رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۷ اسفند ۱۳۸۸
گفت‌وگو با برخی از بازماندگان کشتارهای ۳۰سال اخیر ایران، درباره‌ی بخشش

کمیته‌های حقیقت‌یاب کسی را نمی‌بخشند

شکوفه منتظری

۱۸ سال پیش، در هفدهم مارس ۱۹۹۲، در یک همه‏پرسی در آفریقای جنوبی، ۶۸/۷درصد از سفیدپوستان این کشور به لغو قانون آپارتاید رأی مثبت دادند. این همه‏پرسی در راستای سیاست‏های اصلاحی دولت رییس جمهور وقت، دکلارک بود که از سال ۱۹۹۰ با آزادی نلسون ماندلا آغاز شده بود.

Download it Here!

این روز در آفریقای جنوبی به نام «روز پایان آپارتاید» نام‏گذاری شد. اما حل بحران به همین راحتی نبود. بسیاری از سیاهان آفریقایی زخم‏های عمیقی داشتند که مرهمی برای‏شان وجود نداشت.

در این میان، نلسون ماندلا، یکی از رهبران جنبش ضد آپارتاید در آفریقای جنوبی، با جمله‏ای به میدان آمد. او خطاب به تمام کسانی که به هرشکل در جنایات زمان آپارتاید نقش داشتند گفت: «می‏بخش‏ایم، اما فراموش نمی‏کنیم».

بسیاری معتقدند این موضع‏گیری ماندلا در آن زمان، به انتقال مسالمت‏آمیز قدرت در آفریقای جنوبی کمک بسیار زیادی کرد. عده‏ی دیگری هم این جمله را بی‏معنا می‏دانند. آن‏ها می‏گویند: چه‏ چیزی را باید ببخشیم؟ مگر کسی می‏تواند زندگی از دست رفته‏ی ما را به ما برگرداند که ما بخواهیم آن را به کسی ببخش‏ایم.


نلسون ماندلا خطاب به تمام کسانی که به هر شکل در جنایات زمان آپارتاید نقش داشتند گفت: «می‏بخش‏ایم، اما فراموش نمی‏کنیم».

حال یک فلاش‏بک به امروز؛ اگر بشود برای سال جدید پر از آرزوهای زیبا باشیم، قطعاً یکی از این آرزوها برای بسیاری از ایرانی‏ها، رسیدن به روزی است که امکان دادخواهی در آن فراهم شود؛ امکان یک دادخواهی عادلانه.

به همین بهانه، به سراغ چند تن از بازماندگان کشتارهای ۳۰ سال اخیر در ایران رفتیم و نظر آنان را نیز در این باره پرسیدیم. این که آیا آن‏ها می‏توانند ببخشند؟ و اگر نمی‏توانند، چرا؟

گلناز خواجه‏گیری پدر خود را در کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ از دست داده است. او فکر می‏کند بخشش کلمه‏ای نیست که بتوان در این مورد از آن استفاده کرد. همان‏طوری که هیچ کلمه‏ای برای بیان درد او پیدا نمی‏شود:

من فکر می‏کنم، اصلا این جمله در این‏جا نمود خاصی پیدا نمی‏کند. چرا که مساله اساساً چیز دیگری است. مساله‏ی کودکی است که از سه سالگی شروع می‏کند به رفتن به زندان اوین؛ با تمام سختی‏های‏اش و درد می‏کشد. تا این که یک روز به او می‏گویند دیگر حتی به زندان اوین هم نمی‏توانی بروی که پدرت را ببینی. برای این که او دیگر نیست.

به خاطر همین فکر می‏کنم "بخشش" در این‏جا اصلا نمودی پیدا نمی‏کند. برای این که آدمی مثل من با این مساله بزرگ شده است. من چی‏رو باید ببخشم؟ تمام کودکی‏ام را که رفته‏ام زندان اوین و برگشته‏ام؟ خاطره‏ای که به عنوان پدر از من دریغ شده؟ زندگی مخفی‏ای که در آن من حتی اجازه نداشتم در باره‏ی پدرم با کسی صحبت کنم؟ که چی فکر می‏کرده و کی بوده؟ در حالی که پدر من‏، به عنوان یک مبارز، برای من همیشه یک اسطوره بوده است.

فکر می‏کنم، بخشش دیگر جایی پیدا نمی‏کند. وقتی یک چیزی همیشه همراه آدم است، فراموشی که هیچ، بخشش هم معنا پید نمی‏کند.

اگر فردا روزی در ایران یا هر جای دیگر دنیا، دادگاه عادلانه‏ای برپا شود که عاملین جنایات سال ۶۷ بخواهند محاکمه شوند و به سزای خودشان برسند، من هرگز فکر نمی‏کنم بتوانم به عنوان کسی که پدرش را از او دریغ کرده‏اند، به عنوان کسی که فردی در جامعه بوده که مبارزی مانند پدر من از او دریغ شده، هرگز بتوانم ببخشم.

مرجان هم مانند گلناز، پدرش را در کشتارهای دهه‏ی ۶۰ از دست داده. پدر مرجان بهایی بوده است و فقط به جرم بهایی بودن اعدام شده است:

من عاملان جنایت را می‏بخش‏ام؛ ولی ظلمی را که کردند، فراموش نخواهم کرد. اما به عنوان یک بهایی، ما همه کس را می‏بخش‏ایم. ظلمی را که به بشریت کرده‏اند، می‏بخش‏ام و نه فقط به پدر من. ولی فراموش نخواهم کرد.

مسلماً هر ظلمی که در این جهان به هر بشری وارد بشود، مجازات آن را در هر صورت، هر شخص خواهد گرفت. همان‏طور که تمام تاریخ ما آن را ثابت کرده. هما‏نطور که کسانی که در یوگسلاوی ظلم کردند، در نهایت مجازات‏شان را خواهند گرفت.

من مطمئن‏ام که در ایران هم همین‏طور خواهد شد و تمام ظلم‏هایی که شده، همین‏طوری نخواهد ماند.

سارا دهکردی هم پدرش را در ماجرای ترور رستوران میکونوس از دست داده است. سارا بین بخشیدن یک سیستم با بخشیدن یک فرد، تفاوت قائل است؛ فردی که فقط شلیک می‏کند:

فکر می‏کنم من نمی‏توانم ببخش‏ام. به خاطر این که این رژیم یکی از خون‏خوارترین رژیم‏های تاریخ دنیا بوده است و من فکر نمی‏کنم که کسی باید از من انتظار داشته باشد که ببخش‏ام. فرق می‏کند، سیستم را بخشیدن با خود قاتلین را.

مثلا در دادگاه میکونوس، یکی از قاتلین یک لبنانی بود که روز دادگاه و صدور حکم حال‏اش خیلی بد شده بود. گریه و زاری می‏کرد، روی زمین افتاده بود و طلب بخشش می‏کرد. در این مورد، اگر این طلب بخشش واقعی باشد، ممکن است بتوانم ببخش‏ام. ولی دستوردهنده‏ی قتل و این سیستم را من هیچ‏وقت نمی‏بخش‏ام.

درست است که ماندلا این حرف را زده است، اما در آفریقای جنوبی هم جواب نداده است. یعنی الان راسیسم در آفریقای جنوبی وحشتناک است. من در این کشور بوده‏ام و در هیچ جایی کوچک‏ترین اثری از بخشش دیده نمی‏شود.

فرح محمدی، عمه‏ی سهراب اعرابی، یکی از شهدای جنبش اخیر است. فرح فکر می‏کند که توان بخشیدن را دارد:

از آن‏جایی که این اتفاق برای من افتاده و خودم قربانی این فاجعه بوده‏ام، بخشیدن خیلی سخت است. ولی از آن‏جایی هم که حاضر نیستم هیچ شخصی به هیچ دلیلی کشته شود، به همین خاطر نمی‏توانم فرد مجرم را به این مجازات –مجازات کشتن- برسانم. ولی فکر می‏کنم باید محاکمه شوند و جواب پس بدهند.

خیلی برای‏ام مهم است بدانم که چرا مرتکب چنین جنایتی شده‏اند. این که در چه پوزیسیونی بوده‏اند؟ آیا عامل بوده‏اند؟ آیا آمر بوده‏اند؟ به چه دلیلی؟ اعتقاد مذهبی داشتند؟ اعتقاد سیاسی داشتند؟ چه چیزی باعث شده که آن‏ها مرتکب چنین قتلی بشوند؟ این برای‏ام خیلی مهم است. فکر می‏کنم بتوانم ببخش‏ام.

سهراب مختاری، فرزند محمد مختاری است که در جریان ترورهای زنجیره‏ای، موسوم به "قتل‏های زنجیره‏ای" کشته شده است. سهراب معتقد است که قبل از وجود کمیسیون‏های حقیقت‏یاب، اصلا نمی‏شود هنوز سراغ مساله‏ی بخشایش رفت:

من فکر می‏کنم مساله‏ی بخشایش به هیچ‏عنوان به امروز جامعه‏ی ایران مربوط نیست. کمیسیون‏های حقیقت‏یاب تا کنون در جامعه‏ی ایران شکل نگرفته‏اند که بعد از افشای حقایق و افشای هویت تمامی عاملین و آمرین جنایات جمهوری اسلامی در ۳۰ سال گذشته، از خانواده‏ها این سؤال پرسیده شود که آیا آن‏ها حاضرند ببخشند یا نه.

به نظر من، باید گام اول در جهت افشای حقایق تمام جنایات جمهوری اسلامی در ۳۰ سال گذشته و افشای هویت آمرین و عاملین این جنایات برداشته شود و بعد از آن، وقتی ابعاد کامل جنایات و هویت آمرین وعاملین بر همگان روشن شد، آن زمان می‏شود راجع به ادامه‏ی روند دادخواهی و همین‏طور در باره‏ی کمیسیون‏های مختلف حقیقت‏یابی که در تاریخ شاهد آن بوده‏ایم، صحبت کرد.

کمیسیون‏های حقیقت‏یابی که نمونه‏ی آن در آفریقای جنوبی تشکیل شد و با این جمله‏ی مشهور «می‏بخش‏ایم اما فراموش نمی‏کنیم»، شناخته شده است.

مطمئن‏ام همه پر از آرزوهای قشنگیم برای سال جدید؛ این آروز هم روی آن که در روز رهایی، زخم‏های دیگری را از یاد نبریم.

Share/Save/Bookmark