رادیو زمانه > خارج از سیاست > مقالات > پريدهرنگي ها و خودتابيها | ||
پريدهرنگي ها و خودتابيهااشکان آويشنمن در اين نوشته تلاش داشتهام تا از کنار درگيريهاي آقاي آشوري و آقاي حنايي کاشاني، دور از هرگونه صادر کردن حکم ارزشي بگذرم. کاملاً طبيعي به نظر ميرسد که من نيز به سهم خود دريافتهاي معيني در اين زمينه داشته باشم. دريافت هايي که ممکن است شماري را خوشآيند باشد و برخي را ناخوشايند. اما اين نوشته، نه جاي بيرون ريختن خوشايندهاست و نه نشان دادن ناخوشايندها از سوي من. اگر نوشتهي من اشاراتي به اين درگيري دارد گاه از سر ضرورت است اما بر آن نيست که بگويد چه کسي در کجا نشسته است. تازه اگر هم چنين قضاوتي از من سرزند، نه حکم همهي عالم است و نه از سرشتي است که انسان آن را از نوع «حرف همين است و جز اين نيست» بداند. می توان خطا کرد و باز هم مورد احترام بود بسياري حرفها را ميتوان پسگرفت. نه آسمان به زمين ميآيد و نه زمين به لرزه مي افتد. اگر ما در زندگي روزانه با دوستان، خويشان و با نزديکان خانوادگي خويش پس از ارتکاب اشتباه در يک دريافت و يا بيان يک نکته، ميتوانيم صميمانه معذرت بخواهيم، چرا در دنياي قلم و نوشتن، و در حضور بسياري کسان ناديده و ناشناخته نميتوانيم اين کار را بکنيم؟ مطمئن باشيم که اين کار، هنوز هم برخورد جديتر و مسؤلانهتري از ما ميطلبد. ميتوان اشتباه کرد و مورد احترام مردم بود. ميتوان از کردهها و گفتههاي اشتباه خويش پوزش خواست و بازهم حرمت و همدلي مردم را با خود داشت. مردم در اعماق دل خود براي اهل پذيرش و سازش به معني درست و منطقي آن، احترام جدي قائلند در حالي که نسبت به «آسيدجوادهاي يک کلام»، نگاهي خردهگيرانه دارند حتي اگر خردهگيري خويش را به پاس برخي ملاحظات بر زبان نياورند. آدمها ديوار نيستند نوشتهي من عمدتاً اشارتي دارد به دريافتهاي خوانندگان و تفسيرکنندگان کلام آشوري و حنايي کاشاني. ( از ذکر مجدد آقا خودداري ميکنم بي آنکه قصدم بياحترامي به اينان باشد.) کاري از اين دست که انسان در برابر نورافکن ايستاده باشد و همه او را ببينند چندان راحت نيست. بايد چنان قلم زد که هيچ کدام از طرفهاي درگير، آزرده خاطر نشوند. زيرا هدف من آن نيست که بر کسي بتازم. تاختن، شايد ارزانترين کاري باشد که انسان ميتواند در حق ديگران انجامدهد. اما عواقب فکري، احساسي و اجتماعي آن، شايد که گرانتر از آن باشد که انسان تصور ميکند. سنگين ترين کار، ايجاد پل اعتماد، به وجود آوردن همدلي روينده و شکيبايي از درون جوشندهي انساني است. از طرف ديگر بايد بر اين نکته آگاه بود که مگر آدمها ديوارند که بتوان هم بر آنها لگد زد و هم بر آنان تکيه کرد؟ هيچ انساني حتي دريادل و بزرگوار، از شنيدن و خواندن کلام آزارنده و خراشنده، خوشحال نميشود. همه نيز اين را ميدانند که اگر هر يک ما از نظر احساسي، زخمين و آشفته شويم، از نظر عقلي نيز چه بسا گاه برخي کنترلهاي رفتاري و کلامي خود را ناخواسته از دست بدهيم. ما آن محصول معين کارخانههاي توليد انبوه نيستيم که در برگهي توضيحات خصوصياتش نوشته باشند اگر به برق چهارصد و سي ولت وصل شود مي سوزد و اگر برق صد و سي ولت از آن بگذرد روشن نميشود. يا اگر اين دکمه را فشار دهند، چنان کارکردي دارد و يا اگر دکمهي ديگري را فشار دهند، کارکردي عکس آن خواهد داشت. انسان پيچيدهتر از آنست که بتوان او را با چنان توضيحاتي به ديگران شناساند. گاه همان برق صد و سي ولت، وي را از بيخ و بن ميسوزاند و چه بسا در زماني ديگر، برق هزار ولتي نيز نتواند آسيبي بر روحش وارد سازد. حفظ حرمت اصل است آنان که در هيأت «کامنت» گذاران و با نامهاي گوناگون ميتوانند حرف خويش را بر زبان آورند در واقع، خواسته يا ناخواسته در برابر خويش آينهاي ميگذارند. من در بيشتر موقعها حتي انسانها را در لباس هر اسمي که ظاهر شدهاند، منصف و متوازن ديدهام. از نثر خوانندگان کاملاً برميآيد که شماري از آنان در رديف سوارگانند اما سوارگاني که کسي صورت واقعي آنان را به جا نمي آورد. با وجود اين، کمتر مي توان به نوشتهاي برخورد که از آن بوي درهم ريختگي و کژآهنگي به مشام برسد. تنها تفاوت اين نوشتههاي گمنامانه با ديگر نوشتهها در آنست که انسانها هيچگونه ملاحظهي خاص در مورد برخي چيزهاي جزئي و خُرد نسبت به اين و آن ندارند. تنها ملاحظه اي که دارند با ارزشهاي به رسميتشناختهي دروني است و يا به عبارت ديگر با همان آينهاي است که خود را در آن مينگرند. درگيريهاي قلمي نه موضوعي است تازه و نه منحصر به يک مردم خاص. هر جا که احساساتي جريحهدار شود و يا انديشهاي در برابر انديشهاي ديگر به حرکت و يا کاويدن برآيد، نوعي مبادله و يا نوعي مقابله شکل ميگيرد. کيفيت اين مبادله و چگونگي رساندن پيام از نکتههايي است که ريشه در آبشخور فرهنگ رفتاري يک ملت دارد. در کشورهاي غربي، اين نوع برخورد، اگر چه گاهي سرد و بيگانه و دور از هرگونه همدلي است اما حفظ حرمت دوطرف، از ابتداييترين اصول کار است. درگيری از نوع بچرخ تا بچرخيم البته بدان معني نيست که مردم اهل قلم در اين کشورها، هيچ گاه پا را از حدود مقررات عرفي و قانوني فراتر نميگذارند. اما هرگاه که چنين پيش آيد، وقوع آن به معني تکرار قاعده نيست بلکه وقوع يک خطاست که گاه عواقب حقوقي و حتي جزايي نيز براي فرد پافراگذارنده از حد عرف و قانون در پي دارد. در اين درگيريهاي قلمي در اين کشورها، آنچه مورد استناد قرار مي گيرد، نه برداشتهاي شخصي افراد بر اساس حدس و گمان بلکه بر پايهي آن چيزهايي است که از سوي طرفهاي درگير در جايي نوشته شده است. حتي اصرار بر آنست که نقل قولها، تمام و کمال انجام گيرد و جايي براي سوء تعبير نگذارد. اما درگيريهاي قلمي ميان ما شرقيها و در اين ميان ما ايرانيها، بيشتر وقتها به نوعي آميخته با نقار، کوچکشماري يکديگر و شعلههاي سرکش احساسات است. از دههي چهل خورشيدي، درگيريهاي قلمي در هفتهنامهي "فردوسي" ميان تني چند از اهل شعر و ادب، هنوز در خاطرهي جوانان آن روزگار باقي است. درگيري زندهياد احمد شاملو با محمد رضا لطفي در چند سال پيش از مرگ شاملو با عنوان «بچرخ تا بچرخيم» ( اميدوارم عنوانش را اشتباه نکرده باشم)، از نمونه هاي بسياري است که ميتوان به اندک آنها قناعت کرد. گرايش عمومی نظرها سالم است خواننده در بيشتر اين نوشتهها، رد پاي جريحهدار شدن احساسات و اعتبار فردي و اجتماعي درگيرشوندگان را ميبيند. کاملاً طبيعي مينمايد که در اين ماجرا، آن کس يا کسان که آسيب ميبينند، همان درگيرشوندگان هستند. خواننده يا به سهم خويش بهرهاي را که مي خواهد ميبرد و يا همچون تماشاگر گذرندهاي، پس از ديدن، شانه بالا مياندازد و شايد با نيشي و کنايهاي از کنار ماجرا ميگذرد. در درگيريهاي قلمي سالهاي اخير به علت وجود اينترنت، حتي خوانندگان و بينندگان مي توانند دريافت هاي خويش را ارائه دهند. از سر همين دريافتها و اظهار نظرها، ميتوان به اين نتيجه رسيد که مردم در مجموع، قدرت درک ساکت اما سالمي دارند. ممکن است شماري به بيراهه بتازند. برخي به افراط بگرايند و بعضي به تفريط. اما از ميان کل واکنش هاي مردم ميتوان يک واکنش منصفانه و نسبتاً سالم را بيرون کشيد. غالب شدن و رقابت منفی من به اختصار سعي ميکنم به بررسي برخي اشارات مردم بپردازم. يکي از خوانندگان به بهانهي اين درگيري قلمي، به دو عنصر رفتاري ميان ايرانيان اشاره کرده است که جاي تأمل دارد. آن دو خصلت عبارتند از «غالبيت» و «رقابت». شايد بتوان چنين استنباط کرد که ايرانيها گرايش کمتري به همکاري و همراهي دارند. اگر حتي در جايي، کار با اين نيت شروع شود، کم کم يا به آنجا ختم ميشود که اين يک تلاش ميکند تا نسبت به آن يک فرادست باشد و اگر نتواند، دست کم خود را در حد رقيب، همچنان زنده و جوشنده نگهدارد. ضرب المثل «آشپز که دوتا شد، آش يا شور ميشود يا بي نمک»، حکايت از آن دارد که آشپزها هر کدام در خط فرادستي و رقابت، آنچنان ميتازند که حتي به خود زحمت پرسيدن از همديگر را نميدهند که آيا غذاي مشترک را آن ديگري نمک کردهاست يا خير. از طرف ديگر بايد گفت چه کسي گفته است که آشپز بايد فقط يکي باشد؟ آيا همکاري و همدلي دو آشپز نميتواند تنوع غذايي بهتري پديد آورد؟ به ياد بياوريم که همين عنصرهاي رفتاري غالبيت و رقابت در طول تاريخ، چه برادرکشيها و کورکردنهايي به يادگار نگذاشتهاست. اگر به کارهاي وقتگير و پرزحمت در زمينههاي فکري اشاره کنيم، عمدتاً رد پاي يک فرد را بيشتر نميبينيم. اين که گفتم پرزحمت و نه گفتم پر ارزش از آنروست که برخي از اين کارها با وجود داشتن حجم فراوان، از آن اعتبار لازم برخوردار نيستند. به عنوان نمونه اگر نگاهي به کتاب «بحارالانوار» ملا محمد باقر مجلسي، «لغت نامه دهخدا»، «تاريخ ادبيات ايران دکتر صفا» يا «فرهنگ معين » بيندازيم، مي بينيم که همه به نام يک فرد مشخص گره خورده است. اگر کساني در کنار اين کارها بودهاند - که حتماً بودهاند- تنها در نقش زير دست يا وردست کار کردهاند نه همکار برابر حقوق. يک تجربه شخصی نگارنده نيز در اين زمينه، يک تجربهي کوچک دارد که شايد به خواندنش بيارزد. در سال 1995 ميلادي، من ضرورت نوشتن کتابهاي فارسي درسي را براي نوباوگان و فرزندان ايرانيان و ديگر فارسيزبانان از طريق يک اطلاعيه از طريق نشريههاي معتبر در اروپا و آمريکا به آگاهي اهل کار و مردم علاقهمند رساندم. هدف من آن بود که اين کتابها، در همهي بُرشهاي سني در خارج از کشور و با توجه به همهي ابعاد اجتماعي و فرهنگي آن، مورد استفادهي زبان آموزانه و فرهنگي قرار گيرد. بايد بگويم که در همان زمان، از سوي مردم و از کشورهاي مختلف، نامههاي بسيار دريافت کردم که همه از طرح چنين پيشنهادي، کمال استقبال را ميکردند. اما بايد اين را نيز بگويم که آنان، آنچنان مرا در ميان قفسي از پيششرطها و پسشرطهاي سياسي، فرهنگي و اجتماعي خود به اسارت گرفتند که پس از مدتها مکاتبه و مباحثه، فقط علي ماند و حوضش. در نهايت امر، کار به دوش خود من افتاد و ناچار شدم همهي کتابها را تا کلاس دوازدهم به تنهايي بنويسم. تا کنون نوزده جلد از اين رشته کتابها نوشته شده است که در خلال ده دوازده سال اخير در بسياري از کشورها تدريس نيز ميشود. به اعتقاد من اين به-تنهايي-نوشتن هيچ افتخاري نبود و نيست که من بر شانهي خود حملکنم. افتخار آن زمان بود که هم من بيشتر کوتاه ميآمدم و هم آنان از پيششرطها و پسشرطهاي سختگيرانهي خود در ميگذشتند. اين کار در يک بُعد البته داراي توفيق است اما به علت آن که حاصل همکاري گروهي نيست ميتوان گفت که نوعي شکست نيز محسوب ميشود. اين که دانشنامهي ايرانيکا در زمانهي ما با يک همکاري گروهي رو به پيش ميرود، گامي است بسيار جهنده در جهت کار جمعي در ميان ايرانيان. نه اصل غالبيت را ميتوان در آن حاکم ديد و نه رقابت را. بدون ترديد، بودن مرکز اين دانشنامه در غرب، ميتوانسته زمينهساز مناسب چنين کار دسته جمعي بوده باشد. اين دريافتي است که در حال حاضر، آن را دارم. اگر در عمل چنين نباشد طبيعي است که حرفم را پس ميگيرم. آيا ما گذشته را ويران می کنيم؟ خوانندهي ديگري به دو ويژگي رفتاري متفاوت در ميان ايرانيان اشاره کرده است: ويران کردن گذشته و ساختن نو بر مبناي لجن مال کردن پيشکسوتان. به نظر ميرسد که اين خوانندهي محترم در وضع و حالي از خشم و تأثر اين نکته را بر زبان آورده باشد. ما ايرانيان دست کم در زمينههاي فکري و فرهنگي، گذشته را در حالت عادي نه تنها خراب نميکنيم بلکه مرتب بر آن ميافزائيم درست مثل هر ملت طبيعي و سالم ديگر. حتي زماني که در انديشهي ساختن نکتههاي نو هستيم نيز در اين انديشه به سر نميبريم که کسي را به ويژه اگر از پيشکسوتان باشد لجن مال کنيم. اما اگر به خشم و خروش گرفتار آئيم و يا اگر دريابيم که در اين ميدان ظاهراً تنگ رقابت در خطر هستيم، آنگاه چه بسا بسيار کارها که از ما سرزند که نه حتي با منطق ادعايي خود ما بخواند و نه با منطق عام و رايج در ميان اهل فکر و کلام. در آن صورت ميتوان گفت که به عنوان يک انسان مهار از کفداده، چه بسا نه به پلهاي گذشته فکر کنيم و نه به پلهاي آينده، نه به پيش کسوتان و نه «پسکسوتان»! سقف بزرگواری آدمها بی نهايت نيست به ياد داشته باشيم که سقف تحمل و بزرگواري انسانها تا آسمان هفتم نيست. اين سقف در يک ارتفاع معيني به پايان ميرسد. سالها پيش در جايي خواندم که در هر انسان، يک «روي ديگر» يا به تعبير روشن آن نويسنده، يک «روي سگي» وجود دارد. بايد در مناسبات اجتماعي خويش بکوشيم که پرده از آن روي سگي انسانها برنداريم. وقتي که ميشود با زبان پر حرمت – بي آن که مبالغهاي در ميان باشد- با ديگران حرف زد و احساساتشان را جريحهدار نکرد چرا بايد راه ديگري را برگزينيم که سر انجامش فرسودگي ذهن و انديشهي شماري از انسان ها را در پي داشتهباشد و در عمل به برخي انکارهاي غير عاقلانه نيز بينجامد. تنها زماني که آتش خشم افراد در گير فروکش کند، مي توان شاهد تلي سوزان از پشيماني و افسردگي و گاه درد و دريغ آنان بود. خوانندگان و شنوندگان راديو زمانه از ابعاد متنوعي به دو طرف درگير نگاه کردهاند. فاصلهي سني داريوش آشوري با حنايي کاشاني، بيست و يک سال است. اما ميبينيم که مردم بيشتر به نوع برخورد و استدلال درگيرشوندگان تکيه کردهاند تا سن کم و يا بالاي طرفين. اعتقاد من آنست که ما بايد حرمت همهي انسانها را به گونهاي يکسان نگاه داريم. چه آن کس که خود را درخت معرفت بداند و چه آن کس که هنوز حتي کسي وي را ساقه يا شاخهاي تازه جوانه زدهاي به شمار آورد. بيله ديگ بيله چغندر؟ همهي بزرگان، روزي «کوچکان» بودهاند. مقام علمي افراد، هيچ گونه تجويزي براي آنان جهت برخورد نادرست با مخالفان فکري و يا نقدگران کارهايشان صادر نميکند. درست است که خوانندهاي حتي به داريوش آشوري گوشزد کرده است که شما زماني به احمد فرديد تاختهايد، حالا حنايي کاشاني به شما. من وارد چند و چون اين موضوع نميشوم اما ميخواهم بگويم که حتي اگر برخوردي نادرست هم از سوي داريوش آشوري نسبت به احمد فرديد رخ داده باشد- که من از آن اطلاع ندارم- اين کار نبايد زمينهي «بيله ديگ، بيله چغندر» را براي خوانندگان تداعي و يا حتي تجويز کند. اگر ما خواهان تکامليم، طبعاً لازم است از شيوههاي انتقامجويانه نه تنها بپرهيزيم بلکه حتي بايد «هراس» داشته باشيم. خوانندهاي بسيار منطقي گفته است که آقاي آشوري ما شما را دوست داريم اما نه هر آنچه را که مينويسيد. خوانندهي ديگري گفتهاست بي ادبي، بي ادبي است چه در نقد و چه در جواب نقد. گذشته از اين ها بر اين نکته تأکيد شده است که براي اثبات يک حقيقت، نبايد حقيقت ديگري را انکار کرد. خوانندهي ديگري ياد آور شده که تلاش علمي با موضوع اخلاق تفاوت دارد. اين بدان معناست که ميتوان در يک زمينه متخصص بود اما به برخي نکتههاي اخلاقي پايبند نبود. در اين زمينه و با توجه به شمارهي يادداشتهاي خوانندگان و نظردهندگان، بسيارتر از اينها ميتوان نوشت. اما بهتر است سخنم را به پايان آرم. اما يکبار ديگر يادآور شوم که در اين نوشته، تلاش من آن بوده است که هيچ گونه خراشي بر شيشهي احساس اين دو شخصيت درگير با يگديگر از سوي من وارد نشود. اگر در جايي چنين احساسي پديد آمده باشد مطمئن بايد بود که نه آگاهانه بوده و نه از راه نيش و کنايه. |
نظرهای خوانندگان
Bravo
-- parvin ، Mar 7, 2007 در ساعت 12:02 AMآقای آویشن روحیه سازنده و نگاه مثبت شما را پسندیدم.
-- خسرو احسنی قهرمان ، Mar 7, 2007 در ساعت 12:02 AMحق با شماست، من این دعوا را از روی دلخوری به قطب گزاف بردم، در اصل خواستم بگویم مبادا که چنین کنیم و حق پیش کسوتان را پایمال کنیم.
بالاخره مگر نه این که رقابت و نقد هم قاعده دارد. طبق همین قاعده، نکته ای را که در مورد کامنت من گفتید، پسندیدم.
پرسشی از زمانه
با توجه به اینکه اقای حنایی درنوشته ی خویش از برداشت بدون اجازه ی رادیو زمانه از سایتشان و انتقال ان به اینجا نوشته بودند و با توجه به اینکه این مطلب قبلا توسط کمنت گذاری درباره ی مطلب اقای بهشتی معز هم عنوان شده بود شاید بد نباشد رادیو زمانه نوشته ای یا نظرش را درین باره بنویسد ( البته اگر در پیشین چنین نکرده که من البته نخوانده ام و اگر پرسش تکراریست با پوزش) اما بهر حال سیاست رادیو زمانه در ین خصوص چنان شفاف نیست که چنین اعتراضی توسط خود اشخاص هم عنوان میشود و درین میان خوانندگان هم بیخبر هم ازینور و همانور.
نکته ی دوم درین باره اینست که اعتراض درین باره بعد انشتار نقد ها یا مطلب نویسنده ی مخاطب در درون متن منتشر شده صورت گرفته و بنوعی نویسنده ان وبلاگ دیگر ان تاثیر متن خویش را را در خوانندگان با توجه به انتشار نقد و برخوردهای بعدی نمیبیند. شاید بد نباشد اعتراض به چنین امری از همان ابتدا که متن نویسنده از وبلاگ درینجا منتشر میشود صورت گیرد نه با ان فاصله ی زمانی. البته این نظر شخصیست گرچه مخالفت نویسنده با برداشت متنشان در جای خویش هنوز ارزش توجه را مسلما دارد.
همینطور از اینکه اشاره ی بسیار کوچک صورت گرفته ی ان دو عنصر رفتاری_ دارای ابعاد فراوان( البته نام بردن بعنوان یک خصوصیت فرهنگی با برچسب ملیتی مشخص فقط به دلیل تمرکز بر ان فرهنگ بوده است) توسط نویسنده ی مقاله ی باالامورد توجه قرار گرفته و مثالی از تجربه ی شخصی اوردند برایم جالب بود.
نکته ی اخر اینکه ضمن احترام به اشکاری و عدم خود سانسوری مناسب میدانم عدم تاکید من شخص سوم بر تادیب را و بزرگ بودن اینیکی و بزرگ نخوانده شدن انیکی توسط خرد ورزان نامعلوم را و این در راستای همان ازادی و ایجاد و حفظ فضایی است که ان دو پدیده به حداقل جایگاه خویش در رفتارمان در فضای جامعه برسند
موفق باشید
-- Alireza ، Mar 7, 2007 در ساعت 12:02 AMعلیرضا
------------------------------------
زمانه: بر اساس قوانين کپی رايت اگر متنی محدوديت بازنشر داشته باشد لازم است در همان متن يا سايت يا منبع به آن تصريح شده باشد. زمانه مقيد به حفظ حقوق مولف است و آن را با وسواس رعايت می کند. مثلا در باره نقل مطالب آقای عباس عبدی تا کنون مشکلی وجود نداشته است. اما در باره نقل مطالب دکتر محمدجواد کاشی همواره کسب اجازه می شود زيرا ايشان نقل مطلب را مقيد به کسب اجازه کتبی کرده اند. اگر آقای محمد سعيد حنايی کاشانی هم اين موضوع را تصريح کنند با کمال ميل قبل از نقل از ايشان اجازه گرفته می شود. اگر صراحتی در اين زمينه وجود نداشته باشد حتما موضوع با ذکر نام و ارجاع به منبع اصلی نقل می شود تا حقوق مولف محفوظ باشد که در مورد آقای کاشانی هم به همين شکل رفتار شده است. آقای حنايی يا آقای بهشتی معز همچنين تا کنون اعتراضی در اين زمينه به دفتر زمانه تسليم نکرده اند و يا ممانعتی در نقل مطالب خود ايجاد نکرده اند. در ضمن توجه داريد که ايشان بحث خود را در نقد مطلبی در زمانه نوشتند که برای انعکاس عمومی تر آن به بازنشر مطلب اقدام شد. فحوای سخن آقای کاشانی در مطالب اخيرشان نيز اين است که چرا زمانه مطالب بعدی ايشان را نقل نکرده و به نقل يک مطلب اکتفا کرده است. پس علی الاصول مشکلی در نقل ندارند. زمانه مايل نيست به نقدهای متقابل در وبلاگ ها وارد شود و دليل نقل اوليه از ايشان همان مرتبط بودن مطلب با زمانه بود. اما اگر ايشان مايل باشند در جواب آقای آشوری که خطاب به ايشان بود مطلبی برای زمانه بنويسند حتما منعکس خواهد شد.
Dide dorost va manteghiye Aghaye Avishan Besyar pasandideh ast. az in neveshteh besyar estefadeh bordam. Sepase faravan az ishan va Radio Zamaneh!
-- بدون نام ، Mar 8, 2007 در ساعت 12:02 AMبا سپاس از توضیح نسبتا کاملتان
اشاره میکنم که>
تنها علت پرسشم چند جملاتی با مفهوم مستقل در متن نوشته ی اقای حنایی بود که فقط انچه شما بنام فحوا نام بردید نمیباشد اینجا >
در همين چندماه چند بار برای «زمانه» اين کار را کردم، گاهی حتی بدون اينکه به روی خودشان بياورند برمیداشتند و نوشتهشان را اصلاح میکردند، و يادی نيز نمیکردند!
دوهفتهای گذشت، به سرم زد چيزی در اين باره بنويسم و نوشتم. صبح که برخاستم ديدم متن «من» در «راديو زمانه» قرار گرفته است! از من پرسيده بودند، اجازه گرفته بودند؟ آيا در اينترنت هرکسی میتواند هرچيزی را از هرجايی بردارد و بگذارد در «سايت» خود؟ آيا نديدهاند که در زير هر صفحه نوشته شده است «همهی حقوق محفوظ است». آيا «راديو زمانه» که نويسندگان حرفهای دارد، میتواند اثر کسی ديگر را بدون هيچ اجازهای به سايت خود منتقل کند؟ گيريم «پيوند» آن را هم بگذارد و نام نويسنده هم باشد؟ آيا «انتقال» اجازه نمیخواهد؟ آيا حقوقی به آن تعلق نمیگيرد؟
>
و همین این پاراگراف >
خب. جالب است. «زمانه» هرچه بخواهد از هرجا برمیدارد و بی هيچ اجازهای بازنشر میدهد و بعد که نويسندهی خودشان حرفهايش را زد، سوت پايان را میزند و در را میبندد و میگويد «بازی تمام شد». بله «۲ بر ۱» بازی تمام شد. چون آشوری دو مطلب در «زمانه» منتشر میکند و «حنايی کاشانی» يک مطلب. خودشان بازی را شروع میکنند و خودشان هم تمام میکنند. خب طبيعی است که در اين بازی «سه راندی» برنده کسی است که اول شروع کرده است.> نقل بی اجازه ام از http://www.fallosafah.org/main/weblog/item_view.php?item_id=141
اشاره ی شما به اینکه اقای حنایی چنین خلاصه ی کلامشان بوده > که چرا زمانه مطالب بعدی ايشان را نقل نکرده و به نقل يک مطلب اکتفا کرده است.> بخشی از مطالب ایشان است.
غیراین برداشت من از نوشته ی اقای حنایی که که اصلا هم ایشان را هم نمیشناسم جملات بالای ایشان بوده است. در نتیجه برایم این پرسش مطرح شد که سیاست رادیو زمانه شفاف شاید نیست که چنان ابراز میگردد.
که در باره ی اعتراض باان فاصله ی زمانی هم مسلما حق با شماست
غیراین رادیو زمانه که با صاحبان برخی وبلاگها اشنایی بهتری دارد منظور انها را نیز بهتر میفهمد که شاید واقعا فحوای کلام ایشان نیز ان بوده است. انچه من میتوانم اکنون نتیجه گیری کنم اشکال اقای حنایی در برداشتن سلیقه ای متن اول ایشان است و توقف ان انتخاب بدون انکه ایشان در ابتدا در شروع ان به ظاهرا نقشی داشته باشند.
البته این برداشت من فقط از دید ایشان بدون هرگونه ارزشگذاریست و با توضیح و پاسخ شما که به سیاست نقل قول از وبلاگها اشاره داشته اید اکنون تا حدی
مشکل روشن و برطرف شده است
موفق باشید و ممنون از پاسختان
-- Alireza ، Mar 8, 2007 در ساعت 12:02 AMعلیرضا