گفتوگو با زلیخا موسوی، مادر حسین رونقی ملکی، دربارهی آخرین وضعیت پسرش
بهترین روزهای فرزندان ما در زندان تباه میشود
مجتبی سمیعنژد بابک اجلالی
«هنوز كه هنوز است یادآوری لحظهی بازداشت حسن و حسین برایم دردناك است. هیچوقت نمیتوانم آن صحنهای كه دل یک مادر را شكستند از یادم ببرم. فقط یک مامور بود كه گفت لباسهایش را بدهید آنجا میبریم و به حسین تحویل میدهیم. در یک لحظه فكر كردم همه اینها كابوس هستند و الان كه از خواب بلند شوم، حسین کنارم است، اما دیدم نه، واقعاً این حوادث تلخ در زندگیام اتفاق میافتد.»
اینها کلام مادری است که همراه با بغض و اشک بیان میکند. مادری که نمیتواند اشکهایش را پنهان کند و نمیتواند خستگی و بیقراری خود را از هفتمین ماه بازداشت فرزندش حسین رونقی ملکی پنهان کند. مادری که دیگر فرزندش، حسن رونقی ملکی را نیز بازداشت کردند و بعد از یک ماه در حالی که به شدت، تا حد جابهجا شدن مهرههای گردنش، شکنجه شده بود، او را آزاد کردند. اما حسین، برادر کوچکتر دورترها از شهرستان ملکان، جایی که خانهی مادریاش است،همچنان زندانی است. زندان کشیدنی دشوار که طول آن معجونی از شکنجه و آزار و فشار بوده است.
پای صحبت «سیده زلیخا موسوی»، مادر حسین رونقی ملکی نشستیم که وبلاگنویسان او را با نام بابک خرمدین میشناختند. هر چند که در طول مصاحبه نمیتوانست احساسات مادرانهی خود را کنترل کند و نام حسین اشک به چشمانش میآورد، اما با مهربانی به سئوالات ما پاسح گفت.
مادر حسین رونق ملکی در مورد آخرین وضعیت فرزندش در زندان و وضعیت پروندهی او به رادیو زمانه میگوید:
«پروندهی حسین بعد از یکی دو روز از پایان اعتصابش تکمیل شد و بالاخره بعد از اینکه ۶ ماه در انفرادی و بدون حکم قضایی به صورت کاملاً غیر قانونی بازداشت بود، تکمیل و به دادگاه شعبهی ۱۵تهران به ریاست قاضی صلواتی ارسال شد.»
وی ادامه میدهد:
«قاضی پرونده دوباره حکم قرار بازداشت موقت را تمدید کرد و پرونده را برای مطالعهی بیشتر به شعبه ۲۶ به ریاست قاضی پپرعباس فرستاده است. این درحالی است که حسین تا این لحظه از حق داشتن وکیل محروم بوده و ابتداییترین حقوق یک زندانی در مورد او رعایت نشده است. حالا هم در سلول انفرادی در بند ۲ الف سپاه در زندان اوین است.»
حقوق حسینی رونقی در طی ماههای گذشته بارها نقض شده است. از جمله این حقوق، یکی هم داشتن وکیل است که از او سلب شده است. مادر وی در این خصوص میگوید:
«مقامات قضایی مانع ملاقات وکلای حسین با او شدند و فقط به شرط مصاحبه و اعتراف قبل از امضا وکالتنامه توسط وکلا حاضرند اجازه بدهند که وکلای حسین، یعنی آقای دکترمحمدعلی دادخواه و خانم صباغیان وکالتنامههایشان را به امضای حسین برسانند که با این درخواست هم خود حسین، هم ما و هم وکلایش شدیداً مخالفیم.»
حسین رونقی ملکی، وبلاگنویسی با نام مستعار بابک خرمدین
در طی هفتههای گذشته رونقی بهخاطر نقض مکرر حقوق خود و با وجود داشتن بیماری دست به اعتصاب غذا زد. خانم موسوی در مورد اعتصاب غذای فرزند خود میگوید:
«حسین به علت اعتراض به شرایط بد محل نگهداریاش و شش ماه بازداشت موقت و غیر قانونی و نیز به علت اعتراض به اعدامهای روز ۱۸ اردیبهشت ماه و عدم رسیدگی به پروندهاش بعد از شش ماه زندان انفرادی دست به اعتصاب زده بود. بعد از اتمام اعتصابش، یعنی به فاصلهی یکی دو روز، پروندهاش تکمیل شد.»
بازداشت حسین رونقی ملکی تا چندین ماه بعد از دستگیری پنهان ماند و اطلاعات زیادی در این مورد منتشر نشد. مادر وی شرح بازداشت حسین و دیگر برادرش حسن رونقی ملکی را به زمانه اینطور میگوید:
«ظهر ۲۲ آذر ماه ۸۸ بود. حسن برادر بزرگ حسین، شرکتش را تعطیل کرده و برای ناهار به خانه آمده بود که تماسی با تلفن همراهش گرفته شد. بعد از صحبت گفت یک مشتری میگوید به شرکت بروم تا باهم توافقهای مان را انجام بدهیم و بعد قرارداد ببندیم. حسن رفت تا برگردد. اما نیم ساعت نشده بود که زنگ در زده شد. پدرش به آیفون جواب داد. گفتند از ادارهی برق هستند آمدهاند برای کنترل سیستم شمارنده. من کمی مشکوک شدم که در این وقت از روز، ساعت 4 چه کسی میآید برای کنترل؟»
خانم موسوی ادامه میدهد:
«بالاخره در را باز کردیم تا بیایند کارشان را انجام بدهند و بروند. در یک لحظه دیدم چند نفر لباس شخصی وارد خانه شدند. گفتند آمدیم چند سئوال از حسین بپرسیم. حسین کجا است؟ من که خودم را گم کرده بودم و هاج و واج مانده بودم، دویدم کنار پنجره و با پرده سرم را پوشاندم و داد زدم. در این حین حسین صدایم را شنید و از اتاق بغلی که خوابیده بود بیدار شد و در را باز کرد. ماموران به محض این که او را دیدند به سمتش حمله کردند و در جا دستهایش را گرفتند و به حسین دستبند زدند.»
در این گیر و دار، حال پدر حسین بر اثر یورش ماموران بد میشود. مادر حسین رونقی میگوید:
«متوجه شدم میخواهند حسین را با همان لباس راحتی و زیر پیراهنی در آن هوای سرد ببرند. خودم را جلوی پای یكی از ماموران انداختم و گریهكنان التماسش كردم كه بگدارند لباسهای گرمش را بپوشد. توجهی نكردند و گفتند با همان حالتی كه دستگیر شده باید او را ببریم.»
وی با بغض ادامه میدهد:
«حسینم را كشان كشان بردند. قلبم داشت میتركید. دنیا روی سرم خراب شد. هنوز كه هنوز است یادآوری لحظهی بازداشت حسن و حسین برایم دردناك است. هیچوقت نمیتوانم آن صحنهای كه دل من را بهعنوان یک مادر شكستند از یادم ببرم. فقط یک مامور بود كه گفت لباسهایش را بدهید. میبریم و آنجا به حسین تحویل میدهیم. در یک لحظه فكر كردم همهی اینها كابوس هستند و الان كه از خواب بلند شوم، حسین کنارم است، اما دیدم نه، واقعاً این حوادث تلخ در زندگیام اتفاق افتاده است.»
همراه با حسین، برادر وی حسن رونقی نیز بدون هیچ دلیلی بازداشت میشود. زلیخا موسوی میگوید:
«از آنها حكم بازداشت خواستم. حکم از دادستانی استان آذربایجان شرقی را نشانم دادند كه نام حسین رونقی روی آن نوشته شده بود. بعد از اینكه حسین را با خودشان بردند، پنج نفر در خانه ماندند. سراغ وسایل حسین و حسن را گرفتند. متوجه شدم حسن را هم حتماً دستگیر كردهاند كه خبری از او نیست. كل وسایل و كمدهای خانه را به هم زدند. همه جا را به هم ریختند. تا عصر خانهی ما بودند. بعد از اینكه كارشان تمام شد، وسایل حسین و حسن، از جمله كیفشان و همهی موبایلهای منزل و كامپیوتر را به همراه یک سری سیدی با خود بردند. به ما توصیه كردند كه نه حق داریم به جایی تلفن بزنیم نه به كسی چیزی بگوییم.»
خانم موسوی که با یادآوری این خاطرات حالش دگرگون میشود، از پیگیریهای بعدی خود میگوید:
«بعد از اینكه رفتند من شروع به گرفتن شمارهی موبایل بچهها كردم. بعد از كلی تماس، حسین جواب داد. پرسیدم كجایید؟ گفت: نمیدانم. چشمهایمان بسته است. از حسن هم هیچ خبری نداشت. بعدها فهمیدیم كه آن موقع در شهرستان بناب بودند و همان شب به تبریز و فردای همان روز با هواپیما به تهران منتقل شدند.»
وی ادامه می دهد:
«آن شب تا صبح فقط زنگ میزدم. یكی از آقایان جواب میداد و میگفت: بسه دیگه خسته نشدی؟ من هم در جوابش گفتم كه تا خبری از بچههایم نگیرم دستبردار نیستم. خلاصه نزدیكیهای صبح، همان مامور گفت تا صبح نگذاشتید بخوابیم و داد زد: دیگه بسه و موبایل حسین را خاموش كرد.»
پدر و مادر حسین و حسن رونقی برای گرفتن اطلاعات از وضعیت فرزندانشان به اطلاعات تبریز سر میزنند. اما در نهایت متوجه میشوند که هر دو فرزندشان را به تهران منتقل کردهاند. برای کمک با چند نفر از بستگان تماس میگیرند، اما بعد از تماس بلافاصله از ادارهی اطلاعات تماس میگیرند و آنها را «تهدید» میکنند تا دیگر با کسی تماس نگیرند.
بیخبری از فرزندان، پدر و مادر را به تهران میکشاند:
«راه افتادیم و رفتیم تهران. بههرجا رسیدیم تا خبری از بچههایمان بگیریم جواب منفی شنیدیم. به همه جا سر زدیم، تا اینكه بعد سه روز دربهدری، جلوی زندان اوین بودیم که حسین زنگ زد و گفت در اوین بازداشت است.»
مادر حسین رونقی در مورد برخورد مسئولین قضایی میگوید:
«برخورد خوبی با ما نداشتند. ما دنبال بچههایمان بودیم ولی نه دادستانی جواب میداد نه دادگستری. از هرجا سراغی میگرفتیم، میگفتند نمیدانیم. در حالیكه برخوردی چنین غیر مسئولانه از سوی مسئولانی كه حكم بازداشت داده بودند، كاملاً غیر منطقی و غیر قانونی و غیر شرعی بود. مگر میشود بیایند و جوانی را ببرند و بعد بگویند نمیدانیم كجا است؟ نه تنها با ما بلكه با همهی آن خانوادههایی كه آنجا بودند چنین برخوردی داشتند. انگار اینكه چیز اضافی میخواهند. نگرانی برای جگرگوشه و دلبندانمان و پرسوجو از آنها نه تنها چیز اضافی نبود، بلكه حق قانونی ما بود كه بدانیم بچههایمان كجا هستند و چه بر سرشان آمده است.»
حسن رونقی ملکی برادر بزرگتر حسین، بدون هیچ دلیلی بازداشت میشود. در طول بازجوییها حسن وسیلهای برای اعمال فشار بیشتر روی حسین رونقی میشود. زلیخا موسوی در مورد بازداشت فرزند بزرگش می گوید:
«حسن و حسین كاملاً بیگناه بودند. حسین به جرم فعالیت در زمینهی حقوقبشر و وبلاگنویسی بازداشت شد، اما حسن نه تنها از این كارها سر در نمیآورد بلكه كاملاً بیخبر از اتهاماتی بود كه به حسین نسبت دادند. حسین دانشجوی كامپیوتر دانشگاه اراك بود، اما حسن تنها فعالیت تجاری انجام میداد و مشغول كار در شركتش بود. خوشبختانه حسن را بعد از یک ماه آزاد كردند. وقتی آمد دیدیم در اثر شكنجه تعدادی از دندانهایش و همچنین مهره پشت گردنش صدمه دیده است. ما در این زمینه هم یک شكایت جداگانه از مسئولان بازجویی حسن انجام دادیم. فعلاً پروندهاش در دادسرای استان تهران در حال رسیدگی است، اما تا کنون نتیجهای دربر نداشته است.»
روزنامهی كیهان در تاریخ ۲۴ اسفند ماه سال گذشته در یک مطلب، اتهاماتی سنگین علیه حسین رونقی مطرح میکند. مادر وی در این خصوص به زمانه میگوید:
« آن اتهامهایی كه به حسین نسبت داده شده بود همه دروغ مبین و آشكار بود. از جمله اینكه ایشان را متهم كرده بودند به سر گروه شبكهی جاسوسی كه از سوی سازمان سیا و رادیو فردا اداره میشده.
آن زمانكه آن گروهی كه آقایان نام می برند تشكیل شده، حسین نه دانشجو بود و نه اصلاً میدانست كامپیوتر چیست. دو سال بعد از تشكیل آن گروه حسین در دانشگاه قبول شد و به اراك رفت. تا آن زمان حسین در شهرستان ملكان زندگی میكرد. آنطور که آقایان میگویند حتماً حسین از آن زمانی كه اول دبیرستان تحصیل میكرده، سرگروه بوده است!
دوماً اتهام زده بودند كه به حساب حسین ۷۵ میلیون دلار از طرف رادیو فردا پول ریخته شده كه خیلی اتهام مضحكی است. اگر اینجور است پس چرا مدارك حساب بانكی او را كه در دسترس داشتند منتشر نكردند. حسین حتی تا لحظهی دستگیریاش نیز پول توی جیبیاش را از پدرش میگرفت. اتهام دیگری كه روزنامه كیهان زد این بود که حسین به ستاد ونك یكی از كاندیداهای ریاست جمهوری رفته بوده كه این مگر خلاف قانون است؟
كاندیدایی كه از طرف شورای نگهبان صلاحیت داشته، آیا رفتن به ستادش جرم است؟ اگر جرم بود چرا به ایشان صلاحیت نامزدی ریاست جمهوری دادند؟ پسرم را متهم كرده بودند به فراری دادن فعالین سیاسی! شما قضاوت کنید. یک جوان ۲۴ ساله مگر چقدر میتواند فعالیت سیاسی داشته باشد كه بتواند این همه كار انجام بدهد؟ اگه میتوانسته چرا خودش را كه قبل از دستگیری، سپاه سایبری تهدیدش كرده بود نتوانست نجات بدهد؟ جوابش مشخص است چون حسین نه جرمی كرده بود و نه كار غیر قانونی انجام داده بود كه بخواهد فرار كند. اصلاً فكرش را نمیكرد كه قرار است یک چنین اتهامات بزرگ و كذب و مضحكی به او بزنند.»
خانم موسوی از ملاقاتهایش با حسین در این هفت ماه میگوید:
«در این هفت ماه ما هر روز و هر هفته آوارهی تهرانیم. همیشه در حال التماس هستیم. حسین را تنها توانستیم سه بار ملاقات كنیم كه متاسفانه هر سه بار از اوضاع بدی كه داشته نگران شدیم. از وضع ظاهری و جسمیاش پی به عمق شكنجهای که در زندان شده بردیم. به خصوص كه حسین مریضی كلیوی دارد و شرایط سلول انفرادی و هوای سرد سلول آنگونه كه خودش گفت و پزشكان میگویند، باعث وخامت بیماریاش شده است.»
مادر حسین رونقی در مورد کارهایی که برای آزادی حسین تا به حال انجام دادهاند، میگوید:
«ما به همهی مسئولان مرتبط و آنهایی كه میتوانند از یک بیگناه دفاع كنند نامه نوشتیم و تقاضای آزادی حسین را مطرح كردیم. قوهی قضاییه، وزارت اطلاعات، كمیسیون امنیت ملی مجلس، وزارت كشور و سایر نهادها. هر جا که فکرش را بکنید. در مورد مطلب کیهان هم یک شكواییه نوشتیم و به دادستانی تهران در خصوص رسیدگی به این پرونده و اتهامات سراسر واهی منتشر شده ارجاع دادیم و فعلاً جوابی نگرفتهایم.»
حسین رونقی ملکی هم اکنون در ششمین ماه بازداشت و دور از خانه به سر میبرد. زلیخا موسوی مادر وی از همه نهادهای حقوق بشری درخواست کمک دارد و از مسئولین قضایی میخواهد که فرزندش را آزاد کنند:
«از همهی آنهایی که دستی در کار دارند و همهی آنها كه میخواهند عدالت اجرا شود، خواهش میكنم پسر من و فرزندان سایر مادران نگران را كه بیگناه در زندان هستند آزاد كنند. آنها این روزها بهترین دوران عمرشان را میگذرانند. نگذارند كه عمرشان در كنج زندانها تباه شود. من آزادی فرزندم كه بیگناه است و آزادی فرزندانمان را میخواهم. به امید آزادی حسین عزیزم كه الان در آستانهی سالروز تولدش هستیم (۱۴ تیر) . مجبورم تولدش را تنها با عكسهایش جشن بگیرم. دور از خندههای قشنگش و سایر فرزندان بیگناه این مرز وبوم.»
|
نظرهای خوانندگان
باسلام ودرود فراوان
-- الهام ملاعلی حسینی ، Jun 30, 2010 در ساعت 09:26 PMبسیار دردناک است فقط مقاومت این بچه هاست که ماانرژی ادامه دادن میده به امید آزادی