رادیو زمانه > خارج از سیاست > انديشه اجتماعی > روزنامهی کیهان و زندان اوین؛ پرسشی فلسفی | ||
روزنامهی کیهان و زندان اوین؛ پرسشی فلسفیمهدی خلجیهر فیلسوف سیاسی که بخواهد مفهوم سیاست در ایرانِ معاصر را از چشمانداز فلسفی بررسد، روزنامهی کیهان و زندان اوین، اصلیترین موضوع تأمل فلسفی وی خواهند بود که پرسشهای اصلی دیگر بدون طرح آن طرحشدنی نیستند. اگر شناختِ سرشتِ قدرت و سازوکار آن، پرسش بنیادی فلسفهی سیاسی باشد، اوین و کیهان، شفافترین تجلیگاهِ قدرتِ برهنه در کشور ایران هستند. هر عقیده و عمل سیاسی در ایرانِ امروز، ناگزیر است نسبتِ خود را با این دو نهاد مشخص کند. روزنامه و زندان فیلسوف سیاسی در ایران، نمیتواند زندان اوین را مسألهی اصلی تأمل فلسفی خود نداند. هرگونه بحث نظری دربارهی مفاهیم ایدئولوژی سیاسی حاکم، بدون تمرکز بر روی زندان اوین، نه تنها ناقص که بیهوده و بیسرانجام است. از سوی دیگر، روزنامهی کیهان، روزنامهای مانند دیگر روزنامههای جهان و حتا ایران نیست. هرمنوتیک یا روش تفسیری که خوانندهی روزنامهی کیهان برای فهمِ کلمات و جملات این روزنامه باید در پیش گیرد، از بُن، با هرمنوتیکِ لازم برای فهم روزنامههای دیگر تفاوت میکند. روزنامهی کیهان جایی برای نشر خبر یا گزارش نیست؛ بلکه مکانی برای تولیدِ قدرت سیاسی حاکم و اعمالِ آن است. هیچ کلمهای در این روزنامه، معصوم نیست. کلمات بوی داغ و درفش و زندان و زنجیر و ترس و تهدید میدهند. کلماتِ کیهان، برگردانِ میلههای سلولهای زندانِ اوین است، روی دیگرِ سکهی آن. روزنامهی کیهان، بسط زندان است؛ گسترش آن به پشتِ میلهها. زندان، مکانِ نهایی وحشتآفرینی برای مطیعکردن شهروند در برابر قدرت سیاسی حاکم است. اما روزنامهی کیهان وحشت را منتشر میکند و دیوارهای بلند زندانِ اوین را جابهجا مینماید. قدرت روزنامهی کیهان در آن است که میتواند پیش از آنکه شهروند بازداشت شود، حتا همان وقت که در خانهی خود نشسته، دیوارهای زندان را به دور او بکشد. هر کس را همانجا که هست، وحشتزده کند، زندانی کند. روزنامهی کیهان، میتواند همهی اتاقِ خوابها را به سلول انفرادی بدل کند و همهی خیابانهای شهر را به راهروهای مخوف زندان اوین. وحشت و قدرت خودکامه ترساندن، کارآمدترین ابزار انقیاد و اطاعت است. کافی نیست که قدرتِ سیاسی از لحاظ نظری نیرومند باشد و با تبیین مفاهیم انتزاعی ایدئولوژیک، مردم را به انقیاد در برابر خود وادارد. منقاد کردن مردم، در حکومتِ خودکامه، جز با ترساندنِ آنها ممکن نیست. وظیفهی اصلی ترساندن، فلج کردنِ فرد ترسیده از توانایی اندیشیدن است. انقیاد با اندیشیدن سازگار نیست. موثرترین وسیلهی بازداشتن مردم از اندیشیدن، ترساندنِ آنهاست. زندان میترساند. شکنجه، فرد را در هم میریزد و او را از خود بیگانه میکند. با شکنجه، روحِ بازجو در زندانی حلول میکند. زندانی تسلیم میشود. هر چه بازجو بخواهد میگوید و آن میشود که بازجو میطلبد. اگر چنین نکند و باز بیاندیشید، نمایش باید به پایان برسد؛ با کشتن. کشته شدن، سزای مقاومت زندانی در برابر ترس است؛ مجازاتِ پافشاری در اندیشیدن، ایستادگی در برابر حلول روح بازجو، در برابر باخودبیگانهگی. کشتن واپسین کاری است که زندانبان میکند، زیرا راه دیگری برای سرکوبِ «خود» زندانی نمییابد. اگر کسی نه «واداد» و نه به قتل رسید، اما از زندان رها شد،نه به اتکای قانون است و نه نشانه پایان اتهام و سوء ظن ترساننده. ترساننده تصمیم میگیرد شیوهی ارعاب را دگرگون کند و مقاومتکننده را بیرون زندان بترساند. ترساننده از ترساندن هیچ بازنمیایستد. وحشتآفرینی آن روی سکهی «تحقیر» است. آماج ترساندن، خوار کردن آدمی به قصد شکستن مقاومت اوست. زندان اوین، شهروند را میترساند. روزنامهی کیهان نیز در کار خوارکردن شهروند است. روزنامهی کیهان تمهیدگر اساسی وحشتِ زندانِ اوین است. روش فرعونی اما در حکومتهای خودکامه و تمامیتخواهی که در سدهی بیستم میلادی پدیدآمدند و به نوعی ایدئولوژی تکیه داشتند، ترساندن بدین سادگی نیست و آن «صلح» مطلوب، به آسودگی یا چه بسا هرگز، فراهم نمیشود. انقلابی که ضدانقلاب می سازد «انقلاب دائمی»، «ضدانقلاب» دائمی طلب میکند. بر این بنیاد است که حکومتِ خودکامهی برآمده از انقلاب، باید مدام «ضدانقلاب» را تعریف کند و تشخیص دهد و در نتیجه با زندان و کشتن بترساند. «ضدانقلاب»ها تمامی ندارند؛ زیرا در این صورت، دیگر کسی «انقلابی» نخواهد بود. زنجیرهی «ضدانقلاب»سازی پایان ندارد؛ پس ترساندن نیز هیچ مرز و حدی نمیشناسد. اوین و کیهان، نهادهای انقلابی حکومتی که از شرم و قانون بیگانه است با کسی که میترساند استدلال و حجتآوری بیحاصل است؛ نه احتجاج دینی یا ایدئولوژیک کارساز است و نه بحث حقوقی. کسی که میترساند، خود از هیچ عاقبتی نمیترسد. ترساننده متهور است و بیباک. وکالتِ متهمان سیاسی در ایران بیمعنا و فاقد کارکرد است، چون ترساننده، قانون را به پشیزی نمیگیرد. هیچ معیار مشترکی میان ترساننده و فرد ترساندهشده وجود ندارد که بر پایهی آن بتوان بحثی نظری یا دعوایی حقوقی را پیش برد. پرونده هایی فراسوی واقعیت گفتار ترساننده مانند کردار او از نظم و انسجام آزاد و گسیخته است. همانطور که لگامی بر عمل ترساننده وجود ندارد، گفتار او نیز از قواعد منطقی پیروی نمیکند. برای ترساننده، هیچ چیز توهم نیست و همه چیز به همه چیز ارتباط دارد. ترساننده، همه کس را در چارچوبی فراتر از آن کس، در چارچوبی جهانی میبیند. نفس کشیدن کسی در کنج خانهاش و حتا جنازهی مردهای در زیر خروارها خاک میتواند تهدیدی برای امنیتِ ترساننده باشد؛ زیرا به توطئههایی نزدیک یا دور، در ورای قاره و آن سوی اقیانوسها ارتباط دارد. هر امری که به کار ترساندن بیاید، عین واقعیت است و صدق گزارههای ترساننده را به شکلی بدیهی اثبات میکند. معیار صدق و حقیقت، امری در خارج از ذهن و خواستِ ترساننده نیست. ترس خودِ خودِ حقیقت است و ترساننده مجری و اعمالکنندهی آن. کیهان، اوین مجازی کیهان، زندان اوینِ مجازی است. این هنر حکومت است که نسخهای مجازی از زندان را آفریده است تا هزینهی ترساندن با اوین را بکاهد. نام شما ممکن است در روزنامهی کیهان به عنوان «ضدانقلاب»، «جاسوس»، «مروج فحشا» یا «مرتد» افشا شود. امنیتِ روانی و جانی شما و بستگانتان به خطر میافتد. طیف گستردهای از انسانهای پیرامونِ شما، همراه شما، وحشت میکنند. اما این وحشت قابلِ ثبت نیست و چون ثبت نمیشود، نهادهای دفاع از حقوق بشر امکان عملی دفاع از وحشتزدگان را نمییابند. زندان اوین با بدل شدن به امری مجازی، از بار هزینهی اضافی میرهد. متهمان با سپردن وثیقههای کلان از اوین بیرون میآیند، اما از زندان آزاد نمیشوند. متهمان دیگر، با طناب دارِ اتهامهایی که روزنامهی کیهان به دور گردنشان بافته، مرگ را انتظار میکشند. وحشت میان ذرههای معلق هوا، همه جا، چرخ میزند و در رگ و ریشه و نای و نفس هر کس پراکنده میشود. کیهان و اوین؛ پرسشِ پرسشها تا وقتی کیهان و اوین در این کارند، پرسشها نه راهی میگشایند نه به نتیجهای میانجامند. پس باید ترتیب اولویت پرسشها را دگرگون کرد. باید کیهان و اوین را به پرسشِ پرسشها بدل ساخت و از همگان خواست دربارهی آن بیندیشند. شاید این تنها راه مقابله و مقاومت در برابر نهادِ ترس و وقاحت در ایران و گشودن راه برای پرسشهای دیگر باشد. |
نظرهای خوانندگان
آقای خلجی اشتباه نفرمائید کیهان و اوین باز دارنده و ترسناک هستند ولی این دو معلول هسند عامل و علت اصلی رژیم مذهبی و حکمرانی رژیم ملایان مسخ شده در اوهام و یا تظاهر به مسخ میباشد. دیوار اوین مانند باستیل و یا دیوار برلین فرو میریزد و دکه کیهان نیز بسته میشود آنروزی که دستگاه حکومت بانیانش فرو ریزند.
-- جهان ، Dec 18, 2007 در ساعت 08:25 PMذكر شيخ ابراهام کيهاني الملقب به الحسين الشريعتمداري كسر الله
در نسخ عبري-عربي
آن صاحب الاسرار الخفي، آن مدير غير مستعفي، الناثر المنثورات العجيبه و
الناظم الاوراق العديده في الاحوال الافراد الغريبه، المتمكن في المامن
الاسرائيليه، السايان الاصيل و الاصل السايان في الايران الامام الكنيسيه و
استاد هميدراش و رابط المؤسسة اليهودية الآليانس الفرانسه في ايران و پيرو
يوشع بن نون و مانع نون ابناء شيعه آن مستشمم اظفار قدس الاقدس آن گباي
مگيد (احسانكار واعظ) تلمود و آن ملمد (معلم) يِشيوا (حوزه علميه يهودي)
آنكه از طفوليت مراسمبريت ميلا (ختنه) شد و برميصوايي (جوان بالغ) كه هناحت
تفيلين (تفيلين بستن) بجاي آورد و به مينيان (نماز جماعت ده نفري يهوديان)
پيوست و مزومان (مدعو) محسوب شد. الشيخ الجهود شيخ ابراهام الكيهاني
الملقب به الحسين الشريعتمداري دامت افتضاحاته
در کرامات آن شيخ جلي كيهاني و آن عالم به اسرار خفي موسادي شرح بسيار
گويند. از جمله آن که شيخ در آسايش مطلق در مامن خويش هر از گاهي براي دفع شر
چپيون و رپيون و زنانيون و مشارکيون و منافقيون الانقلاب و نهضتيون واهل
القلميون و اصحاب الجبهات المليه و القصه دمکراسيون و الدرويشان را مي
نواخت و تيري مي انداخت به صدق ما رميت اذ رميت و لاكن الرهبر النظام
الاسلامي رمي. آن حضرت خود را نايب الرهبر السياسة المدونيه دانستي و از اين
مقام به هيچ طريق پائيينتر و نازلتر نيامدي. لکن رهبر را بسيار کرم بود و
قليل از راستان و کثير از اشرار در اطراف و اكناف در استخدام، و مخبور نبود
و آنگه که مخبور بود ديگر آب به آسياب وي نبود و نه تيري در کمان.
مي نويسند که شيخ ابراهام سايان بود و سايان از اهل دين موسي عليه السلام
بودندي كه در سرزمينهاي نامقدس زنگي كردندي و آنگهي که انقلابي ملک پارس
را در هم کوفت شيخ به مصلحت حقيقت اسلام درک نموده به راه خدا شتافت. و به
ياري شيخ عسگراولادي التازه مسلماننا كه در ميان خلايق معروف به خاخام بود
و در توبه از جهود و گرايش به اسلام كمالات عديده داشت و بر او پيش كسوت
بود و ساياني بس مجرب و ممتحن بود به خدمت سران قدرت و بندگي ملايان بي
فتوت شتافت و در اين راه بسيار رنجها کشيده و خدمات نمود تقرب ها جست و ياوه
آزادي گويان بسيار در اوين را سر به باد داد و در انجام محنه كه همانا
زدن تيرخلاص به مغز دوستان مخالف حكام اوين است رشادتها به خرج داد و بندگي
شارون و اولمرت و نتايانهو و دايان فراوان نمود. در اين بين بادامچيان
دليل راهش بود و از او خرقه به تن و قلنسوه به سر داشت.
شيخ را مادري بود از آل يعقوب عليه السلام که از پس زيادت و افراط مقامات
شيخ و عزت وي در جمهور الاسلام، بناچار بهمراه خواهر شيخ رخت به لندن برد
و زندگاني همي کرد و چون شيخ او را از باز گشتن به ولايت خويش منع و از
رفتن به اسرائيل و سکني در ملک خود بازداشت شير خود حلالش ننمودي و گفتي که
شيخ را آن زمان که يهودي بودي خوبي نبودي و چون مسلم شدي بدتر ببودي. ام
شيخ فرمود نه موسي عليه السلام و نه محمد صلي الله توانستندي كه شيخ را به
راه صداقت و صحت كشانندي.
گويند که موشه دايان شيخ را در بارگاهي که خلايق ندانند به اسلام ترغيب
نمودي. و خاخام الله الناصر المکارم الشيرازي اليهودي كسر الله امثالهم که
خود نيز از کسوه يهود بازگشت و قلنسوه از سر برداشت و به زير آيات عظام
گذاشت و حق اسلام دريافت و خلايق پول فراوان بحق بندگي ساياني در خمساة و
عشراة و زكواة وي را بدادندي و ملقب به ابوالمکاره لاقلنسوهي نمودي در اين
طريق شيخ را ياري فراوان دادي. بل هردو مستعين به استعانت بادامچيان گرديدي
كه او نيز قلنسوه نامرئي بسركردي و در تقيه بسر بردي.
گويند که شيخ کرم بسيار داشت و در جنگ عراق بيش از دويست و چهل نفر از
موتلفه را چنان ياري رساندي که هموزن بودجه جنگي سود بردندي و گنج قارون
يافتندي. شيخ را ميل جنگ بسيار بود و علاقه اي وافر به نئوکانها. آنگهي که خطر
حمله به ملک ايران زياد بود وي سران قوم ترغيب به خروج از ان پي تي نمودي
که بحران فزوني و جنگ آيد و آنگه که ان آي اي خوف حمله به ملک پارس کم
کردندي وي ولايت بحرين را ملک خود اعلام نمودي و جنگ را فزوني دادي تا بلاد
اسرائيل و آمريکي دليل حمله پيدا کردندي تا ملک پارس داغان نمودندي و
موتلفه را که بياري درم نفت و قاچاق الكالا من اللبن الطير الي الجان
الادميزاد واردات و ذخيره بسيار نمودندي تا در جنگ بفروشندي و بلکه اسرائيل را قوي
ترين کشور منطقه نمودندي و ملک پارس تقسيم نمودندي چنان که جهان اسلام و
عرب ديگر توان قامت راست نداشتندي .
در خبر است که او را سلطان زمان خويش، ملقب به محمود ال اتم که به چشم
خويش نور بسيار ديده بود جايزه افضل النقد دادندي. شيخ را ژورنالي بود که هر
روز در آن شراوير بسيار گفتي و مغز خلائق چرخ نمودي و زيرزميني که در آن
توطئه بسيار نمودي. گويند ياران بسياري در وزارت اطلاعات و الاستخبارات
داشتندي كه به هر تلنگوري انبوه مطالب برايش ارسال داشتندي و او در ژورنال
خويش درج نمودندي. و بيش از آن با اقرباي موسادي خود روابط تنگاتنگ داشتندي
و هروقت اراده ميفرمود بسته هاي خبري به سوي او روانه داشتندي.
گويند که چون جنت مكان خلد آشيان العماد الدين باقي در باغ شيخ باز نمودي
و ارادت شيخ به لابي صهيونيتي و اصحاب حجتيه دريافتي و درصدد مکاشفات
افزون برآمدي تا بر خلق اين ارادت را عيان سازندي، شيخ غضب فرمود و قصد جان وي
نمود و جنبيد تا کشف راز وي و اسناد معتبره مخفيه بعمل آوردي و وي را
بسراي باقي رهنمون نمودي که رهبر منزه از در به ميان آمدي و دستور گفتي که
خموش تا بعد.
گويند که چون اصحاب راديو زمانه پرده از اصالت يهوديت وي و ارادت وي به
موساد بگشادندي، شيخ همي ز سنگر توپخانه در كوچه كيهان بيرون پريدي و بر همه
کس ناسزا گفتي و نيمي از خلايق را همجنس باز خواندي و نيم ديگر ناجنس باز
خطاب کردي و الباقي را جاسوس فرمودي و بجز تيم کيهان و تني چند از زهاد و
سايانها و شايانهاي باند خويش همه را صهيونيست و آمريکي معرفي نمودي.
درمناقب شيخ ابراهام مولانا شيخ سلطان الجمهور محمود من النژاد الاحمد كه
عازم سفر حج بودي و فرصت معانقه و شلوم گويي با شيخ را نداشتي فرمود تا
براي تحريرافاضل اقدامات شيخ درختان گيلان بايد قلم كنند و بحر عمان جوهر
سازند تا سطري از شطحيات شيخ را برشمارند و لذا ما نيز در اين آستان قلم
دركشيم و رقعه رها نمائيم.
و السلام علي جبل زايون و كوه صهيون في السرزمين المقدس الاسرائيل و
الفلسطين و كل مشايخنا العظام الصهيونيست في العالم بالاخص السايانات المحترمه
في امكنه مقدسة الفلسطين و القم و بلاد الپارسيه و البازار الطهرانيه.
از كتاب تذكرة الاشقياء
-- قلمچي ، Dec 18, 2007 در ساعت 08:25 PMآقای خلجی معلوم می شود در هر چیزی سر رشته دارد و برای هر موضوعی می تواند منبری داغ برود. جالب این که انشاهای او مثل نوشته های یک دانای کل است که با جملات و عباراتی همچون شاید و احتمالاً و بسا و ....تا حد زیادی بیگانه است. غالب گزاره های او در یک وضعیت هست و نیستی قطعی و بی شک و شبهه و با حالتی چکش وار و رگباری ردیف شده اند. زمانه هم که گویی به منبر مجانی او و در حد سایت شخصی اش درآمده است. سطح علمی مقاله های وی بی تعارف گاه بسیار نازل است. تصور من از نحوه نگارش همین مقاله این چنین است: خلجی با ذوق ادبی خوبی که دارد ظاهراً در اوقات تنهایی آخر شب اش در آپارتمانی آرام با دود کردن سیگار پشت سیگار جلوی لب تاپ نشسته و با گذاشتن یک مقاله پست مدرنی از یکی از نویسندگان غربی در جلویش و شاید هم از روی ویکی پدیا در باره زندان شروع به جمله سازی، ترجمه آزاد و به قول دوران دانش آموری ما انشانویسی کرده است.
-- زندان نرفته ، Dec 18, 2007 در ساعت 08:25 PMاین همه از ترس و ارعاب و زندان و کیهان گفتن به روش ریتوریک حاکی از ترسی عمیق در درون انسان می کند. خداوند به ما همگی آرامش بیشتری عطا کند و خشیت خودش را جایگزین این ترس های موقت و گذرا بگرداند. ولی می خواستم بگویم که اوین همیشه و برای همه هم بد نبوده است. برای مثال از اقای کدیور در جایی شنیدم که با صداقت می گفت اوین برایش برکت داشت. یکی آن که رساله دکتری اش را نوشت و دیگری آن که به تاملاتی ناب در باره اسلام تاریخی رسید. در بیرون هم که به اندازه کافی مشهور شد و کتابهایش به چاپ دهم و یازدهم رسید و به این سبب خانواده اش هم به رفاه دست یافت. در همین راستا شاید اگر به زندگی و منزلت یابی کنونی و سطح بالای نمونه های دیگری چون آقای سازگارا و گنجی در ینگه دنیا هم توجه کنیم بد نباشد. پس اوین رفتن مثل هرکار دیگری با خود خوب و بد دارد. شدت و ضعف تأثیراتش روی آدم بستگی دارد به ده ها عامل شخصی و اجتماعی و سیاسی و جهانی که خیلی از آن ها هم به مفهوم وحشت انگیز قدرت مطلقه ای که در داستان خلجی در باره کیهان و اوین می بینیم ربط ندارد. کیفیت زندگی در اوین یا در برج شاهانه ای در سعادت آباد مهمتر از همه به این ربط دارد که انسان تکلیفش را با خودش روشن کرده باشد. در انواع زندان های خود ساخته فرورفتن اتقاقاً زهرش از اوین صدها بار بیشتر است.
کوتاه آن که این همه ربط یابی بین کیهان و زندان مبالغه آمیز است. عوامل و نیروهای بسیار دیگری در کارند که آنقدر هم تابع نظریات کیهان نیستند. ضمن آن که در همین اوین هم به گواهی اوین رفته هایی چون اقای بهنود زندانبانان و هم بندی های بسیار انسانی ای یافت می شوند که دمخور شدن با آن ها دنیایی تجربه ناب انسانی است.
گذشته از ارزش سیاسی مقاله، یکی از درخشانترین تحلیل هایی ست که در زیان فارسی نوشته شده است. دست مریزاد.
-- بدون نام ، Dec 19, 2007 در ساعت 08:25 PMد. آ.
اگر به جاي اين دوكلمه" زندانِ اوین" و "روزنامهی کیهان"،به ترتيب كلمات" زندانِ گوانتانامو" و" آمريكا و اسرائيل" را جايگزين كنيد مقاله شما واقعي جلوه خواهد نمود.
-- جعفر ، Dec 19, 2007 در ساعت 08:25 PMpejhwak.blogfa.com
شهود ژرف و نوشتار زیبایی بود.
کیهان در زمره ی ادبیات نوسخن (Newspeak) است. شاه بیت اش شعار "وزرات حقیقت" در رمان 1984 است که:
"آزادی بردگی است."
خانه ی این روح قرون وسطایی (متجلی در دو بدن اینهمان خامنه ای و شریعتمداری) از پای بست ویران است. داغ و درفش اش تنها به لطف نفت (و مدد تریاک ناب طالبانی) هنوز پابرجاست.
با سپاس
-- فرهاد ، Dec 19, 2007 در ساعت 08:25 PMاين نوشته بدون آنكه بخواهد هر آنچه طرد مي كند در نهايت در تحقق اهدافش همدستش مي شود. اگر با تصويري كه نويسنده از كيهان و اوين مي دهد هم داستان شويم . در مي يابيم اين دو نهاد برآنند وحشت بيافرينند تا قدرت بدست بياورند. وقتي اين نوشته را مي خوانيم از وحشت خشك مان مي زند. همان چيزي كه خود كيهان و اوين نتوانستند به آن دست بيابند. بعنوان كسي كه نامش در كيهان مرتب با صفات مختلف و خطرناك آمده است هيچ وحشتي تا كنون حس نمي كرد . ولي با خواندن قلمي نويسنده دچار وحشت شد و به اين دليل نامش را نمي گذارد اينجا. مي بينيد قلم چه نعل وارونه اي مي زند. دوست من با ايجاد وحشت مضاعف نمي توان جلوي وحشت ايستاد . كيهان و اوين اگر اينقدر وحشتناك بود بايد هيچكس حرفي نمي زند و كاري نمي كرد. مي بينيد كه همه كارشان را مي كنند . بدون ترسي كه شما برشمرديد
-- محمد آقازاده ، Dec 19, 2007 در ساعت 08:25 PMاین مقاله انتقاد میکند یا انقیاد؟
-- astm1834 ، Dec 19, 2007 در ساعت 08:25 PMتحلیل خوب و مقاله خواندنی و با ارزشی بود. با انتقادات نظردهندگان موافق نیستم بلکه برخی از آنان را از عمله ظلم نظام می یابم. آن چه نویسنده در باره کیهان نوشته است یک واقعیت ملموس اجتماع ماست. این روزنامه نقش اصلی خود را در پرونده سازی میداند و از بازوهای اصلی امنیتی نظام است. بدون تردید از عوامل ایجاد رعب و وحشت حکومت است. کسانی که در این حقیقت تردید میکنند یا به انکار آن بر میخیزند دستی از دور بر آتش دارند. سخنی که کسی از آقای کدیور نقل کرده است منظور از آن یقیناً زیبا جلوه دادن نیروی اهریمنی این نظام دوزخی نبوده است. مثبت دیدن ناملایمات و تحمل بزرگوارانه دردها و رنجها و کوچک شمردن ستمی است که یک انسان باارزش از یک گروه بی شخصیت دد منش کشیده است. درس مقاومت است به دیگران. سوء استفاده از چنین عکس العمل کریمانه از سوی پیاده نظام حکومت وقاحت، دزدی، انحطاط و اختناق ، رذالت و وقاحتی مضاعف است. نفرین جاودان انسانیت بر پیاده نظام ستم و چپاول و وقاحت باد.
-- رامین م ، Dec 19, 2007 در ساعت 08:25 PMBá sepás e faráván be áqá ye Xalaji
-- dárá ، Dec 19, 2007 در ساعت 08:25 PMMaqále ye besyár zibá yi bud. Omidváram ke báz az in neveshtehá dar zamáne dáshte báshim.
شاید بد نباشد تصحیح شود که روزنامه کیهان از ابتدا در خدمت حاکمیت نبود، بلکه برعکس همانند سایر روزنامه در انتقاد از حاکمیت بود که البته پس از مدت کوتاهی قلم ها شکسته و روزنامه نگارانش تصفیه و رئیسش از دفتر امام آمد، در ثانی در کل مطلب انقلاب به معنای حاکمیت آمده است، در نتیجه این فرض که حاکمیت حاکمیتی انقلابی است تصریح شده است، در این صورت تعریف ما از انقلاب وارونه نشده است؟ به نظرم بین انقلاب 57 و جمهوری اسلامی تفاوتی به ارتفاع زمین تا آسمان هست و یکی گرفتن آن ناصحیح و ناثواب است، از سن و سال آقای خلجی خبر ندارم ولی مطمئنم اگر ایشان روزهای انقلاب را درک کرده بود، جمهوری اسلامی را مترادف با انقلاب نمی دانست بلکه برعکس آن را عین ضد انقلاب می دانست!
-- امید ، Dec 19, 2007 در ساعت 08:25 PMسلام خسته نباشید . برای من جای بسیار تعجب دارد که چگونه است وقتی یک بچه مسلما ن میخواهد متفاوت شود یا متفاوت بیاندیشد از یک بینهایت به بینهایت دیگر کوچ میکند ؟ از جمله همین آقای مهدی خلچی را میتوان نام برد.
-- mamad ، Dec 19, 2007 در ساعت 08:25 PMالبته از نگاه منطق حرکت پاندولی این دوستان قبل از اینکه نتیجه مسلمان بودنشان باشد ناشی از ایرانی بودن آنها و آن فرهنگی است که تحولش باید به شکل یک ضرورت حیاتی در دستور کار اندیشمندان ایرانی قرا ر گیرد .
ضدیت آقای خلجی با رژبم جمهوری اسلامی به حدی است که منطق نیز فدای این دشمنی (که نوع آن مشخص نیست ) میشود . مساله روزنامه کیهان و زندان اوین در همه جای دنیا که استبداد به هر شکلی حضور دارد مطرح هست البته اگر آقای خلجی توجه بیشتری مبذول میداشتند به نمونه ایده آل خود آمریکا یک نظری افکند قطعا متوجه خواهند شد که روزنامه های بسیاری که اسراییل را لابی میکنند یا فاکس نیوز و..... و همچنین مساله زندان ابو غریب و.... مواردی هستند که نمیتوان آنها را تنها ویژگی یک رژیم خاص برشمرد .
اختلاف عقیده برای جامعه مثبت است اما تکرار کمدی تراژیک حزب توده فاجعه ای بیش نیست تلاش کنیم که در اوج اختلاف با یکدیگر ایرانی باقی بمانیم .
آقای خلجی
-- بدون نام ، Dec 20, 2007 در ساعت 08:25 PMمقاله جالبی بود.
جعفر می گوید که مقاله در وصف آمریکا و گوانتانامو است. بیچاره ندانست که کمتر آمریکایی ای در زندان گوانتانامو می توان یافت. این در حالیست که اوین فرزندان ایران را می بلعد؛ آنهم نخبگانش را.
هیچ زندانی در جهان این قدر متفکر٬ نویسنده و روشنفکر به خود ندیده است. هیچ روزنامه ای در جهان چنین وقیحانه به تولید و انتشار سیستماتیک دروغ و افترا دست نیازید.
برای بدون نام
-- جعفر ، Dec 20, 2007 در ساعت 08:25 PMیعنی آمریکا هیچ زندانی ندارد؟!
بیشترین زندانیها که در آمریکا زندانیند!
اینطور نیست؟
http://pejhwak.blogfa.com/
jafar agha
-- بدون نام ، Dec 20, 2007 در ساعت 08:25 PMman modatist ke dar america zendeghi mikonam.va nokte jaleb baram in bood ke hagh va hoghooghi ke zendaniha dar america darand bavar nakardanie.hamin zendanian ghoantanoma aghar be dast sazman etellat iran oftade boodan ya allan too ghoore daste jami boodan ya kasi az vojoodeshoon khabar nadasht.toro be moghadasatet iran ra ba america moghayese nakon.