه‌خانه و از ایندست است.

اما آن‌چه مرا به نوشتن این مطلب ترغیب کرد، باغ و باغچه به عنوان یک ناکجا از دیدگاه فوکو بود. او در سخن‌رانی ِ "درباره‌ی دیگر مکان‌ها" باغچه و قالی ایرانی را، هم‌گروه ناکجاها قرار داده و تفسیری زیبا از نقوش قالی ایرانی ارائه می‌دهد، که تفسیری نه فقط منصفانه، بلکه هنرمندانه و زیرکانه است.

پیش از این از دهان برخی از اروپایی‌های تحصیل کرده، توصیفاتی در مورد قالی ِ ایرانی و ارتباط آن با ذهن و خلق‌وخوی ایرانی شنیده بودم. یکی از دل‌آزارترین‌شان این بود که قالی ِ ایرانی حاشیه و طره دارد و در یک شکل هندسی ِ محدود طراحی می‌شود؛ به تبع آن ذهن ایرانی چارچوب‌دار و واجد حدود است.


فرش دست‌باف بیرجند با طرح ماهی لچک و ترنج

گذشته‌ از این‌که، چون بشر اساسأ لایتناهی را نمی‌شناسد، تصویرهای ذهنی‌اش هم متناهی هستند و این امر ربطی به نژاد یا ملیت خاصی ندارد، درهم‌آمیزی تار و پود قالی و کشف این صنعت نشان از تسلط صاحبان آن بر علم مکانیک داشته و نقوش ِ قرینه‌ی آن نیز نشان از تسلط نقش‌پردازان بر علم ریاضی و زیبایی‌شناسی دارد.

به‌همین جهت به نظر می‌رسد، نگاه این عده از اروپاییان بیش‌تر جنبه‌ی نژادپرستانه داشته باشد، وگرنه می‌شود حاشیه و طره‌ی قالی را به قاب هم تعبیر کرد. چارچوب‌داشتن و محدود دانستن ذهن یک نژاد، درحالی‌که فنون و دستاوردهای آن نژاد نادیده گرفته می‌شود، می‌تواند یا با انگیزه‌ی تحقیر آن باشد و یا از نادانی مطلق سرچشمه بگیرد.

به همان اندازه که این نگاه تحقیرآمیز در تفسیر نقش فرش ایرانی قانع‌ام نمی‌کند، نگاه فیلسوفانه‌ی فوکو به وجدم می‌آورد. او در یک بند از سخن‌رانی ِ نام برده شده، به بررسی قالی و باغ ایرانی می‌پردازد و به‌طور مختصر به توضیح نقش خیال در این دو دستاورد می‌نشیند؛ بی‌آن‌که بخواهد به این دو نقشی افسانه‌ای و فراانسانی بدهد. داوری او بی‌طرفانه و فیلسوفانه است.

او می‌نویسد: «دگرجاها قابلیت کنار هم قرار دادن ِ فضاهای‌های متعدد ِ واقعی در یک مکان واحد را دارند؛ مکان‌های مختلفی که در واقع با هم قابل‌جمع نیستند. بدین‌گونه است که در صنعت ِ تئاتر در یک صحنه‌ی مربع‌شکل، مکان‌های زیادی حضور می‌یابند که کاملأ با هم بیگانه‌اند. سینما سالن چهارگوش عجیب و غریبی‌ست که بر روی پرده‌ی دوبعدی آن فضایی سه‌بعدی منعکس می‌شود.

اما کهن‌ترین نمونه‌ی دگرجای ِ متشکل از مکان‌های با هم بیگانه، باغچه است. نباید فراموش کنیم که باغچه، این اثر شگفتی‌برانگیز ِ چندین هزار ساله، در شرق معانی ِ عمیقی داشت که این معانی با هم در یک ‌زمان واحد ادغام شده بودند.

باغچه‌ی سنتی ِ ایرانی‌ فضایی مقدس بود که چهار گوشه‌ی آن نشانه‌ی چهار تکه‌ی دنیا بود، درحالی‌که در مرکز آن (ترنج ِ قالی. م.) فضایی بود، مقدس‌تر از گوشه‌ها (لچک‌های قالی. م.) که در حکم ناف دنیا بود؛ یعنی آن‌جا که در باغچه حوض و فواره‌ی آبی قرار دارد. کل گیاهان باغچه در این فضا پخش بودند. باغچه فضایی بود که جهانی کوچک می‌ساخته است.

قالی‌ها دراصل نقشی از باغچه بودند. باغچه، قالی‌یی‌ست که در آن کل دنیا به کمال، توسط نمادها شکل داده، و به‌این‌ترتیب قالی باغچه‌ای متحرک در مکان می‌شود. باغچه، کوچک‌ترین تکه‌ی دنیا و هم‌زمان کل آن است. باغچه از عهد عتیق، دگرجایی عالم‌گیر و موفق بوده است.»


«پازیریک» قدیمی‌ترین فرش ایران

در ادامه‌ی تحقیق در این مقوله بر آن شدم نظر یک متخصص قالی ِ ایرانی را هم در این زمینه بدانم.
ناصر پرهیزگار، تاجر و از علاقه‌مندان جدی قالی و قالیچه‌ است. [+]

او در پاسخ به سئوال در مورد قدمت قالی ِ ایرانی می‌گوید: «قدیمی‌ترین فرش ایران در سال 1949 در گستره سیبری در دره‌ای به نام "پازیریک" واقع در کوه‌های پوشیده از برف آلتای مغولستان کشف شد.
احتمالأ این بافته تن‌پوش اسب‌سواری بوده که در زیر تلی از برف و یخ از پا درآمده و بدین ترتیب بخش عمده‌ی آن از گزند زمانه مصون مانده است. نقش این فرش، تصویری از اسب‌سواری را نشان می‌دهد که مشابه نقوش دیواره‌های تخت‌جمشید است. ازاین‌رو قدمت آن درحدود 2500 سال و مربوط به دوره هخامنشیان تخمین زده می‌شود. عده‌ای معتقدند این فرش قدیمی‌تر از 2500 سال است.

متن فرش پازیک مزین به قاب‌های متعددی است که اصطلاحأ خشتی نامیده می‌شود. هر قاب حاوی نمادی از خورشید به‌ نشانه‌ی فروغ جاودان حیات است. این فرش لچک ندارد؛ درعوض دور تا دور حاشیه‌ی آن، نواری از تصویر قاب‌های هندسی متن وجود دارد. دو حاشیه‌ی دیگر، یکی شامل تصویر گوزن شاخ‌دار به نشانه‌ی زاینده‌گی زمین و در دیگری سرباز اسب‌سوار هخامنشی دیده می‌شود.

شاید تصویر سواره‌نظام، نشانه‌ی اقتدار امپراطوری هخامنشی باشد. گوئی او نگهبان و حافظ نظام ارزشی ایران باستان است. کسی چه می داند، شاید او همان سواری است که در بلندی‌های پوشیده از یخ و برف سیبری ازپادرآمده است!

پیشینه‌ی بافت فرش در ایران اما بسی باسابقه‌تر از فرش پازیک است. پرسشی که دراین‌جا مطرح می‌شود این است که راز جاودانه‌گی و جلوه‌ی بی‌نظیر فرش ایرانی در چیست. جواب این سئوال را باید در نگاه فلسفی‌ای دانست که در پس بافت آن نهفته است.»


ناصر رستگار: کارشناس فرش

پرهیزگار، در تفسیر نقش ِ قالی ایرانی نظری شبیه به فوکو دارد: «ایرانیان از دیرباز، جهان و هستی را به‌صورت یک کـُـل واحد می‌دیدند. هر جزء به‌صورت ارگانیک با کل درهم تنیده شده و جمله‌گی شگفتی آفرینش را رقم می‌زدند. این دیدگاه قائم به نگاه متداول در ادیان ابراهیمی، مبتنی بر رابطه‌ی یک‌جانبه میان خدا و بنده نیست. کائنات از نور و انرژی زاینده‌ای که بی‌دریغ از مرکز آن می‌تراود، برخوردار می‌شوند. خورشید منبع نور و حیات در منظومه و کره‌ی خاکی ماست. اما در کهکشان‌های دیگر خورشید‌های دیگر و جلوه‌های دیگری از حیات وجود دارند.

بنیان این اندیشه که نیکوئی را پایه و اساس قرار می‌دهد، در فرش نیز مستتر است و بازتاب یافته است. نقش فرش حاوی ترنجی در مرکز است که چون خورشید انوار انرژی‌زا و حیات‌بخش آن به اطراف می‌تابد. چهار گوشه‌ی آن مزین به لچک‌هائی ست که عرصه‌های حیات و زایش‌های دیگر را می‌نمایاند.

در حاشیه‌ی آن نمادهای به‌هم‌پیوسته‌ای از کهکشان‌های دیگری وجود دارند که علاوه بر قاب‌بندی طرح اصلی، نشانی از خورشیدهای دیگر هستند. متن فرش پوشیده از تمثیل‌های هندسی و طرح‌های گرافیک گل و درخت، پرنده و حیوان است که به‌صورت یک کل واحد، شکوه و زیبائی حیات را می‌نمایاند.»

ناصر پرهیزگار درپایان، بر نقش تخیل ِ پر رمز و راز در طراحی قالی ِ ایرانی تأکید کرده و می‌‌گوید: «خلاقیتی که هنر بافنده را مانده‌گار می‌سازد ناشی از نگاه فلسفی اوست. آن‌چه در فرش ایرانی چشم را می‌نوازد، جاذبه‌ای ست که در رمز و راز فرش نهان است؛ رمز و رازی که به‌خودی‌خود رمزگشائی نمی‌شود. آن‌چه درپرده نمادهای اسطوره‌ای و نقوش بافته می‌شود، تنها به قوه‌ی تخیل و تفکر قابل ِ درک است.»

به نظر می‌رسد پرداختن به این مقوله بدون اشاره به ادبیات ایرانی ناقص است، چراکه جلوه‌ی دیگری از این نوع تخیل و رمزگشائی را می‌توان در داستان‌های "هزار و یک شب" نیز شاهد بود. این داستان‌ها حداقل از دو ریشه تغذیه می‌کنند: ریشه‌ی ایرانی ـ هندی و ریشه‌ی عربی. داستان‌هایی که در آن‌ها از عناصری چون جن، چراغ جادو، اسب‌ها و قالی ِ پرنده استفاده می‌شود، ایرانی ـ هندی هستند و داستان‌هایی که پیرامون حوادثی در ارتباط با هارون‌الرشید و وزیر او جعفر نقل شده‌اند، عربی‌اند. اما آن‌چه در همه‌ی این داستان‌ها تکرار می‌شود ویژه‌گی تودرتو بودن ِ آن‌هاست، چنان‌که گاه تا پنج داستان در یک فضا و محدوده تعریف می‌شوند.

ما در داستان‌های هزار و یک شب، هم‌چنان‌ که در باغ و قالی ِ ایرانی، شاهد ِ ویژگی ِ در هم‌تنیده‌گی و تو در تو بودن ِ داستان‌ها هستیم. همان‌طور که در قالی مکان‌های مختلف در یک فضا جمع می‌شوند، در داستان نیز به‌طورکلی و در داستان‌های هزار و یک شب به‌خصوص می‌توانیم همین پدیده را مشاهده ‌کنیم، یعنی قراردادن چندین و چند داستان در مکانی بزرگ‌تر که با آغاز یک داستان شروع می‌شود و تنها پس از اتمام آخرین داستان با بستن داستان اول خاتمه می‌یابد.

Share/Save/Bookmark

* Michel Foucault: Von anderen Räumen, in: Schriften. Vierter Band. Frankfurt/M.: Suhrkamp 2005, S. 931-942

نظرهای خوانندگان

به این می گویند دید فلسفی ایرانی.
تمام نمادهای اسطوره ای چندین هزار ساله ما از جمله جن، چراغ جادو، قالی پرنده و غیره ما، فلسفه بوده و هستند.
همه باغچه داران و قالی بافان ما حتا بی سوادها (که حتا در حال حاضرهم اکثرا سواد خواندن و نوشتن ندارند)، مسلح به فلسفه و علم مکانیک و زیبایی شناسی بوده وهستند
و هنوز این ما نیستیم که نژاد پرستیم.
روح سید احمد فردید شاد.

-- گیسو ، Jan 29, 2008 در ساعت 02:09 PM

عالي بود شهلا جان.

-- داريوش برادري ، Jan 29, 2008 در ساعت 02:09 PM

از بیان ارزش های ایرانی که در این نوشته ذکر شده بود لذت بردم. وقتی معماری برج بزرگ زیبایی قابل ستایش است و به سازنده اش آفرین میگن هیچکس نمیاد بگه کارگری که کاشی کاری کرده یا آجر چیده بی سواد است و این یعنی ستایش ناصحیح، هر شنونده و خواننده ی دانایی میدونه که فکر پشت این اثر بوده و کارگران به اون فکر فقط عمل کردند. اگر شما از بافت قالی و نقش و نقشه دار بودن قالی ها کمی آگاهی داشتی چنین فرمایشی نمی کردی!
عده ای خودشون رو در فرهنگ غربی گم کردند؛ عده ای در فرهنگ عربی اسلامی!

-- شهرزاد ، Jan 29, 2008 در ساعت 02:09 PM

سواد فقط مدرسه به سبک اروپایی نیست و جن و پری هم می توانند جزو مقولات فلسفی باشند. همینطور که در سنت فلسفی "فرنگی هم عناصری مثل جن و پری وجود داره که شما همون ها را هم مطالعه نفرموده اید.
-خانم شرف، از شما سپاسگزاریم که سخن تازه ای را گشودید. ولی دوست داشتم هم بیشتر از مقاله ی فوکو بدانم و هم این که شما که به این موضوع علاقه دارید، ای کاش این مقاله را با سر و شکل پژوهشی می نوشتید که قابل استفاده به عنوان مرجع باشد. دوست دارم بیشتر در این مورد بدانم. بازهم سپاس.

-- مراد ، Jan 30, 2008 در ساعت 02:09 PM

به خدا شما رادیو زمانه ای ها شاهکارید از دادن تریبون به آدم های ناشی که مکان می خواهند برای دست گرمی منتها اشکال این است که حتی زحمت نمی کشید یک ذره مطلب اینها را زیر ورو کنید ببینید واقعا چند مرد حلاج است!

آخر این چیست؟ به بهانه اینکه طرف از فلسفه بافی های فوکو هیجان زده شده است آسمان و ریسمان را بافته به هم که از فلسفه طرح و نقش فرش ایرانی سر در بیارد؟ حضرتش اگر می خواست گزارش تحقیقی بنویسد می توانست چهار تا کتاب از استادان فرش ایران را ورق بزند تا برایش تک تک نمادهای فرش ایران را رمز گشایی کنند.
دکترعلی حصوری استاد رمز گشایی از اندیشه ایرانی در فرش ایرانی است. سیروس پرهام هم همینطور. این خانم نه تنها اطلاعات قابل قبولی از اینکه بالاخره فوکو چی گفته نمی گوید بلکه کلی گویی های تاجر فرش را به جای حرفهای عالمانه به خواننده قالب می کند.
هر منطقه ایران طرح و نقش های خاص خودش را دارد که دقیقا بازگو گر حال و هوای مردم آن منطقه است. تلقی اندیشه ایرانی از بهشت برین است. از چهارتا متخصص ایرانی هم می پرسیدید برایتان بازگو می کردند .
فوکو برود بوق بزند!
مردیم از بس حرف مفت در این زمانه خواندیم! ای خدا!

-- مریم ، Jan 30, 2008 در ساعت 02:09 PM

ببخشيد خانم شرف! يه سئوال داشتم. «دغدغه‌ی فوکو در این سخن‌رانی تعین شرایط ِ تحقق ِ مکان‌های "قرنطینه" و "دگرجا"هاست» يا "تعيين شرايط"؟! چون فرق بزرگی هستش بين "تعين" و "تعيين".

-- صبا ، Jan 30, 2008 در ساعت 02:09 PM

جالب بود.
به ويژه اضافه كردن داستانهاي هزار و يك شب به اين مجموعه باغ و قالي هوشمندانه و ناشي از شناخت همزمان سخن فوكو و فرهنگ ايراني بود. پيدا كردن مثال براي يك قضيه و رفتن از كل به جزو كار ساده اي نيست.
سپاس.

-- كاوه ، Jan 30, 2008 در ساعت 02:09 PM

دوستان اگر بتوانند به جای پرخاش و حرف های غیرمستدل، مقاله ای در نقد این مقاله ی خانم شرف بزنند، کاری کرده اند، کارستان. وگرنه نوشتن ِ "فوکو برود بوق بزند" کار ساده ای است.

-- مستانه پیله ور ، Jan 30, 2008 در ساعت 02:09 PM

ديروز از عمل جراحی کشنده ای به خانه آمدم. حضرت رايانه در جای ديگری مستقر است.بايد از تخت بلند شوم و سوی حضرتش مشرف شوم به سختی... امروز صبح از جايم بلند شدم و زمانه را باز کردم، عنوان مقاله مرا هيجان زده کرد ، به دليل درد پس از جراحی و داروهای روانگردان مقاله را باز گذاشتم تا بی درد وهشيار بخوانمش... خواندم ...سر کاری بود ...دردم اوج گرفت...
بريران

-- بريران ، Jan 30, 2008 در ساعت 02:09 PM

Salaam Maryam khanoum,
man motokhasses e farsh o tarikh nistam vali 2500 saal e pish ham mage behesht e barin o in harfaa baa in tosifaat boude? man vagahean dar heyratam ke chetori aadamaa az pass e zehn e admaye dige ba gozasht in hame saal 100% sar dar miyaran va ba'd ham khodeshoun o khodaye in mozou midounan.
khob aghaye foko ham nazareshoun in boude. hala be khatere nazareshoun bayad bough bezanan?

-- Maryam ، Jan 30, 2008 در ساعت 02:09 PM

شهلا، سپاس، نوشته ات در کل جالب بود، هرچند به نظر من می شد پرمحتواتر باشد. راستی نام آن متخصص را یک جا پرهیزگار نوشتی و یکجا ( در زیر عکس) رستگار
-رضا فرهنگ

-- رضا فرهنگ ، Jan 30, 2008 در ساعت 02:09 PM

خیال بهشت همیشه در اندیشه ایرانی بوده . لفظ فردوس که در قران آمده از پردیس ایرانی گرفته شده و بعله که بهشت همیشه در ذهن ایرانی بوده. نکنه می خواهید بگویید بهشت زاده اسلام است و بس؟

بعد هم ما که از این مقاله بی و سرته نفهمیدیم بالخره فوکو چی گفته هر آنقدرش هم که از نقل قول این خانم می آید نشان میدهد که حضرتش همچین شاهکار هم نکرده است
کمی نشانه شناسی هنر ایرانی و به خصوص اسطوره های ایرانی را اگر بشناسید.

در ضمن درنظر داشته باشید که آنچه برای ما امروز غریب است و رمز گشایی می خواهد اعتقادات ساده آدم های معمولی نه دوهزار و پانصد سال که بیش از پنج هزار سال تاریخ سرزمینی است که در زمان تولد این اسطوره ها و نشانه ها حتی ایران هم نامیده نمی شده است.

پهلوی ها دوهزار و پانصد سال و این چرندیات نژاد پاک ایرانی را تو کله ماها کردند که حالا خانم شرف مدام کلمه " نژاد" را در ارتباط با ایرانی به رخ ما بکشد که همه صحت و سلامت مقاله اش را زیر سوال می برد.

شما فوکو به نظرتان آشنا تر بیاید تا اسطوره های پنچ هزار بلکه بیشتر سرزمینی که درش زندگی می کنید آنقدر که فرنگی باید از نقش فرشتان برایتان رمز گشایی کند!

یک سر تشریف ببرید کتابخانه موزه فرش ایران یا کتابخانه سازمان صنایع دستی آنقدر کتاب و منابع هست که جواب سوالهایتان را بگیرید.

-- مریم ، Jan 30, 2008 در ساعت 02:09 PM

کاش مقاله فوکو را لینک میدادین.
مقاله جالبی است

-- مهتاب ز ، Jan 31, 2008 در ساعت 02:09 PM

سلام بر دوستان زمانه. دوستان، نمی دانم چرا زیرنویس ها را برداشته اید. یکی از شاخص های یک تحقیق علمی همین رفرنس ها ست.
.
سلام داریوش و رضا و دیگر دوستان.
خطاب دوستی که با نام صبا کامنت گذاشته است: ما تنها وقتی می توانیم حدود چیزی را "تعیین" کنیم، که آن امر واجد حدود باشد. در عرصه ی انتزاع ما دست به تعین می زنیم؛ یعنی آن چیز را که اساسن حدود ندارد، برایش حدود "نعیین" می کنیم و تعریفی از آن ارائه می دهیم. مثلن: زیبایی، عدالت، مکان و غیره.

-- شهلا شرف ، Feb 1, 2008 در ساعت 02:09 PM

حرف دوستمان مریم کاملا درست است و من حرف های او را تکرار نمی کنم. من هم گول تیتر جالب این مطلب را خوردم، مطلب را خواندم و حالا می بینم که یک ساعتی وقتم تلف شده و زمانه را مقصر می دانم که امکان می دهد به آدم هایی که حرفی برای گفتن ندارند !

-- مهران ، Feb 3, 2008 در ساعت 02:09 PM

راستش منظورتان را نفهميدم . چون به فرهنگ سخن که نگاه کردم ديدم چهار معنی برای "تعين" آورده. هر کدام از اين چهار معنی را که در جمله شما گذاشتم باز برايم مفهوم نشد. شما لطف کنيد و برايم اينجا بنويسيد که منظورتان از: "در عرصه ی انتزاع ما دست به تعین می زنیم؛ یعنی آن چیز را که اساسن حدود ندارد، برایش حدود "نعیین" می کنیم و تعریفی از آن ارائه می دهیم." چيست!!! چون با اين توضيح کار منو دشوارتر کرديد و "تعين" و "تعيين" را با هم قاطی کرديد. "دست به تعين زدن" يعنی چی؟ يعنی دست به "تعين" می زنيم تا بعد "تعيين" کنيم؟! من راستش هر کدام از اين چهار گزينه فرهنگ فارسی سخن را در جمله شما بکار می برم تا جمله شما دارای معنا و مفهوم بشه نميشه که نميشه! خيلی ممنون ميشم اگر به من بگين منظورتان کدام يک از اين معانی است؟ از لطف شما خانم شرف ممنونم

-- صبا ، Feb 8, 2008 در ساعت 02:09 PM

دوست گرامی صبا، معانی بسیاری از واژه های فلسفی را نمی توانیم در لغت نامه های معمولی پیدا کنیم. این در مورد علوم دیگر هم صادق است. حتا در واژه نامه ی غنی ای همچون دودن هم نمی توان واژه های فلسفی را پیدا کرد. واژه ی نه چندان غریب ِ Seiendheit را مثلن نمی توان در دودن پیدا کرد. معانی ِ چنین واژه هایی اگر در واژه نامه های معمولی هم باشند، معانی متداول هستند و نه تخصصی.
.
در این توضیح مختصر سعی کردم مشکل را کمی باز کنم. گویا موفق نشدم. شاید یکی از علت هایش این باشد که مباحث فلسفی نه فقط مفصل هستند، بلکه برای فهمشان به مطالعه و صبر فراوان نیاز است.

-- شهلا شرف ، Feb 9, 2008 در ساعت 02:09 PM

شهلا خانوم اما واژه "تعين" که واژه ای تخصصی در گستره فلسفه نظری نيست! لطف کنيد و حداقل برايم بنويسيد که معادل انگليس يا آلمانی يا فرانسه آن چه می شود تا بروم در واژه نامه های تخصصی فلسفی که به اين زبانها موجود هست نگاه کنم و با مطالعه و صبر فراوان شايد بفهمم. خيلی ممنون.

-- صبا ، Feb 9, 2008 در ساعت 02:09 PM

صبا برادر تو هم چرا گير دادی به شهلا و اين مقاله و کلمه تعين؟! حالگيری نکن مرد! شهلا جون خواهر تو هم قال قضيه رو بکن و بگو که يه ی کوچولو از قلمت افتاده ديگه! بجای تعيين نوشته ای تعين. گناه کبيره که نکردی. موضوع رو پيچيده نکن ديگه!

-- اصغر ، Feb 9, 2008 در ساعت 02:09 PM

آقا یا خانم صبا، چون وبلاگ فیلتر است و به کامنت دانی دسترسی ندارم، اینجا برایتان می نویسم.
.
دوست عزیز، آنچه من در برداشتم از مقاله ی فوکو نوشته ام ترجمه نیست که بخواهم معادل واژه ی تعین را برایتان بنویسم.
.
ترکیب یک سری اصطلاحات در فلسفه را می توان تنها از طریق کار فراوان فهمید. از جمله در آلمانی:
Bedingungen der Möglichkeit
می بینید هر دوی این واژه ها ساده هستند و در زبان محاوره هم استفاده می شوند. اما البته ترکیب این دو در فلسفه معنای خاصی دارد که فقط یک فلسفه خوان می تواند بفهمداش. برای فهم این واژه ها و اصطلاحات یک جرقه ی ذهنی لازم است. امیدوارم نرنجیده باشید، که قصدم رنجاندن شما نیست. این وضعیت را هر دانشجوی فلسفه ای دارد. من تنها توصیه می کنم بیشتر بخوانید و بگذارید مفاهیم در ذهنتان ته نشین شوند.

-- شهلا شرف ، Feb 10, 2008 در ساعت 02:09 PM

شهلا خانوم! خواهر ايول! شما اين بنده خدا صبا رو فرستاده ای دنبال نخود سياه؟!
معنی اين اصطلاح رو برات بگم: Bedingungen der Möglichkeit خيلی ساده يعنی "ملزوماتِ ممکن". يعنی "شرايطی که بايد بوجود بيايد تا چيزی ممکن شود". اصطلاحی است که در بحث "بيان حرکت" در عقايد کندی و ابن سينا مطرح می شود. آنجا که صحبت بر سر "بيرون آمدن تدريجی شی از قوه به فعل" است.
خب اين حالا کجا به "ته نشين مفاهيم" يا "سر نشين مفاهيم" در ذهن احتياج داره خواهر؟

-- اصغر ، Feb 11, 2008 در ساعت 02:09 PM