پیرامون پخش برنامه هشتوسی دقیقه تلویزیون
نامه محمد مصطفایی به خامنهای
محمد مصطفایی
به نام خدا حضرت آیتالله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی ایران
با سلام این اولین باریست که خطاب به شما نامه مینویسم و آخرین بار هم خواهد بود که شما را خطاب خود قرار خواهم داد. چرا که اعتقاد دارم به هیچ عنوان شایستگی رهبری یک نظام مردمی و دموکراتیک را نداشته و خود میدانید که با اغفال و دروغ و تزویر و ریا سکان رهبری را در دست گرفته و با توصیه و مسامحات و تسامهات، آیتالله شده و بعد از فوت امام خمینی به ناحق رهبر شدید. به هر حال تقدیر چنین است که امروز شما رهبر کشوری هستید که حدود هشت میلیون نفر از مردمانش به دلیل نالایقی شما و ایجاد نظامی غیر مردمی و دیکتاتوری آواره کشورهای دیگر شده و توان بازگشت به ایران را ندارند اما امیدوارم این نامهی یکی از فرزندان زجر کشیده ایران زمین را بخوانید و یا اگر سربازان گمنام امام زمان، خواندند به دست مبارک شما نیز برسانند.
آقای خامنهای هفت ساله بودم که وارد جامعه شدم. جامعهای که شروعش با حکومت خمینی و افرادی مثل شما و دار و دسته قدرتمند شما بود. از هفت سالگی به دلیل فقر مالی کار کردم، پدر و مادرم نیز سرسختانه مشغول کار بودند و ناچار بودم به هر دری بزنم تا لباس گرمی خریده و در زمستان بر تن کنم. هیچ وقت از یاد نخواهم برد روزهاییکه در خیابانهای تهران به دنبال لقمه نانی به هر دری میزدم و دست یاری به هر کس و ناکسی دراز میکردم. یادم نمیرود سیلیهایی را که از برخی افراد میخوردم و اجباری که ناچار بودم برای لقمه نانی تحمل کنم.
یادم نمیرود روزهایی که تا ساعات دو نیمه شب به همراه مادر و پدرم کار میکردم و زجر میکشیدم. پیلهها و تورمهایی که بر دستانم به دلیل اشتغال به کار زیانآور از جمله کاشیپزی با آن کورههای داغ، ایجاد میشد را هرگز فراموش نمیکنم. یادم نمیرود کتکها و سیلیهای معلمم را که به دلیل نبود وقت برای تحصیل و درسخواندن بر صورتم میزد و ناچار بودم صدایم را در گلو خفه کنم. یادم نمیرود، در دوران کودکی، حسرت خرید دوچرخهای را داشته و برای اینکه نمیتوانستم با هم سن و سالهای خودم بازی کنم غصه میخوردم و ساعتها گریه میکردم. یادم نمیرود مادر سیدم را که او نیز مشقتهای بسیاری را تحمل کرد و سالیان سال سختی کشید.
محمد مصطفایی
مصیبتهایی که بر من و مادرم رفت باعث شد تا مسیر زندگیام را تغییر دهم و پس از خدمت سربازی تصمیم گرفتم راهی دانشکده حقوق شوم. به دلیل آنکه شما به دنبال پر کردن جیب خود با سرمایههای غنی نفتی و صنایع بودید و من و امثال من محروم از حقوق اجتماعی و به دلیل کار در کودکی یکی از ناموفقترین شاگردان دوران دبستان و راهنمایی و دبیرستان بودم، با تلاشهای شبانهروزی و با شداید بسیار موفق به قبولی در رشته حقوق دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران شده و پس از سالها وکیل دادگستری شدم. وکیلی که قسم خورد مدافع حقوق مظلومین و مستضعفین باشد.
آقای خامنهای کوتاه سرگذشت خود را گفتم که گمان نکنید به راحتی توانستم شغلی را که عاشقش بودم، به دست آورم. من سیسال در دوران حکومت شما و افراد نالایقی مثل شما زجر کشیدم و تلاش کردم و تلاش کردم و توانستم جایگاه اجتماعی بسیار مناسبی برای خود ایجاد کنم و افتخار میکردم که مدافع کسانی هستم که حقوقشان ضایع شده و من برای آنکه حقوق از دست رفتهشان را احقاق کنم شبانهروز تلاش میکردم. اغلب کسانی که به دفتر کارم رجوع میکردند کسانی بودند که حقوقشان را برخی از قضات دادگستری بیوجدان و وحشی دستگاه قضایی تضییع کرده بودند. قضاتی که جز اعمال خشونت و صدور احکام غیر انسانی از جمله سنگسار، اعدام و زندانهای طولانی مدت عملی دیگر بلد نبودند.
آقای خامنهای زمانی که کودک بودم شاهد زجر و در به دری و بدبختی خود بوده و بعد که وکیل دادگستری شدم شاهد زجر و ناله کسانی شدم که به دفتر کارم مراجعه میکردند. روزی نبود که مادری گریان در دفتر کارم نیاید و استمداد نجوید و پدری برای نجات فرزند بیگناهش التماس نکند. چون زجر و سختی کشیده بودم، میدانستم مراجعهکنندگان چه دردی میکشند. آنان دردشان از ستم و ظلمی بود که شما و سربازان شما بر سرشان آورده بودید.
آقای خامنهای در طول دوران وکالتم، از زندگی و خانواده خود زدم. شب و روز کار کردم. روزها فرزند کودک خود را برای نجات جان انسانهایی که در دست شیادان شما اسیر بودند، نمیدیدم و همسرم نیز به احترام آرمانهایم تحمل میکرد. در این مدت به لطف خدا توانستم جان پنجاه نفر را از مرگ نجات داده و دهها نفر از بیگناهان را از زندان آزاد کنم.
آقای خامنهای از هفت سال پیش هر جایی که میشنیدم حق فردی ضایع شده است وکالتش را به عهده میگرفتم و به زندانهای مختلف هر گوشه کشور میرفتم، تا بتوانم حق مظلومی را بستانم. فریاد میزدم که نباید کودکان زیر ۱۸ سال را اعدام کرد. فریاد میزدم که سنگسار انسانها عملی وحشیانه است و قطع دست و پا و شلاق و صدور دستورهای بازداشت خودسرانه و زندانی کردن غیرقانونی اشخاص به نظام به اصطلاح جمهوری اسلامی ضربه میزند.
برای نجات جان کودکان به هر دری میزدم. از درآمد شخصی خود صرف میکردم و با کمک بسیاری از خیرین ایرانی و خارجی با پرداخت دیه جان انسانهایی که مستحق اعدام نبودند را نجات میدادم و کسانی که سالها به صورت خودسرانه در زندان بودند را یاری میکردم که از حبس بیمورد نجات یابند. یادم نمیرود فاطه زن تبعه افغان را که دو سال بیگناه در زندان بود و اگر من وکالت او را به عهده نداشتم باز هم در زندان میماند و شاید تا حال اعدام میگردید.
یادم نمیرود زندانی دو جنسیتی که هر روز مورد تجاوز ماموران زندان قرار میگرفت و ماهها در زندان انفرادی بود و توانستم از زندان آزادش کنم. یادم نمیرود زنی را که همسر بیرحمش بر صورتش اسید پاشیده بود و متواری گشته بود. هیچکس نبود دستش را بگیرد و توانستم برای او امکانات رفاهی و پزشکی فراهم کنم. یادم نمیرود هدیه دختر ۱۴ ساله را که به اتهام رابطه نامشروع راهی زندان اوین میشود و بعد از مدتی به زندان رجاییشهر تبعید و در میان زندانیان خطرناک قرار میگیرد و در نهایت توسط قاتلانی که با وی هم سلول بودهاند به قتل میرسد.
یاد نمیرود رحیم جوان اهل تبریز را که مامورین دولتی شما چشم به زنش داشتند و زمینه اعدام وی را فراهم کرده و همسرش را دستگاه قضایی به سنگسار محکوم کرد و رحیم را ناجوانمردانه اعدام نمود. یادم نمیرود التماسهایی که برای نجات جان بهنود شجاعی نوجوان ۱۷ ساله کردم و جلادان شما او را ناجوانمردانه در مقابل چشمانم اعدام کردند. یادم نمیرود خاطرات تلخ شکنجه موکلینم را که مامورین آگاهی و اطلاعات انجام داده بودند.
آقای خامنهای وکالت صدها پرونده را به عهده گرفتهام که حقوقشان توسط مراجع امنیتی و قضایی شما و با اجازه شما و دوستان نزدیکتان از جمله جنتی و لاریجانیها و احمدینژاد، تضییع شده بود و دست یاری به سوی من دراز کرده بودند. به دلیل مخالفتی که با مجازات سنگسار داشتم هر جا میشنیدم که احدی به سنگسار محکوم شده است وکالت او را میپذیرفتم و برای من فرقی نمیکرد که این پرونده توسط چه کسی معرفی شده است. مهم این بود که شخصی به سنگسار محکوم شده و هر لحظه جلادان دادگستری تشنهوار قصد کشتن زندانیان بیپناه را داشتند و احدی نبود که یاریشان کند.
اما شما کجایید آقای خامنهای عزیز، که ببینید چه جنایتهایی در دادگستری و زندانهای جمهوری اسلامی به خصوص زندان گوانتانموی ۲۰۹ امنیتی اوین در حال رخ دادن است. هر چند میدانم و به خوبی میدانم که عامل اصلی تمام این جنایتها شمایید. شمایی که چشم خود را بستهاید و برای حفظ قدرت هر دستوری که لازم باشد صادر مینمایید.
آقای خامنهای نمیگویم چه تهدیدهایی از سوی دستگاه قضایی و امنیتی شدم و چندین بار مورد بازجویی و بازخواست قرار گرفتم چون برایم مهم نیست و خود پذیرفته بودم که شرایط سختی را در پیش خواهم داشت. برحسب وظیفه در سال گذشته، وکالت زنی به نام سکینه محمدی را که به جرم ناکرده زنای محصنه در زندان تبریز بود به عهده گرفتم. خبر زندانیبودن این زن بیپناه را یکی از موکلینم که در زندان تبریز بود به من داد. تمام مقدمات سنگسار فراهم شده بود و تلاشهایم برای نجاتش به نتیجه نرسید. به هر دردی میزدم بسته بود. ناچار شدم خبر سنگسار قریبالوقوع این زن را در وب سایتم منتشر کرده و به بسیاری از خبرنگاران داخلی و خارجی اطلاع دهم تا صدای بیگناهی موکلم را به گوش مسئولین ناشنوای جمهوری اسلامی برسانند. پس از اینکه این خبر منتشر شد بسیاری از سیاستمداران حمایت خود را اعلام کردند ولی هرگز و هیچگاه نخواسته و نمیتوانستم به خود جرات دهم که از پروندهای سوءاستفاده کنم. اما این پرونده، جنبه و حساسیت بینالمللی به خود گرفت و جهانی شد.
پس از این ماجرا بود که احضار شدم و مورد بازجویی چهار ساعته شعبه دوم بازپرسی قرار گرفتم. روز احضار گمانم این بود که دیگر به خانه بازنخواهم گشت اما به لطف الهی بازپرس شعبه دوم بازپرسی زندان اوین مرا آزاد کرد. چند ساعت بدون آنکه بدانم چه اتفاقاتی رخ داده است گذشت. بعد به دفتر کارم رفتم و متوجه شدم که مامورین امنیتی برای بازداشت من به دفترم هجوم آورده و با نبودم رفته بودند اما دهها نفر از ماموران امنیتی بیرون از دفتر در کمین من بودند ولی آنها چشمشان کور بود و ورود مرا به دفترم ندیدند.
چند ساعت بعد متوجه شدم ماموران امنیتی همسرم را گروکان گرفتهاند و میگویند تا زمانی که خود را معرفی نکنم او را آزاد نخواهند کرد. این شد که تصمیم گرفتم به خواستههای غیرقانونی مرجع امنیتی و قضایی تمکین نکنم و خود را معرفی نکنم. چند روزی گذشت و چاره را تنها در این دیدم که از مرز ایران خارج شوم و به این صورت همسرم از بازداشت امنیتی سربازان شما آزاد شود. پس از خروج از مرز به ترکیه رفتم و در آنجا خود را به پلیس معرفی کردم. خبر بازداشتم در یکی از روزنامههای ترکیه منتشر شد و این بود که تیمی از مامورین وزارت اطلاعات و امورخارجه برای مذاکره جهت برگرداندنم، به ترکیه آمدند و اما حمایت همین دولتیهای اروپایی و آمریکا و غیره باعث شد دست مامورین نیروی امنیت به من نرسد.
آقای خامنهای دست سربازان امام زمان شما به من نرسید و حال از اینکه نتوانستند حتی با گروگانگیری همسرم مرا بازداشت کنند میسوزند. دست سربازان امام زمان شما به نرسید تا از من نیز همچون سجاد قادرزاده پسر سکینه محمدی، هوتن کیان وکیل دیگر سکینه و خود سکینه تحت شکنجه اقرار گرفته و سوءاستفاده تبلیغاتی کنند. دست سربازان امام زمان شما به من نرسید تا بتوانم صدای مظلومیت زنان و کودکان زندانیان و جنایتهایی که شما علیه بشریت کردهاید را به گوش جهانیان برسانم.
آقای خامنهای اگر هم دست سربازان امام زمان شما به من میرسید باز هم واهمه و باکی نداشتم چرا که خون من رنگینتر از هزاران نفر از زندانیانی که در دهه ۶۰ و ۷۰ به صورت خودسرانه اعدام شدند نیست. خون من رنگینتر از دهها نفر از جوانان و نوجوانان و زنان و مردانی که در خیابانهای تهران مورد حمله سربازان امام زمان شما قرار گرفته و به قتل رسیدند نیست. خون من رنگینتر از زندانیان سیاسی که حق ملاقات با فرزندان و خانواده خود را ندارند نیست. خون من رنگینتر از سهرابها و نداها و کشتهشدگان بازداشتگاه کهریزک نیست.
آقای خامنهای پس از اینکه ماموران امام زمان شما دستشان به من نرسید شروع کردند به تخریب شخصیت من، یک روز من را کلاهبردار خواندند. یک روز وکیل فراری خواندند. یک روز مزدور غرب خواندند و در کنار این تهمتزنیها، بارها از طرق مختلف از جمله سفارت ایران در نروژ خواستند که برگردم تا به اهداف شومشان برسند. حال نیز در برنامه هشتوسی دقیقه دیروز مرا مزدور غرب و منتسب به حزب کمونیست کارگری خواندند.
آقای خامنهای من بارها گفتهام که با هیچ گروهی همکاری نمینمایم و وکیلی مستقل هستم. اگر هم با گروهی فعالیت کنم نیز تخلف ننمودهام. همه کسانی که در خارج از کشور زندگی میکنند اعم از کمونیست و مجاهدین و تودهای و غیره همه قربانی جنایتهایی شدهاند که شما و امثال شما مرتکب شدهاید و حال به دنبال احقاق حق هستند و خوشبختانه امروز اکثریت آنها مدافع حقوق بشرند و شما ناقض حقوق بشر.
آقای خامنهای مظمئن هستم با شکنجه و زور و اجبار و زندانی کردن افراد و سرکوب معترضان به سیاستهای غلط شما و پخش برنامههای دروغین و اغفال کننده در صدا و سیما، راه به جایی نخواهید برد و توصیه میکنم بیش از این به نام اسلام جنایت نکنید. به نام اسلام زنان را برده نکنید و تبعیضهای ناروا بر آنها ننمایید. به نام اسلام اعدام و سنگسار نکنید و به نام اسلام و حفظ اسلام گروگانگیری نکنید. توصیه میکنم به جای اخذ اقرار با شکجه به فکر زدودن مجازاتهای غیر انسانی از قوانین باشید هر چند شما و سربازان شما که برخیها با نام و برخیها گمنام هستند، لیاقت حکومت و حکمرانی را به هیچ عنوان نداشته و ندارید.
وسلام علیکم و رحمت الله و برکاته محمد مصطفایی
|
نظرهای خوانندگان
سلام متاسفام اما به نظره من اینقدر نباید خامنهای رو بزرگش کنی هی میگی خامنه ای بی خیال دیگه همه میشناسنش
-- عرفان ، Nov 17, 2010 در ساعت 11:00 PMتنها چیزی که میتونم بگم تشکر از این وکیل شجاع و سایر وکلای از جان گذشته میباشد. امیدوارم که این وکیل عزیز به کمک سایر وکلا، بتونند موضوع نقض حقوق بشر ایران رو به سازمانهای بینن المللی ببرند و ریشهٔ ظلم اونها رو خشک کنند.
-- بدون نام ، Nov 18, 2010 در ساعت 11:00 PMیک سوال دارم
-- امیر ، Nov 18, 2010 در ساعت 11:00 PMاین سلام و رحمت خدا و برکاتی که برای آقا در آخر متن امده،
چی و نشون میده!؟
روزي ساواك هم همين كارها را مي كرد و بالاخره نابود شد .
-- بدون نام ، Nov 18, 2010 در ساعت 11:00 PMسلام و خسته نباشید. در ابتدای نامه نمی دانم به چه دلیل فرض کردید که نظام جمهوری کهریزکی نظامی مردمی و دموکراتیک است و فقط خامنه ای لیاقت رهبری این نظام را ندارد.بنظر من نقدت به این نظام کهریزکی سطحی است لابد تعقیری هم که میخواهی به اندازه نقدت میباشد
-- بدون نام ، Nov 18, 2010 در ساعت 11:00 PMسلام و خسته نباشید. در ابتدای نامه نمی دانم به چه دلیل فرض کردید که نظام جمهوری کهریزکی نظامی مردمی و دموکراتیک است و فقط خامنه ای لیاقت رهبری این نظام را ندارد.بنظر من نقدت به این نظام کهریزکی سطحی است لابد تغییری هم که میخواهی به اندازه نقدت میباشد
-- بدون نام ، Nov 18, 2010 در ساعت 11:00 PMامیدوارم تمام فرزندان پشیمان این انقلاب از خواب گران بیدار شوند و اگر می دانند افشا کنند و اگر نا حقی مرتکب شده اند از این ملت زجر کشیده لااقل عذر خواهی کنند.
-- علی ، Nov 18, 2010 در ساعت 11:00 PMآقای مصطفایی متاسفم که مظلومین هموطنم از دفاع وکیلی رنج دیده و دلسوز محروم شدند.سلام وبرکات خدا برشما!
-- بدون نام ، Nov 18, 2010 در ساعت 11:00 PMتنها چیزی که میتونم بگم تشکر از این وکیل شجاع و سایر وکلای از جان گذشته میباشد. امیدوارم که این وکیل عزیز به کمک سایر وکلا، بتونند موضوع نقض حقوق بشر ایران رو به سازمانهای بینن المللی ببرند و ریشهٔ ظلم اونها رو خشک کنند.
-- Azadeh ، Nov 18, 2010 در ساعت 11:00 PMشجاعت بینظیر جنابعالی قابل تقدیر است زبان ما رابسته وقلم مارا شکسته اند وبالای سرمان گرز وچماق وبسیجی گذاشته اند لااقل شما که در دنیای ازاد هستید تمام تلاش خود رابکنید تا فرجی حاصل شود عاقبت استبدا نابودی است
-- mohamd ، Nov 19, 2010 در ساعت 11:00 PMاحسنت به این مرد شجاع
-- محمد ، Nov 19, 2010 در ساعت 11:00 PMاحسنت به این مرد شجاع ماکه زیر گرزوچماق وبسیجی ونیروهای امنیتی هستیم لااقل شماکه دردنیای ازاد هستید روشنگری کنید شاید فرجی حاصل شود وبدانید که عاقبت ستمگران ومستبدان همانی است که بسرهیتلر امد
-- محمد ، Nov 19, 2010 در ساعت 11:00 PM