گذار از درک تقلیلگرا به فهمی همهجانبهتر از مفهوم دموکراسیدر نوشتهی پیشین، «روشنفکرانی که دموکراسی یکشبه میخواهند» به صورت گذرا اشاره کردم که فهم طیفی از روشنفکران غربی و به طبع آن روشنفکران دنبالهرو ایرانیشان از مفهوم دموکراسی، فهمی تکبعدی و تقلیلگراست. در این مقاله سعی میکنم تعریف همهجانبهتر و به واقعیت نزدیکتری از این مفهوم ارائه دهم. بر اساس این تعریف جدا کردن و مرزکشی نظری میان حوزههای فرهنگ، سیاست و اقتصاد از سوی این روشنفکران و نگاههای علت و معلولی و ایستایشان در حوزهی علوم انسانی مورد نقد قرار میگیرند. بر اساس این نوشته، پیشفرضهای ایدئولوژیک و طرح سؤالها و فرضیههای اشتباه دربارهی مفهوم دموکراسی در گمراهی این گونه روشنفکران و رسیدن آنها به نتایج و راهکارهای غلط در پژوهشهایشان نقش عمدهای ایفا میکند. در آثار این روشنفکران اصطلاحات و مفاهیم کلی و غیردقیق و جملههای پریشان در متن، بدون انسجام منطقی بین آنها فهم مسائل علوم انسانی را دشوارتر میکند. مفهوم دموکراسی طبق این فرضیه، از زاویهی جامعهشناسی فرآیندی یا پروسهای، مفهومی به واقعیت نزدیکتر و کاملتر قلمداد میشود. مفهوم دموکراسی بر اساس جامعهشناسی فرآیندی۱: الیاس سعی نمود با یک تحقیق بین رشتهای و با پیوند زدن علم جامعهشناسی با علم روانشناسی و بیولوژی توضیح همهجانبهتر و دقیقتری برای درک و توضیح چرایی و چگونگی فرآیندهای اجتماعی ارائه دهد. الیاس انسان را با همهی ویژگیها و نیازهای انسانیاش در مرکز تحقیق خود قرار داد. وی در کتاب دوجلدی خود به نام «دربارهی فرآیند تمدن در اروپا۳» سعی نمود که بر اساس یک تحقیق روانشناسی اجتماعی، ریشههای اجتماعی - روانی متمدن شدن۴ انسانها در اروپای غربی را توضیح دهد. الیاس در این کتاب سعی نمود (بر عکس بسیاری از تئوریهایی که از رنسانس برای توضیح تحولات جدید در اروپا آغاز میکنند) از قرون وسطی و تحولات اجتماعی - روانیای که منجر به رنسانس و دیگر تحولات در اروپای غربی شدند، شروع کند. چشماندازی که نوربرت الیاس به صورت کلی در آثار مختلف خود دربارهی فرآیند دموکراتیزه شدن جوامع اروپای غربی ارائه داد، در اواخر قرن بیستم توسط یک استاد ایرانیالاصل در دانشگاه هانوور آلمان به صورت سیستماتیکتر و دقیقتری در آمد. داوود غلام آزاد (که قبل از آشنایی با تئوری الیاس، در مورد علل و عوامل وقوع انقلاب اسلامی تحقیق میکرد) سعی نمود با استفاده از تئوری نوربرت الیاس و اصطلاحات و مفاهیم دقیقتر این تئوری، دست به تدوین مدلی تئوریک برای توضیح مفهوم دموکراسی و فرآیندهایی که منجر به دموکراتیزه شدن و دموکراسیزدایی جوامع میشوند، بزند۵. بعد نقشی۶ فرآیند دموکراتیزه شدن جوامع انسانی: این بعد به تغییر نقشهایی میپردازد که انسانها و گروههای انسانی در یک جامعه ایفا میکنند. نشان دادن تاُثیر این تغییرات در تحول توازن قوا۷ میان این انسانها و گروههای انسانی از زاویهی این بعد مورد بررسی قرار میگیرند. بدین ترتیب زنجیرههای وابستگی انسانها به یکدیگر، که در جوامع سادهتر۸، از پیچیدگی کمتری برخوردارند، در جریان فرآیند دموکراتیزه شدن نقشی۹، طولانیتر و پیچیدهتر میشوند و انسانها و گروههای انسانی بیشتری به هم وابسته میشوند و ساختار قدرت میان این گروهها دچار تحول میشود. داوود غلام آزاد از این بعد دموکراتیزه شدن جوامع به عنوان دموکراتیزه شدن پنهان۱۰ یا مخفی یاد میکند و سعی دارد برای روشنتر شدن این مفهوم، بصورت ملموس به تغییر وابستگیهای نقشی میان پنج گروه و طبقهی اجتماعی بپردازد. وی ازتغییر مناسبات قدرت میان این گروههای انسانی به عنوان «محورهای اصلی تنش» در جریان فرآیند دموکراتیزه شدن نقشی جوامع یاد میکند. این محورهای اصلی عبارتند از: تغییر وابستگیهای نقشی میان زنان و مردان، فرزندان و والدین، گروههای مختلف قومی - مذهبی، روابط میان کار و سرمایه و در نهایت حکومتکنندگان و حکومتشوندگان. بدین ترتیب در جریان دموکراتیزه شدنِ بیشترِ وابستگیهای نقشی، توازن قوا میان گروههای فوقالذکر تغییر کرده و به نحو مساویتری بین آنها تقسیم میشود. بر اساس این نگاه، هر چه در جامعهای روابط انسانها و گروههای انسانی پیچیدهتر، همهجانبهتر، چندلایهتر و غیرشخصیتر (گمنامتر) شوند، این امکان وجود دارد که در بلندمدت، روابط قدرت در این جوامع متوازنتر و موزونتر شوند. به عنوان مثال در جامعهای که دارای بافت همآمیزی۱۱ انسانی با ساختار قبیلهای یا روستایی باشد، زنجیرههای وابستگی انسانی کوتاهتر و متناسب با آن روابط قدرت میان این پنج گروه اجتماعی متصلبتر هستند؛ ولی در جامعهای که بافت همآمیزی شهری دارد، وابستگیهای نقشی انسانها به یکدیگر پیچیدهتر، چندلایهتر و غیرشخصیتر هستند۱۲. بعد رفتاری و احساسی۱۳ فرآیند دموکراتیزه شدن جوامع: این بعد اشاره به درونی شدن و درک عمیق این تغییراتِ زنجیرههای وابستگی توسط انسانها و گروههای انسانی مذکور دارد. بدین ترتیب کل ساختار غریزی و احساسی این انسانها در جهت نقشها و روابط قدرت جدیدشان تغییر میکند و انسانها بر اساس الگوهای احساسی و رفتاری جدیدی ارتباط با طبیعت ماورای انسانی، ارتباط با انسانهای دیگر و ارتباط با خود را تجربه میکنند. این بعد از فرآیند دموکراتیزه شدن در شرایط عادی به طور متوسط حداقل سه نسل طول خواهد کشید. بعد نهادی۱۴ دموکراتیزه شدن جوامع: درونی شدن تغییر وابستگیهای کارکردی میتواند در شرایط مناسب خود را در هنجارها و ارزشهای اجتماعی و نهایتاً در قوانین و نحوهی تنظیم نهادینهی روابط گروههای انسانی متبلور سازد. در واقع تغییر ساختار نهادهای حکومتی تنها یکی از جنبههای دموکراتیزه شدن نهادی است. در اینجا باید به این نکته اشاره کرد که تدوین این مدل تئوریک فقط برای فهم آسانتر فرآیندهای دموکراتیزه شدن جوامع انسانی است؛ وگرنه روند این فرآیندها در عالم واقع از پیچیدگی بیشتری برخوردارند. هدف غلام آزاد از تدوین این مدل، نقد بسیاری از تئوریهای دموکراسی است که فرآیند دموکراتیزه شدن جوامع را به یکی از بعدهای آن، یعنی بعد نهادی و حکومتی آن تقلیل میدهند. در صورتی که چنان چه فرد به فرآیند دموکراتیزه شدن جوامع اروپایی نگاه کند، پی میبرد که دموکراسی نهادی (حکومتهای پارلمانی و چند حزبی) پدیدهی نسبتاً متاخری در تاریخ جوامع اروپایی است که خود ریشه در دموکراتیزه شدن نقشی و تحولات اجتماعی - روانی صدههای پیشین این جوامع دارد. قابل ذکر است که غلام آزاد در کار خود هر گونه نگاه علت و معلولی بین این ابعاد را نفی میکند و به در هم تنیدگی این ابعاد در روند دموکراتیزه شدن جوامع اروپایی تاُکید میکند. ولی وی با اشاره به نمونههای تاریخی، از ناهمزمانی این ابعاد در برخی از کشورهای اروپایی در مرحلهای از تاریخشان تاُکید دارد. انقلاب اسلامی، محصول ناهمزمانی این سه بعد و پس ماندن بعد الگوهای احساسی- رفتاری فرآیند دموکراتیزه شدن از سایر ابعاد بود: بدین ترتیب به عقیدهی وی وقوع انقلاب اسلامی نتیجهی ناهمزمانی این سه بعد و سرعت کمتر تغییر الگوهای احساسی - رفتاری نسبت به سایر ابعاد بوده است۱۵. جریان نوسازی سریع محمدرضا شاه، به خصوص انقلاب سفید و مهاجرت گسترده روستاییان به شهرها باعث به هم خوردن سریع بافت اجتماعی در ایران گردید. انسانهایی که بر اساس الگوهای احساسی - رفتاری پیشین، روابطشان را با دنیای ماورای انسانی، با انسانهای دیگر و با خود را تنظیم میکردند، وادار به تغییر تنظیم سریع این روابط در شرایط جدیدشان شده بودند. این تجربه باعث شده بود که این انسانها به نوعی سردرگمی و مشکلات هویتی دچار شوند. بدین ترتیب بسیج این نیروها توسط گروههایی که با الگوهای احساسی - رفتاری آنها آشناتر بودند، کار مشکلی نبود. عدم درک صحیح حکومت پهلوی از این تحولات و عدم تمایل آن نظام در مشارکت و سازماندهی سیاسی این گروهها در قدرت، به نارضایتی و رادیکالتر شدن هر چه بیشتر این جریانات انجامید۱۶. درک صحیح از مفهوم دموکراسی و امکان راه برونرفت از بحران: در اینجا مفهوم دموکراسی نه به معنای ایستای آن یعنی به تجربهی بخشی از انسانها در نقطهای از جهان، بلکه به نوع جدیدی از روابط انسانها اشاره دارد که به دلایل مختلف تاریخی توسط گروهی از انسانها زودتر تجربه شده است. بر اساس این تئوری فرآیند دموکراتیزه شدن جوامع هیچ آغاز و پایان مشخصی ندارد و همواره در شرایط بحرانی حتی امکان برگشتپذیری این فرآیند، یعنی دموکراسیزدایی جوامع دموکراتیک نیز وجود دارد. ۱- Prozesssoziologie |