نگاهی روانشناسانه به فیلم «بوتیک» ساخته حمید نعمتالله
بوتیک: نگاهی به مشکلات جوانان شهری جامعهی ایران
رضا کاظمزاده روانشناس بالینی - رواندرمانگر خانواده
رضا رویگری، محمدرضا گلزار و گلشیفته فراهانی در «بوتیک» ساخته حمید نعمتالله
«بوتیک» به کارگردانی حمید نعمتالله به شرایط و روابط بخشی از جوانان در جامعه شهری کنونی ایران میپردازد. جوانانی که با مشکلاتی مانند بیکاری، اعتیاد و رواننژندی دست و پنجه نرم میکنند.
مهمترین خصوصیت مشترک میان اینان که بیش از هر چیز توجه تماشاگر را به خود جلب میکند، گسستی است که میان این نسل جوان با گروههای اجتماعیشان پدید آمده است. در فیلم اکثر قریب به اتفاق ایشان از یک سو پیوندهای استوار و ارگانیک خویش را با خانوادههایشان از دست دادهاند و از سوی دیگر بدون آنکه جذب نهادهای جامعهی شهری شده باشند، به زندگی دشوارشان در حاشیهی اجتماع ادامه میدهند.
در فیلمنامه به دلایل چنین گسست دوجانبهای پرداخته نمیشود و داستان را از آن جایی میآغازد که دیگر فرایند گسست روابط با محیط خانوادگی به پایان رسیده است. تنها در یک یا دو جا و از خلال گفتگوها و به شکلی غیرمستقیم، برخی از دلایل چنین وضعیتی آشکار میشود.
بدین ترتیب در بوتیک ما نه با چرایی وضعیت کنونی، بلکه با چگونگی آن است که سر و کار داریم. یکی از ویژگیهای خوب این فیلم که آن را از فضای غالب بر ادبیات داستانی سینمای ایران خارج میکند همین نکته است. حمید نعمتالله به جای آنکه به توضیح دلایل ناهنجاریهای اجتماعی بپردازد، میکوشد تا تنها به توصیف دقیق شرایط آن بپردازد.
گسست خانوادگی از یک سو و ناتوانی نهادهای اجتماعی در سازمان دادن و در بر گرفتن ایشان از سوی دیگر، پرسوناژهای داستان را به اتمهایی معلق مبدل کرده است که بدون برخورداری از پیوندهای محکم و حمایتکننده با محیط اطرافشان، هر کدام به تنهایی با مشکلاتی عدیده و گاه به ظاهر حل ناشدنی دست به گریباناند.
حاشیهنشینی فرهنگی یکی از پیآمدهای مهم این گسست دوجانبه، جایگیری فرد در خارج از کادر فرهنگ و از این طریق سیستم کنترل اجتماعی است. مراد ما از فرهنگ در اینجا مجموعه کدها وهنجارهایی است که به امر تنظیم روابط فرد با محیطش مربوط میشود. خروج از کادر روابط متکی به هنجارهای جمعی، شخص را در موقعیتی جدید و پیشبینی ناشده توسط فرهنگ، قرار میدهد. در چنین وضعی فرد موظف است تا خود به تنهایی به تنظیم روابطش با محیط بپردازد.
به حاشیه فرهنگ گریختن و یا رانده شدن در پی خود بحرانی بدنبال دارد که آن را «بحران هویت» مینامند. تمامی شخصیتهای جوان فیلم (به جز داوود که قرار است به زودی ازدواج کند و حس تعلقش به این جمع کوچک، کمرنگتر از سایرین به نظر میآید) فاقد نقشهای اجتماعی هستند.
در جامعهای مانند جامعهی ایران، هویت فرد در گرو نقشهایی است که گروه بر عهدهاش نهاده است. در نتیجه هویت فردی نیز در چنین فرهنگی هویتی نقشمدارانه است. هویت نقشمدارانه فرد را بیش از هر چیز، بر اساس نوع روابطش با دیگران است که تعریف میکند.
بدین ترتیب به رسمیت شناخته شدن فرد توسط گروه در گروی ایفای نقشهای اجتماعیاش (مانند فرزند، برادر، همسر و ...) قرار دارد. وقتی فرد به شکلی خودخواسته و یا اجباری نتواند به ایفای این نقشها بپردازد، یکی از ابزارهای مهم هویتیابی خویش را از دست میدهد.
در فیلم بعضی از شخصیتها ظاهراً به خواست خویش (مانند رضا و عاطفه) و بعضی دیگر به دلایل ناخواسته (مانند «دکتر» دانشجوی سابق پزشکی که در حال حاضر با دورهگردی ارتزاق میکند) از ایفای نقشهای اجتماعی خویش باز ماندهاند. یکی از نتایج مهم این رویداد قطع رابطهی فرد با آیندهاش است.
پذیرش نقشهای اجتماعی برای فرد این امکان را فراهم میآورد که در کنار احساس تعلق به گروه، تصویری کم و بیش روشن از آیندهاش داشته باشد. در فیلم قطع رابطه با آینده با جدا افتادگی از گذشته توأم گشته است. همین موضوع باعث میشود تا در این فیلم با شخصیتهایی روبهرو باشیم که «سرگذشت» ندارند. بریدگی از گذشته و نداشتن دورنمایی از آینده، شخصیتهای فیلم بوتیک را در زمان حال حبس کرده است. همه این افراد در نوعی زمان حال مدام زندگی میکنند.
گسست دوجانبه به مثابه خروج از رابطهی نابرابر در فرهنگ ایرانی بسیاری از قراردادهای رفتاری و کلامی بر حول محور عمودی اقتدار (که به کار تنظیم رابطه قدرت میان افرد نابرابر میپردازد) تمرکز یافتهاند. یکی از مهمترین واحدهای معنایی در فرهنگ ما مفهوم «احترام» است.
«احترام» به دیگری و یا توقع دریافت آن از سوی او، یکی از مهمترین عناصر سازندهی فرهنگ ما است که به کار تنظیم نحوهی حضور و رفتار فرد در خانواده و یا اجتماع میآید. مفهوم «احترام» در فرهنگ ما، در درجه نخست برای حفظ و رعایت سلسله مراتب در روابط نابرابر به کار گرفته میشود: احترام فرزند (کودک یا بالغ) به والدین، کارمند به کارفرما، زن به مرد، شهروند به حکومت و غیره.
با رعایت و اجرای مجموعه کدهای رفتاری مربوط به احترام، در واقع فرد جایگاه فروتر خویش را در رابطه نه تنها میپذیرد؛ بلکه آن را در صحنهی اجتماع به نمایش در میآورد. مهمترین کارکرد احترام در جامعهی ما، یادآوری و حفاظت از سلسله مراتب ثابت اجتماعی است. بدین ترتیب در چنین فرهنگی احترام در درجه اول در میان دو فردی روی میدهد که از جایگاه برابر در رابطه برخوردار نباشند.
در چنین حالتی یکی از عواقب مهم خروج دلبخواهانه و یا اجباری از کادر فرهنگ نقشمدارانه، همین خارج شدن از روابط نابرابر متکی بر سلسله مراتب اجتماعی است. شخصیتهای جوان فیلم که تماشاگر با گوشههایی از زندگی پیشینشان آشنا میشود، هر کدام در گذشته به نوعی از موقعیت فروتر در رابطه صدمه خوردهاند.
رضا شرایط ظاهراً مرفه خانوادگیاش را به دلیل اختلافاتش با پدری که همچنان میخواهد همهی کارهای او را کنترل کند، رها کرده و به رغم مشکلات بیشمارش، دیگر حاضر به بازگشت به محیط سابق نیست. عطی (عاطفه) نیز که به طبقات محروم جامعه تعلق دارد، برای فرار از خشونتهای خانوادگی و نداشتن آیندهای روشن، در پی امیدهایی واهی آواره و سرگردان میگردد.
بدین ترتیب در جامعهای که اساس فرهنگش بر سلسله مراتب و رابطهی قدرت نابرابر گذارده شده هرگونه مخالفت و عصیان بر علیه روابط نابرابر، به ضدیت با کل نظام فرهنگ مبدل میشود. در چنین وضعیتی تنها راه خروج، حاشیهنشینی فرهنگی است که متأسفانه با خود اغلب حاشیهنشینی اجتماعی را به همراه دارد.
تنها رابطهی نابرابر در فیلم، به رابطهی جهان (شخصیت اصلی فیلم) با صاحبکارش (شاپوری) بر میگردد. تماشاگر در این رابطه میتواند به خوبی جنبههای گوناگون ارتباط مکمل بیمارگونه را مشاهده کند. شاپوری با سوء استفاده از موقعیت برترش در رابطه، به شیوههای مختلف، زیردستانش را به بازی میگیرد و رابطهی خود و دیگری را تابع هیچ قاعدهای نمیداند.
در حقیقت در فیلم این تنها نمونهی رابطهی نابرابر و سلسله مراتبی که میتوان یافت بر مبنای موقعیت اجتماعی و در یک کلام پول شکل گرفته است. با این حال حتی در چنین موردی که در آن رابطه نابرابر نه بر اساس هنجارهای اجتماعی (مانند سن، جنسیت و غیره) بلکه فقط و فقط بر مبنای پول استوار شده، قواعد مربوط به «احترام» به شیوهی همیشگی توسط فرد فرودست رعایت میشود.
در دنیای به ظاهر خودبسنده این جمع کوچک، تنها امری که هنوز میتواند به برقراری رابطه مکمل و قراردادهای مربوط به آن منجر شود، از یک سو پول و موقعیت اجتماعی و از سوی دیگر نیازمندی و محرومیت است. در چنین حالتی رابطهی مکمل تنها خاصیتی کارکردی دارد و بر نیاز مادی بنا شده است. مسلماً در این وضعیت، نقش فرد فروتر به تمامی ظاهری بوده؛ بر هیچ هنجار درونی شده استوار نیست. در این حالت میان نقش اجتماعی و هویت فردی، فاصله و تنشی کاهشناپذیر و دائم پدید میآید.
فردیتیافتگی غیرمدنی در فیلم بوتیک ظاهراً جز شرایط مشترک (حاشیهنشینی فرهنگی و اجتماعی) هیچ امر دیگری افراد را به یکدیگر پیوند نمیدهد. گروه، نه بر اساس اهداف یا هنجارهای مشترک، بلکه درست بر عکس، بر اساس گریز اختیاری یا اجباری از هنجارهای زندگی جمعی است که شکل گرفته است.
مسلما این امر مانع از آن نمیشود که گروه پس از شکلگیری و جهت تنظیم روابط میان اعضایش، دست به خلق هنجارهایی جدید بزند. در اینجا نگاهی مختصر خواهیم داشت به بعضی از ویژگیهای چنین گروهی.
یکی از مهمترین خصوصیات این گروه «از خود برآمده» در این است که اعضایش با فاصلهگیری از روابطی که بر حول محور عمودی اقتدار شکل گرفته است، به نوعی برابری در روابط درونگروهی دست یافتهاند. در روابط میان اعضای جوان این جمع، کمتر میتوان نشانی از تمامی آن مناسبات نابرابر گذشته مشاهده نمود. هر چند خروج از نظام خویشاوندی و نهادهای اجتماعی، ایشان را به حاشیه اجتماع رانده، با این حال همزمان از شدت کنترل این نهادها کاسته است.
در فرهنگ ایرانی معیارهایی مانند سن، جنسیت، موقعیت اجتماعی در ضمن ایجاد تفاوت، موجب برقراری رابطه نابرابر میان افراد میشود. این جمع کوچک به گونهای پرداخته شده که دیگر هیچ یک از این تفاوتها در آن وجود نداشته باشد.
از این رو در روابط ایشان دیگر کمتر میتوان اثری از هنجارهای مربوط به تنظیم رابطه بر حول تقسیم نابرابر قدرت (مانند احترام، تعارف و غیره) یافت. در این جمع کوچک، تمام تفاوتهایی که میتوانند رابطه را به شکلی نابرابر تعریف کنند، حذف شدهاند. ایشان همگی دارای یک جنسیت، کم و بیش همسن و از نظر موقعیت اجتماعی تقریباً در یک سطح هستند.
حذف محور عمودی اقتدار (رابطهی نابرابر) که موجب کاهش اهمیت قراردادهای اجتماعی میشود، با خود افزایش همبستگی بر حول محور افقی (رابطه برابر) را به همراه دارد. یکی از ویژگیهای مهم پیوند بر پایهی رابطه برابر، افزایش صمیمیت و نزدیکی میان افراد است.
در فرهنگ ما، تقسیم نابرابر قدرت در ارتباط همیشه با ایجاد فاصلهی عاطفی توأم بوده است. در فیلم بوتیک به خوبی میتوان در رفتار این جوانان نوعی آزادی در بیان افکار و احساسات درونی را مشاهده کرد.
تنزل کنترل اجتماعی از یک سو و حذف قراردادهای جمعی از سوی دیگر، به ایشان اختیارات لازم برای تنظیم روابط در درون گروه را اعطا میکند. با این وجود همان طور که از خلال روابط ایشان به خوبی قابل لمس است، ایجاد پیوند تنها بر حول رابطهی برابر، تنش و درگیری میان اعضای گروه را افزایش میدهد.
یکی از کارکردهای مهم سلسله مراتب و تقسیم نابرابر قدرت، ایجاد توانایی برای حل اختلافات و پایان دادن به درگیری میان افراد است. گروهی که روابطش را تنها بر حول برابری تنظیم نماید، قابلیت کمتری از خود در برخورد با بحران و تنش نشان میدهد.
فاصلهگیری از نقشهای اجتماعی و کسب آزادی جهت تنظیم روابط، تواناییهای فرد را در ارتباط با گروهش افزایش میدهد و موجب رشد فرآیند فردیت بخشی میشود. با این حال چنین فرایندی از آنجایی که خود را در تضاد با هنجارهای اجتماعی تعریف میکند، پدیدآورندهی نوع ویژهای از فردگرایی میشود که مشخصهی اصلی آن، غیرمدنی بودنش است.
فردگرایی مدنی از آنجایی که بر پایهی هنجارهای پذیرفته شدهی زندگی مشترک قرار گرفته، همزمان با حس همبستگی و تعلق به جامعه همراه است. وجود همین امر در جوامع فردگرای غربی موجب شده که شخص در ضمن برخورداری از آزادیهای مدنی، به قوانین اجتماعی و حقوق دیگران احترام بگذارد.
بر عکس در جامعهای که آزادی عمل بیشتر فرد نتیجهی مستقیم حاشیهنشینی فرهنگی و اجتماعی او باشد، فرایند شکلگیری فردیت به قیمت قطع پیوند با نهادهای رسمی و از این طریق با هنجارهای جمعی صورت میگیرد. در چنین وضعی، احساس تعلق به جامعه بسیار کاهش مییابد و با کاهش احساس تعلق نیز میزان رعایت هنجارهای اجتماعی و در مواردی حتی حقوق دیگرانی که خارج از دایره محدود گروه قرار دارند، بسیار تنزل مییابد.
خود این پدیده یکی از دلایل مهمی است که جذب شدن فرد به کارهای خلاف عرف و یا پیوستنش را به گروهای بزهکار آسانتر میسازد. در فیلم بوتیک زوج جوانی که با فروش مواد مخدر زندگی میکنند، یکی از نمونههای بارز چنین موقعیتی است. نه برای ایشان و ظاهراً نه برای دوستشان جهان، فروش مواد مخدر کوچکترین مشکل اخلاقی و وجدانی با خود به دنبال نمیآورد.
بدین ترتیب به همان میزان که فرد نسبت به سایر افراد گروهش احساس وظیفه میکند، در قبال جامعه و سایر افرادی که خارج از دایره محدود روابطش قرار دارند، کوچکترین احساس مسئولیتی از خود نشان نمیدهد.
بازتولید رابطهی بیمار بسیاری از شخصیتهای فیلم، از عواقب وخیم روابط ناسالمی که در گذشته یا در زمان حال با اطرافیانشان داشته و دارند، رنج میبرند. عطی سابق بر این توسط پدرش کتک میخورده و تحقیر میشده است. پدر رضا همیشه به او به چشم یک کودک نگریسته و به او فضای لازم را برای ورود به زندگی بالغانه نداده است. شاپوری برای انجام کارهای خلاف از جهان استفاده میکند و شخصیت و غرور فرشید کارگر دیگرش را، مدام خرد کرده؛ به او بد و بیراه میگوید.
همان طور که پیشتر نیز گفتیم، خصوصیت مشترک میان تمامی این موقعیتها در این است که همگی بر اساس رابطهای نابرابر (فرزند - پدر، کارفرما - کارگر) بنا شدهاند. سوء استفاده از موقعیت برتر در رابطه موجب شده تا این شخصیتها هر کدام به نوعی تأثیرات مخرب آن را همچنان با خود بر دوش بکشند.
عطی که دائماً از سوی پدرش مورد تحقیر و بدرفتاری قرار میگرفته، حال در روابطش با انسانها بسیار مظنون و بدبین است. او در اولین برخوردش در فیلم با جهان که به طور اتفاقی صورت میگیرد، از هر کدام از گفتههای او تعبیری سوء میکند. حتی زمانی که دیگر مطمئن میشود جهان از دوستی با او هیچ نیت بدی در سر ندارد، باز هم از اعتماد به وی عاجز باقی میماند.
تمام انرژی ذهنی و روانی عطی در روابطش صرف این میشود تا به دیگران ثابت کند که چیزی کمتر از سایرین ندارد و از استعداد فراوان برخوردار است. برای او هر گفتگویی در درجه اول در خدمت تعیین جایگاهش در رابطه است. در نتیجه محتوای گفتگوها برای او به خودی خود هیچ ارزشی ندارند. هر نوع مکالمهای تنها ابزاری است در خدمت اثبات نظری درست خلاف نظر پدرش در بارهی او.
پافشاری بیش از حد او بر این مسأله، نشانگر این واقعیت است که او تصویر پدر از خود را درونی کرده است. عطی از خوددوستی کافی که لازمهی برقراری ارتباط سالم است، برخوردار نیست. در فیلم، این موضوع همزمان با کمهوشی او در روابط اجتماعی نیز به نمایش گذاشته شده است. او با تولید مکرر مشکلات گذشته در روابط کنونیاش، از توجه کافی به دیگران و محیط اطرافش باز میماند.
رضا نیز در روابطش با همخانههایش (به خصوص با «دکتر») عین رابطهای را که در گذشته از آن رنج بسیار برده است، دوباره تکرار میکند. رفتار او با «دکتر» درست همان رفتار تحقیرآمیزی است که در گذشته پدرش با او داشته است و نمیتواند خود را از حلقهی نفوذ این رابطه بیمار خارج سازد.
در این میان جهان موقعیت ویژهای دارد. جهان با آنکه شخصیت اصلی فیلم است، تماشاگر تا آخر فیلم هیچ چیزی از گذشتهی او دستگیرش نمیشود. با این حال او نیز درگیر رابطهای نابرابر و ناسالم است. این رابطه با قتل شاپوری توسط او در انتهای فیلم به پایان میرسد.
با این حال نکتهی جالب در فیلم به رابطهی میان جهان و عطی برمیگردد. در طی فیلم تماشاگر احساس میکند که گویی جهان به عطی علاقه دارد. با این وجود، چنین موضوعی تا انتهای فیلم هیچ گاه مسلم نمیشود. جهان از کم و کیف احساسش در هیچ کجا از فیلم سخنی به میان نمیآورد. ظاهراً او از بیان احساسهایش (نه تنها عشق، بلکه حتی خشم و نفرت) ناتوان است. حتی در انتهای فیلم در آن هنگام که صاحب کارش را به قصد کشت میزند، باز از بیان خشمش توسط واژهها عاجز میماند. از این بابت جهان به یکی از شخصیتهای معروف صادق هدایت (داش آکل) شبیه است.
داش آکل نیز مانند او نمیتواند احساسش را به مرجان بگوید. با این حال شخصیت و شرایط اجتماعی این دو قهرمان هیچ شباهتی به یکدیگر ندارد. تنها شباهتی که میان این دو میتوان یافت، طریقهای است که توسط آن با دختر مورد علاقهشان ارتباط برقرار میکنند. هر دو در برابر معشوق در مقام حامی ظاهر میشوند. همین موضع رابطهی ایشان با زن را به رابطهای نابرابر تبدیل کرده؛ جایگاه زن را تا مرتبه کودک تنزل میدهد. زن به جای آنکه معشوق باشد، موجودی میشود محتاج و بیپناه.
همان طور که پیشتر نیز گفتیم، در رابطهی نابرابر، صمیمیت و توانایی بیان عواطف کاهش مییابد. از این زاویه حتی میتوان گفت که عشق به آن معنایی که امروزه در میان زوجهای جوان جوامع مدرن قابل مشاهده است، از آنجایی ممکن شد که رابطهی برابر میان زن و مرد برقرار گشت.
بدین ترتیب هر چند جهان نیز همانند سایر هم نسلانش در فیلم، قربانی رابطهی نابرابر و بیماریزای موجود در جامعه است، نمیتواند از تکرار مجدد آن در رابطهاش با زن اجتناب کند. همین یک نکته او را به داش آکل دورهی ما تبدیل میکند.
|
نظرهای خوانندگان
چه دلیلی دارد که فیلم پنج سال پیش را بررسی کنیم؟
تاریخ آغاز فیلمبرداری: اول شهریور 1381
تاریخ اکران: 15 اسفند 1382
چه دلیلی دارد که نکنیم؟ ارزش فیلم از نظر من در اینست که به شکلی بی سابقه (اگر میگویید نه نمونه دهید) و از نگاهی بسیار دقیق به وضعیت بخشی از جوانان ایرانی میپردازد. تحلیلی که در بالا از فیلم ارایه شده به جنبه ی اجتماعی فیلم میپردازد که همچنان مشکل امروز جامعه ما تلقی میشود.
-- رضا گاظم زاده ، Jan 13, 2008 در ساعت 07:13 PMامان از دست روان شناسی کردن هر حرکت و هر کنش و هر فیلم و هر .... . فیلم بوتیک سرسلسله یک سری آثار سینمائی است درباره فروپاشی جامعه در ایران؛ که نقطه اوجش فیلم خانه ای بر روی آب است. البته با بوتیک فراهانی، پس از درخت گلابی، نشان از برآمدن ستاره ای جدید بر پرده سینما داشت. در زمره این آثار، همین طور می توان از نسل سوخته نام برد. روان شناسی فیلم نیاز به روان شناسی دارد.
-- بردیا ، Jan 13, 2008 در ساعت 07:13 PMتحليل بسيار دقيق و روشني بود، در واقع ميتوان گفت فيلم بوتيك، مينياتوري از بخش قابل توجهي از جامعهء ماست كه در برزخ سنت و مدرنيته و نتيجتا پيامدهاي ناگزيز آن نوسان ميكند.
-- سهراب ، Jan 14, 2008 در ساعت 07:13 PMآقای کاظم زاده، خیلی متشکر از نقد این فیلم. بر رسی دلیل رانده شدن و در عین سعی در نفی عناصر فرهنگی ای که به رانده شدن منجر شده، حمل ریشه ای آن در فردیت خود، خیلی خوب نشان دادید. بیش از همه رابطه ی جهان با عطی جلب توجه میکند. عدم امکان حضور عشق در رابطه ی نابرابر زن و مرد در فرهنگ ما وجلوه عاطفه در صورت نفی سرکوب عریان زن (در جلد حمایتی قوی و ضعیفه)، یکدستی فرهنگی ماست.
-- بدون نام ، Jan 14, 2008 در ساعت 07:13 PMمریم
تنها فیلمی که گلزار قابل تحمله....با بازی عالی گلشیفته و حامد بهداد....
-- alii ، Jan 15, 2008 در ساعت 07:13 PMجناب کاظم زاده جهت اطلاع:
-- elham ، May 23, 2008 در ساعت 07:13 PMاسم شخصیت گلشیفته توی این فیلم، اِتی(احترام) هست. نه عاطفه!
فیلم بوتیک خیلی فیلم خوبیه. نظرات شما تقریبا درست وجالب بود تشکر می کنم .
-- مالک ، Sep 24, 2008 در ساعت 07:13 PMواقعا فیلم هنوز بعد از چندسالی که گذشته زنده وتاثیر گذاره.
در کل فکر می کنم مهمترین ویژگی خوب این فیلم اوج وفرودهای غیرمستقیم وبه جای داستانه. موسیقی خیلی به موقع شکل میگیره وخیلی به موقع کاملا قطع میشه. تا جایی که امکان داشته کارگردان سعی کرده اتفاق الکی تو فیلم نباشه ولی همون اتفاقایی هم که میفتن رو خیلی بزرگ نکرده مگر در دو سه جا که همون کنتراست یا اوج دراماتیک فیلم
باشه. برای مثال آخر فیلم وقتی جهان شاپوری رو میکشه و حالا اتفاقاتی که افتاده هم برای اتی هم شاپوری هم خودش روش تاثیر گذاشته آروم آروم یه فیلتر سرد به رنگها اضافه میشه تا تاثیرش رو تو چهره جهان بیشتر کنه و حرکت آسانسور از بالا به پایین که به قعر تاریکی فرو میره بدون اینکه اغراق بکنه تماشاگر رو تحت تاثیر قرار میده.