رادیو زمانه > خارج از سیاست > روشنفکران > مرگ در گرماگرم دلدادگی | ||
مرگ در گرماگرم دلدادگیاحمد سماییsamayee@web.de
«به زودى تو ۸۲ ساله خواهى شد. نسبت به گذشته ۶ سانتيمتر كوتاه شدهاى و وزنت هم به ۴۵ كيلو رسيده است. با اين همه، هنوز هم زيبا، جذاب و شوقبرانگيزى. به رغم آن كه ۵۸ سال از زندگى مشترك ما مىگذرد، بيش از هر زمان ديگرى دوستت دارم. همين چندى پيش بود كه دوباره عاشقت شدم... من نه مىخواهم به آتشسپردنت را شاهد باشم و نه مىخواهم كه ظرف حاوى خاكسترت را تحويل بگيرم.» اين جملات را يك سال پيش، آندره گورتس (André Gorz)، در كتابى به نام «نامهاى به د» (Brief an D.) منتشر كرد. «نامهاى به د» به بيانيهاى عاشقانه و گيرا مىماند كه گورتس آن را خطاب به همسر خويش، دورين، نوشته است. گورتس اينك از ديدن مرگ و خاكستر شدن همسر خويش معاف شده است. دورين نيز فقدان همسر خویش را شاهد نخواهد بود. اينها هر دو، روز دوشنبه، ۲۴ سپتامبر، مشتركاً دست به خودكشى زدند و با زندگى وداع كردند. از پيشگامان سرشناس چپ نو گورتس سال ۱۹۵۴ به تابعيت فرانسه درآمد و از نويسندگان ثابت نشريه «لس تمپس مدرنس» شد كه به سارتر تعلق داشت. چندی بعد او به همراه روزنامهنگار فرانسوى، ژان دانيل، بنيانگذار نشريه معروف «نوول ابزرواتور» شد. از سال ۱۹۸۳ گورتس از همه فعاليتهاى مطبوعاتى كنار كشيد و تلاشش را يكسره به نوشتن كتاب و طرح انديشههايش دربارهى گزينههاى بهينهتر براى جامعهى پساصنعتى اختصاص داد.
فراررفتن از جزمها و مطلقها وداع با درك سنتى از كار و اشتغال نگاه نقدآميز گورتس به درك سنتى چپ حاوى اين نكته محورى بود كه مفاهيمى از كار، توليد و اشتغال كه ظرف ۵۰۰ سال گذشته رايج بودهاند و در مفهومى محدودتر، كار دستمزدى، به آخر خط رسيدهاند و پيشرفت تكنيك اين استدلال و نظريه را كه بيكارى دورهاى است و بسته به رونق و ركود كم و زياد ميشود را منتفى كرده است. و از همين رو، روياى بازگشت به جامعه اشتغال كامل دهههاى گذشته را بايد به خاك سپرد. براى مقابله با اين وضعيت به نظر گورتس بايد تعريف از كار و توليد را گسترش بخشيد، تبادلات گسترده كارى در مقياس بزرگ اجتماعى و بدون به كار گرفتن مبادلات پولى را اشاعه داد و فرهنگى را توسعه بخشيد كه كار در برابر پول كم كم جاى خود را را به كار اجتماعى بدهد و انسانها براى وقت خودشان و براى تماسهاى انسانىشان و كارى كه مستقيم و غيرمستقيم براى همديگر و محيطشان انجام مىدهند اهميت و ارزش بيشترى قائل شوند. گورتس در كتابش با عنوان «نقد خرد اقتصادى» مىنويسد: «وقتى كه كار در مفهوم كلاسيك آن رو به كاهش و نادرشدن است، لازم است كه بهگونهی ديگرى ميان افراد جامعه توزيع شود و كار غيردستمزدى و غيرانتفاعى نيز، بايد ارزش اجتماعى تازهاى پيدا كند.» علاوه بر بازتوزيع متفاوت كار و لزوم جهتگيرى شهروندان به سوى مرتفعسازى پاياپاى نيازهاى يكديگر(بدون تبادل پول)، دمسازكردن بيشتر تولید و زندگی با ملزومات محيط زيست از جمله مفاهيم و مقولههایی هستند كه علوم اجتماعى معاصر در ابداع و بسط آنها بيش از هم مديون گورتس است.
ناوفادارى به آموزهها گورتس به رغم آن که در سالهای اخیر کمتر در مجامع عمومی حضور مییافت، کتابهایش کماکان در تیراژ بالا به فروش میرفتند و بارها تجدید چاپ میشدند. شاخص زندگى گورتس عشق و علاقه او به همنوعان و انديشيدن به راههاى عملى براى بهبود زندگى آنها بود. او بیش از همه در پی ارائه ایدههایی عملی بود که بتوانند در جوامع پساصنعتی هم تامینگر استقلال و آزادی فرد باشند و هم زمینه همبستگی اجتماعی در مطلوبترین شکل آن را فراهم کنند. انديشهها و ديدگاههايى كه او مطرح كرد در سه دهه گذشته در دو سوى رود راين، يعنى در فرانسه و آلمان، چه سوسيالدموكراتها و چه سبزها و نيز بخشى از گروههاى چپتر را متاثر كرده، به گونهاى كه مفاهيم ابداعى او را اينجا و آنجا در برنامههاى و سياستهاى اين گروهها مىتوان مشاهده كرد. همسر گورتس از مدتها پيش بيمار بود و از سرطان رنج مىبرد. دوشنبه گذشته كه يكى از نزديكان خانوادگى گورتس به ديدار آنها رفته بود، جلوی در خانه پيغامى يافته بود به اين مضمون: «كسى كه به ديدار ما مىآيد لطفاً پليس را خبر كند.» به نوشته سايت اينترنتى نشريهاى كه گورتس پايهگذارىاش كرد، يعنى مجله نوول ابزرواتور، پليس در خانه را كه مىگشايد، گورتس و همسرش را خوابيده در نزد هم مىيابد با تعدادی نامه كه آن دو به دوستانشان نوشته بودهاند. |
نظرهای خوانندگان
This is how a real human being faces the end! just as a lover!
-- بدون نام ، Sep 26, 2007 در ساعت 05:20 PMlazzat bordam merc khasse nabashid
-- بدون نام ، Sep 26, 2007 در ساعت 05:20 PMچه صحنه ی جالبی! چه رويداد دلکشی! ای کاش از اين اتفاقات، هر روز چند تايی روی بدهد. اين بهترين بزرگداشت زندگی در اين روزگار زندگی کُش است. زندگی مثل سالن سينماست. بی خبر از فيلمی که نشانش می دهند، تو را به اجبار وارد آنجا می کنند تا فيلم را ببينی. اگر فيلم را مورد پسند نيافتی، دو راه بيشتر در برابرت نيست: 1- بکوشی فيلم را تغيير دهی. 2- از در خروجی سالن را ترک کنی. اين زوج هم در واقع همين کار را کردند.
-- بدون نام ، Sep 27, 2007 در ساعت 05:20 PMروانشان شاد باد (اگر فی الواقع روانی وجود داشته باشد).
روزی من نيز همين کار را خواهم کرد.
حميد
متشکرم، مطلب تأمل برانگیزی بود. امیدوارم اگر می توانید بیشتر ایده های گورتس را شرح دهید. فقط یک نکته ی کوچک اینکه نام مجله ی سارتر (زمانه ی مدرن)Les temps Modernes بود که "لِه تام مدرن" خوانده می شود.
-- فرهاد ، Sep 30, 2007 در ساعت 05:20 PM