رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۳ فروردین ۱۳۸۹
گفت‌وگو با دکتر جمشید اکرمی و دکتر عطا هودشتیان، به بهانه‌ی در بند ماندن جعفر پناهی

«فیلم‏سازهای ایرانی، شاعران خفقان هستند»

پانته‌آ بهرامی

آیا نسل من و تو روزی شاهد آن خواهد بود که زندان سیاسی در ایران برچیده شود؟ امید برای آن روز را نباید از دست داد. شاید یکی از پایه‏ای‏ترین وظایف رسانه‏های مستقل، یادآوری کسانی است که برای آرمان‏های مردمی به بند کشیده شده‏اند.

Download it Here!

سرزمین ما امروز زندان بزرگی است که نه تنها شرایط امنیتی بر آن حاکم شده، بلکه در زندان سیاسی‏اش از هر نوع صنفی؛ از معلم، کارگر و روزنامه‏نگار گرفته تا فعال حقوق زنان، حقوق بشر و هنرمند می‏توان پیدا کرد.

شاید یکی از نام‏آورترین‏شان فیلم‏ساز بین‏المللی جعفر پناهی است که از دهم اسفندماه ۱۳۸۸ در بند است و برای آزادی او تلاش‏های زیادی انجام گرفت.

یکی از فیلم‏های این فیلم‏ساز به نام «طلای سرخ» که در ایران توقیف است، در نیویورک از سوی گروه «رأی من کجاست؟» به یاد وی، به نمایش درآمد.

پناهی آن‏قدر به کاراکتر اصلی این فیلم، حسین، نزدیک شده که بدون آن که او کلمه‏ای به زبان بیاورد، تحقیر اجتماعی، فقر، تفاوت‏های طبقاتی و له‏شدگی در عمق بی‏حقوقی را می‏توانی زیر پوست‏ات حس کنی. بی‏شک فیلم‏سازی که این بحران‏های اجتماعی را به‏تصویر می‏کشد، خود را متعهد نیز حس می‏کند.

دکتر جمشید اکرمی، منتقد فیلم و استاد دانشگاه کلمبیا، جعفر پناهی را که فیلم‏هایی چون دایره، آفساید، آینه و بادکنک سفید را در کارنامه‏ی خود دارد، تنها متعلق به ایران نمی‏داند:

این واقعا شرم‏آور است که جمهوری اسلامی یکی از بهترین سینماگران ایران را به شکل زننده‏ای حدود یک ماه و نیم است که در زندان نگاه داشته است.

چیزی که این احساس شرم را عمیق‏تر می‏کند، این است که آقای پناهی نه تنها یکی از مفاخر هنر امروز ایران است، بلکه هنرمندانی که از آستانه‏ی جهانی شدن عبور می‏کنند، دیگر فقط متعلق به مرزو بوم خودشان نیستند و به تمام دنیا تعلق پیدا می‏کنند.

کما این که بونوئل فقط یک سینماگر اسپانیایی نبود، کروساوا هم تنها به ژاپن تعلق نداشت. در واقع، جمهوری اسلامی یکی از گنجینه‏های زنده‏ی هنری ایران را در محبس خود به زنجیر کشیده است.

بهانه‏ا‏ی که برای دستگیری آقای پناهی آورده شده، این است که ایشان سرگرم ساختن فیلمی در خانه‏ی خود بوده است. نتیجه‏ی طبیعی‏ای که از این به‏اصطلاح اتهام می‏توان گرفت، این است که آقای پناهی در حال ساختن یک فیلم خانگی بوده است. خُب این به چه کسی مربوط است!؟

البته من نمی‏دانم ایشان واقعا چه فیلمی می‏ساخته است. اما می‏دانید که در جوامع باز و دمکراتیک هر کسی حق دارد هر فیلمی بسازد و می‏تواند آن را در یک بازار آزاد هم نمایش بدهد.

ولی حتی در بسته‏ترین و سخت‏گیرترین حکومت‏های دیکتاتوری هم فقط وقتی در کار فیلم‏ساز دخالت می‏شود که او بخواهد تقاضای پروانه‏ی نمایش بکند. آن موقع است که دولت، به خصوص دولت‏هایی که خود را کاملا قیم مردم هم می‏دانند، می‏توانند به خودشان اجازه بدهند که بیایند و دخالت کنند.

البته حتی این کار هم ناقض حقوق شهروندی آن فیلم‏ساز است و می‏دانید که سانسور در بسیاری از کشورهای دنیا کاری غیرقانونی است.

من گاهی فکر می‏کنم که فیلم‏سازهای ایرانی شاعران خفقان هستند. یعنی علی‏رغم روبرو بودن با انواع و اقسام محدودیت‏ها که می‏توانند خیلی دل‏سرد کننده و اصلا استعداد کش باشند، بازهم موفق می‏شوند با تکیه روی خلاقیت‏های‏شان به این صورت، غزل‏سرایی تصویری کنند و باز هم فیلم‏هایی می‏سازند که هم دردهای جامعه‏شان را به عنوان یک سینمای متعهد و مسئول منعکس می‏کنند و هم با درخشش در قله‏های جشنواره‏های دنیا، فخرآفرینی ملی می‏کنند.

آقای پناهی در خط اول این فیلم‏سازها ایستاده است و چه غم‏انگیز است که چنین شخصیتی نه فقط در سه چهار سال گذشته از فیلم‏سازی محروم بوده است، بلکه الان هم کنج زندان نشسته است.

آقای پناهی چند سال پیش در صبحتی با من، می‏گفت که در وزارت اطلاعات به ایشان گفته‏اند: اصلا بهتر است شما از این مملکت خارج شوید. فکر می‏کنم این واقعا یکی از سیاست‏های جمهوری اسلامی باشد که تمام هنرمندان ناراضی را بخواهند از مملکت فراری بدهند.

کما این که اخیرا آقای بهمن قبادی را مجبور به ترک ایران کردند. چند سال پیش هم آقای بابک پیامی را فراری دادند. آقای مخملباف و خانواده‏اش که یک گروه فیلم‏ساز چهار پنج نفره هستند، الان از رفتن به ایران محروم هستند.

حالا هم فکر می‏کنم یک سیاست جدید حکومت این باشد که فیلم‏سازان ناراضی را زندانی کند. کاری که نظیر آن را فقط در سرکوب‏گرترین رژیم‏های دنیا دیده‏ایم.

چند سال پیش به یکی از فیلم‏سازان ایران می‏گفتم: وضعیت شما مانند کشتی‏گیری است که دست‏های‏اش را می‏بندند و او را وسط گود می‏فرستند. او به من گفت: «آن‏ها نه فقط هردو دست ما بلکه چشم‏های ما را هم می‏بندند و بعد ما را وسط گود می‏فرستند». عظمت کار فیلم‏سازان ایرانی در این است که علی‏رغم همه‏ی این محدودیت‏ها و فشارها بازهم فیلم‏های خود را می‏سازند؛ نه فیلم‏های جمهوری اسلامی را .

آقای پناهی نمونه‏ی خیلی خوب این‏گونه فیلم‏سازان است که بدون هیچ سازش و مصالحه‏ای، همیشه کار خود را انجام داده است. صحنه‏های مضحکی هم مانند آن که خانمی سرمیز شام با خانواده‏اش، روسری داشته باشد و یا با روسری خوابیده باشد را در فیلم‏های‏اش نمی‏بینیم.

مثلا در فیلم طلای سرخ که چند شب پیش در نیویورک نمایش داده شد، حسین و نامزدش هرگز صحنه‏های داخلی ندارند. یا مثلا ما صحنه‏ی دعوای یکی از کاراکترها را با دو خانم در داخل یک آپارتمان، نمی‏بینیم. علی‏رغم این که این صحنه می‏توانست بار دراماتیک خیلی قوی‏ای هم داشته باشد. این خانم‏ها را فقط وقتی می‏بینیم که دارند از آپارتمان خارج می‏شوند و آن‏جا دیگر با روسری هستند.

آقای پناهی را خیلی‏ها به خاطر حمله‏های جسورانه‏ای که در فیلم‏های‏اش به بی‏عدالتی‏ها و نابرابری‏های اجتماعی می‏شود، تحسین می‏کنند. ولی ایشان فیلم‏سازی است که به محتوا و فرم به یک اندازه اهمیت می‏دهد و در هر دو حیطه‏ می‏درخشد.

نماهای طولانی‏ای که در فیلم‏های‏شان می‏بینیم، حرکت‏های دوار و نیمه‏دوار دوربین و ساختارهای دایره‏وار داستانی، از شاخص‏های مهم فرم‏گرایانه‏ای هستند که در کار ایشان دیده می‏شود. یکی از بهترین کارهای ایشان که متاسفانه کم دیده شده، اپیزودی ۱۰-۱۲ دقیقه‏ای از فیلم «فرش ایرانی» است که تمام این اپیزود را فقط در یک چارت فیلم‏برداری کرده‏اند و باز موفق شده‏اند که بهترین قسمت این مجموعه‏ فیلم‏های کوتاه را در فیلم فرش ایرانی بسازند.


جعفر پناهی

تلاش‏های زیادی، هم از سوی هنرمندان درون‏مرزی و هم از سوی ایرانیان برون‏مرز، برای آزادی جعفر پناهی انجام گرفته است. جدید‏ترین آن، نامه‏ای است که از سوی روشنفکران و هنرمندان خطاب به سازمان ملل نوشته شده است.

دکتر عطا هودشتیان در پیوند با این نامه می‏گویند:

این نامه مقداری با نامه‏های دیگری که راجع به جعفر پناهی و آزادی ایشان نوشته شده، تفاوت دارد. این نامه نوعی دادخواهی است که به دبیرکل سازمان ملل داده شده است و به سمت نظام فعلی و یا رهبران دولت فعلی نیست، بلکه سمت آن، سمت جهانی است.

در این نامه ما از دبیرکل سازمان ملل تقاضا می‏کنیم در این مورد دخالت کنند و کمک کنند که نظام و دولت فعلی و دستگاه قضایی، آقای جعفر پناهی هرچه زودتر را آزاد کنند.

دومین نکته این است که در مقایسه با دادخواهی‏ها و یا دیگر نامه‏های ارسال شده به همین منظور، ما تلاش کرده‏ایم که دانشگاهیان، روشنفکران و عده‏ای از هنرمندان را به‏گردهم بیاوریم و طی نامه‏ای بگوییم که جعفر پناهی مرتکب هیچ گناهی نشده است. چرا که به جرمی دستگیر شده که هنوز به آن «جرم» عمل نشده است. ایشان به خاطر ساختن فیلمی دستگیر شده که این فیلم نه ساخته شده، نه سناریوی آن پرداخته شده، نه در دسترس کسی قرار گرفته و نه این که کارش تمام شده است.

بنابراین، دستگیری او حتی تفتیش عقیده هم نیست، بلکه بدتر از آن، صرفاً تنها به این دلیل که نیتی در دل کسی هست و طرحی در ذهن کسی وجود دارد، دستگیر شده است و این دیگر در نظامی قانون‏مند نه قابل دفاع است و نه قابل توجیه.

به این لحاظ جمع‏آوری دوستان، روشنفکران و دانشگاهیان لازم بود. از میان هنرمندان، از جمله آقای بهمن قبادی و خانم شیرین نشاط به مثابه‏ی چهره‏های شناخته شده‏ی بین‏المللی این نامه را امضا کرده‏اند و از میان روشنفکران نیز آقای داریوش آرشوری، رضا براهنی و آرامش دوستدار هم از جمله کسانی هستند که نام‏شان در میان فیلسوفان، زبان‏شناسان و نویسندگان برجسته است.

هدف ما این بود که از نقطه‏نظر بین‏المللی فشاری گذاشته شود که سازمان ملل و ارگان‏های دیگر بین‏المللی همتی کنند و به دولت جمهوری اسلامی برای آزادی این هنرمند بی‏گناه فشار بیاورند.

هنرمندی که بی‏گناهی او مشهود است و دادخواهی ملت ایران را در فستیوال‏های جهانی و امکانات تلویزیونی را به آگاهی عموم می‏رسانده است. فکر می‏کنم، در این مورد بسیار مهم است که ما بتوانیم تلاش‏مان را به حداکثر برسانیم.

در تابستان پیشین آقای پناهی در فستیوال فیلم مونترال رییس هیأت ژوری بودند و در آن‏جا هم خود و هم سایر اعضای هیأت داوری با شال سبز حضور پیدا کردند و فکر می‏کنم این کار ایشان بسیار به دولت ایران گران آمد. به خاطر این که تمام رسانه‏های گروهی بین‏المللی در آن‏جا حضور داشتند و این مساله را انعکاس جهانی دادند.

از هنرمندانی که از زمان دستگیری جعفر پناهی از هر فرصتی برای طرح آزادی او استفاده کرده‏اند، شیرین نشاط، هنرمند و فیلم‏ساز مقیم نیویورک است. او در این باره می‏گوید:

ما هنرمندان باید از هم‏دیگر حمایت کنیم. این کاری بود که حتما آقای پناهی برای دیگران انجام می‏داد. ما به عنوان هنرمندانی که در خارج از ایران کار و زندگی می‏کنیم و آزاد هستیم، این مسئولیت را برای خودمان حس می‏کنیم که تا جایی که ممکن است توجه دنیا را به مسائلی که هنرمندان ما در ایران با آن‏ها روبرو هستند جلب کنیم.

به همین دلیل، در هر موقعیتی که پیش می‏آید، چه در امریکا و چه در کشورهای اروپایی همیشه پافشاری کرده‏ام که همه‏ی خارجی‏ها، اروپایی و امریکایی، باید از هنرمندان ما و از زندانیان ما حمایت کنند و تلاش برای دمکراسی یک مساله‏ی جهانی است و باید از هم‏دیگر حمایت کنیم.

سخن آخر آن که، شاهدیم حکومت ایران به واسطه‏ی تهدید هنرمندان درون‏مرزی که برای نمایش فیلم‏های‏شان، اجرای موزیک و یا اساساً دیدار از خانواده، به بیرون مرزهای ایران سفر می‏کنند، حاضر به گفتن سخنی در پیوند با شرایط ایران، با رسانه‏ها نیستند که البته برای ما قابل درک است.

اما جعفر پناهی شاید در این زمینه‏، در سینمای ایران استثنا باشد. چرا که او با شجاعت و با علم به این که به ایران برمی‏گردد، در پیش چشم رسانه‏های جهانی، در مونترال با افکندن شال سبز برگردن، حمایتی نمادین از جنبش آزادی‏خواهی مردم ایران را به نمایش می‏گذارد.

دکتر جمشید اکرمی در پیوند با تعهد هنرمند می‏گویند:

آقای پناهی نه فقط یک فیلم‏ساز برجسته، بلکه انسان خیلی شجاعی هم هست. او به عنوان یک هنرمند، فکر نمی‏کند که کارش فقط این است که شعرش را بگوید و یا فیلم‏اش را بسازد و برود. فکر می‏کند این شعر و یا فیلم‏اش چه خدمتی به جامعه‏اش خواهد کرد و کاملا یک هنرمند متعهد و مردمی است.

آقای پناهی حتی در مدتی هم که در زندان بوده‏اند، گویا به همسرشان گفته‏اند که دوست ندارند تبلیغاتی در اطراف مشکل ایشان بشود و وضعیت ایشان تفاوتی با وضعیت دیگر زندانیان سیاسی ایران که مانند ایشان در سطح جهانی شناخته شده نیستند، ندارد و می‏خواهند که در همان حد با ایشان هم رفتار شود.

هرچند این مساله‏ای است که آقای پناهی روی آن کنترل ندارد و الان تمام دنیا متوجه وضعیت ایشان شده‏اند.

به نظر من، مساله‏ای هم نیست، وضعیت آقای پناهی می‏تواند سمبل وضعیت بقیه‏ی فیلم‏سازان سیاسی ایرانی باشد و علی‏رغم همه‏ی ناراحتی‏ای که می‏شود در مورد آقای پناهی داشت، می‏توان گفت که زندانی شدن ایشان، از یک نظر نتیجه‏ی مثبتی هم دارد و آن این که چهره‏ای آشناتر و ملموس‏تر به تمام زندانیان سیاسی در ایران می‏دهد.

متاسفانه بعضی‏ وقت‏ها زندانیان سیاسی می‏توانند فقط تبدیل به یک رقم بشوند و شما می‏توانید بگویید که در ایران چند هزار زندانی سیاسی وجود دارند و از آن رد شوید. ولی وقتی می‏گویید یکی از این زندانی‏ها، انسان شاخصی مانند آقای پناهی است که فیلم‏سازی شناخته شده در سطح جهانی است، آن موقع به‏طبع تمام جهان متوجه این موضوع می‏شود.

من فکر نمی‏کنم اقداماتی که الان در حمایت از آقای پناهی می‏شود، فقط حمایت از ایشان باشد؛ بلکه حمایت از تمام زندانیان ایرانی است.

Share/Save/Bookmark