رادیو زمانه > خارج از سیاست > مقالات > از بحران جنسی تا انقلاب جنسی ایرانیان | ||
از بحران جنسی تا انقلاب جنسی ایرانیانداریوش برادری، کارشناسارشد روانشناسی، رواندرمانگراگر به سکسوالیته چه در معنای محدود آن، به عنوان روابط جنسی و نوع نگاه به مسائل جنسی، یا در معنای گستردهی آن، به معنای نوع نگاه یک فرد و فرهنگ به شورها و احساسات اروتیکی/عشقی/نارسیسيستی/خشمآگین و جسمی خویش و به معشوق و همچنین به نوع نگاهشان به اخلاق و فرهنگ جنسی بنگریم، آنگاه دیدن آنکه جامعهی ما و فرهنگ ما گرفتار یک بحران عمیق جنسی است کار سختی نیست.
مسائل جوانان در داخل کشور، رشد تنفروشی (در کنار علل اقتصادی) و تجاوزات جنسی، فرار جوانان بهویژه دختران از خانه، قتلهای ناموسی و پدیدهی شوهرکشی، رشد بیماریهای جنسی، رشد افسردگیها، اعتیاد و بیماریهای روانی، بحران مسائل خانوادگی و زناشویی، رشد تعداد طلاقها، رشد بدبینی هر چه بیشتر به عشق و به جنس مخالف و شکسته شدن هرچه بیشتر اخلاق عمومی و سنتی، بحران روابط زن و مرد در همهی عرصهها چه در داخل و چه خارج از کشور و علائم فراوان دیگری (جدا از علل و فاکتورهای تأثیرگذار دیگر) حکایت از این بحران جنسی میکند و پاسخگویی به این بحران را ضروری میسازد. این بحران جنسی را ایرانیان داخل و خارج از کشور به شیوههای مشابه و در عین حال متفاوتی درک میکنند. بنابراین بایستی ابتدا به بیان معضل عمومی و نوع این بحران در داخل کشور و سپس در خارج از کشور پرداخت و در انتها هر دو را به مثابه دو شکل یک بحران مشترک و نمادی از بحران هویتی ایرانیان و بحران مدرنیت/سنت ایرانیان و نمادی از ضرورت عبور از این بحران سنت/مدرنیت و دستیابی به تلفیق خویش و به مدرنیت ایرانی سنجید. چندپارگی اروتیسم ایرانی در مصاف با مدرنیت مدرنیت با آن میل به آزادگی و رهایی انسان از اخلاقیات مقدس، میل به سروری بر سرنوشت خویش و میل تن دادن به لذت زندگی و اینگونه نیز تن دادن به تمناهای جنسی و اروتیکی خویش برای جامعه و مردمی که اساس اخلاق و نگاهشان در هراسهای اخلاقی از جسم و جنس ریشه دوانده است، به ناچار بسیار خطرناک جلوه میکند. چنین مردم و جامعهای در برابر این حالات مدرنیت دیگر بار جنگ میان وسوسه و اخلاق را که چون جنگی جاودانه در خود حمل میکند، با شدتی هزاران بار بیشتر در درون و بیرون خویش حس و لمس میکند. مرد چنین جامعهای میبیند که اکنون دختر و زنش، پسرش امیال و خواستهای جنسیشان و فانتزیهای اروتیکشان را بیان میکنند و او به عنوان پدر و حامل سنت باید از اخلاق عمومی، حیا و روابط قدرت حاکم در بین زن و مرد سنتی در برابر این حملهی وسوسه و در باور او بهاصطلاح "هرجومرج اخلاقی و ويرانی خانواده و روابط" دفاع کند و همزمان نیز علیه فانتزیها و وسوسههای بیدارشده در درون خویش و نیز خواستها و فانتزیهای مردانهی خویش بجنگد که مرتب توسط ایفای "نقش پدر" سرکوب شده و میشود. امیالی که اکنون حق و لذت خویش و جای خویش در جهان درون و برونمان را میطلبند و تا بدان دست نیابند به ويران کردن زندگی و گرفتار ساختن ما به بحران و جنگ جاودانهی اخلاق/گناه ادامه میدهند. زیرا بهقول روانکاوی در این بیماریهای جنسی و عشقی، در این بحرانهای اروتیکی و عشقی، حقایق ما و قدرتهای سرکوبشده و جذبنشدهی ما وجود دارند. در پشت فرهنگ خیر و شر ایرانی چیزی جز جنگ شورهای جنسی و زمینی و شور سروری ایرانی نیست که علیه هم میجنگند، بهجای اینکه به یاور ایرانی و به قدرتهای زمینی او تبدیل شوند. با استفاده از جملهای از نیچه در "چنین گفت زرتشت"، گویی انسان ایرانی جنگجو در دوران صلح به جان خود میافتد، زیرا ناتوان از عبور و دگردیسی از انسان جنگجو به انسان عاشق زمینی و به وحدت اضداد است. زنان چنین جامعهای که خود با سرکوب زنانگیشان و اسیر بودن در بندهای قدرت جامعهی پدرسالاری بهترین شاهدان و قربانیان و نیز اجراکنندگان این سرکوب جنسی و جنسیتی و اجراکنندهی تربیت فرزندانشان بر پایهی این سرکوب جنسی و جنسیتی بوده و هستند و از این رو بایستی عملاً خواستاران پروپاقرص مدرنیت باشند، طی قرون راههایی برای استفاده از این روابط غلط و سرکوبگرانه در خدمت خویش و در قالب نقشهایی چون "قربانی جاودانه، فرشتهی پاک، معشوق افسانهای و اثیری" پیدا کردهاند و همچنان با نگاهی منفی به زنان آزاده و طغیانگر نگاه میکنند و به تربيت ضدجنسی فرزندان خویش ادامه میدهند. از طرف دیگر نیز زنان مدرن گاه چنان منفی به خواستهای زنان دیگر مثلاً در حجاب داشتن مینگرند و به سینهچاکان مدرنیت تبدیل میشوند که خود از طرف دیگر انحصارطلب و مطلقگرا میشوند، بهجای آنکه هر دو و کل جامعه به یک برابری و رواداری متقابل و چالش متقابل بر بستر مدرنیت ایرانی دست یابند. جوانان چنین جامعهای که از جوانی و با شروع بیان خواستهای جنسی خویش و بیداری امیال زیبای جنسی خویش شاهد اخلاق دوگانه و دورویانهی جامعه و اولیای خویش میشوند و میبینند که چگونه جامعه و فرهنگ سعی در سرکوب خواستهای سالم و زیبای آنها میکند، از طرفی طرفداران بزرگ مدرنیت هستند و خواهان رهایی خویش از چنین سرکوب تن و جان خویش هستند. اما همزمان چون این فرهنگ اخلاقی و ضدجنسی در روان آنها نیز ریشه دوانده است، این خواستها در آنها و در چهارچوب ساختار روحی کاهنانه/عارفانه، شیفتگانه/متنفرانه نارسیسيستی آنها و از طرف دیگر بهخاطر فشار و سرکوب علنی مداوم توسط اخلاق و سیستم حاکم به تمنای مدرن جنسی و اروتیکی رشد نمیکند. فانتزیها و خواستهای اروتیکی و عشقی و جنسی آنها به حالت سمبلیک و تثلیثی فردی و به تمناهای اروتیکی/عشقی دگردیسی نمییابد که آن روی دیگرش احترام به قانون و به خواستهای جسم خویش و دیگری و احترام به نیاز خویش و دیگری و توانایی دیالوگ است. یعنی خواستهای اروتیکی و عشقیش بهخاطر این ساختار کاهنانه/عارفانه و بهخاطر این سرکوب و بهخاطر نبودن روشنگری جنسی کافی و یا نبود آموزش جنسی کافی توسط دولت و جدا نکردن روابط سالم و بیمارگونه از طریق ساختار حقوقی جنسی و جنسیتی مدرن، به حالات گاه بیمارگونه، گاه مبتذل، گاه مسخشده و گاه به نوعی نهیلیسم مصرفی تبدیل میشوند. و انسانهای چنین جامعهای در پی دستیابی به کمی سعادت جنسی و عشقی محکوم به تحمل ضربات و تلفات فراوان جنسی و روحی هستند و هم فرد و هم جامعه محکوم به حرکات افراطی هستند، همانطور که در کتکزدنهای این به اصطلاح اشرار خیابانی و ایجاد محدودیتهای نو توسط دولت شاهد آن هستیم. نتایج چندپارگی اروتیکی و ناتوانی از تلفیق مدرنیت/سنت در واقع در چنین فرهنگی هر شخص در نهایت چنان خشمگین و چنان مالامال از وسوسههای پرقدرت و چنان هنوز ناتوان از تبدیل این شوقها به تمناهای مدرن و سمبلیک است که بهقول شعر "نیچه با شلوار کردی" مریم هوله، گویی اینها معصومانه خیال میکنند که با همخوابگی با هم از یکدیگر چیزی میدزدند و یا به زبان دیگر فکر میکنند، حساب یکدیگر را رسیدهاند و بر دیگری پیروز شدهاند. اینگونه نیز برای مثال آن انسان بیمار ویدئوی خصوصی همخوابگیاش با نامزدش را میفروشد تا انتقامی از نامزد سابق گیرد و نمیبیند که او در واقع بازندهی اصلیست. زیرا ویدئو به خوبی نشان میدهد که او تماموقت در حال همآغوشی با دوربین و نگاه دیگران است و نه با معشوقش. و در واقع فقط میخواهد نشان دهد که چقدر به اصطلاح مرد است و در پشت این کارهایش همهی ترسهای جنسی و فانتزیهای همواروتیکی پنهان و تعالینیافتهاش خفته است، زیرا نگاه پشت دوربین چیزی جز نگاه مرد بزرگ و پدر خیالی و جبار نارسیسيستی بیش نیست. بقول لاکان در پشت انحرافات جنسی اسارت در نگاه پدر جبار و نارسیسيستی در درون نهفته است، پدر جباری که نقطهی مقابل قانون و نام پدر است و این پدر جبار ضد قانون است و میخواهد همه چیز را در خدمت رانش جنسیاش بگیرد و مخالف دیالوگ، مخالف احترام به خواستهای جسم خویش و دیگری و قانون است. یعنی رابطهاش یکطرفه و مطلقگرایانه است. لاکان انحراف جنسی یا پرورزیون را در زبان فرانسوی «پارورزیون» مینامد که اشاره به نام پدر است و شکلی دیگر از پدر جبار اولیه و حرمسرادار اولیه است. (1) زیبایی کار کارگردان در این است که به جای فیلمهای معمولی هندی و جگرخراش ایرانی و یا فیلمهای با پندهای اخلاقی و در نهایت پیروزی عشق و اخلاق، به روایت مستقیم و پرهیجان این بازی نو و بیمارگونه میان جوانان ایرانی میپردازد که میتوان همین نگاهها و بدبینیها به جسم مخالف و به عشق و به اخلاق و ناتوانی از دستیابی به نگاهی نو به عشق و اخلاق و جسم را در اکثر سخنان جوانان امروزی بازیافت. اینگونه به قول جوانان دختر و پسر امروزی دیگر این حرفهای کهنه در باب عشق و اخلاق و توجه به دیگری به کتشان نمیرود و از طرف دیگر نمیبینند که نوع بدبینی آنها و این تلاش برای حساب رسیدن دیگری و کلک زدن جنسی و عشقی به دیگری، در نهایت همان نگاه اخلاقی و ضدجنسی نیاکانشان است که در آن به تکرار سنت دست میزنند و به پیرمردان و به پیرزنان خنرزپنزری نو تبدیل میشوند. زیرا همانطور که در نقدم بر هرمافرودیتهای شهریار کاتبان و نیز بر اشعار بسیاری از شاعران مدرن امروزی در مقالات در باب "همآغوشی اروتیسم مدرن و پسامدرن با جان و روان ایرانی" نشان دادهام، جانسختی این دیسکورس سنتی و ناتوانی از شناخت عمیق آن جز به تکرار این بحران و تشدید این بحران و ضربه زدن به فردیت فردی و هنری خویش و ضربه زدن به رنسانس ایرانی و گرفتاری بیشتر در بحران سنت و مدرنیت نتیجهای نخواهد داشت. زیرا کاهن اخلاقی/کاهن لجامگسیخته،عارف شیدا/عارف پوچگرا دو روی یک سکه و تکرار مداوم هم و چرخش مداوم تراژیک به هم در یک تکرار تراژیک بحران سنت/مدرنیت ایرانی و ادامهی تراژیک تناقضات است.
ضرورت تلفیق و دستیابی به اروتیسم ایرانی یکایک ما به قول پسامدرنها تاخوردگی زمان خویشیم و ناچار به جواب دادن به بحرانهای فردی و جمعی خویشیم و جزئی از دیسکورس هستیم. انسان خارج از دیسکورس وجود ندارد. در درون کشور و در زیر فضای گمنام شهرهای بزرگ، جوانان فراوانی به زندگی دوستدختر/دوستپسری با یکدیگر تن میدهند و یا زنان و شوهران و عاشقان جوان از طریق اینترنت و غیره هر چه بیشتر با جهان اروتیک و غیره آشنا میشوند و سعی در جذب این موضوعات در زندگی اروتیکی خویش میکنند. یا اقلیتهای مختلف جنسی و جنسیتی به بیان خواستهای برحق خود و ضرورت برابری جنسی و جنسیتی میپردازند. یا برای مثال موضوع بکارت در میان جوانان هر چه بیشتر اعتبار خویش را از دست میدهد و در شرایط فروپاشی اخلاق سنتی، انواع و اشکال راههای قانونی و غیرقانونی دستیابی به خواستهای اروتیکی و عشقی خویش مورد استفاده و یا سوءاستفاده قرار میگیرد. اما این اشتیاقات مدرن و راههای مدرن از طرف دیگر در چهارچوب این سیستم روحی عاشقانه/متنفرانه نارسیسيستی، اخلاقی و ضدجنسی مسخ و بیمار میشود. یا به میل تقلید بی چون و چرا و به ناچار مضحک و مبتذل تقیزادهوار تبدیل میشود، یا مانند چپ رادیکال یکدفعه بدون طی کردن روند روشنگرایی جنسیخواهان آزادی جنسی یکدفعه و ناگهانی در جامعه ایران میشود. یا به مالیخولیا و روانپریشی روانی نسلهایی تبدیل میشود که ناتوان از رهایی کامل از هراسهای جنسی خویش و ناتوان از آریگویی به جسم و تن خویش و ناتوان از یافتن شکل و تلفیق خاص خویش از سکس، اروتیسم و مدرنیت/سنت در یک چرخهی دائمی و باطل طغیان و بازگشت به سنت گرفتار میمانند و به عذاب سیزیف دچار میشوند. یعنی مثل جامعهی امروز ما دچار یک دورویی اخلاقی میشود. جهان سمبلیک و مدرنیت ایرانی و فردیت ایرانی که به ناچار بایستی تلفیقی و با ایجاد انواع تلفیق درست بخشهای سالم فرهنگ خویش و نگاه عاشقانه و اخلاقی جامعهی خویش با فردگرایی و انسانمحوری و تنگرایی مدرنیت باشد، تا اینگونه بتواند مفاهیم نو و مدرن خویش در باب اروتیسم، اخلاق سبکبال و مدرن، عشق مدرن را بیافریند و هم خویش و هم جامعهی خویش را از بحران جنسی و هویتیاش به سوی رنسانس جنسی و هویتیاش راهنمایی کند و هزارهی نوی ایرانی و به باور من هزارهی نوی زرتشت خندان، میترای خندان، عارف زمینی و کاهن زمینی خندان و سبکبال را بیافریند و ایجادگر عشق پرشور و زمینی ایرانی، اروتیسم خندان و پرشور و پرشرم ایرانی شود. برای این کار اما بایستی حاضر به دیدن بحران خویش، هراسهای جنسی و عشقی نهفته در اسطورهها و تاریخ و حال و در روان خویش باشد و آنگاه بر اساس این شناخت مدرن به تلفیق دست زند و ایجادگر جهان نوی جنسی و عشقی خویش شود. زیرا بدون گذار از این بحران و بدون دستیابی به این تلفیق او محکوم به پریشانی و بدبختی جنسی و عشقی مداوم و محکوم به سرنوشت سیزیف افسانهای و چرخهی بی پایان جنگ اخلاق/وسوسه است. نسل نوی آفرینندهی رنسانس ایرانی خوشبختانه امروزه نسلی نو از میان هر چهار نسل و نسلی نو از زنان و مردان در حال به وجود آمدن است که هر یک اخلاق جسم یا بگذار با جذب حافظ و مولانا و عرفان ایرانی در نگاه مدرن و جسمگرایانهی خویش، هم قادر به آن باشیم که به شیوهی خویش به تلفیق رواداری مدرن و نگاه دوستانه و عارفانهی ایرانی دست یابیم و بگذاریم هرکس حدیث عشق بخواند، به آن زبان که او داند و بگذاریم هر کس قادر به دیدن کعبه و شور خدایی در همین لحظه و دیدار عشاق زمینی و در جدل خندان آنها باشیم و هم تن به جدل عشاق برای دستیابی به بهترین تفسیر و نگاه برای این لحظه و بازی دهیم و جهان را به بازی عشق و قدرت و به دیالوگ خندان و شرور با خدا و هستی، با معشوق و رقیب تبدیل سازیم. دیالوگی خندان و پارادکس، بازیای پرشور و چندلایه، تمناهایی زمینی/آسمانی و چندلایه که در هر بوسهی معشوق قادر به لمس ابدیت و لحظه و لمس احساسات مختلف خویش از عشق تا دلهره، از لرزش تمنا و میل تسخیر جان و روان دیگری تا میل تن دادن به دیگری و به تسخیر دیگری درآمدن در آن وجود دارد. زیرا چگونه میخواهی اغواگر باشی، بدون آنکه تن به اغوا دهی؟ چگونه میخواهی به اوج لمس لذت جسم و اروتیک دست یابی، بدون آنکه قادر به دیالوگ با جسم و با تن، با شوق و با نگاه و بدون آنکه قادر به دگردیسی مداوم در بازی عشقی/اروتیکی از فاعل به مفعول و شکاندن همهی این ساختارهای ایستا و تبدیل سکس، عشق، و اروتیک به یک بازی خندان و عاشقانه و شرورانه باشی. باری زمان، زمان رنسانس و عبور به جهان نوی ایرانی و زمان دستیابی به قویترین و عاشقانهترین تلفیقهاست. زمان، زمانهی جدل خندان عاشقان زمینی بر سر دستیابی به بهترین شکل از جسم و اروتیسم و عشق و خرد ایرانی و دستیابی به رنسانس ایرانی و آشتی دوبارهی ایرانی با جسم و زندگی و لمس ابدیت در لحظه است. اما برای این کار وارد شدن هر چه عمیقتر به این بحث و شناخت معضلات از یک سو و از سوی دیگر یافتن و بیان تلفیق خویش لازم است، تا دیگر دوستان نیز در این چالش مشترک و جستجوی مشترک، راه و شیوهی خویش را بیان کنند و جدل عاشقان زمینی بر سر بهترین تلفیق و بر بستر رواداری مشترک و بر بستر لمس یکدیگر بهسان همراهان و دوستان و بهسان دوستان و یا معشوقان خندان و شرور آغاز شود. دوستانی که همزمان بهترین نقادان یکدیگر نیز هستند. پانوشت: |
نظرهای خوانندگان
نوشته خندان و رندانه ای است. هم کندوکاوی است در ذهنیت معاصر ما از جهان و هم واکاوی است در دالان های تاریک و تودرتوی روان اجتماعی ما و هم راهی برای عبور از هزارتویی که ناممکن می نماید. تلفیق روح و جسم به سبک و سیاقی معاصر و آشتی تاریخی میان این دو به ظاهر متضاد. عارفی که از پی هزاره ها جنگ و ستیز و نفی و طرد جسم، و در نتیجه بی خانمانی یعنی بی جسم شدن، اینک دوباره به مزگت خویش یعنی جسم خویش باز می گردد تا در آن زندگی کند و زیبایی و قدرت و هراس خویش را با دیگری در بستر تجربه و کشف جسم، در معنای دنیوی شدن یعنی غوطه ورشدن در زمان که سرتاسر از جسم است، تقسیم کند. اگر گیتی گرائی درنهایت حرکت از جسم و بر مبنای جسم است، که هست، پس راه ما نیز به مدرنیت ازطریق کشف و بازخوانش و بازتفسیر حلقه گمشده تاریخ ما و خود ما می گذرد: یعنی از گذر جسم و تجسم یافتن ذهن و روح و روان ما. تلفیقی که درآن عارف ضدجسم نیست، بلکه نخستین درس عارف پذیرش و نیایش جسم است.
-- بردیا ، Jun 6, 2007 در ساعت 08:36 PMمطلب خوبی است منتها ساده و روشن نوشته نشده است : آیا متنی ادبی است یا تحلیل علمی ؟
-- علی ، Jun 7, 2007 در ساعت 08:36 PMسلام
به مطلب آقای برادری در سایت اثر لینک دادیم
-- شورای سردبیران اثر ، Jun 7, 2007 در ساعت 08:36 PMبا تشکر
شورای سردبیران اثر
http://asar.name/index.html
به نکته ی بسیار ظریفی اشاره داشتید.
-- مرتضی ، Jun 7, 2007 در ساعت 08:36 PMما بایستی در ایران به مدل خاص خودمان دست یابیم.
متاسفانه در این کشور گروهی از این سو می افتند و گروه دیگر از سوی دیگر.
با تشکر از دوستان و خوانندگان برديا،سايت اثر،علي و مرتضي. علي گرامي در جواب سوالتان مي خوام بگم که اين متن در واقع يک مقدمه و پيش زمينه و يک در ورودي براي بحثي علمي و تخصصي و با توجه به سطح بحثهاي رسانه اي در زمينه مسائل جنسي و بحران جنسي ايرانيست و من در صورتي که به اين بحث راديو زمانه اجازه تداوم دهد و خوانندگان نيز کم کم بشيوه اينتراکتيو و کامنتگزاري در اين بحث همراهي کنند، مي خواهم _بشيوه يکسري مقالات سريالي و با موضوعات مشخص _ در سايت زمانه اين بحث در باب بحران جنسي و در نهايت هويتي را برگذار کنم. از اين رو نيز اين مقدمه علمي و نيز ادبي را به سان تشريح موضوع و جلب توجه دوستان به يک چشم انداز ديگر و به يک جدل و چالش اينترنتي ببينيد. براي مثال بخش دوم اين مقاله در باب نگاهي کوتاه به تاريخ ايران بر بستر روانشناسي جنسي و بيان معضل مرکزي فرهنگ ايراني يا فرهنگ و تفسير حاکم ايراني با موضوع اروتيسم خواهد بود و سپس به بحث روشنگري جنسي امروزه و ضرورت پاسخگويي اين روشنگري جنسي به معضلات جنسي امروزه و بر بستر فرهنگي جامعه خويش مي پردازد و آنجا براي مثال به بحث ازدواج موقت از چشم انداز روشنگري جنسي و علمي نگاه مي کند و به نقد موضوعات جالب مطرح شده در نگاه آقاي عبدي ،آيت الله سيستاني و ديگران مي پردازد و همزمان نکات مطرح نشده و يا ضعف را بيان مي کند،تا چالش در اين زمينه چندچشم اندازي شود و در بخش نهايي بخش دوم به چند خطاي روشنگري جنسي معاصر و شايد حتي نمونه هايي از آن در سايت خوب زمانه بپردازد. در مقالات سه و بعد در هر بخش بشکل مشخصي و موضوعي از انحرافات و معضلات جنسي/زناشويي و غيره سخن گفته مي شود وگام بگام اين موضوعات تجزيه و تحليل و به چالش اينتراکتيوي با دوستان و نقادان آگاه اينترنتي گذاشته مي شود. البته همه اين موضوعات بستگي به چگونگي برخورد سايت زمانه به اين چالشهاي تخصصي و ميزان امکان دهي دارد که برخورد خوب کنوني سايت زمانه به چالش و نقد و ايجاد امکان چالش در سايت و ميدان دهي به چالش ميان نظرات مختلف نسلها و انديشه ها در عرصه هاي مختلف ادبي،سياسي و يا اجتماعي(طبيعتا داراي ضعفهايي نيز هست)، براي من ايجاد اميدواري مي کند که اين بحث تخصصي و بسيار مبرم و روزمره بتواند جاي خويش را در سايت زمانه بيابد.همانطور که به نمونه هاي ديگر اين بحث مانند بحث ژورناليستي جنسيتي و بيان نظرات مختلف اجازه بيان داده است، با تمام کم و کاستيها و يا قوتهاي کاري که بناچار و طبيعتا در اين کار و يا در هر کاري وجود دارد. بويژه که ميان بحث و مصاحبه ژورناليستي و بحث تخصصي در عين پيوند،تفاوتهاي مهم وجود دارد و درک و قبول تفکيک حوزهها يکي از مسائل بنيادين مدرنيت و کار مدرن است. زيرا اگر در بحث ژورناليستي،بسته به توان مصاحبه گر که آيا واقعا ژورناليست مباحث جنسيتي است و يا ژورناليست عمومي که اکنون نيز به مباحث جنسيتي مي پردازد، مي تواند سوالاتي خوب و چشم اندازهاي مختلف يک بحث را از طريق مصاحبه با متخصصان مختلف ايجاد کند. در بحث تخصصي بايستي اما از ابتدا سطح بحث و موضوع بحث چندلايه و چند درجه از لحاظ عمق معنايي و موضوعي عميقر والاتر باشد و هر چه بيشتر از سطح به عمق برسد و بجاي بحث درباره خوب يا بد بودن همجنس خواهي،سکس و غيره، بنا به سطح بحثهاي علمي در ميان علاقه مندان به اين رشته و موضوع،بحث را به محل چالش درباره موضوعات عميق و چندلايه اين مسائل و در عين حال در حد يک بحث اينترنتي سازد. اينجاست که بويژه در کنار بحث تخصصي توسط متخصص همراهي خوانندگان آگاه و نقاد لازم است،تا بحث چندلايه شود و به کمک ديالوگ موضوع صاحب چند چشم انداز و عمق تازه اي شود. خوشبختانه ما امروزه با نسلهايي از ايرانيان روبرويم که يا سالهاست که در جهان غرب مي زيند و داراي تجارب فراوان عشقي/جنسي و داراي آشنايي خوب به اين مباحث هستند و همين نسل نيز در ايران امروز در حال افزايش است. بنابراين مي توان بباور من به آگاهي اين دوستان اعتماد کرد و بحث را به عمق تازه اي رساند. من کساني را در اين اينترنت مي شناسم که با اينکه تخصصشان چيز ديگريست،اما مباحثشان در باب سکسولوژي و روانکاوي در وبلاگهايشان و يا کامنتهايشان چنان قوي و غني است که خود من با سالها پژوهش در اين زمينه، از مطالب آنها لذت مي برم و ياد مي گيرم. باري اميدوارم همانطور که به چالش من با نقد آجوداني و غيره در سايت خوب زمانه امکان بيان داده شد، اين بحث نيز بتواند جاي خويش را بيابد. من حدود سه چهارسال پيش در فضاي اينترنتي در ده مقاله سريالي بنام به يک دياگنوستيک و آسيب شناسي رواني نسبتا جامع روان جمعي ايراني دست زده ام و در آن بحرانهاي هويتي و عشقي،فردگرايي،جنسي و غيره ايراني را بررسي و بر بستر پژوهشهاي خودم و نگاه جسم گرايانه و روانکاوانه ام راههايي نو براي عبور از اين بحران و تلفيقهاي نويي مطرح کرده ام. حال مي خواهم بر بستر دادهها و آموخته ها و پژوهشهاي اين چندسال اخير به بيان بحث بحران جنسي و در حد بحث رسانه اي و چالش رسانه اي بپردازم.
-- داريوش برادري ، Jun 7, 2007 در ساعت 08:36 PMعلي جان اينکه مطلب در جاهايي کامل روشن نيست،خوب به اينخاطر نيز هست که مطالب چندلايه هستند و ساده سازي درست نيست و جدا از آن نگاه من دو مليتي يک نگاه تو درتو و چندلايه است و در کنار آن طبيعتا کمبودهاي زباني من و نيز مشکل زبان فارسي با بحث علمي نيز نقش بازي مي کند. با اينکه اديتور خوب راديو زمانه بخشي از اين مشکل کمبود زباني مرا حل مي کند. به اميد بحث و چالش خوب و ادامه اين جدل.
لازم بود اين توضيحات را بدهم تا دوستان متوجه موضوع شوند و شايد از حالا در اين بحث مشارکت کنند.
داريوش برادري
آقای برادری لطفا بیوگرافی خود را بنویسید اینکه متاهل هستید یا مجرد چندسال دارید و ..... مرسی.
-- سمانه ، Jun 7, 2007 در ساعت 08:36 PMبسیار متن جالبی بود ، امید وارم ادامه پیدا کند
-- دامون از پاریس ، Jun 8, 2007 در ساعت 08:36 PMآقا شما زمانی که مطلب جدید میگویید باید زبانی ساده را برگزینید. مشکل زبان فارسی به نظرم متفاوت است با پیچیده نویسیای که گریبانگیر فرهنگی ماست به نوعی.
-- هادی ، Jun 8, 2007 در ساعت 08:36 PMمطلب شما فاضلانه است به اندازه کافی. اگر مطلبی بیمحتوا بود شاید لازم میافتاد تا زبانی پر نقش و نگار را برگزینید برای انداختن رعب در دل مخاطب ساده لوح.
تاکید میکنم: اهمیت نحوه عرضه کمتر نیست از خود کالایی که عرضه میشود. یادآوری میکنم مقدمه انسان و سمبولهایش را که در مقدمه، فلسفه پیدایش این کتاب را یک رویای یونگ میداند. او خواب دیده بود که دارد صحبت میکند و مردم حرفهایش را .
سمانه جان اميدوارم در مقاله بعدي عکسم نيز که براي سايت فرستاده ام،زده شود،تا خودتان حدس زنيد و اميدوارم بتوانم بزودي لاااقل يکي از کتابهايم را در ايران منتشر کنم،تا همزمان بيوگرافي نسبتا کاملي نيز آنجا بنويسم. تنها بگويم که حدود پانزده سال است روانشناس و حدود هشت سال است،روان درمان گر هستم و تمام مدت در رشته خودم و با انواع بيمار و يا خانواده مهاجر و يا آلماني و غيره کار کرده ام،چه به عنوان مشاور خانواده و يا روان درمانگر و يا در ابتدا به عنوان مددکار اجتماعي.
-- داريوش برادري ، Jun 8, 2007 در ساعت 08:36 PMداريوش برادري
این شمشیر داموکلس "ساده نویسی" هم دارد بیداد می کند. ساده نویسی هرجا جایز است، و جا دارد، کاملا درست است. مگر می توان برای مثال از یک نویسنده خواست هر داستان خود را به یک سبک بنویسد؟ یا از یک کارگردان خواست هر فیلم را فقط در یک ژانر تهیه کند؟ فراموش نکنیم که علوم انسانی- مثل روان شناسی یا غیره- علوم دقیقه نیستند که متن زنجیره فورمول ها است. درثانی، اندیشه نو سبک جدیدی می طلبد. و زمان می برد تا این سبک روان و ساده و صیقل خورده بنماید. ضمن این که، این متن نسبت به دیگر متن های همین نویسنده از پیچیدگی کمتری برخوردار است. گاهی تفکر به شما اجازه نمی دهد ساده به نگارش درآید. و بهتر است اجازه دهیم سبک های نگارش پدید بیایند و از ساده نویسی فراگیر، که الزاماً به معنای ساده شدن موضوع نیست، بی قیدوشرط حمایت نکنیم. سبک نگارش یا گفتار یک انسان درنهایت عصاره ذهنیت و شیوه بُوِش آن است. اگر، بقول هایدگر، زبان خانه هستی است، خانه برخی ها از معماری درهمتافته ای برخوردار است، و درعین تلاش برای ساده نویسی، معماری متن آن ها چند لایه و تودرتو در می آید. بی تردید، این حرف درست است، که میان تولید و ظاهر یک کالا در چرخه بازار ارتباطی هست. اما ساده بودن برقراری ارتباط با یک متن تا با یک راهیانه از یک جنس نیست.
-- بردیا ، Jun 8, 2007 در ساعت 08:36 PMsalam,
moteassefam ke intor minevisam vali farsi nevis inja nadaram.
neveshtatoon ro kheyli doost dashtam. shayad inja jaye in nabashe,vali:
avval begam ke moddat-hast khodam ro zire zarrebin gozashtam ta zir-tarin laye-haye vojoodim ro beshnasam. masalei digari ke hast o mikham bedoonam ine ke vaghti yek ertebate eshghi shekaste mishe, chetor mishe asaratesh ro az oon laye-haye zirin hazf kard ya kam-rang-tar kard. dar vaghe yek roohe asir shode ro chetor mishe joda kard o azadesh kard betore zirbanayi va na rooye-kari. mamnoon misham age dar har 2 mored manbae marrefi konin behem ke farsi bashe chon chizi ba in omghe Psycholologic ro nemitoonam english bekhoonam va inja ham be-hamin dalil farsi neveshtam.
ba sepas
-- Azade ، Jun 8, 2007 در ساعت 08:36 PMmamnoonam
-- samane ، Jun 8, 2007 در ساعت 08:36 PMآزاده جان در مقاله هاي بعدي خود بخود همه اين مباحث را به بحث مي گذارم.فقط اينجا براي جوابي کوتاه به سوالت درباره عشق موضوع اين است که وقتي از عشقي جدا شده اي ولي قلبت هنوز از آن کامل جدا نشده است و بقولي اون عشق هنوز در زندگي امروزه حضور دارد، کار اول قبول اين است که قبول کني که اين باقي ماندن آن عشق به معناي اين است که در آن عشق چيزهاي مهمي بوده است که هنوز برايش در رابطه بعدي و يا زندگي امروز، جايگزيني و يا جانشيني پيدا نکرده اي. مثلا وقتي آدم با يک معشوق از لحاظ روحي و يا اروتيکي خيلي خوب خويش را نزديک و همگون احساس مي کند،تا زماني که در رابطه بعدي به درجه جديدي از اين رابطه دست نيابد،مرتب زق رق درد قديمي را احساس مي کند. دوم موضوع در جدايي از عشق اين است که هر جدايي مثل مرگ عزيزي احتياج به يک دوره عزاداري و قبول جدايي روحي و قلبي دارد. معمولا يک رابطه عشقي عميق احتياج به چندماه جدايي کم کم دروني و به مرگ سپردن عشق قبلي دارد. از اينرو بعد از جدايي وارد رابطه جديد شدن يا ممکن نيست و يا اگر صورت گيرد، اين رابطه کم رنگ است و يا انسان احساس دوگانگي احساسي با خويش مي کند. زيرا ياد عشق قبلي نيز وجود دارد و در واقع انسان در دو رابطه است. اما کم کم عشق جديد جاي قبلي را مي گيرد بشرطي که عشق جديد توانايي اين کار را داشته باشد و بشرطي که شخص واقعا بخواهد با عشق قديم خداحافظي کند. زيرا بعضي وقتا يک شخص مي تواند تمام عمر پاي قبر يک عشق قديمي بنشيند و جدا نشود. وقتي چنين احساسي وجود دارد، وقتش هست که با احساسات دوگانه خويش نسبت به معشوق و يا به خويش توجه کرد. زيرا ماندن در يک عشق قديمي به معناي اين است که شخص دو دستي نيز به آن عشق چسبيده و جدا نمي شود. ابتدا وقتي شخصي حاضر باشد که تمامي زواياي عشق قبلي و احساسات قبليش را در خويش ببيند،کم کم حاضر به جدايي و شروع تازه ميشود. زيرا عشقي که به پايان مي رسد،حتما ضعفهايي نيز داشته است و مشکلاتي. اينگونه وقتي فرد هم به ياد چيزهاي خوب عشق و هم چيزهاي بدش و يا کمبودهايش ببافتد و هر دو را بپذيرد، آنگاه نيز کم کم عزاداريش به پايان مي رسد و قبول مي کند که آن عشق ناتوان از جلو رفتن و قويتر شدن بوده است. پس با تجربه آن عشق اکنون قادر به ايجاد يک عشق جديد مي شود و مي تواند کم کم ايندفعه حتي عشقي قويتر بوجود آورد. يعني در نهايت اين سه اصل تن دادن به سوگواري براي عشق قديمي و ديدن حالات متضاد عشق قديمي و تن دادن به ميل خويش براي عشقي جديد و زيباتر مي تواند باعث پايان يافتن درد و بلوغ عشقي گردد. در اين زمينه کتب فراوان است که من به فارسي کم مي شناسم. اگه تونستي مقاله فرويد درباره دمدمي مزاجي و سوگواري را به فارسي بيابي و بخوني. اسم دقيق مقاله يادم نيست. و يا کتب نويسنده معروف روانکاو بنام يورگ ويللي درباره مسائل عشقي را بخوان. يا يک رمان بنام و نيچه گريه کرد به فارسي نيز ترجمه شده است که يک رمان روانکاوانه است و در قالب ايجاد بحث ميان فرويد و نيچه به موضوعات عشق و اين مشکلات نيز مي پردازد. اسم نويسنده يادم نيست. اميدوارم در ادامه اين مقالات، جوابهاي ديگري نيز بيابي و يا در بحثها شرکت کني.
-- داريوش برادري ، Jun 9, 2007 در ساعت 08:36 PMهمينطور از دوستان ديگر و نظراتشان مانند دامون و هادي و برديا متشکرم.
داريوش برادري
اينكه سايت شما با رويكردي انتقادگونه به بررسي مسائل اجتماعي فرهنگي (خصوصا در چنين حوزه هايي) ميپردازد بسيار نيك و قابل تقدير است ليكن يكي از مهمترين مسائلي كه در اين مطلب (چندان) به آن پرداخته نشده گنگ بودن مفهوم سكس براي جوانان و حتي والدين ايراني ست. با نفوذ لايه هاي مدرنيته در فكر و فرهنگ مردم ايران زمين ماهيت اين غريزه ي غير قابل انكار آدمي دستخوش تغييرات فاحشي شد كه در اين مقاله به برخي از عوارض آن اشاره كرده ايد.ليكن انچه باعث بروز اين تفاوت در ماهيت ها ميشود مربوط به مشكلي ست كه نه تنها در اين حوزه بلكه در اكثر حوزه هاي فردي و اجتماعي (دروني و بيروني) ايرانيان امروز - به تعبير دكتر داريوش شايگان - بصورت ريزوم وار ريشه دوانده و شرايط فكري - فرهنگي ايرانيان معاصر را روز به روز بغرنج تر ميكند و آن تضاد و تناقض غير قابل رفع ميان فرهنگ امروزين غرب - كه زادگاه آن عصر رنسانس در اروپاست - و فرهنگ سنت گراي ايراني - كه زادگاه آن ريشه در انديشه، فلسفه و عرفان شيعي-ايراني است - في المثل در باب موضوع مورد بحث در اين مقاله (يعني سكس) نمودكثيري در روابط عاشقانه ي زن و مردهاي غربي دارد به حدي كه بسياري از روانشناسان غربي براين باورند كه 50 درصد عشق هاي اروپائيان و امريكائيان بواسطه فعل سكس است و داشتن شرايط ايده ال سكسي در هريك از طرفين جزء مهمي از اولويت هاي انتخاب همسر محسوب ميشود. اين در حاليست كه فرهنگ ايراني - اسلامي مقوله ي سكس در روابط عاشقانه تا زمان به حجله رفتن زن و شوهر سخن چنداني از آن به ميان نمي آيد چرا كه بر خلاف فرهنگ رايج غرب ( كه از فرويد به اينطرف همه گير شد) داشتن ميل جنسي و نياز به سكس با همسر يا معشوقه يك ضد ارزش به حساب مي آيد و مثلا اگر مرد بخواهند به طرف مقابل شان در اين زمينه با معشوقه اش سخني به ميان آورد در بسياري از موارد آن زن مرد را " هوس باز " خطاب ميكند و حتي ممكن است كار به جدايي بكشد.از سوي ديگر فقر آموزشي در اين مورد بارها و بارها باعث بروز مشكلات و اتفاقات تلخ و دردناكي شده است.هرچند كه در دهه ي اخير شرايط كمي بهبود يافته و به ليل آزادي هاي مشروعي كه در جامعه تبلور يافته بود مردم ( و خصوصا جوانان) در فضاي بازتري درمورد اين مقوله آگاهي كسب كردند. كه راه انداختن كلاسهاي آموزشي قبل از ازدواج دليلي بر اثبات اين مدعاست
-- محمد تاج احمدی ، Jun 10, 2007 در ساعت 08:36 PMآقاي تاج احمدي گرامي موضوعات مهمي را مطرح کرديد. اصولا من نيز بر پايه درک اين تفاوتها و درک بحران هويتي ايراني و درک ضرورت دست يابي به تلفيق به بيان مشکلات و بيان راه حلهاي مختلف و تلفيقي مي پردازم. اميدوارم مقالات بعدي هر چه بيشتر موضوع را باز کند و به همراه يکديگر به چالش و نقد اين موضوعات مهم بپردازيم. من نيز به مانند دکتر شايگان باور بدان دارم که راه عبور ما از بحران، عبور از چندپارگي به سوي چندلايگي و نگاهي چندسيستمي و يافتن تلفيق است. تنها نوع تلفيق من با ايشان داراي تفاوتهايي است. زيرا نگاه من نگاهي جسم گرايانه يا جان گرايانه است که هم در خويش روانکاوي فرويد تا لکان،هم جسم گرايي نيچه تا دلوز و هم تئوري سيستمها و هم نگاه حافظ و رندي حافظ را در بر دارد. از اينرو براي من راه عبور ايراني از بحران آشتي دوباره با جسم و دست يابي به جهان چندلايه و واقعيت چندلايه خويش است. اينگونه عارف ايراني در نگاه من با کمک آشتي با جسم داراي يک جسم نو و خرد شاد مي شود و به عارف زميني و عاشق زميني تبديل ميشود و اروتيسم پرشرم و بي پرواي ايراني متولد مي گردد و جهان وبازي عشق و قدرت ايراني همراه با اخلاق اين عارف زميني که يک اخلاق آرزومندي و چشم اندازيست. از اينرو نيز بباور من آمورش جنسي و روشنگري جنسي و از سوي ديگر کمک به تحولات جنسي و ايجاد ساختارهاي قانوني و فرهنگي براي اين تحول جنسي و هويتي، اساس کار روشنگري جنسي ايراني بايستي باشد و من در اين زمينه تلاش مي کنم.
-- داريوش برادري ، Jun 10, 2007 در ساعت 08:36 PMداريوش برادري
بحث جالب و بسیار مهمی را شروع کرده اید که امیدوارم ادامه داشته باشد. به نظر من سکس در جامعۀ ما معضل بغرنج و پیچیده ای شده است. شاید بتوان گفت که همیشه معضل بوده ،اما در زمان حاضر به دلیل گسترش رسانه های ارتباط جمعی و فردی و آشنا شدن مردم با شیوه های زندگی متفاوت از زندگی خودشان که معمولأ (این آشنایی )سطحی بوده و بدون وجود درک عمیقی از فرهنگ ونگرش مربوط به آن صورت می گیرد ،این مشکل جدی تر و حادتر شده است به طوری که بحث و گفتگو در مورد آن ضروری می نماید.
-- رضا ، Jun 10, 2007 در ساعت 08:36 PMsalam aghaye baradari lotfan e-mailetoon ro bedid mikham ba shoma sohbat konam.mersi
-- saeed ، Jun 10, 2007 در ساعت 08:36 PM.........................
داریوش برادری: سعيد جان ايميلتان را به اين آدرس بفرستيد.
piranmoghan@yahoo.de
زیبا بود و سنگین.پیشنهاد می کنم برای عمومی تر شدن موضوع و مخاطب روان تر بنویسید.
-- خسرو ، Jun 13, 2007 در ساعت 08:36 PMنمی دانم من که چیزی نفهمیدم اگر قرار است متن علمی نوشته شود بهتر است از حاشیه های ادبی خودداری شود. نکته دیگر اینکه اگر قرار است فارسی بنویسید همه را فارسی بگویید و گر نه اگر من قرار باشد معنای کلمات خاص که فارسی نوشته شده اند را در لغتنامه جستجو کنم راحت تر است همه متن انگلیسی باشد لااقل اینهمه حواشی ادبی نخواهد داشت
-- مهدی ، Jul 2, 2007 در ساعت 08:36 PMانچه که برای من جالب بود در انتهای متن بود. ابتدای متن کاملا زیبا و همسو با من بود بنابراین نه چندان جدید اما این که یک کارشناس روان کاوی این موضوع را نوشته بسیار مرا حیرتزده کرد. من به عنوان یک زنی که ازدواج نکرده و درگیر اروتیسم است بارها به مشاوران مراجع کردم و تمام انها ...دقیقا تمامی انها به شیوه های مختلف سنتی با پوشش مدرن و یا بدون ان، همان نصایح همیشگی را در مورد یافتن ارامش تنها و تنها در ازدواج تکرار می کردند ...گویی در دنیایی دیگری زندگی می کنند...خوشحالم که کسی از اینطایفه چنین معاصر می اندیشد
-- گیس طلا ، Jul 19, 2007 در ساعت 08:36 PM