رادیو زمانه > خارج از سیاست > انديشه اجتماعی > در خیانت روشنفكران | ||
در خیانت روشنفكراناحمد پرهیزیآقای ح. م. آبكنار در مطلبی با عنوان ما روشنفكر نیستیم به برخی موضعگیریها در حاشیه تعطیلی شرق اعتراض كرده است. چون بحث ایشان در حقیقت نقدی است بر روشنفكری ایرانی من نیز در اینجا بیشتر به این وجه پرداختهام. غیر از آن ساقی قهرمان نیز از انتشار گفتگوی خود در ایران استقبال كرده است. این نوشته با نگاه به این دو موضعگیری، درافكندن بحثی است در باب معنا و نقش روشنفكر، خدمتها و خیانتها. بیشتر كسانی كه به روشنفكری پرداختهاند به ماجرای دریفوس در فرانسه اواخر قرن نوزدهم میلادی ارجاعی دادهاند. دادگاه دریفوس و واكنش امیل زولا نقطه آغازین روشنفكری محسوب می شود. دریفوس افسری یهودی بود كه در سال 1894 میلادی با اتهام خیانت به ارتش فرانسه راهی تبعیدی پنج ساله شد. امیل زولا كه در آن زمان (به عنوان نویسنده) اهمیتی بسیار بیشتر از امروز داشت با موضعگیری در برابر این واقعه از نقش نویسنده خارج شد و به كسی بدل شد كه داستاننویس، شاعر یا فیلسوف نبود. زولا از موقعیت حرفهای خود خارج شد و بیرون از آن جایگاه به خدمت منافع همگان درآمد تا بر او نام روشنفكر بگذاریم. بدین قرار او نامهای نوشت با عنوان من متهم میكنم و آن را در صفحه اول روزنامه اورور منتشر كرد. نامه خطاب به رئیس جمهور وقت فرانسه نوشته شده بود و اعتراضی بود به شیوه نامنصفانه دادگاه این افسر یهودی. این نامه برای نویسنده گران تمام شد: زولا محاكمه و به یك سال زندان و پرداخت 3 هزار فرانك محكوم شد. پس از انتشار این نامه، 300 روشنفكر فرانسوی از جمله مارسل پروست (كه البته در آن زمان آوازهای نداشت) با انتشار متن دیگری در همان روزنامه به دادگاه دریفوس اعتراض كردند. دستگاه قضایی و نظامی كشور ناچار شد عقب نشیند و در رأی خود تجدید نظر كند. در ادامه خواهیم دید كه چرا این نامه كوتاه (نوشته زولا) فصلی نو در تاریخ روشنفكری آغاز كرد. این ماجرا برای بسیاری سرمشق شد، عدهای را نیز به فكر انداخت تا به مفهوم روشنفكر بپردازند. روشنفكر كیست؟ چه خصایلی دارد؟ وظایفش كدام است؟ و پرسشهایی از این دست در قرن بیستم با آثار كسانی نظیر ژولین بندا، ژان پل سارتر، آلبر كامو، ریمون آرون و میشل فوكو طرح شده است و هر یك به فراخور نظام اندیشه و تجربیات خود پاسخهایی گاه روشن و گاه پیچیده دادهاند. قصدم در این جا برشمردن این تعاریف نیست، چرا كه رسیدن به تعریفی سرراست از روشنفكر ناممكن است اما در لا به لای این نوشته به برخی ویژگیهای روشنفكر جسته گریخته اشاراتی رفته است. با این مقدمه كوتاه به نوشته ح. م آبكنار بپردازیم كه در ابتدای آن آمده است: ماجرا خیلی ساده است: روزنامهنگاری (جوانی پر کار اما کم تجربه) رفته سراغ شاعری (که... هر چی) و با او درباره موضوع ساده و مشخصی مصاحبه کرده. همین. خب، چرا باید بابت این کار، این همه داد و قال راه بیافتد؟! روزنامهای تعطیل شود و چند نفر پشت سر هم معذرتخواهی کنند و عدهای هم بنویسند که این کار غیراخلاقی بوده و نباید میشده و...! ایشان در ادامه گفتهاند: من وضعیت، شرایط، موقعیت و محدودیتها را درک میکنم. شگفتآور است! بیتردید آبكنار محدودیتها را درك كرده است، اما مطمئن نیستم شرایط و موقعیت را درك كرده باشد و البته ماجرا آنچنان كه ایشان نوشتهاند ساده نیست. آبكنار را باید بابت هشدار در باب ریاكاری روشنفكران تحسین كرد، اما در این بحث مرتكب اشتباه بزرگی شده است و آن فراموشی بافت و زمینهای است كه ماجرا در آن اتفاق اتفاده است. از همان دریفوس مثال میزنم. امیل زولا از یك افسر یهودی متهم به جاسوسی حمایت كرد. شاید امروز برای ما این موضعگیری اهمیتی نداشته باشد، اما اگر به بافت اجتماعی آن زمان فرانسه نگاهی بیاندازیم متوجه اهمیت كار میشویم. فرانسه در اواخر سده نوزدهم سرشار از احساسات یهودستیزانه و ملیگرایانه افراطی بود، بهواقع جامعه فرانسه (و حتا بسیاری از نویسندگان آن زمان) بدشان نمیآمد كه سر دریفوس حتا اگر شده بیگناه بالای دار برود. كار زولا در چنین بافتی كه میتوان آن را آمرانه نام نهاد كنشی قهرمانانه بود. در كنار آن زولا وجه دیگری از روشنفكری را نیز نشان داد. او به خوبی میدانست كه نگارش این نامه در فضایی ملتهب و بهغایت ملیگرا برای او سرنوشتی مشابه متهم خواهد داشت (و دیدیم كه چنین شد) اما این پیشبینی مانع از انجام عمل او نشد: روشنفكر همواره میداند كه هر موضعگیری ممكن است برای او تبعید، زندان و حتا مرگ به همراه آورد اما از خواستهای شخصی میگذرد تا به امر همگانی بپردازد. به شرق برگردیم و این كه چرا ماجرا نه ساده كه پیچیده است: انتشار مصاحبه با شاعری همجنسگرا باعث شده است تا روزنامه شرق تعطیل شود. تعطیلی روزنامهها كم و بیش امری عادی شده است. بسیاری امروز میگویند شرق بالاخره تعطیل میشد و چاپ فلان مطلب بهانهای بیش نبود. ممكن است. اما امر خیالی را رها كنیم و به واقع بپردازیم: اگر این اتفاق در هر روزنامه دیگری پیش آمده بود میشد كمی به آبكنار حق داد. اما شرق خصلتی داشت كه دیگر روزنامهها فاقد آن بودند و بارها رسانههای محافظهكار با اشتیاقی وصفناپذیر به آن اشاره كردهاند و درست به همین دلیل بود كه خبرگزاری فارس مطلبی را بر روی خروجی خود منتشر كرد كه به مراتب غیراخلاقیتر (با همین صفت شرق تعطیل شد) از تمام مصاحبههای شاعر مذكور بود (گلچینی از كل مطالب گفته شده ایشان طی سالها فعالیت). در لا به لای سطرهای خبرگزاری حرفهای فارس و لحن مظلومانه آن بهوضوح میشد اهتزاز پرچم پیروزی را دید. اگر این خبرگزاری بسیاری از خط قرمزها را برای انتشار این مطلب شكست تنها یك دلیل داشت و آن خصلتِ یگانه شرق بود. من نمیتوانم در یك عبارت كوتاه آن را بیان كنم، تنها شاید بتوانم آن را توضیح دهم: شرق بخصوص در دوره نخست انتشار تریبون همین روشنفكری بود، مطالب آن خوانده میشد، بسیاری بیانیههای فاقد اهمیت تنها به دلیل انتشار در شرق اعتبار یافتند، شرق نماد اصلاحات به شمار میرفت و همواره پیروزی آن پیروزی اصلاحات و اندیشه اصلاحطلبی بود. بسیاری چه محافظهكار و اصلاحطلب وقتی مثالی از روزنامهای آرمانی میزدند از شرق میگفتند. هنوز میتوان صفات دیگری برای توصیف شرق برشمرد. شاید شرق بهواقع هیچ یك از این ویژگیها را نداشت، نمیدانم، اما مرگ شرق بیگمان مرگ هر روزنامهای نیست. آقای آبكنار (كه نیك میدانند من چهاندازه به داستانهای ایشان علاقمندم) به مطالبی دیگر نیز اشاره كردهاند از جمله لزوم تحصیلات دانشگاهی برای روزنامهنگاران (كه در این جا نشان داد روزنامهنگار باید دستكم اصول ابتدایی كار را بداند) و پرهیز از خودسانسوری كه البته درست میگویند و پرداختن به آن مجال دیگری میطلبد. آن سوتر ساقی قهرمان در گفتگوی خود با پژمان اكبرزاده گفته است: من یک چهرهی ادبیات هستم. اگر [یك روزنامه در] ایران تصمیم بگیرد با من صحبت کند، کار بسیار خوبی کرده است. چرا باید تعجب بکنم؟ دشواری كار روشنفكر همانا موضعگیری در چنین وضعیتهای پیچیدهای است. روشنفکر کسی است که در راستای اعتقاد خود (به استقلال روشنفكر در جهت خدمت به عموم) مهمترین جایزه ادبی تاریخ یعنی نوبل را نمیپذیرد. گذشتن از خواست شخصی و انتخاب امر همگانی بخصوص در دوران ما كاری بهغایت دشوار است. در چنین موقعیتهایی است كه از خیانت روشنفكران سخن میگوییم. آیا روشنفکر باید از روزنامهنگار ناآگاه بخواهد تا از چاپ گفتگو خودداری کند و دستکم در مورد پیامدها هشدار دهد یا باید فرصت را غنیمت بداند و با الفاظی گنگ (و در این مورد خاص و به باور من: بیمعنی) باورهای خود را تبلیغ کند تا گامی در تأمین حقوق اقلیت برداشته باشد و نیز نقش خود به عنوان فعال اقلیت را ایفا کرده باشد؟ (مگر نه آن که یکی از کارهای روشنفکر به پرسش کشیدن آمریت است؟). پاسخ روشنفكرانه به پرسشهایی از این دست جز با درك موقعیت، خروج از جایگاه، شناخت و ترجیح خواست و منافع عمومی معنا نخواهد داشت. روشنفكری و خطا ملازم یكدیگرند و خطاها فردا معلوم میشود. در پایان، حیف است از روشنفكر و نقش او بگوییم و از ادوارد سعید یاد نكنیم. سعید در كتاب مهم خود نقش روشنفكر (ترجمه به فارسی: حمید عضدانلو) مینویسد: «روشنفكر كسی است كه همه هستیاش به یك تشخیص و تمیز انتقادی موكول است؛ تشخیص و تمیزی كه حاضر به قبول فرمولهای ساده، عبارتهای پیش پاافتاده یا یكنواخت و در واقع همسازی با آن چیزی نیست كه قدرت یا سنت باید بگوید و انجام دهد. حرف روشنفكری را باید به عنوان حرفهای تلقی كرد كه همواره خود را هشیار نگه میدارد و مدام خواهان آن است كه اجازه ندهد فقط نیمی از حقایق و ایدههای قابل قبول راهنمایش باشد.» |
نظرهای خوانندگان
سلام بر احمد عزیز
-- ماهمنیر ، Aug 17, 2007 در ساعت 04:28 PMبه رادیو زمانه خوش امدی
Dear Mr Parhizi,
The proper and adequate reaction of the Iranian “intellectuals” should have been to protect the Sharq paper by not being prepared to accept, use, act and think with the same categories imposed upon them by the regime. They could have shown that they had another attitude and values than the people who closed the paper. But they didn’t because they share almost the same attitude and some values (if not many) with them. This is, I think; the point Mr Abkenar is stressing on.
-- moodie ، Aug 17, 2007 در ساعت 04:28 PMThe situation is as simple as Mr Abkenar has said and not as complicated and sophisticated as you claimed. The context of the situation demands even a courageous reaction to the closing of the paper and not a reproach to it or anybody else.
به نظر من هم ساقي قهرمان از فرصتي كه به او دادند سوءاستفاده كرده. او بايد بي خيال تريبون شرق مي شد. خيلي براي اصلاحات بد شد به نظرم. اين هم جالب است كه روشنفكران خارج نشين فكر مي كنند كه اتفاق مهمي نيفتاده، انگار ما در آلمان يا فرانسه زندگي مي كنيم. فقط كساني كه در ايران هستند متوجه مي شوند كه چه به سر طرفداران اصلاحات آوردند. بعد هم ساقي قهرمان هيچ كاري براي همجنس گرايان هم نكرد و حتا نگاه ملت به آن ها بدتر هم شد.
-- بدون نام ، Aug 17, 2007 در ساعت 04:28 PMمن هم فکر می کنم
-- م.ب ، Aug 17, 2007 در ساعت 04:28 PMروز نامه شرق در این شرایط چیزی بیشتر از یک روزنامه معمولی بود
نباید سرنوشت یک روزنامه را فدای نظرات یک شاعره همجنس گرا و شهرت طلبی های یک شاعر جوان شهرستانی کرد....
آقا جان خيلی قر و قميش آمدی و حاشيه پردازی زيادی کرده ای و حرفت را رک و راست نزدی! منظورت گمان کنم اين است که طرف بايد به خبرنگار می گفت: "اسدالله من هم جنس خواه هستم ها! نکنه انتشار مصاحبه با من براتون دردسر ايجاد کنه". درسته منظورت همينه؟ پس چرا مثل بچه آدميزاد حرفتو نزدی؟!
-- مجتبی ، Aug 17, 2007 در ساعت 04:28 PMميگويند هر حكومت لباسي است كه برازنده همان ملت، راست هم ميگويند
وقتي خودمان نتوانيم به كسي كه مثل من و ما زندگي نميكند(اما زندگي خصوصي خودش است و دخلي به ما ندارد) احترام بگذاريم آنوقت حرف از آزادي و دموكراسي ميزنيم.
-- فرخ ، Aug 25, 2007 در ساعت 04:28 PM