رادیو زمانه > خارج از سیاست > روشنفکران > شریعتی و دموکراسی | ||
شریعتی و دموکراسیابراهیم اسکافیمهمترین انتقادی که روشنفکران به شریعتی میکنند، مخالفت آرای وی با دموکراسی و حقوق بشر است. اما جالب این است که در میان پیروانِ پرشورِ وی مدافعانِ دموکراسی و حقوق بشر نیز فراوان یافت میشوند. از دو حال خارج نیست، یا منتقدانِ وی در اشتباهند، یا پیروانش. شریعتی هیچگاه خود را مدافعِ دموکراسی معرفی نکرده است، در هیچیک از اظهارنظرهای او دفاعیهای برای دموکراسی دیده نمیشود. او در نوشتههایش به دو گونه از دموکراسی نام میبرد. نخست دموکراسی را آرمان انسانی میداند (البته در هیچجا محقق نشده و به فساد و تباهی رسیده است. در واقع بحثی انتزاعی است که هیچگونه وجود خارجی پیدا نکرده و نخواهد کرد و به تازگی این آرمان از خود دموکراسی به دموکراسی متعهد تغییر ماهیت یافته است.) دوم، مقصود از دموکراسی همان دموکراسی موجود در کشورهای غربی است که به شدت مورد انتقاد وی است.(1) گاهی از این هم فراتر رفته و افتخار میکند که برای «محکومیت دموکراسی» سالها مبارزه کرده است.(2) او بارها پایان اعتقاد به دموکراسی در میان آزادیخواهان جهان را اعلام کرده و در مواردی نیز نتایج کنفرانس باندونگ را گواهی بر ادعاهای خود میگیرد و مدعی است که پس از آن رسماً اعلام شده دموکراسی دیگر شکست خورده است و اکنون چیزی به نام «دموکراسی متعهدشده» جایگزین آن شده است.(3) در آخرین نامهای که به پدرش مینویسد، نیز اظهار میدارد که دموکراسی، علم و تمام ایسمها به بنبست رسیدهاند و ایمان و معنویت به زودی جایگزین آنان خواهد شد.(4) بخشی از انتقادات او به مسألهی انتخابات مربوط میشود. البته او تردیدی در صحت برگزاری انتخابات وارد نمیکند، بلکه نگران این است که آرای مردم با تبلیغات تغییر یابند.(5) گویی از نظر او رأیی باارزش است که هیچکس نتواند بر رأیدهنده تأثیری بگذارد و این کار البته جز در خلأ امکانپذیر نیست. او از این فراتر رفته به گونهای با جذب آرای مردم برخورد میکند که گویی آنان که به تبلیغ رومیآورند، جنایتی را مرتکب میشوند.(6) تمام تلاش او برای یافتن حکومت مطلوب حذف فرایند انتخابات است، زیرا از نظر او با برانگیختن احساسات میتوان آرای افراد را جلب کرد و چه چیزی بدتر از این که احساسات تعیینکننده باشد و نه تعقل.(7) اما واقعیت این است که دموکراسی بدون انتخابات معنایی ندارد و قاعدتاً نامزدها هر چقدر هم که فروتن باشند، باید تلاش کنند که خودشان را به خواص و عوام معرفی کرده و کمابیش هرینههایی را هم صرف کنند. البته ممکن است عدهای با برخورداری از ثروت بیشتر بتوانند موقعیت بهتری پیدا کنند، اما تنها با گسترش مشارکت مردم در سیاست میتوان به انتخاب آگاهانهتر کمک کرد. جز این که با آزادی بیان به همه فرصت مشارکت و رقابت داده شود، چارهی دیگری برای این مشکل قابل تصور نیست. دلیل این که شریعتی آزادی بیان را راهی مناسب برای جلوگیری از عوامگرایی نمیداند، تا حدی که از خیر دموکراسی میگذرد، احتمالاً این است که آزادی بیان را عامل رواج فساد و تباهی میداند.(8) در هر صورت کنار گذاشتن دموکراسی و توسل به «دموکراسی متعهدشده» که در واقع همان دیکتاتوری است نقض غرض است. زیرا دموکراسی اصولاً برای پرهیز از دیکتاتوری به میدان آمده است. شریعتی در این زمینه بحث دموکراسی رأسها و دموکراسی رأیها را مطرح میکند.(9) دموکراسی رأسها از نظر وی مربوط به جوامعی است که آرای افراد وابسته به دیگران است و مثلاً رییس قبیله رأی خود را بر تمام قبیله تحمیل میکند. اما دموکراسی رأیها مربوط به جوامعی است که افراد جامعه به «اندویدوآلیسم کامل» رسیدهاند. او البته از قول جامعهشناسانی که نامی از آنها نمیبرد، ادعا میکند که برای تشکیل چنین جامعهای چندین قرن باید صبر کنیم! در حقیقت تا اطلاع ثانوی دموکراسی اگر باشد همان دموکراسی رأسهاست.(10) از نظر شریعتی اصولاً همین که آرای مردم ملاک برای تعیین حاکم قرار میگیرد، خود جای سوآل دارد.(11) از دیدگاه او حکومت ایدهآل حکومتی است که در آن شایستهترین شخص به حکومت برسد(12) و یکی از اتهامات عجیب شریعتی بر دموکراسی غربی این است که در صدر اسلام مانع از دخالت پیغمبر در تعیین جانشینِ شایسته شده است.(13) اما در تعریف مدرن از دموکراسی چندان حساسیتی به ویژگی شخص حاکم وجود ندارد، بلکه شیوهی حکومت اهمیت دارد، تعیین شایستگی را تا حد زیادی به انتخاب مردم واگذار میکنند. زیرا نه ملاکهای دقیق شایسته بودن مشخص است و نه این که معلوم است چه کسانی و چگونه باید شخص شایسته را انتخاب کنند. هرگونه تعریف انتزاعی از شایستگی حاکمان خطر افتادن در دام دیکتاتوری را در پی دارد. در واقع صرفنظر از این که تا چه حد حاکم شایستگی دارد، ملاک دموکراتیک بودن حکومت این است که مردم بتوانند در صورت تمایل، حاکمان و سیاستهای حکومت را تغییر دهند و در هرحال حقوق اولیهی آنان از قبیل حق حیات و حق فعالیت سیاسی و اجتماعی نقض نگردد. انتقاد دیگر او بر دموکراسی بر این مبناست که او هدفی ویژه و ایدئولوژیک برای حکومت قائل است، بدیهی است که ممکن است چنین هدفی مورد وفاق تمام مردم نباشد و آن وقت دموکراسی سد راه پیشرفت قرار گیرد. آنچه از نظر او مهم است «پیشرفت» جامعه است.(14) حکومت از نظر وی وظیفهی «دفاع اخلاقی و معنوی اجتماع خویش» را بر عهده دارد و این وظیفه را از طریق انتخابات نمیتوان به جامعه منتقل کرد.(15) همانطور که ملاک شایسته بودن مشخص نبود، در اینجا هم تعریف دقیقی از پیشرفت وجود ندارد. در حقیقت بسیاری از حکومتهایی که به دیکتاتوری خونباری منتهی شدهاند (از جمله فاشیسم ایتالیا و نازیسم آلمان که شریعتی آنها را مثال نقض دموکراسی میداند) هدفی جز پیشرفت جامعه نداشتهاند. وظیفهای که او با کنار گذاشتن دموکراسی، بر دوش حکومت میگذارد، زیربنای تمام حکومتهای تمامیتگراست. دموکراسی شرط کافی برای پیشرفت جامعه نیست، اما شرط لازم است. بدیهی است که باید از حکومت انتظار داشت که در سودای پیشرفت جامعه باشد، اما نوع حکومت نمیتواند لزوماً تضمینی برای پیشرفت جامعه باشد، این افراد جامعه و تلاش فردی و جمعی آنهاست که میتواند باعث پیشرفت شود. در دموکراسی تلاش بر این است که موانع تا حد امکان از سر راه پیشرفت و بروز استعدادها برداشته شود و مهمترین مانع پیشرفتِ جوامع خودکامگی است. در واقع، دموکراسی در حکم لوازم ورزشی در یک مسابقه است؛ نبودنش مشکلساز است، اما بودنش لزوماً به معنای پیروزی نیست. بنابراین از این جهت که دموکراسی لزوماً به پیشرفت منجر نمیشود، حق با شریعتی است و اصلاً قرار نیست چنین باشد؛ اما در این که دموکراسی مانع پیشرفت است به نظر میرسد که به بیراهه میرود، به ویژه وقتی دیکتاتوری را جایگزین آن میکند. اما چگونه جوامع باید به تکامل و خودآگاهی برسند. او معتقد است که رهبران ملی پس از جنگ جهانی دوم از خیر دموکراسی گذشتهاند و بنابراین دیگر هیچ وقت به آن نمیرسند. اما میان این تکامل و خودآگاهی از یک طرف و دموکراسی از طرف دیگر روابط متقابل وجود دارد. در حقیقت برای رشد آگاهیها نیاز به فضای باز و دموکراسی است و برای به ثمر نشستن دموکراسی نیز نیاز به نهادها و سازمانهایی است که بر پایهی گسترش آگاهیها و فعالیتهای مدنی به وجود میآید. بنابراین نمیتوان به بهانهی عدم تکامل جامعه (که معلوم نیست چه کسی و در چه زمانی باید تشخیص دهد جامعه به آگاهی لازم رسیده است) مانع از رسیدن به دموکراسی شد. یکی از بهانههای محمدرضا پهلوی نیز برای فقدان آزادیهای مدنی و دموکراسی در دوران خودش، همین عدم آگاهی و رشد جامعه بود. بدینترتیب شریعتی به زعم خودش فاتحهی دموکراسی را خوانده است، زیرا بارها به این موضوع اشاره میکند که پس از جنگ جهانی دوم رهبرانِ انقلابیِ جهان، دیگر اعتقاد خودشان را به دموکراسی از دست دادهاند. انتقادات او به دموکراسی البته به برگزاری انتخابات بازمیگشت و این که اصولاً نظر عوام ارزشی ندارد. اساساً نگاه او به حکومت نگاهی افلاطونی است که دغدغهی شایستگی حاکم را دارد و نه شیوهی حکومت. اگر او دموکراسی را از دیدگاه ممانعت از دیکتاتوری میدید، شاید بدین راحتی و با پرسشهایی ابتدایی فاتحهی دموکراسی را نمیخواند. مسأله این است که شریعتی بیش از آن که دغدغهی دموکراسی داشته باشد، در اندیشهی «انقلاب» بود و اندیشهی انقلابیِ او جایی برای دموکراسی باقی نمیگذاشت.(17) ------------------------------------------- ۲. مآثار 34، ص 14 ۳. برای نمونه مآثار 12 ص 232. ۴. «انسان ... در كوچههاي علم، دموكراسي، آزادي فردي، ... به بنبست رسيد و ... سرش به سختي به ديوار مقابل خورد يا از برهوت پريشاني و پوچي و ضلالت مطلق سردرآورد... و طبيعي است كه انديشههاي بيدار ... به خدا بازگردند.»، مآثار 1، با مخاطبهای آشنا، نامه به پدر. ۵. «در دموکراسی و لیبرالیسم نظام اجتماعی غربی آزاد است که هر چه بخواهد و میپسندد انتخاب کند ولی عملاً عوامل فرهنگی و هنری و تبلیغاتی و سیاسی جوی را پدید میآورد که وی همان چیز را پسند میکند که برایش تعیین کردهاند، همان چیز یا کسی را انتخاب میکند که باید انتخاب شود... من رأیم را آزادانه ابراز میکنم و با کمال دقت و صداقت به حساب میآید اما خود این رأی را در من نصب کردهاند، دیکتاتوری آشکار بعد از رأی قرار دارد و دیکتاتوری مخفی پیش از آن.» مآثار 12، ص 47. ۶. «امروز سرها دارند از بند آزاد میشوند، اما مردم جهان را از درون به بند میکشند، آزاد است که رأی خود را به سود هر که بخواهد در «صندوق» بریزد، اما خناس جن و انس پیش از آن رأی خود را در «سینهی» او ریختهاند... استبداد سیاسی، تبعیض اجتماعی، بهرهکشی وحشیانهی قدیم در غرب رانده شده است، اما همگی خشنتر از همیشه به صورت نظام سرمایهداری، بازگشته است و در نقاب لیبرالیسم و دموکراسی خود را مخفی کرده است.» مآثار 6، ص 223. ۷. «دموکراسی بر آرایی تکیه دارد که بیشتر زاییدهی احساس است نه تعقل. بنابراین چون در دموکراسی بیشتر سروکار با توده مردم داریم کار را بر اساس منطق و عقل نمیگذاریم، بلکه بر ضریب احساس توده میگذاریم. فاشیسم هم بر اساس دموکراسی روی کار آمد بعد دموکراسی را از بین برد و بر اساس ضریب احساس مردم پابرجا ماند و شعارها و سخنرانیهای آتشین هیتلر از فلسفهی علمی تاریخ و جامعهشناسی در آلمان مؤثر واقع شد.» مآثار 12، ص 231. ۸. «جامعهای که هر فکری و سبکی و کاری در آن مطلقاً آزاد است همواره به رواج فساد و تباهی تهدید میشود.» مآثار 30، ص 598. ۹. دانستن این موضوع خالی از لطف نیست که این نگرش شریعتی مورد پسند مسعود دهنمکی از مدافعان انصار حزبالله واقع شده است. وی سردبیر هفتهنامه شلمچه ارگان غیررسمی انصار حزبالله بود، در وقایع 18 تیر 78 حضور چشمگیری داشت و اخیراً به فیلمسازی روی آورده است. روزنامهی هممیهن، 29/3/86، ص 24. ۱۰. «در جوامع مدرن 600.000 رأی است ولی در واقع 6 رأی بیشتر وجود ندارد و به چشم میبینیم که بر اثر قدرت «من»ها با تبلیغات میتوانیم 100.000 رأی جمع کنیم و بعد رأی خود را در مغز رأسها بگذاریم ... جامعهشناسان معتقدند که چند قرن باید بگذرد تا اندیویدوآلیسم کاملاً در یک جامعه صددرصد متمول و مدرن تحقق پیدا کند، به طوری که حتا زن و شوهر دو رأی باشند. در چنین جامعهای است که دموکراسی واقعی تحقق پیدا میکند، دموکراسی رأیها و نه دموکراسی رأسها» مآثار 12، ص 227. ۱۱. «مسألهای که خیلی مهم است و حتا از زمان افلاطون بوده، اعتراض به دموکراسی مطلق است، زیرا که حکومت دموکراسی یک حکومت عوامفریبانه است. چرا؟ چون ملاک صحت و سقمش ارزش آرای مردم است.» همان، ص 230. ۱۲. «در دموکراسی شمارهی رأیهای افراد مقدس است، نه جنس و نوع، و فقط نفس رأی تقدس دارد، یعنی اگر فردی 10.000 رأی و دیگری 9.999 رأی آورد، دومی فقط به خاطر یک رأی کمتر اگرچه شایستگی بیشتری نیز داشته باشد مجبور است از حکومت کنار برود، زیرا نفس رأی اهمیت دارد و هیچ ملاک دیگری وجود ندارد ولی معلوم نیست که فرد اولی به خاطر یک رأی اضافی شایستگی بیشتری داشته باشد.» همان، ص 220. ۱۳. «آیا رهبری آیندهی این امت را محمد بهتر تشخیص میتواند داد یا تودهی قبایل ...؟ دموکراسی غربی ... تا چه حد قادر بوده است که مردم را از دخالت شخص پیغمبر در تعیین سرنوشت سیاسی آنان بینیاز کند.» معلوم نیست چطور «امت عرب» 1.400 سال پیش غربزده شدهاند. مآثار 30، ص 30-429. ۱۴. «پیشرفت یعنی چه؟ یعنی تعیین یک هدف فرضی و کوشش برای راندن فرد یا جامعه به طرف آن هدف ... مثلاً میخواهیم مردم یک قبیلهی چادرنشین را که به صورت ایلی زندگی میکنند شهرنشین کنیم تا به تدریج آنها را با تمدن آشنا سازیم. باید اول آنها را اسکان دهیم و این موضوع یک کار مثبت و لازم است. اما با میل و خواستهی چادرنشینان مغایرت دارد و ما جلو آزادی آنها را به خاطر پیشرفتشان با اسکان دادنشان گرفتهایم. اما کس دیگری میآید و میخواهد حکومت را به دست بگیرد و میگوید من شرایط مساعدی را برایتان فراهم میکنم تا زندگی خود و عقاید و مقدساتتان را آزادانه حفظ کنید... از لحاظ منطقی حق با کیست؟... دموکراسی و لیبرالیسم هدفش احترام به افراد است آنچنان که هستند. ولی پیشرفت عبارت است از احترام به انسان آنچنان که باید باشد و باید بشود... بنابراین پیشرفت ممکن است با دموکراسی هم مغایر باشد ... فردی که به آزادی افراد لطمه نمیزند رأی بیشتری میآورد، در حالی که فردی که مقصودش ترقی و پیشرفت جامعه است رأی کمتری. پس میبینیم که فقط رأی بیشتر ملاک ارزش و پیشرفت نمیتواند باشد.» مآثار 12، ص 22-220 و «در قرن 18 هیچ مکتبی جرأت نداشت که از کلمهی دموکراسی و لیبرالیسم تخطی کند... اما در قرن 19 و به خصوص قرن 20 و بعد از جنگ بینالملل دوم به دموکراسی انتقاد شده و پیشرفت جانشین دموکراسی گشته است.» همان، ص 228. مسأله این است که از آن طرف ایلنشینان هم ممکن است بر این نظر باشند که شهرنشینان برای پیشرفت لازم است فضای آلوده شهر را ترک کنند و به زندگی باصفای عشایری روبیاورند. اگر نظر مردم ملاک نباشد، تشخیص این که چه اقدامی پیشرفت است و چه اقدامی پسرفت، چندان کار سادهای نیست. ۱۵. «آزادی مطلق فردی حکومت را از «مسؤولیت رهبری و دفاع اخلاقی و معنوی اجتماع خویش» مبری میکند و وظیفهی آن را به «ارادهی» جامعه منحصر میسازد» مآثار 30، ص 599. ۱۶. «یکی از راهحلهایی که به صورت کالایی صادراتی از اروپا وارد جهان سوم شد دموکراسی و لیبرالیسم بود که در هیچ کشوری ثمرهی درخشانی به بار نیاورد. زیرا این دو کالای صادراتی نمیتواند باشد، بلکه عبارت از کالایی است خاص جوامعی که به درجهای معین از تکامل و خودآگاهی رسیده باشند. تا بالاخره بعد از جنگ بینالملل دوم دموکراسی اروپایی از طرف بعضی از رهبران ملی این کشورها مورد شک واقع شد و امروز چندان اعتقادی بدان نیست.» مآثار 12، ص 80. ۱۷. «دموکراسی در یک جامعهی جوان و انقلابی بازی فریبندهای است که در آن همیشه برنده دشمنِ دموکراسی است و آن چه در این بازی باخته میشود انقلاب است. ظهور فاشیسم در قلب دموکراسیهای اروپایی و امریکایی موجب آن شده است که روشنفکران و انساندوستان کشورهای دستاندرکار نجات و حتی بسیاری از متفکران غربی «دموکراسی متعهد یا رهبری شده» را بر آن ترجیح دهند یا به شکلی ایمان خویش را نسبت به این شکل حکومت از دست بدهند و دیکتاتوری یک طبقه یا حزب برای تأمین آزادی و حقوق مردم و جامعه از آن مؤثرتر بدانند.» مآثار 30، ص 626. ------------------------------------------- وداع با شریعتی |
نظرهای خوانندگان
1-متاسفانه هركس شريعتي را نقد مي كند،وي رابافضاي فعلي نقد مي كند .
-- محمد شوري ، Nov 8, 2007 در ساعت 03:37 PM2- به نظرمن باتوجه به زمان خودش متن نوشته شده دركتاب امت وامامت(راي ها وراس ها) مفهوم دمكراسي را نشان مي دهد.
3- دمكراسي نيز باتطورزمان، فرايندهايي دارد و زمان كه پيش مي رود دمكراسي هاي موجود كاملترشده وبه نقص خود پي مي برند.
4- وقتي غالب و اكثرمردم بي سواد ويابي شعور وكم فهم وناآگاه باشند اگر اين اكثريت همه دريك شورعمومي به گزينه اي راي دهند نتيجه آن ازكوزه همان برون تراود كه دراوست!
5- بنابراين براي آنكه يك دمكراسي كامل شود شعوربالا وفهم عمومي مهم است. واين وظيفه نخبه گان و انديشمندان است تااين اطلاع رساني وآگاهي رساني راانجام دهند.
6- درغيراين صورت همان حكم اكثرهم لايعقلون واكثرهم لايعلمون قرآن مي شود.
7- بنابراين هرچه دايره فهم عمومي درست و كاملتر وصحيح ترباشد آن مساله راي هاو راس ها دركتاب امت وامامت دكترشريعتي نيز متفاوت خواهد شد
والسلام
محمد شوريhttp://www.assize.blogfa.com
دکتر شریعتی به قدری عقاید و نظرات متفاوت و جوراجور دارد که هر چیز را به راحتی می توان به او نسبت داد. یک زمان ایدئولوگ انقالب بود و امروز نظریه پرداز دموکراسی.
-- علی محمد طباطبایی ، Nov 9, 2007 در ساعت 03:37 PMنمی دانم رادیو زمانه تا کی می خواهد هر مزخرفی را از هر دانشجو و بچه محصل و روزنامه نگار تازه قلم به دست گرفته ای با عنوان نقد و تحلیل منتشر کند. واقعا که جنگ سرد شروعشده است، آن هم به نام دموکراسی و .... خب شما هم همان طور که جمهوری اسلامی فاتحه ایمان و انقلاب را خواند فاتحه دموکراسی و اندیشه و دیگر چیزها را بخوانید تا عوضش ....
-- بدون نام ، Nov 10, 2007 در ساعت 03:37 PMآقای طباطبایی در مورد ایدئولوگ انقلاب با شما موافقم اما گمان نمی کنم کسی او را نظریه پرداز دموکراسی بداند.
-- ابراهیم ، Nov 10, 2007 در ساعت 03:37 PMآقای طباطبایی در مورد ایدئولوگ انقلاب با شما موافقم اما گمان نمی کنم کسی او را نظریه پرداز دموکراسی بداند.
-- ابراهیم ، Nov 10, 2007 در ساعت 03:37 PMعالی بود همه باید نقد بشن.هیچ کس وهیچ چیز مقدس نیست پس همه باید نقد بشن. یه روز هم اسکافی نقد می شود.احسنت تو شاید محصل یا دانشجو باشی ولی از ادبیاتت پیداست که تازه قلم به دست نگرفته ای و حداقل از شریعتی بهتر می نویسی
-- خودی ، Nov 13, 2007 در ساعت 03:37 PM