رادیو زمانه > خارج از سیاست > انديشه اجتماعی > زنا و مجازات قرآنی* | ||
زنا و مجازات قرآنی*مهندس اصغر علی؛ ترجمه و تحشیه: یاسر میردامادی**ymirdamadi@yahoo.comبه تازگی اخباری از ایران در بارهی «رجم» میرسد، رجم یعنی مجازات مرگ (1) با سنگسار برای مردان یا زنان به جرم زنا. پیش از سنگسار، آنها را غسل میدهند، کفنپوش میکنند، سپس تا کمر در خاک میگذارند (2) و تا حد مرگ سنگسار میکنند (3). اخبار فجیعی است و این سؤال را برمیانگیزد که آیا قرآن، چنین مجازات وحشیانهای را مجاز میدارد؟ پیش از پرداختن به بحث مجازات قرآنی، علاقهمندم که به بحث جنایت و مجازات در اسلام نزدیک شوم. لازم به یادآوری است که قرآن اساساً کتاب جرم و مجازات نیست، قرآن کتاب هدایت اخلاقی است و سر و کار آن با هر موضوعی است که شخص انسانی را تبدیل به انسان نمونه در نظر خداوند سازد. نمیبایست با قرآن، معاملهی کتاب قانون، جرم و مجازات را کرد. اما از آنجا که قرآن در جامعهای وحی شد که [از لحاظ حقوقی] در خلأ کامل بود و فاقد نهادهای حقوقی، قضایی یا حکومتی و فاقد دادگاه و نظام قضایی بود (4)، مؤمنان در هر مسألهای که با آن مواجه میشدند، از پیامبر طلب راهنمایی میکردند. قرآن برای هدایت مردم به شیوههای مختلف از دادن جواب طفره میرود. زمانی پاسخی میدهد که هنجارین است و ورای [پرسش] است یعنی سرشتی دائمی دارد و گاه نیز پاسخی میدهد که از رهگذر حمایت یا اصلاح سنت یا عرف موجود، بر آن موقعیت فوری و فوتی اعمال میشود. وقتی قرآن [سؤالات حقوقی را] به زبان سنت موجود جواب میدهد، این مطلب آشکار میگردد که در آیه(های) پیش رو، سؤال جاویدان چیزهای دیگری است. قرآن رویکرد بسیار بشریای اتخاذ میکند که شأن انسان را هتک نمیکند، اما گاهی با توجه به سنگینی جنایت، مجازات نمونهواری ارائه میدهد. اما خود واژهی حد (جمع آن حدود) (حد به معنی محدودیت) نشان میدهد که آن حدود، حداکثرهایاند. و نمیتوانند به موارد دیگر افزوده شوند. همچنین قرآن بر اصلاح فرد با به کار بردن عباراتی مانند توبه، و این که خدا غفور و رحیم است، تأکید میکند. مراجع اسلامی بدون در نظر گرفتن این جنبههای رویکرد قرآنی، مستقیماً اشد مجازات را اعمال میکنند.(5) رویکرد طبیعی میبایست به سمت اصلاح فرد مرتکب بزه یا جرم باشد نه کیفر او.(6) تنها وقتی که فرد بر ارتکاب جرم اصرار ورزید، او میبایست محکوم به اشد مجازات شود.(7) بیشترین تأکید قرآن بر اصلاح فرد متخلف از رهگذر توبه و رحمت الهی است تا بر مجازات. پیامبر گرامی اسلام در میان جامعهای قبیلهای میزیست که—به استثنای مکه—حتا شناختی از نهاد ازدواج نداشتند و چنین نهادی را گسترش نداده بودند و از همین رو، اخلاق جنسی در میان اعراب بدوی، ولنگارانه بود. همچنین عرفهای غالب و احکام یهودی نیز وجود داشت. گاهی پیامبر (ص) در نبود اوامر قرآنی، این عرفهای غالب و اوامر یهودی را میپذیرفت و زمانی که وحی میآمد، آن عرفها و اوامر ترک میشد. تمام این امور میبایست هنگام قبول یا رد نوشتجات حدیثی، در خاطرمان باشد. همچنین این نکته باید در نظر گرفته شود که احکام شرعی در طول زمانهای طولانی و پس از جنگ و جدالهای فراوان، تطور و تحول داشته است. در این جهت مایلام تمایزی را میان شرع با شریعت بیان کنم. شرع، امر الاهی صادره از خداوند است و شریعت، عبارت است از صورتبندی نظاممند دستورات شرعی در قالب بیانی حقوقی. بنابراین، شریعت از رهگذر فرآیندهای پیچیده در جامعهای انسانی که نیازهای اجتماعی را با رای بشری در هم میآمیزد، به وجود آمد (8). پس با شریعت نمیبایست معاملهی امری تغییر ناپذیر و بیبدیل را کرد. شریعت، احکامی الاهی است که در اوضاع و احوال اجتماعی معینی اِعمال شده است. با شریعت نمیبایست معاملهی امری ابدی را داشت که نمیتوان در آن بازاندیشی کرد. فقیهان مسلمان بر سر بسیاری از موضوعات، که جزئی از یک یا چند مکتب فقهی بودند، تماما به بحث و مجادله پرداختند، موضوعاتی که ما با آنان معاملهی موضوعاتی الاهی و تغییرناپذیر میکنیم؛ آراء متفاوتی که در مکاتب مختلف شرعی بیان میشود و با آن مکاتب آمیخته گشته است، مبتنی بر این است که فلان حدیث پذیرفته یا رد شود و آیهی خاصی از قرآن چگونه تفسیر شود. این است علت آنکه چرا تمام فقیهان برجسته، باب اجتهاد را (با عطف نظر به نیازهای اجتماعی و شرایط متغیر) گشوده نگاه داشتند. اما پس از چند قرن، این منازعات و جدالهای زنده فرو خفت و ابواب اجتهاد بسته شد. احکام شرعی، آنچنان که پیشتر با یافتن پدرانی بسط یافته بود، بدین سو میل کرد که طابق النعل بالنعل پیروی شود. مجازات زنا یکی از همان مباحث فقهی است و نیاز به آن است که مُجدّانه و به نحو انتقادی مورد بازنگری قرار گیرد. سنگسار برای زنا اصلاً مجازاتی قرآنی نیست. قرآن صد ضربه تازیانه برای مجازات زنا مقرر میدارد. زنا واژهای عربی به معنی رابطهی نامشروع جنسی با مرد یا زن مجرد(9)، رابطهی نامشروع جنسی با مرد یا زن متاهل (محصَن یا محصَنه) (10) و همچنین تجاوز (11) است. در عربی برای اشاره به زنا، همچون انگلیسی واژههای متعددی وجود ندارد. این خود بخشی از مشکل است. امام راغب، زنا را این گونه تعریف میکند: همخوابگی مردی با زنی بی آنکه او را شرعاً به عقد خود در آورده باشد. قرآن هنگام تعیین مجازات، واژهی زانی و زانیه را به کار میبرد که به معنی زن مرتکب زنا و مرد مرتکب زناست که میتواند به سه معنی فوقالذکر یعنی رابطهی نامشروع جنسی با مرد یا زن مجرد، رابطهی نامشروع جنسی با مرد یا زن متاهل (محصن یا محصنه) و همچنین تجاوز باشد. عموماً مترجمان واژهی زانیه و زانی را به «ادالترس» (12) و «ادالترِر» (13) ترجمه کردهاند. از اینرو، محمد سعید آیهی دوم سورهی نور را چنین ترجمه کرده است: (14)
“As For the adulteress and the adulterer – flog each of them with a hundred stripes, and let not compassion with them keep you from [carrying out] this law of God, if you [truly] believe in God and the Last Day: and let a group of the believers witness their chastisement.” (Muhammad Asad, The Message of the Qur’an, Gibralter, 1980) ا
ز سوی دیگر عبدالله یوسف علی، هر دو واژهی «ادالترس» و «ادالترِر» و «فورنیکِیتِر» (15) را به کار میبرد. بنابراین، ترجمهی او چنین میشود:
“The woman and the man guilty of adultery or fornication, flog each of them with a hundred stripes...”(Abdullah Yusuf Ali The Holy Qur’an (Hyderabad, n.d).
بنابراین، قرآن آشکارا به هر دو نوع رابطهی نامشروع جنسی با مرد یا زن مجرد، و رابطهی نامشروع جنسی با مرد یا زن متاهل (محصن یا محصنه) اشاره میکند و کیفر جداگانهای برای این دو نوع زنا معین نمیکند. اگر خدا میخواست مجازات سنگینتری برای زنای محصن یا محصنه معین کند، میتوانست چنین بیان کند که کیفر زنای محصن یا محصنه، سنگسار است و کیفر زنا با زن یا مرد مجرد، صد ضربه تازیانه. چه چیز خداوند را از گفتن چنین امری باز داشته است؟ آیهی جداگانهای [هم] نیاز نبود. این نکته میتوانست در همان آیه مشخص شود. و حتا اگر آیهی جداگانهای نیاز بود، بی هیچ ابهامی میتوانست وحی شود. همچنین این عبارات در آیه «... در [کار] دین خدا، نسبت به آن دو دلسوزی نکنید» و این عبارات «... باید گروهی از مومنان در کیفر آن دو حضور یابند» به وضوح نشانگر خشم الاهی از ارتکاب چنین اعمال نامشروع جنسیای است و نفسِ تازیانه زدن، سنگینترین کیفری است که قرآن مقرر داشته و نباید کیفر سنگینتری مقرر شود (16). خداوند خشم خود را در این آیه با کلماتی شداد و غلاظ بیان کرده است و بنابراین، کیفرِ مقرر شده (صد ضربه تازیانه)، شدیدترین کیفری است که قرآن به آن پرداخته است. امروزه حکم کردن به کیفر رجم (سنگسار) در نوشتجات مربوط به احکام شرعی، بر حدیثِ شدیداً مناقشهبرانگیز حضرت عمر (17) مبتنی است که بنابر مفاد آن، آیهی رجم نامیده شده است. و در عمدهی اخبار به عنوان آیهی مفقوده (18) ذکر شده است. در این باره از ابن اسحاق (ص. 684) میخوانیم که: پس مطابق رای عمر [ابن الخطاب](20) آیهی رجم، جزئی از قرآن، وحی فرو فرستاده شده از سوی خدا بود. اما اکنون، آیهای مفقوده است. بنابراین زنا صرفا یک گناه بزرگ نیست بلکه مرتکب آن محکوم به مرگ با سنگسار است. حال سؤال این است که وقتی عمر خطاب با چنین پافشاریای میگوید که آیه در باب سنگسار در قرآن بود و ما آن را میخواندیم و پیامبر آنان را که تن به زنا داده بودند، سنگسار میکرد، پس چرا این آیه حذف شد؟ قرآن را نهایتاً حضرت عثمان جمع کرد (که قطعا پس از درگذشت عمر بود) پس چرا این آیه حذف شد؟ اگر ما حدیث فوق را معتبر و مقبول بدانیم، پاسخ قطعیای به این پرسش وجود ندارد. و اگر عثمان این آیه را حذف کرد، چرا چنین کرد؟ خصوصا پس از اینکه حضرت عمر نسبت به اینکه ممکن است این آیه حذف شود و مردم آن را فراموش کنند و حکم خداوند را اجرا نکنند، ابراز نگرانی کرد. توضیح رضایتبخشی برای این مساله نمییابیم. هر زمان که آیهای وحی میشد، برخی آنرا حفظ میکردند و برخی آن را ثبت میکردند. حتا اگر ثبت نوشتاری یافت نمیشد، آنان که آیات را به خاطر سپرده بودند (و بسیار بودند) میتوانستند اینرا به عثمان خاطر نشان کنند که این آیه در قرآن بوده است. بسیار نامحتمل است که هنگام گردآوری نسخهی نهایی، چنین آیهی مهمی از کتاب خدا که عمر دربارهی از قلم افتادنِ آن اظهار نگرانی میکند، از قلم افتاده باشد. این، شق نامحتملی به نظر میرسد. ضمن اینکه عثمان، در گردآوری قرآن به تمامی حفاظ قرآن و نسخههای مضبوط مراجعه کرد (21). بگذارید با دقت به گفتهی عمر بنگریم. مطابق حدیثی که ابنعباس روایت کرده، عمر گفت: سفیان افزود من این روایت را به این طریق به یاد میآورم : عبارات حدیث بالا به وضوح نشان میدهد که این آیه، آیهای مهم بوده است و عمر از این میترسد که پس از زمانی دراز، مردم بگویند ما این آیه را در کتاب نیافتیم. با وجود این، پس چرا این آیه در نسخهی نهایی قرآن که امروز در اختیار ماست، از قلم افتاده است و دربارهی آن بحث و جدالی در میان مسلمانان نیست؟ قطعا عثمان اهتمام داشت تا همهی آیات جمع شود و اهتمامی بیشتر به افزودن آیهی رجم که اینچنین مهم بود، میداشت اما چنین نکرد و همین به خودی خود به این معنی است که با این حدیث باید با دقت و انتقاد برخورد کرد. قطعا این حدیث نباید به نحوی غیرانتقادی پذیرفته شود، چنانکه بسیاری سرِ چنین کاری دارند. بسیار مشکوک است که قرآن واقعا برآن بوده باشد که کیفر رجم را برای زنا مقرر دارد. همچنین هیچ ذکری از رجم در تفسیر طبری وجود ندارد. او صرفا معنی «جَلد» را توضیح میدهد و این که با چه شدتی باید شلاق زده شود و اینکه چگونه طایفهای از مردم بر آن گواه باشند. اگر آیهی رجم در قرآن میبود، طبری آن را در ضمن توضیح معنی آیهی دوم سورهی نور ذکر میکرد. همچنین بازنگری دقیق ادبیات حدیثی نشان میدهد که پیامبر(ص)، عبارات حد، تعزیر و عقوبت را به نحوی تغییرپذیر به کار میبرده است. حد، مجازاتی قرآنی است در حالیکه تعزیر و عقوبت، مجازاتهایی مصلحتی مبتنی بر شرایط جرم و مجرم اند. همچنین مولانا مودودی بر این عقیده بود که کیفرهای حدودی را تنها میتوان در جامعهی اسلامی که تنها مبتنی بر اصول اسلامی است، اجرا کرد و نه در هر جامعهای. همچنین حدیثی مروی از حضرت عایشه مییابیم که بنا بر آن، [برگی که] آیهی رجم [بر آن نوشته شده بود] را بزغالهای خورد. چنین رویکردی به قرآن خطرناک است و متن قرآن را به سوی بحثهای متنوعی خواهد کشید و دیگرانی ادعا خواهند کرد که فلان آیه و بهمان آیه نیز در قرآن بود اما مفقود گشت. در صحیح مسلم میبینیم که (فصل 311، ص. 500، حدیث 2286) ابو موسی اشعری حافظان قرآن بصره را دعوت کرد و سیصد نفر از آنها به این دعوت پاسخ دادند. یکی از حفاظ گفت که ما عادت داشتیم سورهای را در قرآن بخوانیم که در اندازه و اهمیت، مشابه سورهی برائت بود اما ما آنرا فراموش کردیم. من از آن سوره تنها این عبارات را به خاطر میآورم: «اگر فرزند آدم دو دره ثروت داشته باشد، چشم به درهی سوم خواهد داشت و هیچ چیز جز خاک، شکم بنی آدم را پر نخواهد کرد». اینک در اینجا ذکر شده است که سورهای به درازای سورهی برائت مفقود شده است. مشابه این احادیث را، که اشاره به مفقود شدن آیهای یا سورهای میکند، در صحیح مسلم زیاد خواهیم یافت. روایت شده که عمر گفت سورهی 33 (الاحزاب) ناکامل است. المتقی علی ابن حُسام الدین در کتاباش مختصر کنز العُمّال که در حاشیهی مُسند امام حنبل چاپ شده است، در حدیثاش در بارهی سورهی 33 مینویسد که ابنمردویه روایت میکند که حذیفه گفت: عمر به من گفت: سورهی احزاب چند آیه دارد؟ من گفتم 72 یا 73 آیه. او گفت: این سوره تقریبا به درازای سورهی بقره بود، 287 آیه داشت و در آن آیهی رجم بود. اکنون میتوان مشاهده کرد که این استدلال که آیهی رجم وحی شد و سپس مفقود گردید، متن موجود قرآن را - که بر آن اتفاق کامل وجود دارد- در معرض چه خطری قرار میدهد. باید در مقابل وسوسهی چنین ادلهای برای موجه ساختن کیفر رجم در زنا مقاومت کرد. همچنین حدیث دیگری از امام احمد [ابن حنبل] مییابیم که بنابر آن عمر گفت اگر مردم نمیگفتند که عمر آنچه را در قرآن نیست در آن داخل کرده است، من آیهی رجم را در گوشهای از قرآن مینوشتم. این حدیث، خود- متناقض است. اگر آیهی رجم در قرآن بود، عمر نباید از اتهام داخل کردن آنچه در قرآن نیست به قرآن، بترسد و اگر این آیه در قرآن نبوده، دیگر مسالهی نوشتن آن در گوشهای از قرآن چه جایگاهی دارد؟ آنان که چنین احادیثی را پذیرفتهاند، به تناقضات مضمون آن احادیث، توجه نکردهاند. برخی، استدلال غریب دیگری آوردهاند که آیهی رجم در قرآن وحی شده بود ولی ابلاغ آن ملغی گردید اما اجرای آن به مثابهی کیفر حفظ گردید. چه غریب است این استدلال. چرا باید ابلاغِ آن ملغی شود؟ بی هیچ دلیلی؟ حقیقت این است که چنین آیهای هیچگاه وجود نداشته و رجم را نباید با هر وسیلهای که ضد قواعد منطقی است، موجه ساخت. آیهی کیفر زنا، کاملا واضح است و تنها کیفری که مقرر گردیده، 100 ضربه تازیانه است. قرآن همچنین کیفرِ نیمهای برای بردهی مونثِ ازدواجکرده [در صورت ارتکاب زنا] مقرر داشته است (نساء، آیهی 25). چگونه میتوان مجازات سنگسار را در مورد بردهی مونث متاهل، نصف کرد؟ فقط در صورتی که مجازات، 100 تازیانه باشد میتوان آنرا نصف کرد. دستور قرآنی دربارهی زنای بردهی مونث متاهل، چنان واضح است که تبیین دیگری از آن امکان ندارد (22). به واقع خوارج با استفاده از همین استدلال، کیفر سنگسار را برای زنا رد کردند. همچنین این استدلال که پیامبر این کیفر را اجرا میکرد نیز، چندان معقول نیست. اثبات نشده است که پیامبر پیش از وحی شدن این آیه [نساء، آیهی 25] یا بعد از وحی شدن آیهی دوم سورهی نور، این کیفر را اجرا میکرد. اگر پیامبر، کیفر سنگسار را پیش از وحی شدن آیهی دوم سورهی نور اجرا میکرده است، به وضوح عرف غالب جامعه و خصوصا ذکر این کیفر در تورات، راهنمای او بوده است. اما قائل شدن به اینکه پیامبر بعد از وحی شدن آیهی دوم سورهی نور، این کیفر را اجرا میکرد، مشکل است. آیا پیامبر(ص) میتواند با دستور قرآن مخالفت کند؟ اگر میتواند، نمونههای دیگری که او کاری انجام داده که در تناقض آشکار با دستور قرآنی بوده است، چیست؟ این مساله همچنین، گذشته از قائل شدن به این قول که پیامبر عادت داشت تا کاری انجام دهد که در قرآن نبود، دلالتهای حقیقتا جدیای دارد. این مساله، سراسر، هنگامی مشکلدارتر میشود که روایتی از احمد مییابیم که در دوران خلافت عمر، مردم عادت داشتند بگویند دستوری دربارهی رجم در قرآن وجود ندارد پس ما به چه نحو آنرا به کار بندیم؟ (متن عربی این روایت به این قرار است: ( اِنَّ اناساً یقولون ما الرجمُ فی کتابِ الله و انما فیه الجَلد.) همچنین در آیهی سوم سوره نور میگوید: مرد یا زن زناکار چگونه میتوانند با زن یا مرد زناکار، روابط جنسی [در قالب ازدواج] داشته باشند، وقتی سنگسار شدهاند؟ آنها فقط در صورتی که زنده باشند میتوانند چنین روابطی داشته باشند. این آیه نیز چنان واضح است که تبیین دیگری از آن ممکن نیست و هر تعداد حدیث نمیتواند تبیین دیگری را موجه سازد (24). قصد قرآن این است که مردان و زنان را از ارتکاب زنا دور سازد چه نوع آن زنا، رابطهی نامشروع جنسی با مرد یا زن مجرد باشد، چه رابطهی نامشروع جنسی با مرد یا زن متاهل (محصن یا محصنه) باشد و چه تجاوز. قرآن میخواهد جامعهای بسازد که روابط جنسی برای دوام نوع بشر باشد و نه فقط برای ارضاء تمایلات شخص. قرآن میخواهد نهاد خانواده را تقویت کند و همچنانکه در ابتدای این مقاله متذکر شدیم، عربستان پیش از اسلام، نهاد خانوادهی قویای نداشت. همچنین ساختار قبیلهای در حال شکسته شدن بود و بر اثر تغییرات اجتماعی- اقتصادی و به علت انتقال از جامعهی قبیلهای به جامعهی بازرگانی، جامعهی جدیدی در حال به وجود آمدن بود. در چنین جامعهای که روابط مالی جدید در حال گسترش بود، نهاد خانواده بسیار ضروری است. قرآن در پی آن بود که روابط جنسی بیرون از ازدواج را، که موجب تضعیف نهاد خانواده و تخریب ثبات آن است، محکوم نماید. اما قرآن همچنین طلیعهی یک جامعهی مدنی بود و تاکید تام و تمام آن بر بهبود سیرت بشر به جای وضع مجازاتی وحشیانه و به شیوهای بیرحمانه بود. وقتی زناکاری در حضور گروهی از مومنان کیفر داده شود، او زین پس ترجیح میدهد که کردهی گذشتهی خود را ترک کند تا این که آن را تکرار کند (25). همچنین در مورد هر کیفری باید ارزشهای قرآنی را مد نظر داشت. اساسیترین ارزشهای قرآنی عبارت اند از عدل، احسان، رحمت و حکمت. هیچ کیفری نباید خلاف این ارزشها باشد. این ارزشها همچنین نامهای خداوند در قرآن اند (عادل، محسن، رحیم و حکیم.) مسلماً سنگسار و کشتن انسانی خطاکار به جای دادن فرصت به او برای ترک یا اصلاح کار خود، ضد این ارزشهای اساسی است. برای فقیهان مسلمان ضروری است که دربارهی چنین کیفرهایی بازاندیشی کنند. این بازاندیشی، چهرهی اسلام را، که تحت تاثیر ارزشهای ملوک الطوائفی در قرون وسطی، دستخوش تغییرات غیر قرآنی شده است، انسانی خواهد کرد. بنابراین، ما نیاز مبرمی به ایجاد تغییرات در فقه اسلامی در جهت حفظ ارزشهای قرآنی داریم. قرآن، بُعدی متعالی به حیات بشری میبخشد اما فقیهان مسلمان این بُعد را در حصار ارزشهای قرون وسطایی، که اسلام را از روح زندهی آن تهی میسازد، زندانی کرده اند. 1) سنگسار دقیقا و در همهی موارد، معادل محکومیت به مرگ یا اعدام نیست زیرا بنا بر موازین فقهی، فرد محکوم به سنگسار اگر توانست پس از قرار داده شدن در خاک و شروع سنگسار از معرکهی اجرای حکم فرار کند، در مواردی نجات یافته است و بازگردانده نمیشود. برای تفصیل این مورد ر.ک :الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه، موسسه اعلمی بیروت، جلد 9، کتاب حدود، فصل اول، بخش کیفیت رجم، صص. 88-95. اما فرد محکوم به اعدام اگر به هر دلیلی نمرد او را دوباره اعدام خواهند کرد.
9. fornication
10. adultery 11. rape 12. adulteress 13. adulterer 14) «به هر زن و مرد زناکار صد تازیانه بزنید، و اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، در [کار] دین خدا، نسبت به آن دو دلسوزی نکنید، و باید گروهی از مومنان در کیفر آن دو حضور یابند.» (از ترجمهی محمد مهدی فولادوند)
15) fornicator
16) این استدلال نویسنده در صورتی تمام است که قرآن، یگانه منبع تشریع اسلامی باشد اما اینگونه نیست بلکه اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان، در کنار قرآن به سنت نبوی نیز به مثابهی منبع تشریع اسلامی قائلاند. شیعیان نیز با توسع در معنای سنت، قول و فعل و تقریر امامان شیعی را نیز داخل در معنای سنت کردهاند. بر این اساس، برای اصلاح فکر دینی به طور عام و بازنگری در فقه اسلامی به طور خاص، صرف تمسک به آیهای از قرآن (هر چند تفسیر از آن آیه، خرد پسند و معقول باشد) مساله را تمام نخواهد کرد.
18) missing verse
19) قلاب از متن اصلی است. |
نظرهای خوانندگان
د. اگر خدا میخواست مجازات سنگینتری برای زنای محصن یا محصنه معین کند، میتوانست چنین بیان کند که ...
ببخشید اما خیلی خنده داراست. اگر خدا میخواست....
علیرضا
-- بدون نام ، Jul 12, 2007 در ساعت 10:33 PMنويسنده بيشتر مشهور است به اصغر علی انجنير (در واقع دکتر علی انجنير). بيوگرافی او هم در ويکیپيديا آمده است:
-- داريوش محمدپور ، Jul 12, 2007 در ساعت 10:33 PMhttp://en.wikipedia.org/wiki/Asghar_Ali_Engineer
This article tries hard to prove that stoning is a bad interpretation of what is actually meant in koran for punishment of adultry. I wish the author be able to answer this simple question that , for solving a social problem in a 21th century environment, why should we resort to the holy book in the first place? what is the need for these confusing arguments
-- Masoud Edraki ، Jul 13, 2007 در ساعت 10:33 PMضمنا قرار بود که متن پی دی اف و متن اصلی هم ضمیمه شود که نشده است.
-- یاسر میردامادی ، Jul 13, 2007 در ساعت 10:33 PMهم چنانکه داریوش عزیز به نیکی اشاره کرد خطایی در یکی از پانوشت های توضیحی ترجمه راه یافت و آن این که من نویسنده را سنی دانستم در حالی که نویسنده شیعه ی اسماعیلی است.
-- یاسر میردامادی ، Jul 13, 2007 در ساعت 10:33 PMبحث سنگسار بحثي فرهنگي و تمدني است ، نه يک بحث حقوقي. البته چانه زدن هاي فقهي را هم نبايد با مباحث حقوقي اشتباه گرفت. چرا؟ صاحب حق و منشاء آن انسان است. حقوق از جايي شروع مي شود که احکام آسماني به دور ريخته شده باشند. مسلمان اصلاح طلبي که به جاي استفاده از شعور خود در امر داوري، نشسته سرش را مي خاراند که «قصد» الله اين بوده يا آن بوده، هنوز حتا به آستانهء تجدد هم نرسيده است. بحث بالا از اين نظر عبرت آموز است که درجهء پيشرفت تمدني يک «اصلاح طلب» را در قرن بيست و يکم به نمايش مي گذارد. مي خواهند صدضربه شلاق را به جاي قتلِ فقهی به کرسي بنشانند، تازه اگر مورد قبول افتد. تا شايد در قرن بيست و دوم نوبت حقوق زنان، هم جنس خواهان، بهائيان و از اسلام برگشتگان برسد ــ براي هرمورد با صدضربه شلاق . آن مسلمان اصلاح طلبي که صدضربه شلاق را براي چيزي توصيه مي کند که اساساً جرمي نيست، يا به هردليل ديگري ذهنيت اش هنوز در فضاي شلاق و شلاق کشي است، چنين «اصلاح طلبي» را بايد با صدضربه شلاق [مزاح] از اين فضای تاريک و نفسگيرِ قرون وسطايي بيرون کشيد. /// عبدی کلانتری
-- عبدی کلانتری ، Jul 13, 2007 در ساعت 10:33 PMاستدلالهایِ نویسنده در جهتِ برائتِ اسلام از احکام وحشیانه در مواردی بسیار سست و حتی خندهآور است:
1. ادعا شده که قرآن کتابِ مجازات نیست بلکه کتابِ هدایتِ اخلاقی است. اما آیا در این کتابِ هدایت، مجازاتِ حدود و دیات و قصاص آمده است یا نه؟ با بحساب آوردنِ همین مجازاتها باید "کتابِ هدایت بودن" ِ قرآن را لحاظ کرد. این مجازاتها در همین کتابی ذکر شده که بناست جامعه را هدایتِ اخلاقی کند.
2. هیچ استدلالی برایِ این مدعا که برخی پاسخهایِ قرآن به مسائل اعرابِ زمانِ محمد، سرشتی دائمی دارد و برخی سرشتی موقتی، ارائه نشده است. از این که بگذریم، هیچ متد و روشی برایِ تشخیص سرشتِ دائمی از موقتی در آیات بیان نگردیده است. نویسنده صرفاً قصد دارد تا مجازاتهایِ قرآنی را به آیاتی با سرشتِ لوکال/مقطعی فروکاهد اما حتی برایِ همین مدعایِ نادرستِ خویش نیز زحمتِ بیانِ حجت و دلیل را به خود نداده است.
3. اگر بپذیریم که بنا به ادعایِ نویسنده (همچون بسیاری از متدینانِ نواندیش) آیاتِ مجازات در قرآن صرفاً به زمانِ نزول و وضعیتِ جزیرة العربِ هزار و چهارصد سالِ پیش محدود و منحصر است، خواهیم پرسید که با چه روشی این تحدید و انحصار را کشف نموده اید؟ این روش هر چه که باشد، می تواند در موردی که همین مدعیان را خوش نمی آید تا جهانشمولی آیه سلب گردد، اعمال گردیده و آیه یِ مطلوبِ آنان را به زمانِ محمد بن عبدالله پرتاب کند. به تعبیری اگر در یک مورد این افراد مدعی مقطعی بودنِ محتوایِ قرآن گردند، می توان در مواردی دیگر نیز همین مقطعی بودن را مدعی شد. باز هم به تعبیری دیگر اگر راه بر سلبِ جهانشمولی و دائمی بودنِ پاره ای آیات باز گردد، دیگر نمیتوان از اعمالِ همین رویکرد در مواجهه با دیگر آیات ممانعت بعمل آورد. این نکته بیشتر نکتهای منطقی است تا تفسیری. کوتاه سخن آنکه با پذیرش زندانی ساختن پاره ای آیات در حصار زمان و مکان، میتوان با همین رویکرد نسبت به دیگر پارههایِ متن مقدس، قرآن را متنی منحصر به دورانِ هزار و اندی سالِ پیش قرار داد.
4. ادعا شده که قرآن رویکردِ بسیار بشری اتخاذ میکند که شانِ انسان را هتک نمیکند. در ادامه خودِ مدعی بیان داشته که شاهد گرفتن مردمان بر اجرایِ حکم جَلد/تازیانه سبب میگردد تا شخص دیگر چنین کاری نکند. حال به واقع چه چیزی در این نحوهیِ اجرایِ حکم سببِ پشیمانی زناکار میگردد؟
پاسخ روشن است: شکنجه همراه با تحقیر.
این تنها سببی ست که پشیمانی از گناه ببار میآورد و کتابِ هدایتِ اخلاقی را به هدفِ متعالی خودش میرساند.
اما اگر شکنجهیِ تحقیرآمیز، هتکِ حرمتِ انسانی نیست، بهتر است روشنفکران و نواندیشانِ دینی، "حرمتِ دینی" را نیز برایِ انسان تعریف کنند تا بمانندِ دیگر ارزشهایِ بشری، مسخ گردیده و در خدمتِ هدایتِ اخلاقی اسلام قرار گیرد.
5. فرض میگیریم که "سنگسار" جزءِ اسلام نیست و نابکارانِ خدانشناس، این حکم وحشیانه را بهناحق در این دین رحمانی وارد کرده اند. اما آیا صد ضربه تازیانه، قطع یدِ سارق و سارقه، قصاص اعضا و جان احکامی وحشیانه نیستند؟ فراموش نکنیم که در همین دورانِ معاصر ما و از برکتِ جمهوریِ اسلامی، دخترانی اوائل انقلاب زیر همین تازیانههایِ اللهِ رحمانِ رحیم جان سپرده اند. وانگهی اگر در کل تاریخ اجرایِ حکم جَلد، یک نفر هم جان از دست نداده باشد باز هیچ چیز از شدتِ بربریتِ این شرع و شارع اش نمیکاهد.
6. نویسنده مدعی شده که قرآن بر اصلاح فرد با عباراتی همچون توبه و اینکه خدا غفور و رحیم است تاکید میکند و در ادامه بر فقیهانِ بیچاره خرده میگیرد که چرا احکام اسلامی را اجرا میکنند. گویا این خدایِ غفور و رحیم را اصلاً حکم قصاص نفس یا صدضربه تازیانه یا قطع دست نبوده (که دیگر در قرآن آمده و به بهانهیِ حدیث بودن نمیتوان نادیده اش گرفت) و لذا چنین خدایِ مهربانی هرگز نمیتواند حکم به رجم داده باشد!
مضافاً بر آنکه غفور و رحیم بودنِ این خدا، از جمله شامل همین احکام حدود و قصاص هم میشود. در واقع در چنین مواردی، نواندیش مسلمانِ ما سعی دارد از القابِ مثبت و رحمانی الله، معنایِ متعارف اش را اخذ کند و سپس با استناد به همین معنایِ متعارف به ردِ حکم رجم بپردازد. شبهِ استدلالِ نانوشتهیِ مدعی در این فراز چنین است:
خدایِ بخشنده و مهربان علی القاعده حکم به سنگسار نمیدهد.
اما این استدلالِ مقدر دو مشکل اساسی دارد:
اول آنکه معنایِ الفاظی چون غفور و رحمان و رحیم در قرآن معنایِ متعارفِ آنها نیست به این دلیل روشن که در همین قرآن مجازاتهایِ خشونتبار و وحشیانه هم وجود دارد. مهربانی الله از جمله در همان حدود و قصاص هم جلوه دارد. الله مهربان است به معنایِ قرآنی نه به معنایِ متعارف. این محبتِ استعلایی چنانکه از سر مهر حکم به قطع ید داده، میتواند حکم به رجم/سنگسار نیز داده باشد.
دوم آنکه اینجا رویکردِ نواندیش مسلمانِ ما کاملاً دو گانه است. در احکام ضدِ انسانی اسلام و امور تشریعی همچون حدود، دیات، قصاص و جزیة (مشرکان و اهل کتاب در ازایِ در امان ماندنِ جان و مالِ شان، در حالتی از ذلت، سرافکندگی و تحقیر به پرداختِ جزیه، بمعنایِ جزا و کیفری که بخاطر باقی ماندنِ اهل ذمه بر کفر از ایشان گرفته میشود، محکوم میشوند: "حتی یعطوا الجزیة عن ید و هم صغرون"- 29 توبه) به رحمان و رحیم در معنایِ عرفی متوسل میشود اما در رابطهیِ تکوینی خدا با جهان و انسانها در مواری چون مسئلهیِ شر یا وعید به عذابِ ابدی برایِ کافران و مشرکان در روز قیامت، دیگر همین رحمان و رحیم عرفی را فراموش میکند و دادِ سخن سر میدهد که مهربانی خداوند همین است که انسانها را در دنیا به ابتلائاتِ مختلف دچار سازد و این سرایِ فانی اساساً آسایشگاهِ جان نیست بلکه آزمایشگاهِ روان است. (الهیدانانِ معاصر مسیحی چون جان هیک هم همین را میگویند)
7. نویسنده: "با هیچ کیفری نمیبایست معاملهیِ کیفر ابدی را کرد."
اول اینکه چرا؟ دلیل مدعی چیست؟
دوم اینکه این حکم، حکم عقلائی است یا حکم شرعی؟ بیشک حکمی مربوط به عقل است و از این حکم عقلی هرگز نمیتوان برایِ شرع تعیین تکلیف کرد.
آگاهان دانند که "ملازمهیِ میانِ عقل و شرع در فقهِ امامیة" نیز راهِ حل این معضل نیست بلکه آن ملازمه دائرهیِ بسیار محدود و بیثمری در حدِ مستقلاتِ عقلیه را در برمیگیرد و بس! (در این حد که مقدمهیِ واجب، واجب است یا عقابِ بلابیان قبح دارد و از شارع سر نمیزند.) در آنجاها که پایِ مبانی در میان باشد، ماجرا را با برچسبِ "غیرمستقلاتِ عقلی" از محدودهیِ حکمرانی عقل خارج میسازند.
کشفِ مناطِ و ملاکِ تامهیِ حکم هم نزدِ امامیة ناشدنی و ارتکاباش، از اعظم کبائر است چرا که راه به قیاس خواهد برد که سنتِ به زعم آنان سیئهیِ اهل عامة (تسنن) است.
راهِ عقل چنانکه ملاحظه میشود در شریعتِ شیعی (علی رغم ادعاهایِ پرطمطراق مبنی بر باز بودنِ بابِ اجتهاد) بمراتب مسدودتر از شریعتِ اهل جماعت است. عملاً هم مفتیانِ الازهر مصر پیشتر هستند از مراجع شیعه. نمونهاش هم حکم اخیر مفتی الازهر مبنی بر فرصتِ توبه دادن به مرتد تا آخر عمر بود که بنحوی زیرکانه و غیرمستقیم مسلتزم تعطیلی اجرایِ حکم ارتداد است.
بزرگترین منبع استنباط در شریعتِ امامیة، احادیث است و نه حتی اجماع. (که اجماع هم تنها در صورتی برایشان معتبر است که کاشف از قولِ معصومین و پیشوایانِ شان باشد.)
البته اینکه در امامیة راهِ عقل در استنباطِ شرعی بسته است حرجی بر آنان نیست اما اینکه همهنگام خود را عدلیة بنامند و از قدر و قیمتِ عقل در شیعه دم بزنند، مزورانه است.
نویسنده در همین فراز باز مدعی شده که غفلت از سنتِ پیامبر یک دین، عدول از روح حاکم بر آن دین است و خود به تناقض این مدعا پی نبرده که این چگونه روحی برایِ دین است که با آموزههایِ عملی پیامبرش سازگار نیست!
8. و اما دربارهیِ احادیث، چنانکه مترجم در پاورقی بیان داشته، مجموعهیِ موردِ استناد و اتکایِ هر مسلمان قرآن است بعلاوهیِ قول، فعل و تقریر معصوم (در عامة تنها نسبت به پیامبر و در امامیة نسبت به پیامبر و سیزدهِ نفر از قبیلهاش). بنابراین فقط کتابِ خدا ملاکِ عمل نیست. خوب بود جنابِ مترجم در پاورقیها، کنار حدیثِ خلیفهیِ دوم، چندی از احادیثِ مربوط به رجم/سنگسار را در کلام پیشوایانِ شیعه نیز محض آگاهی مخاطبان ذکر مینمودند. بهرحال من بجایِ ایشان این کار را انجام میدهم و دو حدیث در این باب میآورم:
حدیثِ اول:
عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ قَضَى فِي الْمُحْصَنِ وَ الْمُحْصَنَةِ إِذَا زَنَيَا بِالرَّجْمِ عَلَى كُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا وَ قَالَ إِذَا زَنَى الْمُحْصَنُ وَ الْمُحْصَنَةُ جُلِدَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ ثُمَّ رُجِمَ ( مستدرك الوسائل ج : 18 ص : 39 ، أَبْوَابُ حَدِّ الزِّنَا ، بَابُ أَقْسَامِ حُدُودِ الزِّنَى وَ جُمْلَةٍ مِنْ أَحْكَامِهَا – دعائم الإسلام ج : 2 ص : 450 ، فصل ذكر حد الزاني و الزانية ) .
از امیر المؤمنین ( علی ) علیه السلام روایت است که او برای محصن و محصنه وقتی که زنا می کردند حکم به رجم می نمود و می گفت : وقتی محصن و محصنه زنا کردند هر کدام صد ضربه شلاق می خورند و بعد رجم می شوند . ( مستدرك الوسائل ج : 18 ص : 39 ، أَبْوَابُ حَدِّ الزِّنَا ، بَابُ أَقْسَامِ حُدُودِ الزِّنَى وَ جُمْلَةٍ مِنْ أَحْكَامِهَا – دعائم الإسلام ج : 2 ص : 450 ، فصل ذكر حد الزاني و الزانیة(.
حدیثِ دوم:
و روي أن عليا ع جلد شراحة يوم الخميس و رجمها يوم الجمعة و قال جلدتها بكتاب الله و رجمتها بسنة رسول الله ص و كانت شراحة امرأة شابة (عوالي اللآلي لابن ابى الجمهور الاحسائى ج : 2 ص : 153 .)
روایت شده است که علی علیه السلام شراحه را در روز خمیس ( پنج شنبه ) جلد زد و در روز جمعه رجم کرد و گفت : به حکم کتاب الله او را جلد زدم و به حکم سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم او را رجم نمودم . شراحه زنی جوان بود . (عوالي اللآلي لابن ابى الجمهور الاحسائى ج : 2 ص : 153 .)
این دو حدیث دلالت بر اجتماع دو حکم جلد و رجم در عقاب محصن و محصنه زناکار می کنند .(یعنی مجازاتی سنگینتر از رجم که زناکار قبل از سنگسار، صد ضربه تازیانه را نیز باید متحمل گردد.)
9. میانِ متدینانِ نواندیش رسم شده که هر حکم دینی ناخوشایند و مایهیِ سرافکندگی در دورانِ معاصر را اگر نص قرآنی باشد مدعی متشابه بودن و مقطعی بودنِ آن میشوند (که لازمهیِ چنین ادعایی در موردِ احکام صریح و واضح قرآنی، متشابه بودنِ کل متن مقدس و نیز چنانکه در بندِ سوم ذکر شد، تعلق اسلام به زمانهیِ خودش و عدم جهانی بودنِ این دین خواهد بود.) و اگر حدیث باشد دیگر حتی به خود زحمتِ این توجیهات را هم نمیدهند و اول از همه راحتترین کار را انجام میدهند که همانا تشکیک در سندیتِ حدیث است. اما صرفِ حدیث بودن موجبِ این نمیشود که محتوایی نامطلوب را به صرفِ محتوایش از سندیت خلع کنیم.
10. تمایز میانِ شرع و شریعت بازی با الفاظ است. همان شرع الهی نیز یک نظام حقوقی و جزایی را در اسلام تشکیل میدهد. این تمایز صورتِ فقهی همان تمایز وسیع تر میانِ دین و معرفتِ دینی است که چنانچه نفس تمایز دین از فهم دین روشن است، وانگهی تمایز شرع از شریعت چندان مفهوم نیست. بهرحال احکام جزایی اسلام که در قالبِ گزارههایی هنجاری بیان گردیده، چنان روشن است که تمایز نهادنِ میانِ این احکام و فهم ما از این احکام، مصداق بارز "ما ضحک به الثکلی" است.
11. اینکه قرآن مجازاتِ زانی و زانیة را در تمام اقسام اش بیان داشته و اگر میخواست خودش تفصیل میداد، استدلالِ سستی است. اول اینکه مواردی داریم از تفصیل دادنِ حکم قرآنی بوسیلهیِ پیامبر یا پیشوایانِ شیعه و چنین چیزی امر غریب و نادری نیست. دوم آنکه این هیچ محذور و بعدی ندارد که قرآن فی الجمله و بطور کلی حکم زانی و زانیة را بیان دارد اما پیامبر با سیرهیِ عملی اش، تفصیل این حکم را به آگاهی جامعهیِ مسلمین برساند.
12. حکم ازدواج زانی و زانیة در قرآن، با تفصیل ای که پیامبر و سایر پیشوایانِ دین در سیرهیِ عملی شان نشان داده اند انصراف مییابد به زنایِ غیرمحصنة. احکام بردهیِ مونث در اسلام نیز با حر مونث کم تفاوت ندارد و نصف بودنِ جزایِ زنایِ امة نمیتوان حکم کرد که پس حتماً جزایِ حر هم تازیانه بوده و الا سنگسار که نصف شدنی نیست. اگر نویسنده به دنبالِ آسمان و ریسمان بافتن جهتِ تبرئهیِ دین خود نبود، فهم این دو مورد بر او دشوار نمیآمد.
13. نویسنده مدعی شده است که "اساسیترین ارزشهای قرآنی عبارت اند از عدل، احسان، رحمت و حکمت. هیچ کیفری نباید خلاف این ارزشها باشد. این ارزشها همچنین نامهای خداوند در قرآن اند (عادل، محسن، رحیم و حکیم.)" اما از اندک تیزبینی بیبهره بوده که چنین استدلالی عیناً میتواند در جهتِ عکس به کار گرفته شود: "اساسی ترین ارزش هایِ قرآنی عبارت اند از انتقام، مجازات و عذاب. هیچ کیفری نباید خلاف این ارزشها باشد. این ارزشها همچنین نامهای خداوند در قرآن اند (منتقم، جبار، معذِب.)"
14. اما اینکه بهطور مثال ابن حزم اندلسی دربارهی آیهی رجم میگوید: "این آیهای از قرآن بود که لفظش نسخ شد، ولی حکمش باقی است." گذشته از اینکه مستندِ حدیثی رجم هم برایِ دینی بودن اش کفایت می کند اما مگر کارنامهیِ "تاریخ دین" جز تاییدِ گفتهیِ ابن حزم است؟! تاریخ دین بهترین مفسر دین است.
در پایان باید بگویم که در این میان تنها و تنها یک حقیقت وجود دارد که در این بحثهایِ نظری از آن غفلت میشود:
-- مخلوق Creature ، Jul 13, 2007 در ساعت 10:33 PM"یک نفر در ایران سنگسار شده است."
این جمله خود گویایِ همه چیز است. این حکم در دین باشد یا نباشد، بارها و بارها در طولِ تاریخ دین، بدستِ متدینان و با باور به حکم الله بودن اش، اجرا شده است.
این همان حقیقتِ سهمگینی است که متدینانِ نواندیش را رها نخواهد کرد.
اقای کلانتری: اگر اقای میردامادی اصلاح طلب بودند اول از همه صورت خودشان را اصلاح می کردند. نتیجه گیری: ایشان اصلاح طلب نیستند.
-- اردشیر بابکان استر ابادی ، Jul 13, 2007 در ساعت 10:33 PMانشاءالله خدا همه ما را هدایت کند
-- hamed ، Jul 13, 2007 در ساعت 10:33 PMبه امید ظهور منجی تا کسی جرئت گناه نکند
با سلام
ضمن تائید گفته های دوست عزیز مخلوق باید بگویم که دینی که در آن مجرم را با وحشی ترین صورت که فقط در خور حیوانات درنده است مجازات میکنند دینی الهی نیست اگر الهی باشد پس خدا آن خدایی که میگویند مهربان و بخشنده است نیست
این چه دین و چه حکمی است که احکام وحشیانه و غیر انسانی دارد ؟
از آنجائیکه تاریخ و نحوه جمع آوری و تدوین قرآن نشان می دهد می توان دریافت که این احکام نشات گرفته از اذهان و افکار متعصب و جاهل تدوینگران ان بوده
به قول دوست عزیز مخلوق چیزی که مهم و دردناک است این است که در ایران متمدن که روزی مهد تمدن جهان بود و دین و پیامبر ایرانی داشت امروز بر اساس دینی غریب و بیگانه و با توسل به نام خدا مردی سنگسار شد
همین عمل وحشیانه و غیر انسانی در شیوه و نوع مجازات نشان دهنده وحشی گری ان است
به قول معروف : چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
و اما همین فقیهان به ظاهر انسان و مسلمان با این سکوت و عدم بازنگری بر احکام قرآنی چهره زشتری از دین اسلام بر جهان نشان می دهند و تا امروز هم چهره زشت و بد نامی از مسلمانان بر جهان به جا گذاشته اند
-- یک انسان ، Jul 13, 2007 در ساعت 10:33 PMچند مورد ویرایش:
بندِ چهار، خطِ پنج:
حال به واقع چه چیزی در این حکم و نحوهیِ اجرایِ آن، سببِ پشیمانی زناکار میگردد؟
پاسخ روشن است: شکنجه همراه با تحقیر.
بندِ چهار، خطِ هشت:
این تنها سببی است که پشیمانی از گناه را ببار می آورد.
بندِ شش، هفت خط مانده به آخر:
در مواردی چون مسئله یِ شر یا وعید به عذابِ ابدی
بندِ شش، پنج خط مانده به آخر:
دادِ سخن سر میدهد که مهربانی خداوند همین است که کافر و مشرک را در قیامت عذاب کند و این اساساً عین عدل و دادگریِ اوست و انسانها را در دنیا به ابتلائاتِ مختلف دچار سازد و این سرایِ فانی هم که اساساً آسایشگاهِ جان نیست بلکه آزمایشگاهِ روان است. (الهیدانانِ معاصر مسیحی چون جان هیک هم در بابِ موردِ اخیر، مسئلهیِ شر، همین را میگویند)
بندِ هفت، خطِ بیست و سه:
مستلزم تعطیلی اجرایِ حکم ارتداد است
بندِ هفت، ده خط مانده به آخر:
(که اجماع هم تنها در صورتی برایِ شان معتبر است که کاشف از قولِ معصومین و پیشوایانِ شان باشد.)
بندِ هشت، خطِ چهار:
(... و در امامیة نسبت به پیامبر و سیزده نفر از قبیلهاش)
بندِ ده، خطِ شش:
بهرحال احکام جزایی اسلام که در قالبِ گزارههایی هنجاری/تجویزی/انشائی (به تسامح هر سه را به یک معنا گرفتهام) بیان گردیده، چنان روشن است که تمایز نهادن میانِ این احکام و فهم ما از این احکام، مصداق بارز "ما ضحک به الثکلی" (1) است.
(1) از امثالِ عرب و معنایش چنین است: آنچه عجوزهیِ پیر هم (از شدتِ سستی و مهمل بودن اش) بر آن خنده سر میدهد.
بندِ دوازده، خطِ چهار:
و از نصف بودنِ جزایِ زنایِ امة/برده نمیتوان حکم کرد که پس حتماً جزایِ حر/غیربرده هم تازیانه بوده و الا سنگسار که نصف شدنی نیست.
بندِ سیزده، خطِ پنج:
-- مخلوق Creature ، Jul 13, 2007 در ساعت 10:33 PMاما از اندک تیزبینی بیبهره بوده که چنین استدلالی عیناً میتواند در جهتِ عکس به کار گرفته شود: "اساسی ترین ارزش هایِ قرآنی عبارت اند از انتقام، چیرگی/سلطه و مجازات/عذاب. هیچ کیفری نباید خلاف این ارزشها باشد. این ارزشها همچنین نامهای خداوند در قرآن اند (منتقِم، جبار، معذِب.)"
وحشیانه؟
-- حمید ، Jul 13, 2007 در ساعت 10:33 PMکشتن ۶۰۰ هزار عراقی وحشیانه نیست، آن وقت اگر ۱ در میلیون کسی به خودش اجازه داد که شیرازهی خانواده، بنیان جامعهاش را نابود کند، نباید کسی به او «چپ» نگاه کند. این هم از منطق وارونهی شما!
وقتی زمانه! قرآن شناس شود، بهتر از این هم از آب درنمیآید...
مسلمانان دین خود را از قرآن و سنت پیامبر دریافت میکنند، نه از کسی که معلوم نیست از کجا پیدایش شده و مغرضانه در مورد دین سخن میگوید.
دست مريزاد مخلوق جان! حسابی منبر رفتی ها. متن را همينجور میخواندم و میخواندم ديدم تمامی ندارم. يک لحظه فکر کردم «عليرضا»ی مشهور رادیو زمانه باز چيزی نوشته است، اما ديدم متن بسيار جدیتر و عالمانهتر و حساب شدهتر است! اما از شوخی گذشته، يادداشتات خواندنی بود و البته پاسخ دادنی. پاسخاش را البته بيشتر بايد ياسر بدهد تا من. بگذار عجالتاً به يک جملهی ظاهراً مربوط نوشتهات گير بدهم. نوشتهای: «تاریخ دین بهترین مفسر دین است.» يعنی چه؟ اولاً که تاريخ دين بهترين مفسر دين نيست. تاريخ را مگر خودِ دين نوشته است؟ مگر دين صاحب مشخص داشته است؟ اين جمله بار رتورتيک و عاطفی شديدی دارد مثل بعضی ديگر از جملههایات. در نتيجه نمیشود داوری سنجيدهی عقلی از روی آن - و آنها - کرد.
اين جمله منطقاً آکنده از اشکال است. به جای دين بگذار، دموکراسی مثلا. تاريخ دموکراسی بهترين مفسر آن است. اين درست است؟ پيشفرضهای فردی خودمان و اينکه ما چه تئوریای دربارهی مثلاً دين، دموکراسی، زندگی و غيره داريم را لحظهای کنار بگذار. اين جمله عقلاً ايراد دارد. مثل اينکه بگويی بهترين مفسر «آمريکا» (اگر آمريکا را بتوانيم يک متن يا يک موجود خواندنی و فهميدنی فرض کنيم) تاريخ آمريکاست! در حالی که مثلاً آمريکا تاريخ درازی از سرکوب و دخالت در کشورهای ديگر و در خود آمريکا دارد و هزار بیاخلاقی و نامردمی از آن سر زده است، اما نمادها و نهادهای آمريکا را هم به اعتبار همين جمله ما بی اعتبار نکردهايم؟ شايد اين مثال زياد خوبی نباشد، ولی تمام حرفِ من اين است که اتفاقاً تاريخ يک دين هميشه بهترين مفسر آن نيست، درست همانطور که تاريخ ايران بهترين مفسر خود ايران نيست. تاريخ دين، درک تاريخی ما از دين را میسازد. همين. از اين نقطه که عبور کرديم، و رأی داديم تازه میرسيم به موضع ايدئولوژيک و جهتگيری احساسیمان.
اين همه روضه خواندم برای اينکه يک نکته را بگويم: تو وقتی میتوانی سخن متين و سنجيده و مستند بنويسی و گيرِ درست و حسابی بدهی، چرا عنان احساساتات را از دست میدهی و کل بحثات را فنا میکنی آخر؟ سنجيده بنويس، سنجيده هم جواب بشنو. آن وقت هم تو سود میبری، هم ما و هم عدهای هم به فيض میرسند. دين هم کارِ خودش را آن وسط میکند چه من از آن تعريف بکنم يا تو آن را توحش بدانی. وظيفهی ما اصلاح است، نه استمرار دادن به کژفهمیها و ايجاد مقاومت منفی و بیدليل کردن در ميان کسانی که میتوانند خيلی بهتر از اين باشند اما ناگهان به دام عواطف میافتند و بی دليل از چيزی دفاع میکنند که دليلی برای دفاع ندارد.
وقتی اساس حرف اين است که سنگسار «باطل» است (حال به هر دليل درون دينی يا برون دينی)، اين همه بحث بر سر چیست؟ میخواهيم بگوييم سنگسار جزو لا ينفک دين است؟ چه کسی ادعا کرده است؟ من؟ شما؟ پيامبر اسلام؟ (اصلاً کدام پيامبر؟ همان که هزاران سال پيش در مدينه تناش را دفن کردند؟) آن مسلمان سنی وهابی؟ آن مسلمان شيعه؟ آن خارجی؟ آن مستعلوی بهره؟ کدام مسلمان آخر؟ کدام اسلام؟ آری، بنا به قول تو، بنا به ادعای تو، سنگسار جزو لا ينفک اسلام است. کافی است ده نفر پيدا بشوند بگويند نيست. به همان اندازه که تو شواهدی در اثبات گوهری بودن آن در اسلام میآوری، او هم شواهدی درست در خلاف جهت میآورد. در نتيجه بحث هرگز پايان نمیپذيرد. ماهيت بحث درون دينی همين است.
من راه برون رفت از اين مسايل را در چند قدم اساسی و عمده میبينم: (۱) حفظ کردن فاصلهی عاطفی با موضوع بحث - نفياً يا اثباتاً (۲) اشراف و احاطهی کامل بر جوانب مختلف موضوع و روی هوا حرف نزدن؛ و (۳) خلط نکردن مسايل و موضوعات مستقل و مختلف (از قبيل زمان پريشی و وضع احکام و شرايط امروزی بر روزگار و زمانی که اصلاً اينها برای هيچ کس موضوعيت نداشتهاند).
اميدوارم من زياد سخنرانی بيهوده نکرده باشم. زياد هم دنبال «حقيقت سهمگين» و اين حرفها نگرد برادر. بازی با کلمات را بگذار برای وقتی میخواهی بيانيهی سياسی بنويسی. خيلی اتفاقات تلخ و دردناک در دنيا میافتد. اين هم يکی. بايد ريشههای تئوريکاش را شکافت که کسی ديگر جرأت ارتکاب آن را پيدا نکند. شما چرا با کسی که عملاً در صف خودتان میايستد هم دعوا میکنيد؟ مسأله حيثيتی است؟
-- داريوش محمدپور ، Jul 14, 2007 در ساعت 10:33 PMا
-- علیرضا ، Jul 14, 2007 در ساعت 10:33 PMدر پاسخ به اقای محمد پور با اشاره ی بیربطشان به بنده در کمنت غیرتیشان به مخلوق
خدمت قای داریوش ! که دم از ادب و اخلاق ( بهر معنای ان) میزنند. ز زینکه زخمی شدن هویت ایدوولوگیتان و جمعی کردن ان باعث شده مرتب به فکر من بیافتید جای سپاس دارد که البته چیز تازه ای نیست درون ان مملکت در دانشگاههاو جامعه برخوردهای حذفی و سرکوبگرانه هیچ تفاوتی با عملکرد خارج نشینان کراوات زده ی منتظران امام زمانو کوشندگان حفظ عدالت! اسلامی ندارد.
با پوزش ازنیکه نمایندگی امر به معروف و نهی منکری شما در جهان اسلام ناب محمدی ( سروشیسم) به قلقلک در می اید. همین پاسخ برای شما کافیست که شخصن افرادی را که به سانسور و توهینات مکرر ( پراز انکار های بعدی) روی میاورند و پوستر های تتبلیغاتی اخلاقی بعد ان میافراشند و سپس در وبلاگ ( دموکراتیک و حذف کننده) ی خود به روضه خوانی با نهج البلاغه میپردازند و مثالهای اخلاقی ردیف میکنند به اندازه ی کافی دارای شهرت میدانم که اصلن بر نتابیدن سخنی مکرردر نفی ایدوولوگی و صاحبان سیاسی چسبیده به یک نظام سراسر دینی ان بخواهد باعث شهرتم گردد.
موفق باشید
در ضمن زینکه رادیو زمانه چنین همکاران( اشاره ی اقای جامی به همکاری خوب) ازاده ! و غیر وابسته ! دارد که نه تنها برخی نویسندگان و کارکنان رادیو زمانه میبایست طبق نظر و رویه ایشان عمل کنند بلکه کمنت گذران نیز باید مراقب رفتار ضد ایدوولوگیک و میزان ان باشند که جهان اسلام خدای ناکرده به خطر نیفتد. دست ناپیدای سربازان گمنام امام زمان هم همیشه یاور مدافعان بی غل و غش اسلام بوده است؟!
-- علیرضا ، Jul 14, 2007 در ساعت 10:33 PMاقا ی کلانتری
-- علیرضا ، Jul 14, 2007 در ساعت 10:33 PMشلاقهای اینها امروزه ترکه ای بیش نیست برای اثبات جرم. اما همچنان که اشاره کردید ذهنیت شلاق زن ذهنیت امر به معروف! و نهی از منکر. دهنیت مبارزه با فساد همچنان باقیست. شلاق فقط برای روز مبادا میماند با حقی در تعیین حدو حدود ان توسط مسلمان. فرهنگ اسلامی وقتی فرصت دارد انجا لم دهد
و تبلیغ نرم کند نیاز چندانی به شلاق ندارد. فرهنگ به این زیبایی اسلام که در ان شفقت و مهر موج میزند! امکان دوستی و همراهی را در صورت همراهی به شما میدهد و و شما را فرا میخواند به تریبت اسلامی (مینیمالی! )کودکانمان که اعجوبه های با فرهنگی که بالغ شان به برکت انقلاب و تئووری پردازان حکومت اسلامی هم امروزه کم نیست دیگر چه نیازی به شلاق دارد. محکوم مجازاتی را در پیش روی خود دارد و ان رانده شدن و حذف است. ببندید دهنتان و افسار کنید لجام را که این شیوه ی مطلوب اقایان است. شیوه ی ای که هر گونه سیاستی را بکار میگیرد
dar farhage bi farhange siyasie iran kamakan kalamat va estelahate siyasi bi maani jelveh mikonand..bakhshi az hakemiyatte ke namash ra gozashte ESLAHTALAB byad taakid kard ke manzoor eslahe dineshan ast na eslahe siyasi dar daroone JE,hatta mokhalefane JE ham inan ra ESLAHTALAB mikhanad. ali
-- ali ، Jul 14, 2007 در ساعت 10:33 PMیاد حرف پدربزرگم افتادم همیشه مثالی میزد که همه حتمن بارها شنیده اند همون جریان سنگ، چاه، دیوانه و عاقلان!!
-- خواننده ، Jul 14, 2007 در ساعت 10:33 PMحالا حکایت این روایات خواهران و براران مسلمان و کتابشان است.
یکی پیدا بشه عقلی به اینا و پولی به من بده.
آخر هفته خوشی داشته باشید.
برای سهولت کار اقای محمد پور کمنتی را خاطرشان میاورم که در ان به رجوی و کیهان اشاره کرده بودند و کارشان را کمی اسان کنم چون بسیار اهل ادب و عقل هستند و اصلا کنار راندن افراد را نمیخواهند؟!!.
-- علیرضا ، Jul 14, 2007 در ساعت 10:33 PMذهنیت جمعگرای ایشان که از ذهن عالم ( مصاحبه ی رادیویی ) ایشان نشات میگردد فقط میتواند افراد را زیر گروه ایدوولوگی هاو گروههای رادیکالی قرار دهد که از قضا وابستگی ایدوولوگیک و متعاقبن مشابهت رفتاری با صاحبان همین ایدوولوگی یعنی اسلام دارند. خیلی جالب است یکی بودلوزر میاندازد جاده را صاف میکند انیکی هم اسفالتش میکند و دیگری بغلش برایمان درخت و گل گیاه میکارد. از قضا اعضای همین گروهها از عوامل انقلاب اسلامی و همکاران انقلاب فرهنگی معشوقانشان بوده اند. اکنون اما سلاح مناسبی برای چسباندن هر که صدایش در میاد شده اند و برای تبلیغ و دفاع اسلام ی که هنوز باید دل بنیدیم به فهم درستی از ان. انهم تازه در اختصصاص عالمان است. اسلامی که دین را برای انسان میخواهد انهم در چهار چوب تربیت اسلامی! درین میان در تئووری ها از دنیا به اخرت میپرد و از اخرت به دنیا. .
وقتی مرجان سرتاپی فیلم میسازد میخواهد کمک به لشکر کشی امریکای خونخوار کند!! وقتی کاریکاتور دانمارکی ان کاریکاتور ها را میکشد قصد سو و تخریب دارد. وقتی فیلم ساز هلندی فیلم میسازد انچنان درباره اش تحلیل میگردد وقتی فلانی مقاله مینویسد باید سابقه ی زمینه های ایدوولوگی او را در اوریم ببنیم چه دشمنی با اسلام پاک و زلال دارد. بسیاری از دوستان هم به جد بابایی و مادری طرف نگاه میکنند ببینند بهایی بوده یا فعالیت کمونیستی داشته است یا خیر. درین میان فقط یک عده روشنفکر حق حضور دارند برای اصلاح جامعه اسلامی ایرانی. انهم روشنفکران دینی است! چون انها هستند که قادر به فهم درست از اسلام هستند. بقیه یک جایی باشند بتوان افسارشان را کشید یا حضور پر رنگ نداشته باشند. عقل و تفکر انتقادی برای اقایان چیزی جز تایید و به پرسش نگرفتن اصول این ایدوولوگی و نپرداختن به انها نیست. هر ترشحی متجاوزانه میبینیم از اسلام نیست و از فهم نادرست ان ناشی میگردد. خب شما که اقای داریوش محمد پور مسلمان ! شما که در فهم اسلام درست ان میکوشید چرا چنین رفتاری دارید؟ اینهمه شباهت رفتار ی و نوشتاریتان در جلد تدافعی ومخلوط ازر کنایه و ادب و بی ادبی با گروههای بنیادگراو افراطی که دیگران را به ان متهم میکنید یا انهارا دشمن فهم درست از اسلام میدانید از کجا میاید؟ از اسلام نمیاید؟
ajib ast in maghale ra 30 sale pish agar yek irani minevesht aghab mandetarin gheshre ejtemai haman zaman ham nemifahmid.sale 2007 ast va roshanfekraneman che energi sarf mikonanad,ke sangsar khob ast ya shalagh, az madar bozorg,haytan khejalat bekeshid,mr/mrs--ali
-- ali ، Jul 14, 2007 در ساعت 10:33 PMبرایِ داریوش محمدپور:
1. غالباً به استلزاماتِ آنچه میگویم، آگاهی دارم. از همین رو مطمئن بودم که یک نفر بهرحال این اشکال را در کامنتها مطرح خواهد کرد. اما پاسخی ندارم جز اینکه تاریخ هر آیین و ایدئولوژی بهترین محک و داور برایِ مدعیاتِ آن است. تاریخ مارکسیزم بهترین داور برایِ سنجش میزانِ کارایی و از آن مهمتر، صدق عینی و انضمامی مدعیاتِ این ایدئولوژی است. تاریخ فاشیزم هم همینطور، تاریخ اومانیزم هم به همین قیاس و تاریخ اسلام هم همچنین. اما در اینجا از دو نکته نباید غفلت کرد:
-- مخلوق Creature ، Jul 14, 2007 در ساعت 10:33 PMاول اینکه وقتی من می گویم "تاریخ دین بهترین مفسر دین است" طبعاً در وادیِ چیزی سخن میگویم که "صدق/حقیقتِ تاریخی" مینامم. اما نمی فهمم این سوال که "مگر تاریخ را خودِ دین نوشته است؟" به چه معنی است. در واقع جملهیِ سوالی شما بیمعنی است و برایِ همین هم مفهوم نیست. تاریخ دین را خودِ دین ننوشته اما متدینانِ به آن دین بر مبنایِ تفاسیری از آن دین که در قرب/بعد و دوری/نزدیکی نسبت به آموزههایِ دین و اتمسفر حاکم بر متن مقدس قرار داشته، نوشته اند. به همین قیاس تاریخ فاشیزم را نیز طرفدارانِ مشی فاشیستی نگاشته اند نه خودِ فاشیزم که این اخیری بیمعنی و مهمل است.
سوم اینکه ادعایِ "ربط و نسبتِ دین با تاریخ دین" و اینکه دین صدق مدعیاتِ خود را در تاریخ خویش پدیدار میسازد به هیچ رو بمعنایِ آن نیست که نمیتوان مدعیاتِ دین را با صرفنظر از بافتِ آن و تاریخ آن، برسنجید. بعنوانِ نمونه میتوان بحثِ ذهنی/انتزاعی/منطقی طرح کرد که اساساً صفتِ "مهربانی" برایِ خداوند با توجه به تصویر آن در متن مقدس، خودویرانگر و در بهترین حالت ضدِخود هست یا نیست.
مثلاً میتوان بحث کرد که آیا دموکراسی ویژگیهایِ خودمتناقض دارد یا ندارد. اما تاریخ دموکراسی، محکِ قابلیتهایِ این ایده است و نیز سنجهیِ میزانِ صدق انضمامیاش. این دیگر "صدق گزارهای" نیست بلکه "صدق تاریخی" است. به همین قیاس هم تمدنِ آمریکایی (که گویا مرادِ شما از آمریکا همین باشد) با تاریخ آن از بردهداری گرفته تا بنیان نهادنِ بنایی پراگماتیستی و انسانمحورانه، سنجیده میشود. گرچه میتوان اصولِ نظریِ پراگماتیسم آمریکایی را نیز از نظرگاهِ ذهنی/انتزاعی به تحلیل و نقد نشست.
چهارم اینکه به واقع ندانستم چگونه ادعایِ من مبنی بر اعتبار/ارزش داوریِ تاریخ، راه میبرد به آنکه اگر تمدنِ آمریکایی در برهههایی تبعیضمدارانه رفتار کرده، این راه میبرد بر نفی نمادها و نهادهایِ جامعهیِ آمریکا؟!
پنجم اینکه تاریخ دین، البته درکِ تاریخی ما را از دین میسازد. اما به چه معنا؟ به واقع مگر تاریخ، واجدِ هیچ حقیقتِ آبجکتیو/عینی نیست که معتقدید تازه پس از این مرحله میرسیم به موضع ایدئولوژیک و جهتگیریِ احساسیمان؟!
گویا همچون رویکردِتان نسبت به متن مقدس که در سوبژکتیویته و ذهنیتِ محض محصور است، رویکردِ شما به تاریخ نیز به همان سیاق، سر از سوبژکتیویزم در میآورد. من منکر تاثیر شخصیتِ مورخ در تاریخنگاری اش نیستم، اما نمیپذیرم که این تاثیر، راه به محو هر گونه حقیقتِ عینی تاریخی ببرد.
ششم اینکه از مواردِ بالا روشن شد که مدعایِ من (تاریخ دین بهترین مفسر دین است) اشکالِ منطقی ندارد چنانکه شما مدعی شدید یا دستِ کم، من اشکالِ منطقی اش را در نمییابم.
2. اینکه بحثِ درون دینی بر سر "سنگسار" پایانناپذیر است، چیزی ست که خودِ من بارها روضه اش را در موردِ باطل بودنِ احتجاجاتِ دینی بر سر ارزشهایِ عصرجدید خوانده ام. اما در فرازی که شاهدِ دینی بر سنگسار آورده ام، بحث ام این نیست که چیزی از ارزشهایِ عصرجدید را با آن اثبات یا نفی کنم. سنگسار محکوم است. اما وقتی کسانی سعی میکنند ماجرا را بگونه ای جلوه دهند که گویا هیچ ردِ پایی از این حکم در این دین و کتاب و سنت اش نیست، آوردنِ یکی دو شاهدِ دینی از احکامی در زمرهیِِ سنگسار یا احادیثی از بزرگانِ این دین، کمترین ثمره اش نشان دادنِ پتانسیل این دین جهتِ تشریع چنان حکم وحشیانهای است.
3. اما آن "حقیقتِ سهمگین"، نه بازی با الفاظ بود نه بیانیهیِ سیاسی، بلکه هشداری بود بر اینکه یک انسان به صورتی وحشیانه و تحقیرآمیز جان سپرده است. حال اینکه در چنین شرائطی که عملاً دست قطع میکنند، شلاق میزنند و سنگسار میکنند، کسانی بیایند آسمان به ریسمان ببافند که "نه! این در دین ما نیست و اشتباهی شده" به واقع تاسف انگیز است! این هرچه باشد بمعنایِ شکافتن ریشههایِ تئوریکِ مسئله نیست.
اما اینکه گفتید در جهان اتفاقاتِ تلخ فراوان میافتد و این هم یکی، بنظرم بیش از حد کمیتگرا سخن راندید. مگر جانِ انسانها را باید کیلویی حساب کرد تا ارزش توجه و بحث بیابد؟ این یک نفر مهم نیست یا به اندازهیِ مواردِ سایر دنیا مهم نیست یا چون بحث بر سر مرگ اش، مستقیم به بحث بر سر دین شما منجر میشود مهم نیست؟
4. در موردِ اینکه چرا با کسی که عملاً هم در صفِ خودمان میایستد بحث و جدال میکنم، فکر میکردم با کامنتِ قبلی دلیل اش روشن شده باشد. سببِ مهم این تقابل و تعارض، آن است که او از اساس در صفِ ما نیست. نمی بینید که در این مقاله، نویسندهیِ نوگرایِ مسلمانِ ما، چنان در سفاهت و تاریکاندیشی غوطهور است که تلویحاً مجازاتِ صد ضربه شلاق را برایِ زناکار ( گناهکار از منظر دین) پذیرفته و حتی آنرا با کیفیتِ اجرایِ تحقیرآمیزش، انسانی و موجبِ حفظِ حرمتِ بشری دانسته است؟!
5. از باقی توصیهها و پند و اندرزهایِ شما نیز سپاسگزارم!
از مخلوق ميخواهم از پاسخگويي به ملكوت خودداري كند .
-- خلبان كور ، Jul 14, 2007 در ساعت 10:33 PMبجای اصطلاح روشنفکر دین ستیز اصطلاح روشنفکر کافر بهتر نیست؟ لابد این فلاسفه و کسانی که دین اسلام را مانع تجدد و ازادی میدانند چیزی جز بر امده از مد و کینه های شخصی نیستن که دانش اموختگی خود را درین راه بکار میگیرند. انچه جالب است در مملکتی که دانشگاه ان بعد انقلاب فرهنگی بر ان سیستم اسلامی توسط همین روشنفکران دینی نهاده شد از روشنفکری ضد دینی بعنوان مصائب روشنفکران دینی نامبرده میشود.
-- علیرضا ، Jul 15, 2007 در ساعت 10:33 PMاقایان یکبار ازین صعب عبور کردند یا پایشان را با سکوت روی افراد گذاشتند و باری دم نزدند. اکنون این اقایانو تربیت گشتگان این سیستم هم در دادن تئووری و حضور های لیبرال مااب از ازادی کافی برخوردارند. اگر کمی به برخوردها نگاه کنیم میان بیناد گرایان و روشنفکران دینی زیاد تفاوتی چشمگیر نیست و فقط سیسات های کنترل متفاوت است. اکنون اقایان درونن حتی نمیتوانند حضور افراد یا سخنان و نوشته های انان را به یک میزان در حوزه ها ی عمومی برتابند. این در حالیست که رسانه های عمومی و انتشارات درون کشور با تبلیغات روشنفکری اقایان اصلن زیاد موردی ندارد و جامعه هم میتوانند ازین خوراک تغذیه کند. روشنفکرانی دینی هم که در اختلاف درون دسته ای در نوع تدبیر برای حفظ ایدوولوگی در جامعه در مبارزه ی قدرت و حضور موفق نبوده اند هنوز با سیستم اموزشی و حاکمه رابطه دارند و در نهاد های دیگر چون اعضای خانواده ای با اختلافات درونی هستند. این جدل ها از خاصیت های این نظام است و در تمام سطوح ان دیده میشود.
علیرضا
دبير البته محترم راديوزمانه
-- خلبان كور ، Jul 15, 2007 در ساعت 10:33 PMاين ديگر چه صيغه اي است كه از يك جمله نصف اش را حذف ميكنيد و نصف اش را ميگذاريد؟ لطف كنيد لااقل كل اش را حذف كنيد.
و باز هم ویرایش:
بندِ اول، خطِ هشتم:
اما در اینجا از پنج نکته نباید غفلت کرد:
اول
دوم (به اشتباه سوم درج شده)
.
.
.
پنجم
بندِ اول، نکته یِ سوم: (به اشتباه چهارم درج شده)
-- مخلوق Creature ، Jul 15, 2007 در ساعت 10:33 PMسوم اینکه به واقع ندانستم چگونه ادعایِ من مبنی بر اعتبار/ارزش داوریِ تاریخ، راه میبرد به آنکه اگر تمدنِ آمریکایی در برهههایی تبعیضمدارانه رفتار کرده، نتیجه اش نفی نمادها و نهادهایِ جامعه یِ آمریکا است؟!
جناب آقاي (خانم) مخلوق خودت را كنترل كن. اصل حرفت را بگو
-- آزاد ، Jul 21, 2007 در ساعت 10:33 PMباسلام و ادب
من به عنوان فردی که باالاجباروسیله ی ارضای
خواسته ی نفسانی یک انسان حیوان صفت شدم به علت اینکه نمیدانم چگونه خود را مجازات کنم مدام در عذاب وجدان ابدی به سرمی برم حال زمانی که مشغول خواندن این مطالب بودم شدیدا سردرگم شدم که حکم من چیست من مجرد هستم والبته باکره ملی مورد سوئ استفاده قرار گرفتم آن هم درجامعه ای اسلامی که دم از آزادی میزند ولی من :دانشجویی که در اسارت شهوت فرد دیگری قرارگرفتم
یک اسیر در دام هوس جنس مخالف؟؟؟؟
دلم مالامال درداست و درد وتنها نصیبی که از نزدیکی یک طرفه بین من واوماند عذاب وجدان است و بس .
برای من چه نظری دارید چگونه خود را مجازات کنم ؟؟...
قطعا اگر دستم به این خائن میرسید ابتدا اورامی کشتم وسپس خودم را.
چرا که فکر میکنم عذاب زنا(اگربشوداسمش رااین گذاشت )از عذاب قتل بیشتر است
چرا که هرگز نمی توانم تجاوز به خوداز سوی دیگری را تحمل کنم .
لطفا راهنمایی کنید
باتشکر از نثار نگاه به نوشته های آشفته ی این حقیر مجرم
آزاده باشید ...
تنهای دوران
و............مرگ ؟؟؟
با سلام دوباره
-- مجرم ، Aug 3, 2007 در ساعت 10:33 PMفقط میخواستم ببینم چرا حرفهایم راپخش نمی کنید؟
آیاازاینکه نمایش دهید ترسی دارید اگر میترسید لطف کنید علت آن را بگویید
متشکرم
به نظرمن اگرقراراست به دستورات قرآن عمل شودچراطبق سوره ی مائده اگراشتباه نکنم آیه ی 38دستان دزدان بعدازسرقت همان جاقطع نمی شوداگرمابه دستورات قران عمل می کینم بایددرست عمل شودنه فقط برای یک مورداماخداونددرتمام سوره هایش ازکرم وبخشندگی خودیادکرده است تمام سوره هابابخشندگی اوشروع شده است به نام خداوندبخشنده ومهربان پس چرامادرمقام یک بنده به خوداجازه می دهیم بالاترازآنچه برایمان مقدرشده است حکم کنیم مگرنه آنکه برای زنان بدکاره درقران ذکرشده که آنهارادرخانه نگه داریدوآب توبه برسرشان بریزیدتا به عفاف وپاکدامنی برسندچرافقط به یک نکته توجه می کنیم ماهیچ گاه نمی توانیم یک معصوم باشیم وقضاوتی عادلانه داشته باشم
-- سارا ، Aug 21, 2007 در ساعت 10:33 PMبسم الله الحمن الرحیم
-- بدون نام ، Apr 28, 2008 در ساعت 10:33 PMاگر حکمی در قرآن به وضوح گفته شده است و تحکم در اجرا ذکر شده است دلیلی بر رد وجود ندارد و عمل نکردن به دین و قصاص و جزا و یا هر چیز دیگر در جواب عمل بد خارج از دین است.توجه داشته باشید که حکم مرگ حکم سنگینی است و اشتباه در رای صادره و اجراء آن دخالت در کار خدا می باشد و عذاب و عقوبتش بسیار وحشتناک است و مسلما افرادی که بدون آگاهی صحیح از آیات قرآن دست به اجرا حکم می زنند و باعث تخریب دیدگاههای دینی در داخل و خارج می شوند و بطور آگاهانه یا ناآگاهانه و یا اجبار یا اکراه دست به این عمل می زنند گناهشان با توبه بخشیده نخواهد شد و خداوند درخود به انتقام برخواهد آمد و انتقام خدا بسیار سخت خواهد بود.
در مورد آیه مفقوده مسلما بحث برای خارج از اسلام مطرح است و اگر مسلمان معتقد به معجزه جاویدبودن و دست نخورده بودن قرآن نیست یا مشکوک میباشد بهتر است دنبال مسیر اعتقادی دیگری باشد و اگر غیر مسلمان مشکوک است پس با حکم عقل و وجدان عمل کند تا متوجه شود که دیر یا زود به حکم قران خواهد رسید.
باید آگاه باشید که شما در مورد خودتان می توانید گذشت کنید اما از طرف خود نمی توانید ظلمی که به کسی دیگر وارد شده ببخشید.
مطمئن باشید اگر حکمی در مملکت ما خارج از قرآن و بر مبنای سلیقه اجرا شود بدلیل ناآگاهی و مطالعه نکردن مردم جامعه ما می باشدو این از جرم و گناه مردم بدلیل اجرا حکم غلط نمی کاهد.اینقدر دولت را زیر سوال نگیریم ذره ای هم خودمان را نقد کنیم این دولت از داخل همین مردم برخاسته و این مردم در کار خوب یا بد دولت شریک هستند.اگر می خواهیم دولت خوب و سالمی داشته باشیم باید خودمان را اصلاح کنیم.
در کشوری که مردمش به انتخاب نماینده دزد افتخار میکند با رشوه گرفتن و دادن کار می کند هیچ قانونی را رعایت نمی کند بزرگترین مصرف کننده مواد مخدر در دنیا است و نسبت به تمامی زحماتی که در کشور در طول 7000 سال اعم از اسلام یا غیر اسلام انجام شده ناسپاس است انتظار چه دولت و چه سرنوشتی دنیوی و اخروی دارید.عوض شدن دولت با عوض شدن دین در شناسنامه هیچ تفاوتی ندارد اگر درست و عاقلانه آنطور که قرآن می گوید عمل نکنید.دین یعنی عمل و عملی که انجام میدهید نشانه اعتقاد شما است و تنها مرجع کنترل عمل قرآن و بعد از آن عقل سالم و وجدان میباشد.
قرآن برای عقل سالم واضح و برای کسی که دنبال ایراد گرفتن به احکام بوده پر از ایراد است و به همان اندازه که یک مسلمان را راهنمایی می کند گمراهان را در صورتی که بخواهند گمراه تر می کند.وقتی جامعه ای از حکم سنگسار استقبال می کند و به دنبال سند برای این حکم می گردد در این جامعه بدنبال اسلام نباشید. جامعه ای که کتاب رستگاریش را مطالعه نمی کند و در مورد هیچکدام از احکامش فکر نمی کند راهی برای اصلاحش وجود ندارد.
خداوند در برابر کسانی که بخشش ندارند بخشش نخواهد کرد باشد که با عملمان از بخشودگان باشیم.
انشاءالله