چند راه موفقیت در کار، عشق و سیاست
داریوش برادری کارشناس ارشد روانشناسی/ رواندرمانگر
انسان یک موجود ارتباطی است و موفقیت در هر زمینه در زندگیش، اعم از شغل، عشق و یا سیاست، به معنای موفقیت در ایجاد ارتباط و گفتگوی درست و سازنده و موفقیتآمیز است. از این رو نیز میتوان به اصول محوری مشابهی اشاره کرد که در همه عرصههای زندگی بشری حضور دارند و تأثیرگذارند؛ با آن که در هر عرصه دارای خصلتهای خاص نیز هستند که بایستی مورد توجه قرار گیرند. در این نوشته تلاش میشود که خواننده را با چند چشمانداز و چند راه و امکان «دستیابی به موفقیت» در عشق و سیاست و کار آشنا ساخت. زیرا هر پدیدهای در واقع لحظه تلاقی چندین چشمانداز و امکان و علت است و همیشه چشماندازهای دیگری نیز ممکن است.
از طرف دیگر تلاش نگارنده بر این است که خواننده خویش را با نوع جدیدی از شیوه خواندن آشنا سازد که اساسش بر یک نگرش و خواندن «شبکهوار» است. در این شیوه خواننده «متن» را چون یک «هایپرتکست» چندچشماندازی و شبکهوار میبیند و او میتواند بنا به توانش و علاقهاش متن را نیمهتمام و یا کامل بخواند. یا فقط به یک چشمانداز علاقه نشان دهد و با کلیک کردن بر روی آن چشمانداز وارد عرصه دیگر این مبحث در اینترنت شود.
این گونه متن اولاً مرتب خوانندگان خویش را میآفریند و در واقع در معنای نیچهای متنی برای همه کس و هیچ کس است و از طرف دیگر خواننده را به نگاه شبکهوار و بازنویسی متن توسط نگاه خویش و به وسیله ورود به هایپرتکستهای دیگر اغوا میکند و گفتگویی چندجانبه امکانپذیر میگردد.
باری برای دستیابی به موفقیت در عشق، سیاست و شغل بایستی به این چند چشمانداز توجه داشت:
۱- زندگی به عنوان گفتوگو یا کومونیکاسیون تفکر کومونیکاسیوندرمانی که به عنوان نمونهای از«تئوری سیستمها» در روانشناسی نیز معروف است و از پایهگذاران مهم آن پاول واتسلاویگ است، در واقع از پنج اصل مرکزی در عرصه کومونیکاسیون سخن میگوید. برای دستیابی به یک گفتوگوی موفقیتآمیز و ارتباط سازنده در رابطه عشقی، کاری و شغلی، توجه به این پنج اصل اهمیت فراوان دارد. البته من اینجا کوتاه به چند اصل آن اشاره میکنم و خواننده را به خواندن هایپرتکست بالا رجوع میدهم. یا علاقهمندان میتوانند به مصاحبه من در باب «دیالوگ» با رادیو همبستگی مراجعه کنند۲.
۱- مهمترین اصل در واقع این است که باید بدانیم ما همیشه در حال گفتوگو هستیم، حتی وقتی که ساکتیم و یا با کسی قهریم. از این رو انسان محکوم به گفتوگو است، پس چه بهتر که به جای گفتوگوی ناآگاهانه و یا مشکلساز، با شناخت به این اصل پایهای، به نوع گفتوگوی خویش با دیگری توجه کنیم و سعی کنیم به بهترین شیوه گفتوگوی موفقیتآمیز و سازنده دست یابیم. آن گاه میتوانیم به جای قهرکردن و با سکوت دیگری را آزار دادن، با عشقمان و یا همکارمان در باب علت خشممان سخن گوییم و از چشمانداز او نیز به موضوع بنگریم و راهی برای رفع مشکل بیابیم. به جای این که با قهر و خشم پنهان، خویش و رابطه را داغان کنیم، با دیالوگ و تبدیل خشم پنهان به نقد سازنده و به قدرت تغییر در رابطه، عشقمان یا کارمان را نجات دهیم.
«خشم خوردن، غصه خوردن» ایرانی حتی اگر به علت احترام به دیگری و یا به معشوق و یا «به خاطر عشق و احترام خانوادگی و کاری» باشد، در نهایت به ضد خویش تبدیل میشود و سرانجام یا فرد از خشم میترکد و به قول معروف چون «گاو 9 من شیرده» همه چیز را داغان میکند و یا خویش را داغان میکند. زیرا «خشم خوردن» به معنای سوق دادن نوک خشم به سوی خویش و نفی ارتباط و حتی سرکوب و سرزنش خویش و بیمار ساختن خویش است. یعنی به هر حال ما بدین وسیله خود و رابطهمان را داغان میکنیم.
صبر دراز ایرانی و طغیان ناگهانی ایرانی دو روی یک سکهاند و هر دو در نهایت به نفی ارتباط سازنده و موفقیتآمیز و به داغانی عشق، سیاست و کار میانجامند. زیرا سرانجام این عاشق، کارگر و یا ملت صبور یکدفعه صبرشان لبریز میشود و میترکند.
البته این عدم بیان احساسات بر خلاف تئوری آقای کاظمزاده گرامی به معنای مطلق «تابوی بیان احساسات۱۱» در خانواده ایرانی نیست. زیرا در خانواده ایران برخی احساسات مانند احساسات اروتیک و یا انتقاد و غیره در پای احساسات دیگر چون احساس وحدت درونی و در پای احساس «عشق و احترام ایرانی» قربانی میشوند. همان طور که بر خلاف نظر ایشان، خانواده مدرن نیز دارای حالت قربانی کردن برخی احساسات خویش در پای حالت فردگرایی است.
به ویژه برای مثال در فرهنگهای مدرنی مثل خانواده آلمانی، به اهمیت رابطه جسمی و احساسی کودک/اولیا در سنین کودکی کم بها داده میشود. رابطه جسمی و احساسی مهمی که برای رشد توانایی عشق به خویش و به دیگری و اعتماد به زندگی و غیره نقشی بس اساسی دارد.
برای مثال در خانواده ایرانی از این جهت به کودک و در آغوش گرفتن کودک و یا محبت به یکدیگر اهمیت فراوان داده میشود، اما این ارتباط از سنین خاصی یکدفعه منع میشود و یا به شدت کم میشود. در زبان فارسی کلمات فردی جنسی وجود دارد؛ اما آغشته به شرم اخلاقی هستند و اندک هستند، همان گونه که استقلال فردی و خانوادگی مدرن در ارتباط تنگاتنگ با دیسکورس مدرن و تحت تأثیر روایت عمومی و «سنت فردیت و متاروایت مدرنیت» است.
با این حال زنان و مردان و به ویژه نسلهای معاصر ایرانی از این کلمات در زندگی اروتیکی خویش استفاده میکنند و یا اسامی مستعار و خصوصی فردی برایش مییابند. مشکل، ایجاد تفکیک بهتر میان کلمات علمی وعمومی و فردی و به ویژه رهایی از بار منفی کلمات، آریگویی به این کلمات و فانتزیها و ایجاد کلمات نو برای فانتزیهای نو است.
همین گونه تابوی محرمآمیزی در خانواده ایرانی به شکل «ارتباط ناموسی» عمل میکند، اما این حالت در معنای تئوری فروید تا لکان به یک حالت «حجاب سمبولیک و ناموس سمبولیک۱۲» کامل رشد نکرده است و هنوز بخشا در حالت «تعارف و رودربایستی نارسیستی» و نافی فردیت باقی مانده است.
انتقادات دیگری نیز به مقاله خوب این همکار گرامی و در زمینه نگاه تکسیستمی ایشان به دیسکورس مدرن و سنتی و درک نوع رابطه اجزای دیسکورس وجود دارد که اینجا امکان طرحش نیست.
۲- هر ارتباط و گفتوگویی، هر جمله و سخنی دارای دو جنبه «دیجیتال و آنالوگ» و نیز «خبری و ارتباط احساسی» هست. وقتی شما به رییس خویش یا به همسر خویش و یا به رأیدهندگان خویش «صبح بخیر» میگویید، این حرف شما هم داری یک «متن خبری و دیجیتال» است که همان قصد خوشامدگویی و «صبح بخیر» گفتن است و هم دارای یک متن «احساسی یا آنالوگ» است که توسط لحن کلام و حالت جسم شما و برخورد شما بیان میشود.
این لحن بیان و حالت جسم شما که عمدتا ناآگاهانه رخ میدهد، در واقع احساس و نوع رابطه احساسی شما با دیگری را منعکس میکند. بر اساس نوع احساس و نوع رابطه ، کلمه «صبح بخیر» میتواند با خوشحالی، عصبانیت، کینتوزانه و یا تحقیرآمیز بیان شود و بدین علت نیز انواع و اشکال واکنش در طرف مقابل را ایجاد کند.
طبیعی است که واکنش فرد مقابل و نوع ارتباط میان «متن خبری و احساسی» در گفته او نیز، از طرف دیگر در شما ایجاد واکنش متقابل میکند. زیرا گفتوگو یک حالت چرخشی مداوم دارد. در حالت اختلال ارتباطی میتواند انواع و اشکال سناریوهای ارتباطی غلط چون «رابطه ظالم/مظلوم»، «خروس و مرغ جنگی» و غیره ایجاد شود و مرتب تکرار شود. یا به «پیشگویی خود-تحقق بخشنده» و تحقق هراس خویش منجر شود۹.
بنابراین بایستی توجه کنید که هر چه بیشتر «متن احساسی و خبری» سخنتان با یکدیگر همسو باشد. اگر در سخن خویش و یا طرف مقابل یک اختلال رابطه میان این دو متن و یا حرف دوپهلو و مبهم را احساس میکنید، مهم آن است که آن را مطرح کرده و حرف دو پهلو را به یک حرف روشن تبدیل سازید. اختلالات میان حالات «آنالوگ یا احساسی و دیجیتال یا خبری» گفتههای ما، از مهمترین علل دعواها و سوءتفاهمهای خانوادگی، کاری و غیره است.
این اختلالات نشان میدهند که مشکلاتی در رابطه احساسی و عشقی یا کاری وجود دارد که بایستی مطرح و مورد گفتوگو قرار گیرند وگرنه رابطه محکوم به شکست یا داغانی است. زیرا برای مثال حرف دوپهلو و مبهم (دوبل مایند) از مهمترین شیوههای آگاهانه و ناآگاهانه داغان کردن فرد مقابل در روابط عشقی و خانوادگی و کاری است.
تحقیقات نشان داده است که به ویژه در خانوادهای که پدر یا مادر مبتلا به اسکیزوفرنی یا روانپریشی هستند، استفاده ناآگاهانه از این حالت سخن دوپهلو، یکی از شیوههای بیمار ساختن کودکان خویش است. مادری بیمار را تصور کنید که به فرزندش میگوید:«اگر ساکت بمانی، دوستت دارم.» کودک ساکت میماند و میبیند که مادر به او محلی نمیگذارد. حال اگر او سر و صدا کند و یا به سمت مادر رود، این به معنای عدم سکوت و عدم چشیدن عشق مادری است و اگر ساکت بماند از تشنگی احساسی و عدم نوازش داغان میشود. این گونه چنین کودکی ناگهان شروع به جیغ و داد میکند و یا او نیز حالات اسکیزوفرن پیدا میکند.
در عرصه سیاست نیز میتوان از حرف دوپهلو برای گول زدن تودهها و یا برای تحریک تودهها علیه گروه خاصی و یا قوم خاصی استفاده کرد و یا حرف دوپهلو باعث عدم ارتباط صحیح میان سیاستمدار و رأیدهندگان میشود. شیوه «نیش زدن» ایرانی نیز یکی از اشکال مهم و خطرناک این حرف دوپهلو است. همین گونه نیز «نق نق کردن» ایرانی به جای ایجاد دیالوگ به نفی دیالوگ تبدیل میشود.
مهم تبدیل «نیش زدن و نق نق» به انتقاد سازنده و موضوع گفتگو و بیان خشم و گریه خویش است. البته همه این حالات را میتوان به شیوه خلاقانه نیز مورد استفاده قرار داد؛ به شرطی که فرد گوینده به منظور ایجاد دیالوگ و گفتوگو به عمد از این شیوهها استفاده کند. برای مثال استفاده از سخن دوپهلو و نیش زدن در طنز و لطیفه نقشی بهسزا دارد. یا میتوان به زبان طنز گاه به کمک آن حتی فردی را کمی گیج و سردرگم ساخت. به ویژه وقتی شخص احساس میکند که نیاز دارد به دیگری خشم و انتقامش را نشان دهد و به او بفهماند که ناراحت است، بی آن که مستقیم آن را بگوید. به قول معروف «انتقام غذایی است که بایستی سرد سرو شود.»
۲- مشخص کردن هدف خویش از ارتباط و شیوه دستیابی به آن مکتب «پروگرامسازی نویرولینگویستیک» یا به زبان ساده «ان.ال.پی»۳ از مهمترین مکاتب رواندرمانی در عرصه دستیابی به موفقیت کاری و شغلی یا ارتباطی است و شیوههای مهمی در این زمینه را مطرح کرده است. «تفکر مثبت» نیز از نمونه این مکاتب نوی چند دهه اخیر است. از مهمترین شیوه ها برای موفقیت در کار و ارتباط عشقی یا سیاسی این سه موضوع است. البته موضوعات و مراحل دیگری نیز هست که خواننده را به خواندن مراجع دیگر برای اطلاعات بیشتر ترغیب میکنم.
برای دستیابی به یک ارتباط موفقیتآمیز بایستی بنا به مکتب «ان.ال.پی» به این چند موضوع توجه داشت:
۱- تبدیل کردن هدف خویش به یک تصویر و یک جمله و خواست مشخص و مثبت: برای مثال وقتی که شما میخواهید با رییستان در باب اضافه حقوق و یا با همسرتان در باب آینده رابطه سخن گویید و یا با تودهها سخن گویید، اولین کار مهم این است که دقیقاً تصور مشخصی از آنچه میخواهید بگویید، در ذهن خویش به سان یک تصویر و یا یک جمله مشخص و مثبت داشته باشید. زیرا جان و ذهن انسانی به شیوه یک پروگرام مشترک کار میکند و وقتی شما خواستتان را منفی یا نامشخص بیان میکنید، خودتان یا طرف مقابل نیز به شیوه نامشخص و یا منفی به این هدف مینگرد و خویش را با این خواست به ناچار به شیوه نامشخص و یا با حالت اکراه و نامطمئن منطبق میسازد.
مهم این است که جمله و هدفتان ساده و مثبت و در زمان حال جمله بندی شود. برای مثال حتی اگر میخواهید خانهتان را عوض کنید، به خود بگویید: «من خانهام را عوض میکنم» به جای آن که بگویید: «من میخواهم خانهام را عوض کنم.» زیرا جمله اول باعث متمرکز شدن مثبت ذهن شما و جان شما بر موضوع «عوض کردن خانه» خواهد بود. در حالی که در جمله دوم کلمه «میخواهم» باعث به هدر رفتن انرژی و طولانی کردن مسیر و عدم تمرکز میشود. به خودتان، به همسرتان، یا به تودهها بگویید، این یا آن برنامه را دارید و برنامه را به شکل یک تصویر مشخص و کوتاه بیان کنید.
۲- منطبق ساختن شیوه بیان خویش با نوع حالت و رفتار دیگری: در هر گفتوگویی و بیان خواستی، فرد مقابل و عکسالعمل او نیز نقش بسیار مهمی دارد. از این رو برای دستیابی به هدف خویش بایستی شیوه سخن گفتن خویش را با حالت طرف مقابلتان همسو کنید.
یعنی با رییستان برای مثال دقیقاً به عنوان یک کارمند وظیفهشناس و خلاق و قادر به درک و بیان هیرارشی در گفتار سخن گویید و با همسرتان به کمک لحنی عاشقانه و همراه با استفاده از کلمات و موضوعاتی که برای او آشنا و دوستداشتنی است. با تودهها با استفاده از اسطورهها، مباحث مورد علاقه و زبان آنها سخن گویید، بدون آن که با آنها کامل یکی شوید. زیرا موضوع نهایی شما «هدایت و رهبری آنها» به سوی خواست خویش است. یعنی شما در گفتوگو خود را با دیگری همسو میکنید و او را از آن جایی که او قرار دارد، به سوی هدف خویش همراهی و هدایت میکنید.
این به معنای گول زدن طرف مقابل نیست؛ بلکه به معنای درک دقیق لحظه و حالت و حرکت بر اساس حالت پیج و خم مسیر رابطه و خواست است. حالت کلک زدن سرانجام شکست میخورد. چون توجهی به حالات و خواستهای طرف مقابل نمیکند. موضوع ایجاد دیالوگ و ارتباط است و کلک زدن به معنای نفی دیالوگ و تبدیل دیگری به ابزار و وسیله است. اینجا موضوع بیان خواست از طریق «همسو شدن» «اغواگری» و «رهبری» و گفتوگو است. دیالوگ در واقع یک رقص و یک بازی است و بدون همراهی طرف مقابل محکوم به شکست است. طرف مقابل نیز تنها زمانی همراهی میکند که به خواستهای خویش نیز دست یابد.
۳- تبدیل موانع میان راه به پشتیبانان هدف خویش: یک «اغواگر» و «انسان ارتباطی» توانا، یا یک سخنگر خوب دقیقاً میداند که چگونه موانع میان راه را به هیجان و پشتیبانان راه خویش تبدیل کند. زیرا همیشه موانعی برای دستیابی به خواست وجود دارد، از ترس معشوق از فردای همآغوشی تا ترس تودهها از تغییرات و یا ترس همکار از پیشرفت شما.
برای دستیابی به هدف خویش بایستی ترس معشوق و تودهها را به «هیجان رابطه» و هیجان تحول و قدرت تحول تبدیل سازید و این ترس را به «ترس شیرین و کنجکاوی شیرین» تبدیل سازید. باید منتقدان خویش را به همراهان کنجکاو خویش مبدل سازید و ترس معشوق را به هیجان عشق و ماجراجویی و کنجکاوی شب و فردای همآغوشی.
۳- اطلاعات دقیق در باب پیشزمینه خویش و طرف مقابل و دقت بر سناریوهای رفتاری این موضوع به ویژه در عرصه کار به عنوان روانکاو، مشاور اجتماعی و یا مددکار و نیز در روابط عشقی و سیاسی نقش بازی میکند. از مکاتب مهم در رواندرمانی در این زمینه مکتب «خانوادهدرمانی سیستماتیک۴» است که بدبختانه هنوز ایرانیان با آن و قدرتش چندان آشنا نیستند. به ویژه به امکان تلفیق قدرت این مکتب با مکاتب دیگر و یا با تئوریهای لکان و دلوز آشنا نیستند.
در نگاه «خانوادهدرمانی سیستماتیک» هر انسانی همیشه در یک سیستم و به ویژه یک «نظم خانوادگی» حضور دارد و جا و نقش او در این سیستم، تأثیر فراوان بر نوع و حالات عشق و عمل او در زمان حال دارد. همین موضوع را لکان به کمک تئوری هایدگر به شیوه دیگر بیان میکند و میگوید که «ما همیشه در یک تصویر هستیم.» زیرا ما ناآگاهانه همیشه در تصویر خانوادگی خویش حضور داریم و بسته به نوع رابطهمان و مکانمان در تصویر ناآگاهانه خانوادگی، روابط کاری و عشقیمان را سامان میدهیم.
برای مثال فردی که در تصویر خانوادگیاش، نقشش و جایش همیشه به عنوان فرزند متحد با مادر و علیه پدر باشد، این چنین مردی معمولاً روابطش با زنان بسیار افراطی خواهد بود و همیشه گویی در حال جبران گناه پدر و عشق اغراقآمیز مصنوعی به همسر و یا تکرار خطای پدر است.
به کمک شیوه «ترسیم خانواده» در رواندرمانی سیستماتیک میتوان موضوعات فراوانی را درباره خویش و یا دیگری درک کرد و با تغییر حالت و مکان در«صحنه آزمایشی روانکاوی» میتوان به تغییر و تحول در عرصه زندگی شخصی کمک رساند. یا با دیدن حالات تکرارشونده و سناریوگونه ناآگاهانه در معشوق و یا دیگری، میتوان به کمک شیوههایی چون بیان این موضوع، طنز و غیره به تحول رابطه و دیالوگ کمک رساند.
برای مثال در عرصه کار با بیماران روانی و یا خانوادههای مشکلدار، دانستن این موضوع بسیار اساسی است که آیا فرد یا خانواده بیمار به خواست خویش به مشاوره و رواندرمانی آمده است و یا زیر فشار دیگران، اعم از معشوق یا اداره دولتی، مجبور به این کار است. زیرا این تفاوت در نوع پیشزمینه، تأثیرات فراوان در رابطه میان «رواندرمان - بیمار» میگذارد.
همین موضوع در ارتباط عشقی و یا کاری و غیره نیز تا حدودی لازم است. برای مثال وقتی عاشق و معشوق از دو پیشزمینه فرهنگی کاملاً متفاوت و یا متضاد بیایند، این تفاوتها اگر مورد توجه قرار نگیرند، میتوانند باعث داغانی رابطه و یا درگیری خانوادگی شوند. عشق زمانی قادر به حل مشکلات و موانع است که این موانع را ببیند و این عشق با خرد خندان و گفتوگوی متقابل و تبدیل موانع به هیجان رابطه همراه باشد.
متأسفانه به علت محدودیت میزان بلندی مقاله و نیز به علت هراس از گیج شدن برخی خوانندگان ایرانی که هنوز به نگاه تکسیستم عادت دارند، مجبورم این بخش را پایان دهم و برخی دیگر از این مباحث و امکانات مانند شیوه های مورد استفاده در «موتیواسیوندرمانی۵» و نیز مباحث مهم در عرصه مکتب «ترانسآکسیون آنالیز۶» و چگونگی تبدیل بازیهای بشری به دیالوگ سالم و پرشور را به بحث دیگری واگذار کنم. یا علاقهمندان میتوانند به هایپرتکستهای بالا و یا کتاب معروف «بازیهای بالغین» اثر «اریک برنه» مراجعه کنند.
طبیعی است که این شیوهها نیز نه یکروزه به دست میآیند و نه این شیوهها تکلایه هستند. موضوع مهم شناخت اهمیت پیوند خرد با عشق و علاقه و دستیابی به «قلبی گرم و مغزی سرد» یا به «قلبی مسیحوار و دستی سزاروار» به قول نیچه است تا بتوان به بهترین شیوه به خواست دست یافت.
اکنون نیز میتوانیم در پایان راهی را بیان کنیم که مرحله دوم در مسیر موفقیت و ارتباط و مخصوص برگزیدگان و نخستزادگان و اغواگران است و البته هر کسی میتواند این گونه باشد؛ به شرطی که خود بخواهد و به این خواست خویش تن دهد.
راهی برای برگزیدگان همه راههای بالا با تمام قدرتشان، هنوز تا حدودی گرفتار حالت متافیزیک مدرن و خطای دکارتی سیادت عقل بر احساس، با درجات مختلف هستند و ناتوان از تن دادن بهتر به خرد جسم و سیستم و رابطه هستند. زیرا واقعیت موضوع این است که وقتی مردی چنان خجول است که ناتوان از ابراز عشق خویش به دیگری است، میتوان به کمک شیوههای بالا و یا «تفکر مثبت» و یا «رفتاردرمانی» به او کمک کرد که بر خجولی خویش چیره شود و به گفتوگو دست یابد. اما این امکان وجود دارد که او با از دست دادن خجالت و شرم خویش، در واقع بخشی از تفاوت منحصر به فرد خویش را از دست بدهد.
شیوه دوم و والاتر در دستیابی به خواست خویش و موفقیت در زندگی، در نگاه جسمگرایانه و پسامدرن من، دستیابی به توانایی تغییر و دگردیسی ضعف خویش به قدرت خویش و تغییر صحنه است. در این حالت انسان سراپا لحظه و جسم و به قول نیچه یا دلوز آریگوی به زندگی و تمناهای خویش است و همزمان مرتب آنها را میآفریند و به آنها شکل و رنگ و روایت میبخشد۷. در این حالت نو، انسان خجول بالا به جای چیرگی بر خجالت و یا ترس خویش، این ضعف ها را به قدرتهای خویش تبدیل میکند و «ترس شیرین» «خجالت جذاب» میشود.
این گونه این انسان خجول با تن دادن به خجالت و تپق زدن خویش به سوی معشوق میرود و با لکنت زبان شرمگینانه و جذابش فرد مورد علاقه را به نوشیدنی دعوت میکند و یا در دیداری دیگر میگوید: «میبینید چنان مسحور شمایم که به لکنت زبان دچار شدهام» و یا این موضوع را با طنز و یا شوخچشمی بیان میکند و اینگونه «شرم جذاب» میشود.
در چنین نگاه و شیوهای همچنین به یک اصل مهم زندگی نیز پی میبریم که اکثراً به عنوان استدلال علیه «اغواگری» مورد استفاده قرار میگیرد. آیا هدف وسیله را توجیح میکند؟ با تن دادن به زندگی و خرد جسم و با آفرینش تفسیر و روایت خویش از «اغواگری و بازی زندگی» همچنین انسان به اخلاق و خرد نهفته در زندگی و جسم پی میبرد. زیرا زندگی به کسی قدرتی نمیبخشد؛ مگر آن که او نسبتاً قادر به استفاده مثبت از این قدرت باشد. زیرا وقتی به قدرت این اغواگری و «دگردیسی خندان» مداوم دستیابی، همزمان به «اخلاق جسم و زندگی» به قول نیچه، یا به «اخلاق آرزومندی» به قول لکان نیز دست مییابی که اساسش این گونه است: «هر گونه که با تمنایت، با معشوق و طرف مقابلت رفتار کنی، در همان لحظه با خود نیز به همان شیوه رفتار کردهای و جهانت را، سعادتت را این گونه ساختهای. هر طور بنگری، همان گونه نگریسته میشوی.»
یعنی وقتی هدف برایت هر وسیله ای را توجیح کند و دیگری برایت فقط ابزاری و وسیله ای باشد، همزمان خود را به بردهدار و ابزاری تبدیل کردهای و همیشه با این احساس زندگی میکنی که دیگران یا از ترس و یا از روی حماقت با تو هستند و نه از روی عشق و اراده فردی.
والاترین شیوه موفقیت در زندگی از این رو تن دادن به بازی زندگی و لمس خرد زندگی و جسم و لمس خرد آرزومندی است و به قول نیچه در «چنین گفت زرتشت» پی بردن به این امر است که برای رسیدن به هدف مقدس بایستی ابزار کار خویش را نیز مقدس و زیبا ساخت و «دروغ و کلک زیبا» آفرید. یا به قول «کیرکه گارد» در کتاب «ترس و دلهره» به ایمان و عشق سبکبال و پارادوکسیکال پس از مرز خرد دست یافت.
چنین «کودک بیتهوع» و خندانی، چنین مؤمن و عاشق خندانی، در واقع قبل از شروع بازی و دیالوگ یا جدل، بازی را برده است. زیرا او قادر به تغییر صحنه است و برای دیدن معشوقش ابتدا به عاشق تبدیل میشود و صحنهاش لحظه دیدار عاشقانه میشود. او والاترین اغواگر است؛ زیرا وقتی کسی یا چیزی را میطلبد، تن به احساسش میدهد و صحنه را آن گونه مطابق با خواست خویش میسازد و به آن تن میدهد. او لحظه را در ذهن و جانش، به صحنه دیدار دو عاشق و معشوق تازه تبدیل میکند و این گونه خندان و عاشقانه برای اولین گفتار به سوی معشوق میرود و کنجکاو است که «حادثه صورت گرفته» اکنون چگونه اتفاق میافتد و قادر به دگردیسی در بازی است.
او بازیگر پرشور و خندان و یا در معنای مکتب لائوتسه در واقع «دائو» یا «فرد بیعمل» است که بدین وسیله همه هستی را و دیگری را به عمل وادار میسازد. زیرا او قادر به تغییر صحنه و بازی است. زیرا او بر خلاف دیگران و حتی نسل قبلی عمل میکند و به قول «زرتشت» نیچه به دیگران میگوید: «شما آنگاه که آرزومند اوج گرفتناید، روی به بالا دارید، و من روی به پایین. زیرا که اوج گرفتهام۸.»
اینجاست که به جای«مؤمن جانسنگین سنتی»، یا به جای «هنرپیشه مدرن» «بازیگر پرشور و خندان» زمینی و یا در نوع ایرانی آن، «عارف و عاشق زمینی و خندان۱۰» زاییده میشود و زندگی به یک بازی عشق و قدرت جاودانه تبدیل میشود و هر لحظه به نبرد عشق و قدرت خندان روایات مختلف این عاشقان و عارفان خندان زمینی و به یک زندگی هزار تفسیر و هزار بازی دگردیسی مییابد.
۲- گفتگو با رادیو همبستگی
۳- Neurolinguistische Programmierung
۴- Systemische Therapie
۵- Motivationstherapie
۶- Transaktionsanalyse
۷- Der Gedanke der Affirmation - Nietzsche und Deleuze
۸- چنین گفت زردشت. نیچه. ترجمه آشوری. ص ۱۶۱
۹- چگونه بدبخت شویم
۱۰- اسرار مگو
۱۱- نقش «تابوی بیان احساسات» در ساختار خانواده ایرانی
۱۲- رابطه حجاب با بیمرزی ایرانی
|
نظرهای خوانندگان
داريوش برادري عزيز
-- ماني ، Nov 25, 2007 در ساعت 05:20 PMبايد اعتراف كنم كه با خواندن چند مقاله شما كمي روي نظرم تاثير گذاشتيد.
البته اميدوارم شما نيز درك كنيد كه كار فرهنگي و تحول به زمان نياز دارد و نيز بايستي با بستر سازي كار دگرگوني فكري را براي مردم آسان نماييم. زيرا كه نمي توان از عموم مردم انتظار داشت كه به يكباره برخلاف جهت آب شنا كنند.
براي ساختن ايراني نوين بايستي مسير رودخانه را تغيير داد. نه اينكه توقع داشته باشيم كه تك تك ذرات آب خود را به راهي جديد بكشنانند.
به هر روي تلاش شما نيز در اين جنبش(حركت) مدرن لازم و شايسته است.
مرسي ماني جان از بيان نظرت. من هم با نظرت موافقم.. براي من هر تحولي، يک تحول چندجانبه و چندفاکتوري است. تنها من در حوزه کاري خودم، برخي علل روانشناختي آن را بيان مي کنم و مي دانم علل روانشناختي ديگر و نيز علل فرهنگي، خقوقي، سياسي و غيره ديگر وجود دارد و بايستي مورد توجه قرار گيرد. چگونه مي توان به تغيير افکار و احساسات دست يافت، بدون تحول فکري، تحول ساختاري در عرصه حقوقي، سياسي و فرهنگي. موضوع لمس اين چندلايگي مباحث و ايجاد نگاهي چندسيستمي و چندفاکتوري در عرصه کار خود و نيز در نگاه به جهان است و لمس محدوديت هاي چشم انداز خويش و نياز به چشم اندازهاي ديگر حقوقي، سياسي و فرهنگي و غيره.
-- داريوش برادري ، Nov 26, 2007 در ساعت 05:20 PMاز طرف ديگر همان طور که مي بيني اين مطلب نسبت به مطلب قبلي ساده تر است و مطلب قبلي نسبت به بحث بحران جنسي. زيرا هر مطلبي زبان خويش و درچه پيچيدگي خويش را مي طلبد. البته توانايي نويسنده در بيان مطلب و توانايي زباني او نيز در اين مورد موثر است و من مرتب سعي در شناخت ضعفهاي خويش مي کنم. اين تکه آخر درباره نظرت در باب بحث قبلي بود.موفق باشي.
داريوش جان ، سپاس از توجه و پاسخ شما. متوجه آسان شدن نوشته ات شدم و همينگونه ادامه بده.
-- ماني ، Nov 28, 2007 در ساعت 05:20 PMاز شما سپاسگزارم كه اين سايت را به روي ما باز مانديد و من امشب نو اين سايت را پيدا كردم من از شما خيلي سپاس گذارم نظر من هم مثل نظر شما است تشكر از شما شما بسيار مهربون هستيد
-- امين الله ، Dec 10, 2009 در ساعت 05:20 PM