رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۷ بهمن ۱۳۸۸

«تن ما زخم خورده است»

پانته‌آ بهرامی

آیا نسل من، نسل تو و نسل آینده می‏تواند رنجی را که بر بازماندگان و خانواده‏های جان‏باختگان دهه‏ی خونین ۶۰ شمسی رفته، لمس و حس کند؟ و التیامی بر درد زخم‏های آن دوران بگذارد؟

Download it Here!

نام‏اش ایمان است؛ انتخاب نام‏اش نمادی از آرمان‏گرایی نسل ۵۷. شیره‏خوار بود که پدر و مادرش دستگیر شدند. هنوز هیچ تصویر ذهنی‏ای از پدر نداشت که او را در ۵ بهمن ۶۱ به خاطر ارتباط با «سربداران» به جوخه‏ی اعدام سپردند.

ایمان به دست پدربزرگ و مادربزرگ پدری سپرده شد. آنان او را به یاد پسرشان با عشق بزرگ کردند. اما با این حال، عشق آنان نتوانست غبار کمبود پدر را در این سال‏ها بزداید.

ایمان شیرعلی:

در تمام لحظات مهم زندگی انسان، موقعی که دارد مدرسه می‏رود، وقتی به دبیرستان می‏رود، دیپلم می‏گیرد، وقتی برای اولین بار برود فوتبال بازی کند، در تمام این لحظات، این کمبود حس می‏شود.

آن‏قدر در زندگی آدم تاثیرگذار است که در وهله‏ی اول نقش آن کمبودها را نمی‏بیند، بعداً به آن‏ها پی می‏برد. پدرت اعدام شده بود و تو نمی‏توانستی حتی موقع ثبت نام در مدرسه، بگویی که علت فوت پدرت چه بوده است. مثل یک مجرم، مثل کسی که ممکن است پدرش یک قاتل بوده باشد.

ایمان ۱۰ ساله بود که مادرش مجبور به ترک ایران شد. هشت سال طول کشید تا ایمان دوباره موفق به دیدن مادر در آلمان گشت.

تجربه‏ی خانواده‏های زندانیان سیاسی نشان می‏دهد که گره خوردن عاطفی برای فرزندانی که سال‏ها از والدین دور بوده‏اند، بسیار پرتنش است.

ایمان از آن دوران می‏گوید:

تمام این کمبودها، تمام این دردها فاصله می‏اندازد و تنش ایجاد می‏کند. تن ماها زخم خورده است. می‏توانم این‏طور بگویم که به سادگی شکل نگرفت. مدت زیادی طول کشید تا رابطه‏ی ما تبدیل به یک رابطه‏ی عاطفی شد.

الان رابطه‏ی خیلی خوبی داریم و اتفاقا چون از لحاظ سیاسی و اجتماعی اهداف مشترکی هم داریم، خیلی کارهای مشترک با هم انجام می‏دهیم. خصوصا در فعالیت‏های سیاسی و اجتماعی دوشادوش مادر و مادربزرگ‏ام داریم کار می‏کنیم.


مادربزرگ‏ام (مادربزرگ مادری‏ام) هفتاد و چند ساله است. او هم زندان بود. الان هم دارد پرانرژی در جنبش اخیر مردم ایران فعالیت می‏کند.

برخی از فرزندان زندانیان سیاسی، والدین را در جایگاه اتهام قرار می‏دهند. این که: «شما می‏توانستید دنبال این کارها نروید و ما یک زندگی عادی را زیست کنیم». تجربه‏ی ایمان ۲۷ ساله اما گونه‏ا‏ی دیگر است:

من هم با این دسته از هم‏سرنوشت‏های خودم آشنا هستم. ولی در مورد من این‏طور نبود. من در تمام لحظات زندگی‏ام می‏دانستم که متهم اصلی و کسی که شیرازه‏ی خانواده‏ی ما را ازهم پاشانده، جمهوری اسلامی است. مادر و پدر من حق داشتند ۳۰ سال پیش در مقابل رژیمی که هنوز بعد از ۳۰ سال جوان‏های مملکت را به خاک و خون می‏کشد، بایستند. با مادرم هیچ‏وقت از این لحاظ تنش نداشتم.

برای ایمان خیزش آزادی‏خواهی مردم ایران یادآور خاطراتی بسیار دور نیز هست. دورانی که مادرش در زندان بود و او یکی دو سال بیشتر نداشت:

در گزارشی از ایران که تجمع و تحصن خانواده‏ی زندانیان سیاسی جلوی زندان اوین را نشان می‏داد، ناگهان به دو سه سالگی خودم برگشتم. خیلی‏ها تعجب می‏کنند؛ با مادرم هم که صحبت می‏کردم، قستمی که ما را برای ملاقات می‏بردند، برایش کاملا توصیف می‏کردم و هنوز در یادم مانده است که چه شکلی بود. با دیدن این گزارش تمام آن صحنه‏ها دوباره برای‏ام تداعی شد.

نام‏اش رخشنده‏ی حسین‏پور است. همسرش علی مهدی‏زاده، در ارتباط با گروه «ستاره سرخ» در زمان شاه محکوم به ۱۰ سال زندان گشت. پس از هشت سال، با انقلاب ۵۷ با شور و شوق مردم ایران آزاد شد. آنان در زندان مشی مسلحانه را رد کرده بودند.

رخشنده که خود نیز فعال سیاسی بود، از آن دوران می‏گوید:

همسرم از پیش از انقلاب مسئول من بود. هم‏دیگر را دوست داشتیم. اما او دستگیر شد. من هم جزو آن گروه سازمان فدایی بودم. ولی چون فقط چند نفر محدود مرا می‏شناختند، دستگیر نشدم. بعد از مدتی در زندان شاه، وکالتی ازدواج کردیم که حتی در شناسنامه‏ی من مهر اوین داشت. همسرم وکالت داد و در سال ۵۵ ازدواج کردیم که بتوانم مرتب به ملاقات بروم.

آن زمان کتاب جاسازی می‏کردم و هنگام ملاقات به زندان می‏بردم. طوری که آن‏ها از این طریق آثار مارکس، لنین و… را در زندان مطالعه می‏کردند. بعد از مدتی مشی چریکی را رد کردند و بعد هم گروه «راه کارگر» را تشکیل دادند. مبارزه‏ی مسلحانه نمی‏کردند.

علی مهدی‏زاده علیه جمهوری اسلامی مبارزه‏ی مسلحانه نمی‏کرد. اما با این حال، پس از دستگیری در سال ۶۲، دوران زندان‏اش در این حاکمیت بسیار کوتاه بود. شش ماهی بیشتر نگذشته بود که:

آبان ۶۲ وصیت‏ نامه‏ی او را همراه وسایل‏اش به ما دادند که بخشی از وصیت‏نامه خط زده شده و به هیچ وجه خوانده نمی‏شود. اما مشخص است که آبان ۶۲ اعدام شده است.

رخشنده از دوران دور رنج‏ها و دوران فرار می‏گوید:

من خودم فراری بودم. در دو ملاقاتی که همسرم داشت، یک بار می‏خواست فرزندمان را ببیند. شرایط روحی بسیار بدی داشتم. بچه‏ام تمام اعصاب روده‏اش از کار افتاده بود. جای ماندن نداشتم، دنبال این بودم که کانال و قاچاقچی پیدا شود که از ایران خارج شوم. سختی‏های زیادی کشیدیم و حدود یک ماه در کوه‏های ترکیه سرگردان بودیم. بعد هم به آلمان آمدیم.


اما رنج این مادر و فعال سیاسی به این‏جا ختم نمی‏شود. در همان دهه‏ی ۶۰ برادر کوچک‏اش پس از آزادی از زندان، در درگیری‏های کردستان کشته می‏شود. اما سرنوشت برادر دیگرش:

برادرم جزو اولین اعدامی‏هایی بود که در سال ۶۷ اعدام شدند. در اصل سه تن از اعضای خانواده‏ام در جمهوری اسلامی از بین رفته‏اند.

کارزار تدارک بین‏المللی برای رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در ایران و محاکمه‏ی جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت، در ۱۰ دسامبر ۲۰۰۹ اعلام موجودیت کرد.

دست‏اندرکاران کارزار که عمدتا از بازماندگان و خانواده‏های جان‏باختگان این دهه هستند، چندین سال است که در تدارک آن می‏کوشند.

کارزار دریچه‏ای شد برای ارتباط دو نسل از ایرانیان؛ نسلی از بازماندگان دهه‏ی ۶۰ و نسل جوانی که والدین خود را در این دهه‏ی خونین از دست داده‏اند.

بابک عماد از سخن‏گویان کارزار:

قرار است این حرکت را دو نسل با هم دنبال کنند. در نتیجه در تقسیم کار و وظایف، حتما باید این روحیه ایجاد شود که کارها مشترکاً پی گرفته شود. نسل دوم توانسته زبان را در این‏جا بهتر یاد بگیرد و با جامعه‏ی میزبان تماس بیشتری برقرار کند و علاقه‏ی بیشتری هم نشان می‏دهند که رو به بیرون کار کنند.

در کارزار گروه سخن‏گویان را داریم که ۱۶−۱۷نفر در کشورهای مختلف عضو دارد و تقریبا نیمی از آنان از نسل جوان هستند. از نسلی که پدرها و یا مادرهای‏شان در دهه‏ی ۶۰ در زندان‏ها کشتار شده‏اند.

رخشنده علاوه بر همسر و دو برادر، دو پسرخاله‏ی خود را نیز در این دهه‏‏ی خونین از دست داده است. وی علت پیوستن به کارزار را این‏گونه بیان می‏کند:

فکر می‏کنم با حضور جنبشی که علیه کسانی که امثال ندا‏ها و سهراب را بر زمین می‏اندازد، دادخواهی می‏کنند، ما دیگر تنها نیستیم. مردم تازه دارند می‏فهمند که ما در این سال‏ها چه کشیده‏ایم. دردهای ما دیگر دردهای مشترک شده است.

سال گذشته پدرم سرطان گرفت و افسردگی شدید داشت؛ همیشه می‏گفت: «من زنده باشم و ببینم…». ولی ندید. تا زمانی که جان در بدن دارم، از پای نمی‏نشینم.

فکر می‏کنم چرا باید بچه‏ی من این‏طور بزرگ شود؟ چرا باید بچه‏های برادرم به آن سختی بزرگ شوند؟ چرا باید من، یک زن جوان ۳۲ ساله بیوه شوم؟ چرا باید همسرم تمام سال‏های جوانی‏اش را در زندان شاه بگذراند؟ بعد هم در زندان جمهوری اسلامی…؟ همسرم به یکی از بچه‏ها که با او در زندان بوده، گفته بود: «من هشت سال در زمان شاه زندان بودم و شش ماه در رژیم جمهوری اسلامی؛ بدا به حال شما که باید این زندان را بکشید».


زندان دو رژیم را مقایسه کرده بود و این که چقدر این رژیم وحشی و جانی است. او چهار ماه از شش ماه زندان‏اش در رژیم جمهوری اسلامی را در بیمارستان گذرانده بود. از بس که شکنجه‏اش کرده بودند. حتی زمانی که به ملاقات‏اش رفتیم، تمام پاهای‏اش هنوز بانداژ بود.

مدل کارزار «دادگاه بین‏المللی راسل» است که در دهه‏ی ۶۰ میلادی بر علیه دولت امریکا به خاطر جنایاتی که در ویتنام صورت گرفته بود، برگزار شد. اهمیت کارزار نه از جنبه‏ی حقوقی، بلکه از جنبه‏ی روشن‏گری افکار عمومی است.

ایمان شیرعلی از کوشندگان و سخن‏گویان کارزار:

در حال حاضر مشغول تدارک دو بخش کارزار؛ «کمیسیون حقیقت‏یاب» و خود دادگاه هستیم و این که پرونده‏های شکایاتی را که به این دادگاه ارائه می‏شود، تنظیم کنیم و همین‏طور بیانیه‏ی کارزار را به امضای خانواده‏های جان‏باختگان و جان‏به‏دربردگان و فعالین عرصه‏های متفاوت برسانیم.

بابک عماد از فرایند کارزار و این که امروز در چه مرحله‏ای است، می‏گوید:

در شرف تشکیل تیم بین‏المللی حقوق‏دانان کارزار هستیم که قرار است یک ماه و نیم دیگر نخستین جلسه‏ی خود را برگزار کنند. تلاش ما این است که بتوانیم تا اوایل بهار سال جاری، هیأت منصفه را که قرار است اعضای آن از ۱۵ تا ۱۸ کشور جهان باشند، تشکیل بدهیم.

تیم حقوق‏دانا‏ها هم قرار است از ۶ کشور امریکا، کانادا، آلمان، سوئد، انگلیس و بلژیک دور هم جمع شوند. البته این‏ها تیم پایه‏ای را تشکیل خواهند داد و حقوق‏دانان بی‏شمار دیگری در امر حقوقی به این تیم کمک خواهند کرد. دو تن از برجسته‏ترین حقوق‏دانان ایرانی در خارج از کشور که در سطح بین‏المللی شناخته شده هستند، مسئولیت تشکیل این تیم حقوقی را بر عهده گرفته‏اند.

ایمان از نسل دومی‏هایی است که نه تنها از همراهان کارزار، بلکه از فعالان جنبش آزادی‏خواهی امروز مردم ایران نیز هست. او هم‏نسلان خود را برای تلاش در راه لغو مجازات اعدام و همکاری با کارزار فرا می‏خواند:

به نظر من، وجود خود زندانی سیاسی جرم محسوب می‏شود. چون اولا فرد به خاطر عقیده‏اش زندانی می‏شود که با هر تعبیری از حقوق فردی متناقض است. اگر حتی کسی علیه یک دولت مبارزه‏ی مسلحانه کرده و دستگیر شده است، باید با او نیز طبق قوانین اسرای جنگی برخورد شود.

از نظر من، مجازات اعدام شنیع‏ترین نوع قتل دولتی است و تبلیغاتی بوده که دولت‏ها در لوای آن مخالفین خود را بکشند. من مخالف صریح مجازات اعدام هستم و فراخوانم به همه‏ی مردم این است که در این کارزار شرکت کنند.

خصوصا این فراخوان را به هم‏نسل‏ها و هم‏سرنوشت‏های خودم می‏دهم که بیایند و مشکلاتی را که داشتند، اتفاقاتی که برای‏شان افتاده است، جنایت‏هایی که بر آن‏ها رفته است را اعلام کنند. هم‏چنین کسانی که خود در زندان‏های جمهوری اسلامی زندانی بوده‏اند بیایند به این کارزار بپیوندند تا موفق شویم و فریاد دادخواهی عزیزان‏مان را به گوش جهانیان برسانیم.

سایت این دادگاه.

در فیس‏بوک هم سایت گروه ویژه‏ی این دادگاه را به اسم «دادگاه دهه‏ی خونین» درست کرده‏ایم.

بابک عماد از سخن‏گویان کارزار دهه‏ی خونین ۶۰، سه نکته را اساسی‏ترین چالش آن می‏نامد:

ترویج و تبلیغ این کارزار؛ جامعه‏ی میزبان هنوز همکاری لازم را نمی‏کند. چالش بعدی تشکیل هیأت منصفه‏ی بین‏المللی است که بسیار سخت است. چون این افراد همه درگیر کار و زندگی و مسایل اجتماعی خاص خودشان هستند.

چالش سوم ما مساله‏ی مالی است؛ هزینه‏ی کارزار بسیار سنگین است. امیدواریم با کمک‏های مردمی بتوانیم این مسایل را رفع و رجوع کنیم.

سخن آخر این که رخشنده‏ حسین‏پور، فردی که حداقل ۵ تن از اعضای خانواده‏ی خود را در دهه‏ی خونین ۶۰ از دست داده است، امیدوار است. او شاهد دادگاه شکنجه‏گران دوران شاه نیز بوده است. وی از آرزوهای‏اش می‏گوید؛ آرزوهایی که شاید دور نیستند:

می‏گویند: چندان نه دور است فردای نزدیک مجازات! فکر می‏کنم آن روز خواهد رسید. من در دادگاه تهرانی و آرش، شکنجه‏گران دوران شاه شرکت کردم. امیدوارم مسببین جنایت‏هایی هم که این همه خانواده را داغ‏دار کرده است، بچه‏های‏شان را از دست داده‏اند، بچه‏ها بی‏پدر بزرگ شده‏اند، در یک دادگاه بین‏المللی‏ به پای میز محاکمه کشیده شوند.

ما هم زنده باشیم و آن روز را ببینیم. آرزوی من فقط این است.

Share/Save/Bookmark