رادیو زمانه > خارج از سیاست > مقالات > «زن» و «تازيانه»: لذت متن | ||
«زن» و «تازيانه»: لذت متنمحمد سعيد حنايی کاشانیاز ترجمهی نخستين نوشتههای نيچه به زبان فارسی به تقريب بيش از نيم قرن میگذرد، اما هنوز نه هيچ تحقيق ممتازی در زبان فارسی دربارهی او انتشار يافته و نه حتی ترجمه شده است. خوانندهی علاقهمند ايرانی هنوز از آنچه تحقيقهای تازه در آثار و انديشههای اين واپسين فيلسوف بزرگ تاريخ غرب لقب گرفته بیاطلاع است و اين بیاطلاعی البته فقط منحصر به خوانندهی نامتخصص نيست. انتشار نوشتهای از داريوش آشوری، به تعبير «راديو زمانه»، «انديشمند ايرانی» (نمیدانم کسی را برای هموطنانش هم با مليتش معرفی میکنند! اگر در ترجمههای انگليسی میخوانيم که کسی را با مليتش معرفی میکنند، مثلاً، میگويند کانت فيلسوف آلمانی، به اين دليل است که گمان میرود کانت در سرزمين مخاطبان نويسنده (انگلستان) ناآشناست يا گمان میرود که ناآشنا باشد، و به همين دليل بعد از مدتی همين را هم ديگر نمینويسند مگر در کتابها و نوشتههايی برای مبتديان؛ بنابراين، هيچ وقت در انگلستان کسی برای خوانندهی انگليسی نمینويسد: شکسپير نويسندهی انگليسی!؛ مگر اينکه در اينجا استفاده از «ايرانی» دال بر «نوع» باشد، يعنی «انديشمند» از نوع ايرانیاش! مثل «فيلم فارسی»! من البته با اين تعبير بدين معنا موافقم!)، در ۲۴ بهمن، در «زمانه»، دربارهی نيچه چيز چندان تعجببرانگيزی برای من نداشت («پيوند» اين نوشته را برای دوتن از نيچهشناسان فرستادم و آنان بسيار حيرت کردند!). میخواستم يکی دو روز بعد اين مطلبی را که امشب میگذارم منتشر کنم، اما بعد بسيار با خود انديشيدم و منصرف شدم. اکنون چيزی نسبتاً کوتاه دربارهی نگاه نيچه به «زن» و مسائلی که آشوری مطرح کرده مینويسم و شرح و تفصيل محققانهی آن را با همهی حواشی و مراجعش به زمانی نه چندان دور وامیگذارم که در نشريهای دانشگاهی يا کتابی منتشر کنم. آيا نيچه «زنستيز» بود؟ واقعيت اين است که نيچه سالها قبل از آنکه نازيها او را «فاشيستی» تفسير کنند، در واپسين سالهای قرن نوزدهم محبوب آنارشيستها و سوسياليستها و فمينيستها بود. و امروز باز تفاسير ليبرال و دموکرات و فمينيست از او وجود دارد. سخنان آشوری به هرحال، او هرگونه که برای ازدواج نکردن خود دلیل بیاورد، نمیتواند دشمنی خود را با زنان و خوارداشت خود را از ایشان پنهان کند. آن جملهی نامدارِ او را همه به خاطر دارند که: "به سراغِ زنان میروی؟ تازیانه را فراموش نکن!" در کتابِ فراسوی نیک و بد، در فصلِ "فضایل ما"، در پردهی روانشناسیِ زن، دشنامهایی به زنان میدهد که در شأنِ حکیمِ بزرگی چون او نیست. او میانِ زن و مرد، بر بنیادِ طبیعتشان، شکافی فراخ و پر نشدنی میبیند، تا به جایی که بر آن است که این دو هرگز یکدیگر را درنمییابند. در بابِ دشمنیِ نیچه با زنان برداشتهایِ گوناگون کرده اند، از جمله همجنسگراییِ نهفتهی او را علّتِ آن دانسته اند، که گویا هیچگاه "در عمل" آشکارا نشده است. در این باب، دستِ کم، یک کتابِ کلان با "عکس و تفصیلات" هم نوشته اند، به نامِ "رازِ زرتشت" (Joachim Köhler, Zarathustras Geheimnis). در اين گزارش و تفسير آشوری نکتههای جالب توجهی برای تفسير وجود دارد: (۱) دشمنی با زنان و خوار شمردن آنان؛ (۲) جملهی معروف نيچه (؟) و معنای «تازيانه»؛ (۳) دشنامهای او به زنان؛ (۴) پايين آوردن شأن حکيم؛ (۵) تفاوت ميان زن و مرد؛ و بالاخره (۶) همجنسگرايی نهفته و هيچ گاه آشکارنشدهی او به عنوان «علت» اين سخنان و دشمنيها، آن هم با «عکس و تفصيلات» (؟). اما نکتهای که در اين گزارش آشوری بيش از هرچيزی جالب توجه است اين است که او تنها از آن کتابهايی از نيچه نقل قول کرده است که خودش ترجمه کرده است! او در پايان اين تفسيرها جملاتی از نيچه را نيز به طور عمده از «چنين گفت زرتشت» نقل کرده است. سخن (۴) آشوری مرا بیاختيار به ياد سخن محمدتقی جعفری انداخت که همين ادعا را دربارهی مولوی و برخی سخنانش در «مثنوی معنوی» میکرد. سخنان شمس در «مقالات» که ديگر جای خود دارد. آيا اين شباهتها تصادفی است يا مشابهتی در «نگرش» وجود دارد؟ با تمام تفاوتهايی که ممکن است اشخاص با هم داشته باشند؟ من در اينجا نمیخواهم به تمام سخنان آشوری در باب «نيچه و زن» پاسخ دهم، فقط توضيحی میدهم دربارهی جملهی مشهور نيچه و آنچه بهطور معمول از او نقل میشود. اما ابتدا کمی مقدمات. «فهميدن» نيچه فهميدهشدن دشوار است، بويژه آنگاه که کس «گَنگرفتار» بينديشد و بزيد، در ميان مردمانی که ديگرگونه میانديشند و میزيند، يعنی سنگپشترفتار، و يا در بهترين حالت، «غوکرفتار» — من همه کار میکنم تا که خود را «دشوارفهم گردانم»! و بايد از نيت خيری که در برخی از تفسيرهای زيرکانه هست از دل و جان سپاسگزار بود. باری، همين سخنان نغز که هر فردی میتواند چندتايی از آنها را برگيرد و پشت سر هم بياورد، به تأويل و تفسيرهايی از انديشهی نيچه انجاميده است که برای او چهرههای گوناگونی ترسيم کرده است. «تازيانه» در مقام استعاره مفسر و تأويلکنندهای که با ادبيات آشنا باشد، میداند که تأويل و تفسير آثار ادبی قواعد مشخصی دارد. بهطور مثال، شکسپير نويسندهی نمايشنامههای بسياری است که شخصيتهای مختلفی در آن به صحنه میآيند و سخن میگويند. اما از ميان همهی اين گفتهها چگونه میتوان به سخن و اعتقاد خود شکسپير دست يافت؟ «چنين گفت زرتشت» ساختاری دراماتيک دارد، بدين معنی که گويندگان بسياری در اين اثر به صحنه میآيند و سخنانی را در موقعيتهای مختلف و با توجه به ديدگاه خود بر زبان میآورند. نويسندهی همهی اين سخنان البته نيچه است. اما سخن کدام يک از شخصيتهای اين اثر سخن خود نيچه است و او از آن دفاع میکند؟ در بخش يکم «چنين گفت زرتشت» در فصلی با عنوان « دربارهی زنان پير و جوان»، به ترجمهی داريوش آشوری، چنين میخوانيم: آنگاه پيرزنک مرا پاسخ گفت: «زرتشت چه نکتههای باريکی گفت، بويژه بهر آنان که چندان جواناند که به کار آيدشان. در اينجا «زرتشت» را میبينيم که با پيرزنی دربارهی زنان سخن میگويد: (۱) پيرزن در شگفت است از درستی سخنان زرتشت دربارهی زنان، نه از آن رو که زرتشت آنان را خوب میشناسد، چون معلوم است که زرتشت شناختی اندک از آنان دارد. (۲) پيرزن برای «سپاس» به زرتشت «تازيانه»ای میبخشد و آن را «حقيقت کوچک» مینامد؛ و توصيه میکند (۳) اين «حقيقت کوچک» را پنهان کند و دهانش را بگيرد! و گرنه به بانگ بلند فرياد خواهد کرد، اين حقيقت کوچک! (۴) در ترجمهی آشوری نقص يا افتادگی وجود دارد: پيرزن میگويد، «تازيانهات». مقصود هر تازيانهای نيست! خب، اگر «تازيانه» استعاره باشد، استعاره از چيست؟ چرا بايد زنی پير حاصل همهی تجربههايش اين باشد که به مردی توصيه کند اگر میخواهد به سراغ زنان برود «تازيانهاش» را هم با خود ببرد. آيا اين زن نيست که به دست مرد «تازيانه» میدهد؟ و او را «تازيانه»زن میخواهد؟ «تازيانه»ی زرتشت چيست و زرتشت با تازيانهاش چه میکند؟ اين «استعاره»ی بدنام نيچه تفسيرها و تأويلهای بسياری داشته است. يک تأويل و تفسير ممکن از آن «مردانگی» است. مردانگی مرد برای زن در چه چيزی است؟ آيا مردانگی مرد در اندام جنسی اوست؟ در قدرت و ارادهی اوست؟ يا هردو اينها؟ اگر نيچه خود را ديونوسوس میداند بايد بدانيم که «ذکرپرستی» (phallicism) هم بخشی از آيين ديونوسوس است و «زندگی» بدون عشقورزی و باروری «سترون» خواهد بود. «تازيانه» (قضيب) میتواند به تفسيری «لکانی» و «دريدايی» از نيچه امکان دهد. شاهد از خود نيچه نيز هست. نيچه در مقام روانشناس رابطهی موفق جنسها را بدين گونه ارزيابی میکند: زن از چه کس از همه بيش بيزار است؟ آهنی به آهنرُبا چنين گفت: «از تو از همه بيش بيزار ام که کشش داری، اما نه چندان که به خود بکشانی». («چنين گفت زرتشت»، چ اول، ويراست چهارم، ص ۷۸) او در جايی ديگر اين تمايل زن را صريحتر بيان میکند: «اينجا مردانگی کم است. ازين رو زنانشان خود را مَردوار میآرايند. زيرا تنها آن کس زنانگی را در زن آزاد میکند که چندان که بايد از مردی بهرهور باشد». (بخش سوم، «دربارهی فضيلت کوچککننده، «بند ۲»، ص ۱۸۰) اما اين تأويلها چه درست باشد و چه درست نباشد، نيچه در جايی ديگر از «چنين گفت زرتشت» باز از «تازيانه» سخن میگويد. او در (بخش سوم) «سرود رقصی ديگر» با «زندگی» (زن) سخن میگويد و به او يادآور میشود که تازيانهاش را فراموش نکرده است: براستی به تنگ آمدهام از اينکه هميشه بايد شبان گوسپندوارت باشم! ای ساحره، تاکنون من برای تو آواز خواندهام، اکنون تو بايد برايم فرياد بزنی! بايد با ضرب تازيانهام برقصی و فرياد بزنی! تازيانه را فراموش نکردهام؟ نه! (ص ۲۴٠) و زندگی با زرتشت میگويد: «زرتشت تازيانهات را چنين ترسناک فرو مکوب! تو خوب میدانی که هياهو کشندهی انديشه است و هم اکنون انديشههايی ظريف بر من فرا میرسد. (ص ۲۴۱) «تازيانه» نمودگاری بسيار پيچيده در انديشهی نيچه است و او برای کسی که معماگشا باشد از اين معماها بسيار دارد. بحث بيشتر در اين باره باشد تا وقتی ديگر. مرد است که تصوير «زن» را برای خود میسازد مرد جوانی را به نزد حکيم خردمندی بردند و گفتند: «ببين زنان دارند اين پسر را خراب و فاسد میکنند». مرد خردمند سری تکان داد، لبخندی زد و فرياد برآورد که: «اين مردان هستند که زنان را خراب و فاسد میکنند! هرنقصی در زنان باشد، مردان بايد تاوانش را بپردازند و آن نقص را در وجود خود اصلاح کنند — زيرا اين مرد است که تصوير زن را برای خود میآفريند و زن تنها خود را با اين تصوير منطبق میسازد». يکی از آن ميان گفت: «به زنان بسی خوشبينی، تو آنها را خوب نمیشناسی!» مرد خردمند جواب داد: «خصلت مرد اراده و خصلت زن فرمانپذيری است — در حقيقت اين قانون جنسهاست. آری قانون سختی است برای زن. همهی انسانها در مورد زندگی خود بیتقصير و بیگناهند، اما بیگناهی زن از درجهای بالاتر است: چه کسی نسبت به زن کمی لطف و ملايمت روا میدارد؟ کسی در جمع گفت: «لطف و ملايمت لازم نيست! بايد زنان را بهتر تربيت کرد!» خردمند جواب داد: «بايد مردان را بهتر تربيت کرد» و به مرد جوان اشاره کرد که به دنبالش برود ... اما مرد جوان هرگز به دنبالش نرفت. (نيچه، «حکمت شادان»، ترجمهی جمال آل احمد، سعيد کامران، حامد فولادوند، نشر جامی، چ ۳، ۱۳۸۴، بند ۶۸، ص ۲۷–۱۲۶). چند پيوند: دربارهی عشق |
نظرهای خوانندگان
فمینیست ها هم مثل خیلی گروه های دیگر امکان جور دیگر خواندن متون را به ما داده اند. حتی تئوری عجیب سکستوایشن لاکان را هم عده ای تفسیر کرده اند که برای نادیده گرفتن و درجه دو گرفتن زنان نیست. من فلسفه را از سیر حکمت شادروان فروغی آغاز کردم همان کسی که فلسفه را آنقدر آسان نوشت که کوچکترانی مثل من توانستند بخوانند. بعدها که با رولان بارت و ...و غیره آشنایی پیدا کردم فهمیدم این ها می گویند پیدا کردن چیزی به نام نیت نویسنده سخت است در حقیقت می شود گفت وقتی چیزی نوشته شد، به تصاحب خواننده در می آید که با هر نوعِِ ِ باور کردنی آن را بخواند. برای همین می شود گفت این ها از انحصار متن دورترند.
من هم نوشته های حنایی را می خوانم و هم آشوری را و جایی که یکی از تحلیل ها را بیشتر بپسندم گمان نمی کنم یکی از این دو را باید (عذر از کلمه) نادان بشمارم، یا وقتی هگل را بیشتر خواندم و فهمیدم راسل و ترجمه دریابندری هگل را خیلی مخصوص به من معرفی کردند، یا انتخاب زنده یاد عنایت چه خصوصیاتی داشته، فکر نمی کنم که یکی از این ها خیانت کار بود یا فروغی به تمام حکمت ها آب بست و شل کرد و غیره.
اگر دیالکتیک به یک معنا باروری اضداد است. اختلاف نظر ها را پاس بداریم و از آنها چماق یا تازیانه یا فالوس یا این چیزها نسازیم. که من خواننده معمولی بتوانم بدون قانون رد نقیضین بخوانم و این قدر عقب مانده نشوم که ندانم نیچه و بزرگان با هم چه زمزمه ایی می کردند، و همانطور که در غرب این زمزمه به گوش همه "نامحرمان" رسید، اینجا هم همه آدم هایی مثل من بدون "ترس" بتوانیم حرفش را بزنیم. این طوری شاید شما بتونید به منی که سر بعضی از "کلاس" های آشوری می روم اجازه بدهید نوشته های شما را هم بخوانم، بدون اینکه تو هیچکدوم از این ها ثبت نام کنم.
در ضمن بگم من به مرحوم محمد تقی جعفری هم احترام می گذارم، دلایلی هم دارم اما این دلایل هیچکدام به قولی ایدئولوژیک نیستند.
-- خسرو احسنی قهرمان ، Feb 26, 2007 در ساعت 10:21 PMاقای حنایی در مقدمه اشاره درستی داشته اند. در ایران خواننده فقط با کتب برگزیده توسط تعداد کمی مترجم و سیستم انتشار سر وکار دارد.
-- علیرضا ، Feb 26, 2007 در ساعت 10:21 PMاز سویی بنظرم فضای فرهنگ زندگی ایران امکان درک درست را مشکل میکند. بنوعی نوعی زندگی دوگانه است.
موفق باشید.
علیرضا
"نيچه بعد از افلاطون يکی از پرخوانندهترين فيلسوفان است." اين جمله يعني چه؟ اگر ميگوييد پس از افلاطون، يعني ميخواهيد بقيه را بر حسب ميزان خواننده مرتب كنيد. در آن صورت بايد بگوييد پرخواننده ترين فيلسوف، و نه يکی از پرخوانندهترين فيلسوفان!
-- سهيل ، Feb 27, 2007 در ساعت 10:21 PMبا سپاس و احترام به هر دو عزیز
جناب حنائی آقای آشوری را اندیشمند ایرانی بر وزن فیلم فارسی گرفتهاند. باید گفت نوع نقد ایشان خود یک نقد ایرانی بر همان وزن است. زبان دراز کردن و به هم پریدن و نیش و کنایهی روشنفکر و اندیشمند ایرانی یک بیماری موروثیست. گویا نمیتوانیم دوستانه با هم به تبادل نظر و نقد هم بنشینیم.
-- سعیدیوس ، Feb 28, 2007 در ساعت 10:21 PMاما بله. بنا بر تحقیقات جدید گویا نیچه رفت و آمد پربسامدی به فاحشهخانهها داشته. حتا زمان بستری در بیمارستان به هنگام آن فاجعهی هولناک به دکتر میگفت من زن میخواهم. برایم زن بیاورید. در مورد عشق هم که سالومه گواه تمامعیار است. در زمینهی فکری نیز نیچه بارها در مورد عشق زن و مرد به هم سخن گفته است. پس او در این زمینه چیزی کم نگذاشته و سخن جناب آشوری را نمیتوان درک کرد که "این ستایشگرِ زمین و زندگی آنچنان غرق در احساسِ رسالتِ "مسیحاییِ" خود بود و چنان تار-و-پودِ وجود-اش را برایِ آن بسیجیده بود و به سوی آینده فراافکنده بود، که جایی برایِ لذتهایِ اکنونیِ زندگی برای خود بازنگذاشته بود".
نیچه دشمن گونهی زن نبود، بلکه تنها زن زمانهی خود را با مشخصات ویژهاش نکوهش میکرد و از طرفی شاید بنابر آن که فلسفهاش یکسره مردانه است و گونهای سلوک مختص مردان و تماماً مغروق آن بود، زنان را در این راه کوچک میدید
به عنوان یک زن، از نوشته ی آشوری درباره ِ "نیچه و زن" متعجب شدم و معنای دیگری از "تازیانه" به ذهنم رسد که به تحلیل حنایی نزدیک تر بود. به نظر من، هر دو تحلیل گر، از ظن خود همراه نبچه شده اند که امری است پذیرفتنی. "مرگ نویسنده" بعد از خلق اثر ، توضیح مناسبی است برای فهم های متفاوت از یک متن. نوشته ، از زمانی که نوشته و خوانده شد، دیگر به نویسنده تعلق ندارد، بلکه خواننده است که با پیشینه ی فکری ـ فرهنگی خود، متن را از آن خود می کند و به آن زندگی معنایی می دهد، حال اینکه کدام معنای فهمیده شده به منظور نویسنده نزدیک تر است، شاید قابل ارزیابی باشد ولی قابل اثبات نیست به ویژه وقتی که نویسنده دیگر در قید حیات نباشد.
-- بدون نام ، Feb 28, 2007 در ساعت 10:21 PMرویا
جهت یادآوری بگویم شما و آن دو اندیشمند «نیچه شناسی» تان را مدیون آقای آشوری هستید.
-- پروین ، Mar 3, 2007 در ساعت 10:21 PMبه نظر می رسد که آقای حنایی به نظریات جدید روانکاوی خیلی علاقه یافته اند و آنها را بسیار جدی می گیرند. با این فرض گمان می کنم خیلی خوب خواهد بود اگر ایشان خودشان را به روانکاوی نشان بدهند تا این حرصی که هر از چند گاه خودش را در رفتار ایشان نشان می دهد به یک نحوی گشوده شود. خوب وقتی همه چیز را می شود اینگونه از روی روانکاوی تحلیل کرد رفتار آقای حنایی هم می تواند از یک چنین تأویلهایی تبعیت کند. ممکن است علت رفتار همیشگی آقای حنایی در درآویختن با دیگران بویژه بزرگسالان و بویژه با اشاره ای که به بزرگ بودن آشوری کرده است، ریشه در مشکلات خود ایشان با پدرشان داشته باشد.
-- محمد ، Mar 6, 2007 در ساعت 10:21 PMمي خواستم به نوع و سطح برخورد آقای حنایی اشاره کنم که مدت هاست که دوران این نوع برخوردها سپری شده است آنهم در مقولات فلسفی و اندیشگی که همواره بنا به طبیعت شان باید بدور از هیاهو و هوچیگری و مخصوصا بدور از خشونت کلامی و رفتاری باشد
-- فرهمند ، Mar 10, 2007 در ساعت 10:21 PMبهتر است به فکر تولید اندیشه باشیم اگر می توانیم و با انتقاد صحیح به کمک اندک اندیشمندان ایرانی (تبار) بشتابیم تا شاید به شوره زاری مثل ایران که همه جیز سیاسی و بی محتوا شده است و قرن ها ست به علت نبود تولید داخلی فرهنگی و اندیشگی مدام به مصرف زدگی فکری دچار است کمکی بکنیم که یکی از این راه ها شناساندن درست اندیشمندان غربی و نقد و بررسی انهاست.
امیدوارم که آقای حنایی هم به این مهم همت گمارد.
ممنونم
و زماني ميرسد كه تو ميميري با تمام نو بودنت اين را بدان بايست با ميرايي ،نا ميرايي بياموزي وبياموزاني اري اين حال تو از تار و وجدهاي زيستن مينمايد .نيچه .من .تو .ما اين همه در اني يك ابر ناز فهم و همان ان كودكي كودك .تمام اين هندسه، شعور تابندگي انساني است چه سهل به دشواري دشنام دهديم و چه با دشنامي از هر سو دشواري را سهل نهيم يك واحدي هستيم زياده جمع الود .
-- معاني ، Sep 11, 2007 در ساعت 10:21 PMشايد والسلام