رادیو زمانه > خارج از سیاست > انديشه اجتماعی > حکومت غیر توتالیتر ایران رادیو زمانه > خارج از سیاست > مقالات > حکومت غیر توتالیتر ایران | ||
حکومت غیر توتالیتر ایرانعلیرضا کاظمیمقدمه هر چند تصور ابعاد بزرگ چنین جنگی بهحق یک نگرانی جهانی است اما این موضوع برای مردم ایران که از هم اکنون خود، خانواده و کشورشان را قربانیان مستقیم این جنگ احتمالی احساس میکنند یک نگرانی نفسگیرست که به مشکلات روزمره آنها در نقض حقوق انسانیشان اضافه میشود. منطقا در چنین شرایطی همه مدعی صلحند و دیگران را از خطر جنگ بر حذر میدارند. شاید تا اینجای قضیه اشتراک نظری ظاهری دیده شود. اما در قدم بعد طبعا افراد و دیدگاههای مختلف راه حلهای مختلفی برای رسیدن به صلح را مطرح میکنند. آیا الزاما سرانجام تمامی این راه حلها به صلح منتهی میشود؟ طبعا مواضعی به حصول صلح کمک میکند که بهطور همه جانبه عوامل بحرانزا و تحریککننده جنگ را شناسائی کند. در این مطلب یکی از این دیدگاههای مطرح شده در مقاله «تهدید فاشیسم اسلامی» را بررسی میکنیم. خلاصه مقاله او در این مسیر با ارائه چهرهی ملایمتر از جمهوری اسلامی و کوچک کردن ابعاد موارد نقض حقوق بشر و حقوق شهروندی در داخل کشور و همچنین کوچک شمردن توان علمی و تهدید نظامی آن برای منطقه و جهان، توتالیتر بودن جمهوری اسلامی را غیر واقعی میداند و آنرا صرفا پروپاگاندای غرب برای زمینهسازی جنگ دانسته و نتیجه میگیرد که بنابراین جمهوری اسلامی شایسته برخوردی که با آلمان فاشیستی شد یعنی جنگ نیست. او تنها وجود اقلیتی در درون حاکمیت را بهعنوان «جنبشی فاشیستی» میپذیرد و راه حل مقابله با آن را هم اسلام دموکراتیک میداند. ولایت فقیه همچنین استدلال او در هنگام انتقاد از خامنهای بهعنوان ولی فقیه کنونی رژیم نه به شکل مخالفت او با اصل ولایت فقیه بلکه مخالفت با شخص خامنهای بوده است. وی با استناد به گفتهای از خمینی در لزوم انتقادپذیری رهبر مسلمین به خامنهای بهدلیل عدم انتقادپذیری وی معترض بود. اصلی که حتی خود خمینی هرگز در عمل نه تنها به آن پایبند نبوده بلکه در حذف منتقدین خود کمترین شکی نکرد. غیر متصور است که گنجی هیچگاه در زمان حیات خمینی جرات طرح چنین ادعائی را میداشته است. در واقع او با تقلیل ویژگی فاشیستی به یک گرایش محدود میخواهد حساب جناههای حکومت و دورانهای مختلف حاکمیت آنها را از هم جدا کنند و مشروعیت حکومت را در تمامیش زیر سئوال نبرد و بهعنوان نمونه همه مشکلات حاضر را ناشی از جناح فعلی حاکم و احمدی نژاد بداند. این در حالیست که فیالمثل بحران هستهای که حسابرسی جهانی را برانگیخته از 18 سال پیش و در زمان دو رئیس جمهور قبلی رفسنجانی و خاتمی آغاز و ادامه یافته است و تنها تفاوت ظاهری این بوده که دنیا بهجای شنیدن شعارهای بیپرده احمدینژاد، در گذشته درحالیکه پروژههای اتمی مخفیانه پیش میرفته شعارهای گشایش و گفتمان تمدنها میشنیده است. گنجی در این مقاله نه تنها به این عامل اصلی اختلاف در پهنه بین المللی به عنوان عاملی در به خطر انداختن صلح هیچ اعتراضی ندارد بلکه اطمینان خاطر میدهد که ایران 5 تا 8 سال با ساختن بمب اتم فاصله دارد. انحصار تبلیغات و آموزش با تکیه بر تعریف خود گنجی آیا دولتی بودن کامل رادیو تلوزیون بهعنوان یکی از ارکان اصلی پروپاگاندای رژیم و کماکان اصلیترین رسانه در دسترس عامه مردم ایران وهمچنین سانسور و ممیزی هرگونه تولید کتاب و موسیقی چه رسد به تولید اندیشه توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و توقیف صدها روزنامه و صدها روزنامهنگار بهدلیل عبور از خط قرمزهای تعیین شده حکومت معنایی جز انحصار تبلیغات را دارد. آیا میتوان وجود امکانات ناشی از رشد ارتباطات در سالهای اخیر را که خارج از کنترل حاکمیت هست را دلیلی بر غیر توتالیتر بودن حکومت دانست. در حالیکه با همین امکانات ارتباطی نیز بشدت برخورد میشود. قانونا استفاده از ساتلایت ممنوع است و عملا سایتهای اینترنتی بطور گسترده فیلتر و وبلاگنویسان زندانی میشوند. آیا معنی انحصار آموزش جز اینست که تاریخ تدریس شده در مدارس ایران تاریخی تحریف شده ومحدود به تاریخ شاهان و تجلیل از روحانیون و قایل شدن نقشی وارونه برای آنان است. جوانان نسل جدید ایران حتی از تاریخ 30 سال اخیر خود هیچ تصویر صحیحی ندارند و صحبت از بسیاری از رخدادهای تاریخی در این سالها جزو ممنوعه هاست. شک کردن در نقش و اهداف جنگ ویرانگر 8 ساله بمثابه شک به مقدسات است. صحبت از کشتار و شکنجه مخالفین و منتقدین بهخصوص در دهه 60 و علیالخصوص قتل عام هزاران زندانی سیاسی در سال 67 و قرار دادن آنها در گورهای دستجمعی که محلهایشان کماکان برای والدینشان ناشناخته است در محدوده ممنوعههاست چه رسد به اینکه کمترین امکان دادخواهی و حقیقتیابی در اینباره متصور باشد. جوان امروزی شاید به استثنای تعداد معدودی نخبه در برخی شهرهای بزرگ از آنچه که در این سالیان گذشته بیاطلاع است و از پرداختن به این مقولات منع میشود. آیا اینها (ممنوعیت و پوشاندن حقایق و یا وارونه جلوه دادن آنها) جز ابزاری برای اینست که حکومت نظر و ارزشهای خود را از آن مردم کرده و به آنها تحمیل کند. اینکه تا چه حد در انجام آن موفق شده (کما اینکه موفقیتهای بسیاری در این زمینه داشته) چیزی از ماهیت او کم نمیکند. خانم شهلا شفیق جامعهشناس و محقق ایرانی ساکن پاریس در کتاب خود «توتالیتاریسم اسلامی پندار یا واقعیت» با ذکر نمونهها و شناسایی مکانیزمهایی که انسانها را در سود بردن از آزادیهای فردیشان دچار توهم و بیجرات میکند، توتالیتاریسم در نظام ولایت فقیه را تصویر میکند و نشان میدهد که چگونه توهم شکست توتالیتاریسم سادهلوحی نابخشودنیای است که ادامه راه توتالیتاریسم اسلامی را هموار میکنند. آلمان هیتلری من کاملا با این نظر موافقم. اما از موضع عکس. قدرت جمهوری اسلامی مطلقا در قدرت نظامی کلاسیک او که البته رو به افزایش است خلاصه نمیشود. تهدید جهانی بنیادگرایی نیز از بابت میزان سلاحها تهدید شناخته نمیشود. آیا مشکلات نیروهای ائتلاف در عراق ناشی از ضعف آنها در تعادل قوای نظامی کلاسیک است. حال باید برای ارزیابی بهتر، قدرت بنیادگرایی اسلامی که برای نخستینبار در راس کشوری به اهمیت ایران رسیده را ضربدر انبوه داراییها و ذخایری که به یکباره در اختیارش قرار گرفته و همچنین حساسیتهای استراتژیک مثل تاثیرگذاری بر نفت و یا انسداد احتمالی تنگه هرمز کرد تا تصویر کاملتری گرفت. بر همه اینها نفوذ در هلال شیعی و تهدیدات آن برای کشورهای منطقه را نیز باید اضافه نمود. یهودیستیزی شاید از این آمار بطور مجزا بهتوان به چنین نتیجه گیریای رسید. در 1357 جمعیت ایران 35 ملیون و در حال حاضر بیش از 70 ملیون یعنی دو برابر است. جمعیت یهودیان در 1357 بیش از 80000 نفر بوده و اکنون کمتر از 25000 میباشد یعنی به جای دوبرابر شدن به یک چهارم تقلیل یافته است. از همان سالهای اولیه ده ها هزار از یهودیان ناچار به مهاجرت شدند. نتیجهگیری از این تصویر کاملتر نیز نباید این باشد که پس بنابراین یهودیستیزی در ایران وجود دارد. بلکه عمق فاجعه هنگامی مشخص میشود که بدانیم این تنها سرنوشت یهودیان در ایران نیست بلکه کمابیش در رابطه با تمامی اقلیتهای مذهبی صدق میکند. اقلیتهای قومی نیز دارای سرنوشت بهتری نیستند و ادامه روزافزون سرکوب آنها تهدید تجزیه کشور را بیش از هر زمان دیگر برجسته کرده است . وجود و هویت اقلیتهای جنسی از اساس نفی میشود. اما اگر نگاه عمومیتری به کل کارنامه نقض موارد حقوق بشر بیاندازیم میبینیم که حتی خود مسلمانان (ایرانیانی که ولایت فقیه را نپذیرفتند) بالاترین آمار قربانیان شکنجه و کشتار را در حکومت اسلامی دارا هستند. پس موضوع در حاکمیت اسلامی ولایت فقیه تنها یهودیستیزی نیست بلکه این حقوق انسانها و تمامی اجزاء یک ملت است که بهشکل گسترده نقض میشود. بیماری فلسطین سپس پاسخ و توضیحاتی متاثر از تفکر پست کلنیال میدهد از جمله اینکه: «صلح عادلانه میان اسراییل و فلسطین، دست برداشتن از تحقیر ادیان و پیروانشان از جمله پیششرطهای مبارزه با بنیادگرایی و تروریسم است.» گویا گنجی از این رویه حکومتی ربط همه چیز به فلسطین خلاصی ندارد کمااینکه در جای دیگر نیز در طرح مسئله اتمی ایران معترض است که چرا اسرائیل دارای 200 بمب اتم است. مقاله گنجی آشکارا برای خواننده غربی طراحی شده (به تفاوتهای متن انگلیسی با فارسی رجوع شود). عنصری که در این مقاله غایب است مردم و عنصر ایرانی است. مردم ایران بهدنبال راه حل مشکلشان در حل بنیادگرایی در دیگر ادیان و یا حل جهانی مسئله اسلام و یا حل مسئله فلسطین و این قبیل موضوعات مطروحه در مقاله گنجی نیستند. مشکلات داخلی و بین المللی برای مردم ایران ناشی از ماهیت و رفتار حکومت آن است که اکنون تهدید جنگ نیز به آن اضافه شده است. شایستهتر بود نویسنده نقش و سهم این حکومت و اسلام مورد ادعای آنرا در به مخاطره افتادن صلح روشن میکرد تا بهتوان به نتیجه جامعی رسید. ایران و اسلام بوش و بلر گنجی با شروع مقاله با جملاتی از بوش و بلر و این نتیجهگیری در پایان آن بهنوعی از عدم محبوبیت برخی رهبران سیاسی در تایید مواضع خود سود می جوید. طبق این نظریه طرح مسئله تهدید فاشیسم دینی فقط در داخل ایران و برای نمونه در خدمت رقابتهای جناحها که بهدنبال سهم بیشتری از قدرت از یکدیگرند مجاز است و نه در خارج از ایران. سئوال جدی اینست پس نقش جامعه جهانی و ضرورت پاسخگویی بین المللی چه میشود. آیا در صورت التزام به قوانین جهان شمول حقوق بشر و احترام به پاسخگویی بین المللی جای هیچ نیت و انگیزه سویی از دیگران باقی میماند. آیا این حق مردم تنهای ایران در برابر حاکمان غیر منتخبشان نیست که انتظار توجه و حسابرسی بین المللی را داشته باشند. آیا چنین رویکردی به نفع جمهوری اسلامی در بدر بردن آن از پاسخگوئژیی بین المللی نیست. آیا با چشمپوشی بر کارنامه واقعی رژیم مذهبی ایران آنرا تشویق به ادامه سیاستهایی که تاکنون منجر به این بحران بین المللی شده نمیکنیم؟ اسلام دموکراتیک گنجی هیچ توضیحی در رابطه با محتوای اسلام دموکراتیک مورد ادعایش نمیدهد. آیا اسلامی که موید نظام ولایت فقیه است و به آن و به بنیانگذار آن بطور پایهای معترض نیست میتواند دموکراتیک باشد. چنین اسلامی هیچ ارتباطی به مردم و عناصر دینی در هویت فرهنگی ایرانیان ندارد و برای ایرانیان پدیدهای کاملا بیگانه است. پروفسور ترهار پس از بررسی تاریخ شیعه در بخش پایانی کتاب خود مینویسد: «در نتیجه جمهوری ناشی از انقلاب در ایران در واقع بیشتر یک جمهوری خمینیایستی است تا یک جمهوری اسلامی و یا حتی شیعی.» بنابراین ادعای مبهم اسلام دموکراتیک بدون ارائه یک سابقه و پشتوانه تاریخی مشخص برای آن، در اینجا چیزی جز ایدههای برخی جناحهای جمهوری اسلامی برای گرفتن سهم بیشتری از قدرت را تداعی نمیکند. جمعبندی راه حل ایستادن در کنار یکی از طرفهای درگیر، یعنی حکومتهای ایران یا آمریکا نیست بلکه برای تامین صلح باید در کنار عامل دیگر فراموش شده این معادله یعنی مردم ایران ایستاد که نه خواهان جنگ و اتم هستند و نه بنیادگرایی و نقض حقوق اولیه انسانیشان و در این مسیربه یاری، توجه و حسابرسی بین المللی نیازمندند. Iran: niet-totalitaire bewind |
نظرهای خوانندگان
مقاله موجز، دقیق و قابل تاملی بود. مرسی.
-- بدون نام ، Nov 30, 2007 در ساعت 02:14 PMman matne maghale gangi ra nakhandeam, wali ba tewajjo be ashenai be tefakkorate ganji wa ghesmathai ke newisande az maghale u naghl karde bood. in neweshte ra jawabi mostedal wa amigh be tahlilhaye gangi midanam.beraye newisande arezooye mowaffeghyat mikonam.
-- mahmoud ، Dec 1, 2007 در ساعت 02:14 PMمقاله ی گنجی و دفاع او از ولایت فقیه عجیب بود، و شاید هم نوع بازگشت به اصل خود، و این نقد عجیب تر. در نوشته ی آقای کاظمی آن سادگی و تجاهلی را می توان دید که نه در چارچوب مسوولیت های اخلاقی یک روشنفکر( اگر آنها با این لقب موافق باشند) می گنجد و نه می توان زیاد آن را جدی گرفت. بدون شک، نکاتی را که ایشان در باره ی تناقض های مقاله ی گنجی ابراز داشتند، به ویژه دولت دموکراتیک اسلامی بر اساس ولایت فقیه آقای خمینی، بدون این که کارنامه ی اعدام های سال 67 مد نظر شان باشد، جالب و قابل تامل بود. نکته ی عجیب تر بیان آقای کاظمی در این ارتباط است که برای جامعه جهانی نوعی از مقام بازخواست گرانه، که از روی مسوولیت های اخلاقی جامعه بین المللی و کشور های بزرگ ناشی می شود، فرض کرده اند. قایل شدن مسوولیت های بین المللی برای دولت های ملی، امر خوب و خیلی هم ایدیال است. اما، نظم بین المللی که با زبان رسانه ها و علوم حقوق و روابط بین الملل، این گونه کم خطر و و خیلی هم خوشبینانه تا مرز ساده دلانه از سوی آقای کاظمی توصیف می گردد، برای روشنفکران کشور های پیرامونی کمی خطرناک است. به نظر من، این نظم بین المللی خوش آهنگ و خوشنمای فرهنگ اصطلاحات اکادمیک آقای کاظمی، در عمل شبیه لویاتانِ هابزاست که هیچ یک از کشور های بزرگ و خورد شرقی و غربی صلاحیت اخلاقی پرسیدن از دیگر کشور ها را ندارد؛ به ویژه اروپایی ها و امریکایی ها. عراق به جهنمی تبدیل شده که هیچکس مسوولیت آن را به دوش نمی گیرد. دموکرات های امریکایی با بی تقاوتی تمام می گویند که سربازان خود را از عراق عقب می کشیم، زیرا، سربازان ما کشته می شوند، و این جنگ غلط و نا درست است. من خود را به جای یک عراقی می گذارم و می گویم: آهای عمو! این جا که برای هواخوری نیامده بودی....یا دیدی که بوی نفت به دماغت خوش نمی خورد و هزینه دارد، اکنون دمت را جمع می کنی میری؟ چه کسی بغداد، بصره، کوفه و.... را از شر جوخه های کشتار سنی ها و شیعیان نجات دهد؟ چه کسی عراق را به "روز های خوش و بی خیال صدام حسین این دیکتاتور خون آشام برگرداند". ایران بی شک برای منطقه خطرناک است، اما منظور این است که برای منافع امریکایی ها و اروپایی ها خطرناک است. ما هم مثل طوطی می گوییم خطر برای منطقه. وقتی امریکایی ها با جنایتکار ترین رژیم های جهان عرب و تازه هم کوریای شمالی، رابطه ی خوب و دوستانه دارد، این آخند های جمهوری اسلامی که با یک چشمک و ابرو زدن در واشنگتن اتراق خواهند کرد، آیا این جمهوری اسلامی نمی تواند یک پای شریک سیاسی و اقتصادی در منطقه باشد؟
-- آرش ، Dec 2, 2007 در ساعت 02:14 PMما باید ادبیات را که استفاده می کنیم متوجه باشیم. حکومت ایران یا ایالات متحده، هیچ فرقی برای منطقه ی پر آشوب ما ندارد. همه، اگر روزی برسد، مردم را از دم تیغ می گذرانند. حالا جمهوری اسلامی خودش زحمت شا را می کشد، اوین جور می کند، قتل های زنجیره یی، اعدام های دستجمعی راه می اندازد، غرب هم با حمایت از مشرف ها، پینوشه ها، طالب ها........ غرب با ایران بخاطر دموکراسی و دغدغه ی این مردم رنج کشیده ی منطقه، شاخ به شاخ نشده...
It seems that the writer is in favor of battle against Iran. All of the Ganji's effort in this period of time is preventing any war against Iran. You can review his articles previously to find out his real concept about this government. He has even critisized Khomeini, so please don't accuse people because of 18 years ago that he hasn't said anything to Khomeini when he was alive. Also, all the reformists parties in Iran dont support Ganji and his belief since he is in favor of Regime Change, hence please don't accuse him as a supporter of internal opposition. Please be more accurate about what you write.
-- Homayoun ، Dec 6, 2007 در ساعت 02:14 PMAghay Kazemi,,
-- Davood ، Feb 6, 2008 در ساعت 02:14 PMhad aghal faramoosh nakonid ke tanha kasi ke az zendan Evin goft '' KHAMENYI BAYAD BERAVAD '' Ganji bood
har vaght inghadar az khod shojaat dashtid ke be Iran beravid va betavanid be in nahv harf bezanid mitavanid Ganji ra be tarafdari az velayat faghih mahkoom konid,
lotfan kami vojood dashte bashid,
با سلام مقاله ای در مورد عوامل غیر فیزیکی جنگ می خواستم.
-- مهدی جمالی ، Feb 7, 2008 در ساعت 02:14 PM