روانکاوی بحران زبان فارسی و روشنفکر ایرانی
داریوش برادری کارشناس ارشد روانشناسی - رواندرمانگر
انسان، در زبان میزید و زبانش در واقع بیانگر و ایجادگر هویت و فردیت اوست. در معنای روانکاوی لکان، هر جمله و هر زبانی دارای دو حالت «زبان عبارت» و «زبان اشارت» است. به قول دکتر موللی «زبان عبارت» درباره صرف و نحو زبان و زبان صوری است؛ ولی «زبان اشارت» جایگاه و بیانگر آرزومندی و تمنای بشری است۱.
برای مثال زبان فارسی به عنوان «زبان عبارت» بیانگر ساختار و قواعد دستور زبان فارسی و جملهبندی فارسی است. اما به عنوان «زبان اشارت» او تبلور و بیانگر هویت ایرانی است و در واقع یک زبان عارفانه و شاعرانه و حضوری است. این حالت عارفانه و شاعرانه یک حالت خاص و ماهوی هویت ایرانی را تشکیل میدهد. حالت دیگر آن، حالت کاهنانه و اخلاقی نهفته در زبان فارسی است.
تأثیر این حالت عارفانه و شاعرانه و نیز کاهنانه در بحران کنونی زبان فارسی و در ناتوانی تحول زبان فارسی به زبان مدرن بسیار شدید است. به قول آرامش دوستدار این حالات عارفانه زبان فارسی سبب میشود که مفاهیم مدرن در حین ترجمه به زبان فارسی، به مفاهیم عارفانه مسخ و ترجمان شوند. حاصل نوعی «روشنفکر پیرامونی» است که غلط ترجمه میکند و نوعی «روشنفکر کانونی» است که بر اساس این ترجمهها مفاهیم مدرن را مسخشده جذب میکند و به کار میبرد۲.
مشکل دیگر این زبان عارفانه/شاعرانه این است که به قول آشوری، این زبان در واقع در مسیر عبور از زبان طبیعی به زبان مدرن، از زبان تنگدست به زبان فراخدست مدرن است و در آن حتی فلسفه نیز به زبان شعر سروده شده است. از این رو در این زبان فلسفه و علم و رابطه سوژه/ابژهای قادر به رشد و تحول نبوده است.
مشکل نهایی زبان فارسی این است که در زبان فارسی تفکیک حوزهها خوب رشد نکرده است و در واقع زبان فارسی دچار یک حالت نارسیستی ثنوی است. این زبان از یک سو به شدت اخلاقی است؛ ولی هر جمله اخلاقی میتواند با کمی تغییر لحن به یک جمله و جوک سکسی تبدیل شود. به ویژه که بسیاری از افعال ترکیبی ما با فعل «کردن» همراه است.
در معنای روانکاوانه میتوان گفت که زبان فارسی و روشنفکر ایرانی دچار معضل مشترک حالت نارسیستی ثنوی شیفتگانه/متنفرانه هستند و ناتوان از ایجاد فاصله سمبولیک و تثلیثی، ناتوان از ایجاد چشماندازهای مختلف به یک پدیده و ایجاد کلمات لازم برای آن و ناتوان از ایجاد نقد از جشمانداز ضلع سوم به مباحث هستند.
در واقع میتوان در بحران زبان فارسی به خوبی دید که چگونه عدم رشد قدرت سمبولیک و تثلیثی و عدم قدرتگیری انتزاع فلسفی و علمی در زبان فارسی باعث شده است که رابطه این زبان و روشنفکر ایرانی با جهان مدرن نیز یک رابطه نارسیستی باشد. یعنی این زبان و روشنفکر یا کلمات مدرن را، مانند بسیاری ترجمههای نو، میبلعد و به کار میبرد، بی آن که این کلمات را واقعاً در خویش جذب و هضم کرده باشد. یا از طرف دیگر طبیعتاً دچار تهوع و بالا آوردن این کلمات و میل بازگشت به زبان اصیل پارسی میشود.
حالت این زبان و روشنفکر در رابطه با مفاهیم مدرن یک حالت مصرفی است. همان طور که کالاهای مدرن را مصرف میکند؛ بی آن که نگاه مدرن را کامل هضم و پذیرا شده باشد. حاصل، هرج و مرج و بحران کنونی زبان فارسی، چه در نگارش درست به فارسی و یا در توانایی مدرن شدن زبان فارسی است.
یکایک ما نیروهای مدرن ایرانی در خویش و در نگارش و زبان خویش این بحران زبان فارسی، مشکلاتش با مفاهیم مدرن، مشکلات خویش را با استفاده درست از این زبان و مشکل گسترش امکاناتش را در حوزه کاری خویش احساس میکنیم. از مشکل نوشتن «اینکه یا اینکه» و نبود پروگرام کامپیوتری و قواعد قابل فهم در این زمینه تا مشکل استفاده از مفاهیم تخصصی روانشناسی، جامعهشناسی و علوم دیگر در زبان فارسی، حکایت از این بحران زبان فارسی میکنند.
زبانی که هنوز نه بستر تاریخی و علمی زبان مدرن را دارد و نه هنوز قادر به پذیرش معناهای مختلف این کلمات است. از این رو خطر مسخ کردن و لاغر کردن این مفاهیم در زبان فارسی به شدت زیاد است و روشنفکر ایرانی عملاً در نتیجه این تناقضات درونی هر چه بیشتر چندپاره میشود، به جای آن که به چندلایگی مدرن خویش دست یابد.
ضرورت بحران کنونی اما از بحران کنونی نباید ترسید. این بحران، پیششرط تحول چندجانبه زبان و روشنفکر ایرانی است. حتی اعمال افراطی و نارسیستی شیفتگانه/متنفرانه در زبان و یا توسط روشنفکران و عشق و یا نفرتشان از مدرنیت یا پسامدرنیت و غیره، روندهایی منطقی و اجتنابناپذیر هستند. مهم آن است که با شناخت دقیق سیستمها و با شناخت از حالات و مراحل بحران به تحول و پوستاندازی نهایی آن کمک رساند.
مهم از یک سو، رشد هر چه بیشتر فرهنگ و واژهنامه های مدرن مانند «فرهنگ علوم انسانی» آقای آشوری و یا ترجمه «واژگان لکان و فروید» توسط دکتر موللی و استفاده مشترک از این کلمات برای دستیابی به یک وحدت در کثرت است. از طرف دیگر موضوع شناخت این بحران و حالاتش و کمک به گذار هر چه بهتر از حالت چندپارگی و مصرفی کنونی به چندلایگی، چندسیستمی و پذیرش مدرنیت در فرهنگ و زبان خویش است.
طبیعی است که این تحول چندجانبه هم کار مشترک دولت و روشنفکر برای ایجاد واژهنامهها و فرهنگستانها توسط گروه متخصصان را میطلبد؛ هم این تحول از طرف دیگر نیازمند گفنگو و چالش نسلها و ایجاد وحدت در کثرت و یا کثرت در وحدت زبانی و نگاهی است. این تحول و کثرت در وحدت میتوانند هر چه بیشتر به مدرن شدن زبان و روشنفکر ایرانی، به چندزبانی شدن و چندصدایی شدن روشنفکر و فرهنگ کشور کمک رسانند.
مراحل عبور از بحران جدا از «مهندسی زبان» و تحول متخصصانه و قانونمند در ساختار «زبان عبارت» فارسی، اصل اساسی برای عبور از این بحران زبان و روشنفکر ایرانی، قبول ضرورت دستیابی به پذیرش نگاه مدرن در فرهنگ خویش و «زبان اشارت» خویش و ایجاد انواع و اشکال تلفیق و مفاهیم مدرن ایرانی است.
مشکل استادانی چون آرامش دوستدار و دیگران در این جا شروع میشود. آنها به حق از خطرات حالت عارفانه زبان فارسی و دینخویی در فرهنگ ایرانی سخن میگویند؛ اما از یاد میبرند که آنها نمیتوانند این زبان و یا بستر فرهنگی او را به دور اندازند. از این رو نیز راهی جز ایجاد مفاهیم مدرن ایرانی چون «گیتیگرایی ایرانی» مفاهیم (کانسپتهای) مدرن «زمان و مکان ایرانی» حالات فردیت و زنانگی و مردانگی مدرن ایرانی ندارند.
آنها راهی جز دستیابی به انواع و اشکال روایات مدرن از سنت و تلفیقهای مدرن ندارند وگرنه سخنان خوب آنها مثل اکنون چیزی جز تکرار و سکون نمیشود. ناتوانی از دستیابی به این مفاهیم مدرن ایرانی و تلفیقهای نو در واقع نمادی از گرفتاری نگاه استادانی چون آرامش دوستدار در بند «دینخویی» خویش و خشم نارسیستی به فرهنگ گذشته خویش است.
موضوع این است که به «قول دکتر موللی» ما نمیتوانیم به دوران عرفان بازگردیم و یا این بستر زبانی را توهموار به دور اندازیم۳. موضوع ایجاد روایات مدرن و تلفیق و نیز پذیرش نگاه مدرن در زبان خویش و ایجاد هر چه بیشتر زبان و فرهنگ فراخبال مدرن ایرانی است. به باور من عدم توجه این استادان به بحران مهاجرت خویش و عدم درک عمیق بحران مهاجرت و سیستم مدرن ایجادگر این سکون و گرفتاری است. زیرا دقیقاً مهاجرت به انسان مهاجر نشان میدهد که یا بایستی به تلفیقی نو و زبانی چندلایه دست یابد و یا محکوم به بحران شدید و مداوم است.
از این رو بزرگترین هنرمندان پسامدرن در واقع مهاجر بودهاند. زیرا مهاجر به قول دریدا در زبان خارجی خویش لحن و کلام زبان مادری خویش را وارد میکند و این گونه تفاوت میآفریند و به قول دلوز چنین انسانی در زبان مادری خویش نیز «خارجی» است. زیرا اکنون لحن نو و کلام نو به زبان مادری خویش وارد میکند.
حتی انتقادات درست و خوب آقای آشوری در وصف «سادهنویسی و روشننویسی» در جایی دچار این خطای بنیادین است که متوجه این موضوع نمیشود که به ویژه ما مهاجرین دوملیتی و روشنفکران چندمتنی ایرانی، نگاهمان و نگارشمان به ناچار تودرتو، پیچیده و چندلایه است.
حتی نوع نگاه و نگارش شبکهوار، چندچشماندازی و همیشه ناتمام ما با شیوه مدرن و ساده «درختگونه» استادانی چون آشوری متفاوت است. زیرا هر کلام ما در بر گیرنده چندین هویت و هایپرتکست ما و چند چشمانداز است، از کلام «دوستت دارم» تا بحث علمی در باب انحراف جنسی. موضوع برای ما دستیابی به یک سادگی در پیچیدگی و چندلایگی است.
از این رو چالش نسلها و ایجاد این وحدت در کثرت و یا کثرت در وحدت ضروری است. نه آن که برای مثال من و امثال من به نقد نگاه استادان خویش بپردازیم و آنها مانند آجودانی اصلاً به نقد ما بر خطاهای فاحش خویش در نگاهش به «بوف کور» توجه نکنند و اسیر تمتع نارسیستی هوراکشی جمعی و نفی دیالوگ شوند؛ یا مثل دیگر دوستان و استادانی از این نسل چون آشوری عزیز، به جای نقد پارادوکس، تنها به خطاهای گرامری ما اشاره کنند. البته این توانایی نسل ما به نقد سیستم نگاه این استادان و ناتوانی آنها از نقد سیستم چندچشماندازی و چندلایه ما، حکایت از ضرورت جابهجایی نسلها نیز میکند.
خطوط عمده دستیابی به کثرت در وحدت ایرانی دستیابی هر چه بیشتر به زبان مدرن و چندلحنی ایرانی، به روشنفکر چندسیستمی و مدرن ایرانی، از یک طرف نتیجه کار و فعالیت «مهندسان زبان» ایرانی، مترجمان مدرن و سیستمشناسان ایرانی است و از طرف دیگر نتیجه رشد هر چه بیشتر نگاه نقادانه و خلاقانه چندلایه روشنفکر، هنرمند و فردیت ایرانی، حاصل رشد دیالوگ و چالش مدرن در فرهنگ ماست.
موضوع بحث ما نه «مهندسی زبان» بلکه بخش دیگر و عوامل روانی رشد روشنفکر و فردیت ایرانی و چالش مدرن است. برای دستیابی به این تحول بایستی با آسیبشناسی این روند در حوزههای مختلف به پذیرش علوم مدرن در زبان فارسی و ایجاد مفاهیم تلفیقی ایرانی کمک رساند.
دو موضوع مهم در این زمینه، از یک سو شناخت دقیق سیستمهای سنتی، مدرن، پسامدرن در حوزه فعالیت خویش و از سوی دیگر عبور از خطاهای نارسیستی تبدیل شدن به سرباز جان بر کف مدرنیت یا پسامدرنیت و مسخ مدرنیت یا پسامدرنیت است. موضوع این است که این روشنفکر بایستی بتواند با بهدستگیری پدیدههای مدرن و پسامدرن و سنجش آن از چشماندازهای مختلف، هم قادر به نقد خلاقانه و چندچشماندازی مدرنیت، پسامدرنیت و یا سنت گردد؛ ایجادگر علوم «مدرنشناسی، پسامدرنشناسی» در ایران و یا «آلمانیشناسی» و غیره شود و هم قادر به ایجاد روایات نو و مدرن از سنت و نفی خطاهای سنتی در فرهنگ و زبان خویش شود.
اگر روشنفکر را در معنای کلی و بدون ارزشگذاری اخلاقی آن، یعنی به عنوان «انتلکتوئل» بنگریم، آن گاه میتوانیم هم نمادهای خوبی از رشد این روشنفکر و هنرمند مدرن و پسامدرن ایرانی در حوزههای مختلف هنری و علمی و نیز برخی خطاهای مرتب تکرار شونده را ببینیم.
برای مثال یک خطای مرتب تکرارشونده، مسخ پسامدرنیت به یک نگاه نافی هر مرز و قانونی و یا هر اخلاقی است. در حالی که هم مدرنیت و هم پسامدرنیت به معنای حکومت قانون و فردیت قابل تحول هستند. تنها در پسامدرنیت ما از حالت تکروایتی مدرن به حالت چندقانونی پسامدرن دست مییابیم.
این مسخ ناشی از اشتیاق نارسیستی نفی قانون و مرز «کاهن لجامگسیخته» درون ماست که روی دیگر کاهن و عارف اخلاقی مطلقگرای درون ما است. یا به خیال برخی دوستان، مدرنیت به معنای گفتن «هر آن چه دل تنگم میخواهد» است و پسامدرنیت به معنای نفی هر هویت و هر نوع اخلاق است. در حالی که رواداری مدرن، بدون چالش مدرن و حفظ مرز و قانون قابل تحول، امکانپذیر نیست و پسامدرنیت به معنای چندهویتی و امکان پلورالیسم اخلاقی است.
از ین رو نیز نمیتوان گفت که برای مثال «انسان ایرانی و دیسکورس ایرانی» وجود ندارد. این حرف نه مدرن یا پسامدرن است. موضوع شناخت حالات عمومی فرهنگ و دیسکورس ایرانی و سپس درک وشناخت «خرده-هویتها» و تفاوتهای در حال رشد است. برای گذار از این خطاهای سنتی و دستیابی به سیستم و نگاه مدرن و قانونمند قابل تحول، دستیابی به تواناییهای ذیل لازم است.
۱- فاعل جسمانی و رابطه تثلیثی گذار از رابطه نارسیستی ثنوی شیفتگانه/متنفرانه و دستیابی به فردیت خویش به معنای آریگویی به جسم خویش و لمس خویش به سان یک «فاعل جسمانی» و دیدن جسم خویش به سان یک جسم سمبولیک و یک روایت است.
این فاعل جسمانی رابطهاش با هستی یک رابطه تثلیثی است و همیشه از ضلع سوم و قانون به خویش و جهانش مینگردد و قادر به تحول در جهانش است. روشنفکر ایرانی بایستی برای دستیابی به خلاقیت مدرن خویش و تحول زبان فارسی هر چه بیشتر از حالت روح سیال نارسیستی در پی یکی شدن با یک آرمان و نگاه در آید و به این «فاعل جسمانی» و «جسم خندان» تبدیل شود. او به سان «فاعل جسمانی» تنها بر بستر فرهنگی خویش می تواند انواع و اشکال این فردیت و زنانگی و مردانگی مدرن ایرانی را بیافریند و خالق روایات نو از «جسم سمبولیک» ایرانی از قیبل «عارف زمینی» من باشد.
او با این تحول و با دستیابی به توانایی فاصله تثلیثی میتواند به قول نیچه به عنوان «جسم خندان» جهانش و پدیدههایش را در دست گیرد و از جوانب مختلف بسنجد و بررسی کند، سیستمها را درک کند و رقص با کلام و اندیشه و گفتار و به رقص آوردن جهان خویش را بیاموزد. او سرانجام میتواند دیگربار پاهایش بر زمین و بر پایه روایت سمبولیک و مدرن ایرانی خویش از جهان باشد و از این چشمانداز به جهان بنگرد و بسنجد، تلفیق کند و بیافریند.
۲- کثرت در وحدت و یا وحدت در کثرت به عنوان فرد این فاعل جسمانی در واقع یا یک وحدت در کثرت مدرن به عنوان «من مدرن ایرانی» است و یا یک کثرت در وحدت مدرن به عنوان «فاعل جسمانی منقسم» و یا «جسم خندان» ایرانی است. در حالت وحدت در کثرت مدرن، او میتواند مرتب بخشهای جدیدی و زبانهای جدیدی به هویت فردی خویش بیفزاید؛ اما مشکل این حالت «من» مدرن این است که معمولاً هویتها و توانهای نو، کوچک و کمقدرت میشوند. همان گونه که برای مثال در فرهنگ مدرن از هویت اولیه مهاجر به طور معمول جز رستوران ایرانی و ترکی، چیزی به جای نمیماند.
در حالت «کثرت در وحدت» اما در واقع روشنفکر و فاعل جسمانی همیشه هم «فاعل عبارت» و هم «فاعل اشارت» است و او مرتب به هویتها و قدرتهای نو از خویش تن میدهد و به چندزبانی و چندروایتی دست مییابد. این گونه برای مثال شاعر ایرانی/آذری زیبا کرباسی در شعر خویش به نام «خنچا» به زبان فارسی به بیان تمناهای شاعرانه و اروتیکی و عاشقانه نهفته در یک «خنچه عروس» میپردازد و آن گاه که میخواهد به عمیقترین تمناهای عاشقانه و اروتیکی خویش تن دهد، به زبان مادریاش یعنی زبان آذری سخن میگوید. یا اکنون روشنفکران و هنرمندان زیادی در کنار زبان فارسی به زبانهای مدرن به نویسندگی و شاعری میپردازند و چندصدایی و چندزبانی میشوند.
دستیابی به این کثرت در وحدت هم باعث دستیابی بهتر به وحدت در کثرت و تنوع ایرانی و هم باعث رشد بهتر فرهنگ و علم میشود. این کثرت در وحدت هم هنر مدرن و خلاق ایرانی را میآفریند که چندلایه و متفاوت است و هم روشنفکر ایرانی را قادر به نگاهی «چندسیستمی» میکند و هر پدیده را چون بحث من در باب «انحراف جنسی» به لحظه تلاقی چندین روایت و سیستم و ایجاد یک حالت «هایپرتکستی» و شبکهوار همیشه ناتمام مبدل میسازد.
۳- کثرت در وحدت به عنوان ملت مدرن و رنگارنگ ایرانی مفاهیم فرد، ملت و دولت در پیوند تنگاتنگ با یکدیگر هستند. دستیابی به کثرت در وحدت فردی در پیوند تنگاتنگ با دستیابی به کثرت در وحدت ملی و وحدت در تنوع و چندزبانی ملی است.
این دگردیسی به ویژه برای کشوری چون کشور ما بسیار مهم است. زیرا این تنوع و تلفیق فرهنگها و قومها، هم بزرگترین قدرتش و هم اکنون ایجادگر بحران مهم اقوام ایرانی و بحران هویت مشترک ایرانی است. روشنفکر ایرانی میتواند با تن دادن به «کثرت در وحدت» مدرن و بر بستر هویت ملی مدرن خویش، همزمان به هویت فردی و قومی و یا به هویتهای نوی زبانی و ملی مهاجرین تن دهد و همزمان ساختارهای متناسب با این کثرت در وحدت چون سیستم دموکراسی و شکلی از فدرالیسم و چندزبانی را بیافریند.
او با این تحول قادر است هم به مقابله مدرن و چالش مدرن با بازگشت به خویشتن قومی برخی احزاب قومی و به نقد مدرن پرستش هویت خیالی قومی خویش و جنگ با دشمن خیالی قوم فارس بپردازد؛ هم خطاهای تراژیک جنبش چپ را نشان دهد. او میتواند این گونه هم بحثهای «از زمان عقب مانده» روشنفکرانی چون داریوش همایون و دیگران در این زمینه را نشان دهد و هم ضرورت دستیابی به یک «هویت مدرن ملی و رنگارنگ ایرانی» و پیوند مشترک ملی بر بستر اندیشه «دفاع از تمامیت ارضی، دموکراسی، فدرالیسم» را مطرح سازد. (برای توضیحات بیشتر به مقالهام در این باب مراجعه کنید.)
این روشنفکران این گونه به تحول و پوستاندازی نهایی پدیده ملت، دولت و جامعه مدنی ایرانی و شروع یک تحول نو و کثرت در وحدت خلاق نو کمک میرسانند.
۴- گسترش فرهنگ و چالش مدرن ما نیروهای مدرن، نه سرنگونیطلب و نه اصلاحطلبیم؛ بلکه خواهان تحول ساختاری و مسالمتآمیز جامعه و قانون اساسی کشورمان از طریق جدل و چالش مدرن میان گروهها و نگاههای مختلف سیاسی و اجتماعی هستیم. بحران زبان و روشنفکر ایرانی بدون گذار از حالت خیر/شری، دیو/قهرمانی گذشته و بدون دستیابی به این چالش مدرن و ساختاری غیرممکن است.
اصولاً در ایران امروز ما با نیروی سنتی روبهرو نیستیم. از رییسجمهور ایران تا مجلس ما، از روشنفکر در تبعید و یا اصلاحطلب و احزاب قومی افراطی و عقلانی، همه و همه نیروهای مدرن با درجات مختلف از ضعفها و خطاهای سنتی هستند. از این رو نیز موضوع ایجاد این رواداری مدرن و چالش و رقابت مدرن در چهارچوب قانون و برای دستیابی بهتر به شکوه و مدرنیت فرهنگی و کشوری است.
این گفتمان نو در حال رشد است و گفتمان خیر/شری سابق و یا اصلاحطلب سابق که اهمیت حقوق بشر و تحولات در قانون اساسی را درک نمیکرد، محکوم به شکست است. اما شکست نهایی این نگاهها و استقرار چالش و گفتمان مدرن وظیفه یکایک نیروهای روشنفکر است.
همین حملات به سایت زمانه از طرف برخی از نگاههای افراطی در واقع تلاشی برای بازگرداندن این تفکر خیر/شری و مشروع خواندن خویش و نامشروع خواندن دیگری است. تفکری که محکوم به شکست است. همانطور که ناتوانی رهبری کنونی سایت زمانه از تن دادن بهتر به نگاه و چالش مدرن ما نیروهای بیانگر تلفیقهای مختلف و حامل این روشنفکری مدرن و تلفیقی، در نهایت خطای خویش را هرچه بیشتر نشان خواهد داد. زیرا این گفتمان و چالش نو، گفتمان مدرن و صحنه ما روشنفکران دوملیتی و چندمتنی درون و برون ایران و بستر تلفیقهای ماست.
سخن نهایی: باری دستیابی به این حالت نو از روشنفکری و به انواع و اشکال تلفیق مدرن، دستیابی به حالت چندلحنی مدرن زبان فارسی و به حالت چندسیستمی روشنفکر ایرانی، دستیابی به این کثرت در وحدت، کلید عبور از بحران زبان و روشنفکری ایرانی است. طبیعی است که چنین تحولی بدون جدل قدرت و بازی قدرت اندیشهها و علائق و بدون چیرگی بر نگاه کهن، بر کیش شخصیتپرستی کهن و حتی بر رسم «خواندن» و خواننده کهن غیرممکن است.
از این رو ما نیروهای مدرن و حامل تلفیق بایستی به این جدل با دیگر همکاران و روشنفکران مدرن ایرانی تن دهیم و هم خویش و هم رقیب و هم خواننده خویش را بیافرینیم. هم از راه خویش مغرور باشیم و هم خواهان دیالوگ و قادر به تحول در نگاه خویش از طریق دیالوگ و چالش با رقیب و نسلهای مختلف باشیم. زیرا بلوغ نهایی این نسل نو در این است که او همیشه ناتمام است و به قول معروف همیشه «یک چیزی» در زندگیاش، در نگاه و تئوریاش میلنگد و او مرتب قادر به تحول و ایجاد روایات نو از خویش و جهان است.
باری دوران، دوران آتش خندان و تلفیقی ما و تغییر صحنه توسط ما است . بحرانهای کنونی جامعه ما از بحران جنسی و عشقی گرفته تا بحران هویتی و قومی بدون جوابها و تلفیقهای ما غیر قابل حل هستند. پس سوار بر این بحرانها و با طرح نگاههای خویش، به تحول زبان و روشنفکر ایرانی و به ایجاد کثرت در وحدت چندجانبه فردی، ملی و فرهنگی خویش کمک رسانیم. به باور من راه این است.
۱و۳- مقاله مهم «سخنی با شما» در باب زبان فارسی از دکتر موللی.
۲- ارامش دوستدار: روشنفکری پیرامونی و مسأله زبان. ص ۲۴ - ۲۰
|
نظرهای خوانندگان
نوشته خواندنی و پرمغزی بود. دست مریزاد به اقای برادری و اندیشه چند وجهی اش.
-- حقجو ، Nov 12, 2007 در ساعت 02:31 PMمن که حوصله و کشش خواندن تمام نوشته را ندارم. اما حوصله دارم، تجسم عینی تصویری که آرامش دوستدار از ارائه کرده را در شما ببینم . می بینید نوشتن تان چه ارزشی دارد!؟ نصفه خوانی اش هم اینقدر مفید است.
-- بدون نام ، Nov 12, 2007 در ساعت 02:31 PMمتنفرانه یعنی چی؟ استاد!
-- علی ، Nov 12, 2007 در ساعت 02:31 PMاين داريوش برادري هم كشته ما را با اين "ما نیروهای مدرن ". بابا مدرن!
داريوش جان ارتباط با زبان تو كمي سخت است و مدرن! البته در اين مقاله توانستم تا پايان روند گفته هايت را دنبال كنم اما در مواردي وسط متن درمانده ام(ارتباط معنايي برقرار نشد.). ممكن است ايراد از بي اطلاعي من از روانشناسي باشد. اما به هر روي كمي روان تر و ساده تر بنويس. اين بدين معني است كه از عبارات و اصطلاحات خاص كه در داخل متن تعريف نشده بپرهيزي و نيز قدري مصداق كلام را بالا ببري. هر چند مي دانم وقتي قرار است به فرامتن بپردازي خود به خود پيچيده مي شود.
اما در كل بحث جالبي بود. اميدوارم اينچنين گفتارهايي به گفتمان تبديل شود و چيزي شبيه بحث "ارتداد" شكل بگيرد كه اشخاص ديگري نيز پاسخ بدهند و يك تعاملي برقرار شود. زيرا به واقع ابزار انديشه كلام و زبان است. و اگر اين ابزار ايراد داشته باشد ناچار انديشه ناقص و معيوب مي شود.
-- ماني ، Nov 13, 2007 در ساعت 02:31 PMسپاس
جناب آقای برادری لطفاً مشخص کنید که رابطهُ زبان Sprache و تجربه های انسانی در یک اجتماع menschliche Erfahrung in einer Gesellschaft چیست به عنوان مثال شما چگونه نیاز بوجود آمدن اصطلاح فرد Individuum را در تاریخ زبانهای اروپایی توضیح می دهید؟ چرا برخی از زبان های اروپایی دقیق تر و کامل تر از بعنوان مثال زبان فارسی است؟ آیا فقط به این دلیل است که افرادی خاصی سعی در واژه سازی کرده اند یا اینکه فرایندهای اجتماعی خاصی باعث نیاز به واژه ها و مفاهیم جدیدی شده است؟ ممنون می شوم اگر شما به صورت دقیق تری تعریف خود را از زبان ُ Sprache ارائه دهید؟kann man sagen, dass die Sprache die Welt ist, wie sie erfahren wird? oder die Sprache ist die laut gewordenen menschliechen Beziehungen?n
-- بدون نام ، Nov 13, 2007 در ساعت 02:31 PMنشد یه بار اسم اقای برادری ِ کارشناس ارشد ِ روانشانس -درمانگر و غیره را ببینیم و از حرفاش سر بیاریم! این البته نشان از "پرمغزی" نوشته های ایشون است یا بی مغزی این همه خواننده که والا به پیر و پیغمبر هم فارسی می دونن و هم تحصیلات دانشگاهی خارج از کشور هم دارند!! ما می گذاریم به حساب خودمان! ولی جالب این که ایشون تو همه چیز، از سکس و دین شناسی و زبان شناسی و مردم شناسی و همه چیز شناسی، با همین عنوان شریف ِ کارشناس ارشد، صاحب نظرند! نطراتی که معلوم نیست چیست! مهم البته نظرات "کارشناسانه ی ارشد" این "استاد" است و نه محتوا ی آن ها. قربونش برم درباره ی زبان و بحران زبان هم که نوشته، به زبانی نوشته که کسی نتونه (زبونم لال) سئوالی بکنه! ایرادی بگیره! نقدی کنه! خدانکنه!
-- ساراشورابی- دانشجوی دوره دکترای زبانشناسی-امریکا ، Nov 13, 2007 در ساعت 02:31 PMنه هر بیان دشواری دلیل بی مایه گی نویسنده است و نه هر پیچیده گویی ِ سفسطه امیز و پر مغلطه نشان از اهمیت محتوا دارد. و البته
نه هر کلکی نظر دارد
نه هر بحری گوهر دارد
داریوش برادری عزیز
-- بدون نام ، Nov 13, 2007 در ساعت 02:31 PMزیبا کرباسی به زبان ترکی آذربایجانی شعر سروده و نه زبان آذری، که چند سده ای است، به یمن جایگیر شدن مهاجران ترک زبان، از پهنه ی آذربایجان رخت بربسته است. زبان آذری زبانی بوده خویشاوند زبان تالشی و درنهایت شاخه ای از درخت بزرگ زبان های ایرانی. م. خردیار
خواننده گرامي نگاه من به زبان متاثر از آراي کساني چون هايدگر، لکان، تئوري سيستمها و ديسکورس فوکو و نگاه ساختارگرايانه و پساساختارگرايانه است. در اين معنا براي من انسان در زبان مي زيد و زيستن در جهان به معناي زيستن در زبان است و به قول تئوري سيستمها رابطه ميان زبان و تجربه يک رابطه سوژه/ايژه اي نيست بلکه در هر تجربه نويي زبان و انسان داراي توانايي نويي و پيچيدگي نويي ميشود و همزمان اين پيچيدگي چون بر بستر زبان صورت مي گيرد تحت تاثير تاريخ و ساختار زبان است. بنابراين موضوع يک تحول چندجانبه است و نه تنها کار متخصصان. من اينجا در عرصه کار خودم تنها به برخي فاکتورهاي رواني فردي و جمعي در عبور از بحران زبان فارسي و تحول بهتر به زبان مدرن اشاره مي کنم و مطمئنا فاکتورهاي فراوان ديگري نيز وجود دارد. تئوري ديدن زبان به عنوان بيان يافتن روابط بشري که فکر مي کنم از نوربرت الياس باشد، نيز تئوري جالبي است. بهرحال نکته مشترک در ديدن زبان به عنوان يک پروسه است.
-- داريوش برادري ، Nov 13, 2007 در ساعت 02:31 PMداريوش برادري
من هم سوال بالا را سوال به جایی می دانم. بعضی وقتها حس می کنم آقای برادری مطالب وکی یپدیا را به فارسی ترجمه می کند. نوشتن در بارهُ مطالب جدی و عمیقی مثل مباحث زبانشناسی، نیاز به مطالعهُ بسیار دقیق و همه جانبه در این حوزه دارد. بدون توضیح قانع کننده از علل تحولات زبانی، نمی توان دربارهُ معضل زبان فارسی نسخه پیچید. متاسفانه آقای برادری سعی می کند از منظر تنگ روانشناسی فرد گرایش همهُ مشکلات دیرینهُ تاریخ بشر را ریشه یابی کند. من بحث های ایشان را بحثهای جالبی می دانم ولی تنها در حوزهُ خودش. هر مقاله ای که نوشته می شود کامنت آقای برادری مبنی بر اینکه او آن مطلب را بهتر نوشته و می داند و ارجاع به مقاله خود به چشم می خورد. گو اینکه آقای برادری خود به نوعی بیماری نارسیستی از نوع شهرت طلبی اش دچار است که وی آنرا در مقالات متعددش نقد می کند!
-- بدون نام ، Nov 13, 2007 در ساعت 02:31 PMنکتهُ دیگر اینکه زبان آقای برادری زبانی هنجاری و نورماتیو است. نصیحت کردن و پند دادن پدر گونه فاصله دارد با کارهای علمی. اصطلاحات غیر دقیق، مطلق و ایستایی مانند سنت، مدرن و پست مدرن در متن ایشان موج می زند. کسی که در مورد زبان Sprache مقاله می نویسد خودش باید حد اقل این مسائل ریز زبانی را رعایت کند و به تک تک اصطلاحات و جمله هایش ساعت ها فکر کند. کار کمتر نوشتن و به کیفیت نوشته افزودن بهتر و تاثیر گزارتر است از مقالات متعدد و غیر دقیق جدلی.
1-آقای برادری لطفاً می شود این جمله خود را تو ضیح دهید:
به قول تئوري سيستمها رابطه ميان زبان و تجربه يک رابطه سوژه/ايژه اي نيست بلکه در هر تجربه نويي زبان و انسان داراي توانايي نويي و پيچيدگي نويي ميشود و همزمان اين پيچيدگي چون بر بستر زبان صورت مي گيرد تحت تاثير تاريخ و ساختار زبان است.
2- به قول کدام تئوریسین تئوری سیستمها؟ پاسونز؟ لومن؟ ناصحی؟ تئوری سیستمها که یک فرد یا یک نهاد نیست که شما از او نقل قول می کنید.
-- بدون نام ، Nov 13, 2007 در ساعت 02:31 PM3-چرا به نقل قولهایتان به صورت علمی اشاره نمی کنید: نام نویسنده، نام کتاب، صفحه و...
تا آنجایی که من سراغ دارم شما دارای تحصیلات آکادمیک هستید؟
لطفاً مقالهُ آقای کاظم زاده دربارهُ زبان حوزهُ عمومی و خصوصی را بخوانید و دقت ایشان را در نوشتن و هم زبانی که ایشان در توضیح این مشکل زبانی به کار برده اند را با زبان کار خود مقایسه کنید و به این فکر کنید که مشکل کجاست؟
-- بدون نام ، Nov 14, 2007 در ساعت 02:31 PMگرداننده ی گرامی سایت زمانه
-- بدون نام ، Nov 15, 2007 در ساعت 02:31 PMسه روز پیش من چند جمله ای درباره ی خطای داریوش برادری در آذری نامیدن زبان زیبا کرباسی فرستادم ولی متاسفانه آن کامنت را نمایش ندادید، علت چیست؟ از چه واهمه دارید؟ نکته ای که من بدان اشاره کردم بارها درسایت های دیگر درباره اش بحث شده، از جمله نوشته های مزدک بامدادان در سایت ایران امروز. زحمتش را بکشید برای من توضیح دهید چرا این کامنت را نگذاشتید تا درآینده در کامنت گذاری پسند و سلیقه ی شما را رعایت کنم. آخر آزادی بیان درمیان ما ایرانی ها هنوز افسانه است. با احترام م. خردیار