رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۷ فروردین ۱۳۸۶
بخش نخست

تحول دیپلماسی غربی؛ جایگزینی برای بازگشت ایرانیان

مهدی خلجی

احمد زیدآبادی، روزنامه‌نگار سرشناس و تحلیل‌گر سیاسی در یادداشتی با عنوان «زمانی برای بازگشت» (روز آنلاین، بیست و سوم اسفند 1385) مسأله ضرورت بازگشت ایرانیان به ایران را پیش کشیده است. وی از سرنوشت‌سازی تحولات جاری در ایران یاد کرده و نوشته است: «توفان تحول احتمال دارد شیرازه کشور را از هم بپاشد». از نظر آقای زیدآبادی ایران «در حال تهی شدن از فرزندان باسواد و فعال خویش است» و در غیاب افراد اندیشمند و تحلیل‌گر و مسئول، «طبعاً میدان به تسخیر کوته‌فکران و کج‌اندیشان درمی‌آید.» از این رو، پیشنهاد کرده است کسانی که به دلیل اظهار نظرها و تحلیل‌ها و فعالیت‌های مدنی و مسالمت‌جویانه دچار مشکل شده‌اند، گروه گروه – با اعلام قبلی - به «وطن» بازگردند و از احکام زندان هم پروا نکنند؛ زیرا در شرایط کنونی «نظام سیاسی شور و شوق چندانی برای پر کردن زندان‌ها از زندانیان سیاسی و عقیدتی ندارد و حتا اگر هم داشته باشد... در ایران زندانی بودن مفیدتر و تأثیرگذارتر از دوری از وطن است.»

همان‌گونه که آقای زیدآبادی در مصاحبه اخیرش با رادیو زمانه گفته است، پیشنهاد او با تلاش دولت اکبر هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی برای دعوت از متخصصان ایرانی خارج از کشور، پیوندی ندارد. «آن‌ها از متخصصین ایرانی دعوت می‌کردند که بیایند این‌جا و در چارچوب قوانین و ضوابطی که این‌جا وجود دارد و آن‌ها فکر می‌کردند که چیز مناسبی هم هست، به کار خودشان ادامه بدهند.» احمد زیدآبادی می‌گوید اما مقصود او آن است که «ایران در آستانه تحولی است که لزوماًٌ ممکن است برای ایرانیان خارج از کشور امنیت هم ایجاد نکند»؛ اما کسانی که «حس مسئولیت ملی» دارند، بودن‌شان در ایران بهتر از نبودن‌شان است.

***

پيشنهاد احمد زیدآبادی، تحلیل‌گر و روزنامه‌نگار، با دعوتی که دولت‌های پیشین جمهوری اسلامی برای بازگشت ایرانیان به ایران می‌کردند، تفاوت گوهری دارد. او مدعی نیست که در ایران تغییری رخ داده، پس متخصصان ایرانی بازگردند؛ بل‌که می‌گوید ایرانیان بازگردند تا تغییر در ایران رخ دهد. آقای زیدآبادی صرفِ حضور ایرانیان وطن‌گریخته را در ایران تحول‌ساز ارزیابی کرده است. کمتر کسی تردید دارد اگر هزاران ایرانی که به دلیل ابراز عقیده سیاسی یا دینی کشور را ترک کرده‌اند، روزی به ایران بازگردند و زمینه‌ای برای بیان دیدگاه‌های خود بیابند، دگرگونی فرهنگی و سیاسی در ایران پدید می‌آید. اما باید پرسید آیا حضور فیزیکی منتقدان در ایران، برای ایجاد تحول، به تنهایی، کافی است؟ چه قرینه و تضمینی وجود دارد که دستگاه قضایی و اطلاعاتی ایران شور و شوق‌اش را برای بازداشت منتقدان از دست داده باشد؟ چه استدلال قانع‌کننده‌ای در میان هست که فعال سیاسی زندانی، اثرگذارتر از فعال سیاسی خارج از «وطن» است؟

فعالیت سیاسی که هیچ، در ماه‌های اخیر فعالیت صنفی و مدنی رانندگان شرکت واحد اتوبوس‌رانی، معلمان و زنان سرکوب شده و فعالان مدنی فوج فوج به زندان افتاده‌اند. و مگر زندان تنها فضای پشت دیوارهای اوین است؟ این همه روزنامه‌نگار، فعال سیاسی و مدنی که به طور رسمی و غیر رسمی احضار می‌شوند، هشدار می‌شنوند، ارعاب می‌گردند، تحت تعقیب و مراقبت قرار می‌گیرند، قربانی پرونده‌سازی‌های مکارانه امنیتی می‌شوند و لاجرم بیرون دیوارهای زندان به زندان می‌افتند و سکوت پیشه می‌کنند، در شمار نیستند؟

اگر دستگاه‌های امنیتی و قضایی میل خود را به پر کردن زندان‌ها از زندانی سیاسی و عقیدتی از دست داده باشند، شواهد گواهی می‌کنند که اشتهای ارعاب‌گری و خوی ترس‌افکنی را به هیچ روی کنار نگذاشته‌اند و فضای سانسور – با اشکال چندگانه و پیچیده‌اش – در ایرانِ سال‌های اخیر، بسی سنگین‌تر و تحمل‌ناپذیرتر شده است. فرض کنیم دو یا سه هزار ایرانی روزنامه‌نگار، تحلیل‌گر و فعال سیاسی و مدنی به ایران بازگردند. در فقدان آزادی مطبوعات و آزادی بیان و زیر سایه ترس و سرکوب چگونه می‌توان گفت «بودن‌شان بهتر از نبودن‌شان» است؟ شاید ماجرای رامین جهانبگلو، استاد دانشگاه و نویسنده مقالات و کتاب‌های فلسفی، نمونه گویایی باشد. او درست به همان امیدی که آقای زیدآبادی بدان دل بسته است به ایران بازگشت و کارش به زندان و اعتراف و سرانجام خاموشی ختم شد.

احمد زیدآبادی در مصاحبه با رادیو زمانه می‌گوید ایرانیانی که به خارج می‌روند، پس از مدتی، واقع‌بینی خود را از دست می‌دهند و به دلیل قطع ارتباط با جامعه «جذب مقولات ایده‌آلیستی» در حوزه‌های حتا حقوق بشر می‌شوند. به این سخن بازمی‌گردم. اما اگر ابهام‌های پیشنهاد آقای زیدآبادی رفع نشود، نمی‌توان سخن خود او را چندان واقع‌بینانه و غیرایده‌آلیستی ارزیابی کرد.


ایرانیان دور از وطن و تحول سیاسی
درست است که ایرانیان وطن‌گریخته، سرمایه بدیل‌ناپذیری برای کشور هستند و باید برای بازگشت آنان از هیچ کوششی فروگذار نکرد؛ اما مشکل اصلی بازگشت رفته‌گان نیست؛ مسأله بنیادین، آزادی بیان است. بر خلاف آقای زیدآبادی، باور ندارم اکثریت ایرانیان متفکر و تحلیل‌گر، کشور را ترک کرده‌اند. مهاجرشدنِ بسیاری از مهاجران سیاسی نه به دلیل نوع اندیشه و عمل آن‌ها، که به سبب هراس بیمارگونه حکومت از هر گونه فعالیت خرد و کلان روزنامه‌نگاری یا سیاسی و نیز امکانات آن‌ مهاجران برای ترک ایران است. از آن سو، در میان ایرانیان مانده در «وطن» هم، کاردان و اندیشه‌گر اندک نیست. کافی است فرصت و امکانی برای بیان عقیده باشد؛ هزاران صدا از گوشه و کنار دانشگاه‌های کشور و شهرهای گوناگون به گوش خواهد رسید و نیروی رهانشده جوانی در عرصه مطبوعات ظهور خواهد کرد. بنابراین، بیش و پیش از اندیشیدن به بازگشت مهاجران، باید به تثبیت آزادی بیان در ایران و زمینه‌های آن اندیشید.

پرسش این است: اگر دولت اصلاحات نتوانست در تحقق شرایط آزادی بیان کامیاب باشد، اگر تشکل‌های کوچک و شکننده مدنی و صنفی نمی‌توانند ترکی در سقف فضای بسته سیاسی بیندازند، آیا راه دیگری هست؟

برای تحول سیاسی در ایران نه گزینه حمله نظامی بیگانه مطلوب است و نه گزینه انقلاب خشونت‌بار. تنها دگرگونی درونیِ معطوف به دموکراسی و مبارزه با خشونت، راه رستگاری سیاسی ما را می‌گشاید و تنها آزادی بیان است که می‌تواند گفتار تحول بنیادی، اما مسالمت‌آمیز را پیش ببرد، مردم را به سمت آرمان‌های دموکراتیک سازمان‌دهی کند و حرکت‌های سیاسی پدیدبیاورد. در فقدان آزادی بیان، نه امکان بسیج‌گری هست و نه فرصت آفرینش نظریه تغییر سیاسی.

آزادی بیان و فشار دولت‌های غربی
تجربه تاریخی دهه گذشته نشان می‌دهد شرایط آزادی بیان در ایران، از درون کشور فراهم‌شدنی نیست. سازوکارهای حکومت برای سرکوب و خاموش‌کردن صداهای منتقد، کارآمد و نیرومند است. اوضاع و احوال منطقه‌ای و خارجی نیز به جمهوری اسلامی کمک کرده است. کانون توجه کشورهای غربی به ويژه آمریکا، مسأله تروریسم و برنامه هسته‌ای است. برقراری دموکراسی یا رعایت حقوق بشر در ایران در اولویت دیپلماسی غربی‌ها در قبال ایران نیست. غربی‌ها اگر هم به تحول از درون باور داشته باشند و آن را انتظار بکشند؛ ظاهراً نقش چندانی در این زمینه برای خود قائل نیستند. در مناقشات ایران و غرب، اگر جمهوری اسلامی از برنامه هسته‌ای خود عقب‌نشینی کند و کمک‌های نظامی و سیاسی خود را به گروه‌های مسلح ضداسراییلی و ضدآمریکایی در سرزمین‌های فلسطینی، لبنان و عراق قطع نماید، غربی‌ها دیپلماسی خود را موفق قلمداد می‌کنند و بعید است در آینده نزدیک فشار بیشتری به ایران بیاورند.

اگر ایرانی‌ها، در داخل و خارج کشور، نتوانند به نحوی دولت‌های غربی را برای تغییر کانون دیپلماسی‌شان متقاعد کنند، تحولی از درون دور است که رخ دهد. فعالان سیاسی ایرانی در داخل و خارج، به ويژه ایرانیانی که مقیم کشورهای غربی هستند، به نوعی با دولت‌های غربی در ارتباط‌اند، دستی در مطبوعات غربی دارند و به شکلی تأثیرگذار به شمار می‌آیند، می‌توانند بکوشند در اولویت‌های دیپلماسی غربی میان برنامه هسته‌ای و تروریسم / و دموکراسی و حقوق بشر تعادل برقرار کنند؛ یعنی تصمیم‌گیران سیاسی غربی را متقاعد کنند که حل نهایی بحران هسته‌ای و تروریسم نه در عقب‌نشینی مقطعی جمهوری اسلامی که در استقرار دموکراسی و الزام حکومت به رعایت حقوق بشر است.

پيش بردن این حرکت اگرچه به ظاهر دشوار به نظر می‌رسد، در عمل محال نیست. آقای زیدآبادی از ایرانیان خارج از کشور می‌خواهد با اعلام قبلی – یعنی در حرکتی سازمان‌دهی‌شده – به ایران بازگردند. راه کم‌هزینه‌تر و موثرتر آن است که ایرانیان خارج و داخل کشور برای پیشبرد یک گفتار سرراست و روشن، انسجام و هماهنگی پیدا کنند. باید از دولت‌های غربی خواست به جای اعمال تحریم اقتصادی به دلیل تداوم برنامه هسته‌ای، حکومت ایران را وادارند اتهام سیاسی و عقیدتی را لغو کند، مطبوعات را آزاد کند، ممنوعیت قلم و زبان نویسندگان و فعالان سیاسی و مدنی را رفع کند و سانسور را از میان ببرد. اگر دولت ایران زیر بار این امر نرفت، سازمان ملل متحد مجازات‌های سنگین دیپلماتیک و اقتصادی برای ایران در نظر بگیرد. ایرانیان اگر بتوانند این گفتار را پیش ببرند و پیرامون آن، سازمان و وحدت پیدا کنند، شرایط تحول از درون را پدیدآورده‌اند. تنها در این صورت است که نه تنها بازگشت ایرانیان به ایران معنی پیدا می‌کند و اثرگذار و موج‌آفرین می‌شود که حتا صداهای خاموش و فروخورده در درون کشور نیز به گوش می‌رسد.

اما بررسی این اتهام که ایرانی‌ها در خارج از کشور، رفته رفته، ایده‌آلیست می‌شوند و پیوند خود را با «واقعیات» از دست می‌دهند به نوشتار دیگری نیاز دارد. در آن نوشتار خواهم کوشید نقش سیاسی ایرانیان خارج از کشور را به کوتاهی ارزیابی کنم و میزان آیده‌آلیست یا واقع‌گرا بودن آنان را بسنجم.

-------------------------------
مطلب مرتبط: بازگشت ایرانیان برون مرز، نگاهی دوباره

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

آقاي مهدي خلج شما گوله خوشبيني هستيد اگر فكر مي كنيد دول خارجي به پيشرفت واقعي ملت ايران فكر مي كنند. برعكس آنها هميشه آماده بوده اند اگر پيشرفت چشمگيري در حال شكل گيري است ترمز ما را بكشند. به جريانات كمي دقيق تر نگاهي بيندازيد. از روزي كه پاي استعمارگران به ايران و منطقه خاور ميانه باز شده است ما مدام بازيچه اهداف استعماري آنان بوده ايم. و اين تا همين حالا هم ادامه دارد.
در واقع هر ايراني متفكر بايد تئوري توطئه را در پس زمينه افكارش داشته باشد و اين يك توهم بي مايه نبوده و نيست. ما بين كشور هاي منطقه هميشه خواسته ايم يك قدم جلوتر باشيم اما جرياناتي اوضاع را كنترل مي كنند كه مبادا توازن قوا در اين منطقه بر هم بخورد.
اگر از من بپرسيد پس راه چاره چيست. من مي گويم يك انقلاب لازم است. اما يك انقلاب دروني. هر ايراني بايد ذهن خرافات زده و جبرگراي خود را تكاني سخت بدهد و تعقل را چاشني افكار خود سازد. اين نياز به يك صداقت فرهنگي و يك عزم جدي دارد. به نظر من اين كار آغاز گشته و بايد به آن كمك كرد. از آنجا كه من در ايران زندگي مي كنم بيش از اين نمي توانم توضيح دهم.
ناپلئون مي گويد : حكومتها بر اساس لياقت ملتها حكمراني مي كنند.
اين يك حقيقت است و تا ملت ما لياقتشان را افزايش ندهند و خود نخواهند با زور نمي توان دموكراسي را پديد آورد. البته قطعا حرف شما اميدوار كننده است و به قول معروف: نمي شه ولي اگه بشه چي مي شه!
به هر حال تلاش دوستان در اين سايت و ساير سايتهاي روشنگرانه و تفكر پرور خود يك حركت سازنده است. اين هم از مزاياي دنياي مجازي كه محاسبات سياسي را دچار دگرگشت كرده است.
با اميد فردايي بهتر

-- think ، Mar 22, 2007 در ساعت 03:07 PM

با نظر آقاي خلحي موافقم

-- بدون نام ، Mar 27, 2007 در ساعت 03:07 PM