رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۸ مهر ۱۳۸۸
گزارشی از شرایط اعدام رحیم محمدی و از وضعیت پرونده مجرمین محکوم به اعدام در روزهای جاری در گفتگو با محمد مصطفایی

زنی در انتظار سنگسار و هفت نفر ثانیه‌شمار چوبه دار

مریم محمدی
mmohamadi@radiozamaneh.com

محمد مصطفایی، وکیل دادگستری که عمده‏ترین قسمت تمرکز در کارش را، تلاش برای نجات جان قربانیان حکم اعدام و به ویژه محکومینی که در خردسالی مرتکب قتل شده‏اند قرار می‏دهد، یک بار دیگر در وبلاگ خودش، در نوشته‏ی تلخی، از اعدام یکی دیگر از موکلین‌اش خبر می‏دهد که به زعم او قربانی فقر، ناآگاهی و محرومیت از حمایت‏های اجتماعی بوده است.

رحیم محمدی و کبری بابایی در سنین نوجوانی در فقر و تنگ‏دستی کامل ازدواج کرده‏اند و پس از سال‏ها تلاش برای بهبود زندگی خویش و تأمین زندگی تنها فرزندشان که اینک دختری ۱۲ ساله است؛ به راه‏های نافرجامی کشیده شده‏اند که حکم اعدام و سنگسار آن‏ها را رقم زد.

Download it Here!

رحیم محمدی صبح سه‏شنبه در زندان تبریز به دار سپرده شده است و اینک محمد مصطفایی نگران جان کبری بابایی همسر او است که در آستانه‏ی سنگسار قرار دارد. محمد مصطفایی از زندگی تلخی می‏گوید که موجب بزهکاری این پدر و مادر شده است:

بدون این که زمان اجرای حکم به من ابلاغ شود و هم‏چنین خانواده‏اش مطلع باشند، جوانی که قربانی مشکلات و چالش‏های جامعه بوده، به پای چوبه‏ی دار برده شد و روز سه‌شنبه صبح اعدام شد. این در حالی است که در پرونده‏ی رحیم محمدی یک سری ایرادهای خیلی شفاف و واضح وجود داشت که دست‏کم این مجازات سنگین اعدام و سنگسار را نمی‏توانست به او منتسب کند.

آقای مصطفایی، ممکن است خلاصه‏ای از پرونده‏ی رحیم محمدی را توضیح بدهید؟

رحیم محمدی و کبری بابایی حدود ۱۲ یا ۱۳ سال پیش با هم ازدواج می‏کنند و چون رحیم نه مسکنی و نه شغل مناسبی داشته است، در منزل پدر رحیم ساکن می‏شوند. پدر رحیم این دو را از منزل بیرون می‏کند و ‏آن‏ها در اطراف تبریز، در بدترین جا، خانه‏ای نیمه‏‌ساز را اجاره می‏کنند؛ بدون این که آب و یا وسایل و تجهیزات گرمایشی و سرمایشی داشته باشند؛ با فرزند ۹ ساله‏شان در آن‏جا ساکن می‏شوند. از شدت فقر حتی قادر به تامین هزینه‏ی مراجعه به چشم‏پزشک برای درمان چشم‏های ضعیف فرزندشان نبودند وبه هرجا می‏رفتند، پاسخی نمی‏گرفتند.

خدمت سربازی رحیم هم از سویی چالشی برای این دو می‏شود. بالاخره او به خدمت سربازی می‏رود و آن را با سختی تمام می‏کند. بعد از مدتی، ماشینی تهیه می‏کنند و رحیم شروع به کار با این ماشین می‏کند. در شرایطی که وضع‏شان در حال بهتر شدن بوده، تصادف می‏کنند و باز روز از نو، روزی از نو!

رحیم هرجا که برای درخواست کمک می‏رفته، کسی حاضر به کمک نمی‏شده، اما به همسرش چشم داشتند و حاضر بودند در قبال ارتباط برقرار کردن با همسر او، به او پولی پرداخت کنند. در شرایطی که رحیم تحت فشارهای روحی و روانی شدیدی بوده است، با جوانی آشنا و دوست می‏شود که او را به بیراهه می‏کشاند. یک بار هم به ذهنش می‏رسد که اصلاً این شخص را به منزل بیاورد، فیلم‏برداری کند و فیلم را نگاه دارد. از فیلم‏هایی که گرفته بودند، هیچ‏کدام را مورد استفاده قرار نداده بودند و در هیچ‏کدام از فیلم‏ها رابطه‏ی زنا نبوده است. ولی متأسفانه دادگاه با «علم قاضی» حکم اعدام را برای رحیم محمدی و سنگسار را برای کبری صادر می‏کند.

گویا این فرد شرایط روحی خاصی نیز داشته است؟

رحیم محمدی در کل آدم مریضی بود و شرایطی داشت که حتی پزشکی قانونی تشخیص داده بود که او از نظر روحی و روانی دارای اختلالاتی هست. اما به این مسائل توجه نشد. اعدام او به خاطر یک اتهام واهی و بی‏اساس بود که همسرش در اثر فشارهایی که روی خود او بوده، به ایشان وارد می‏کند. به هرحال با وجودی که از رییس قوه‏ی قضاییه و دادستان کل کشور خواهش کردم که این پرونده را بگیرند، مطالعه و بررسی کنند و وضعیت موکلم را بسنجند، ترتیب اثر داده نشد و در بدترین شرایط او را اعدام کردند.


محمد مصطفایی

الان هم نگران همسر او هستید؟

خانم کبری بابایی هم هر لحظه امکان دارد که سنگسار شود و جانش به این شکل گرفته شود.

شما همین‏طور نگران اعدام تعدادی از موکلین‏تان هستید که در سنین کودکی مرتکب قتل شده‏اند.

بله، متاسفانه هفت نفر از موکلین من که در سن کم‏تر از ۱۸ سال مرتکب جرم شده‏اند یا برخی از آن‏ها اصلاً جرمی مرتکب نشده‏اند، در آستانه‏ی اعدام قرار دارند.

مانند چه کسانی؟

مانند بهنود شجاعی که زمان اجرای حکمش روز یکشنبه مقرر شده، صفر انگوتی، ۲۹ مهر و محمد‌رضا حدادی که گفته‏اند حکمش در چند روز آینده اجرا می‏شود. امروز خبر رسید که امیر امرالهی هم ۱۰ روز دیگر اعدام می‏شود. این‏ها خبرهای ناخوشایندی است که همین‏طور دارد به من می‏رسد.

آقای مصطفایی، در این مدت شما تجربیات موفقی نیز در نجات دادن بعضی از این بچه‏ها از اعدام، داشته‏اید.

من ۳۵ پرونده داشتم که ۹ نفرشان نجات پیدا کردند. گروه‏های مختلف هستند که خدا را شکر اعلام آمادگی کرده‏اند و می‏روند با خانواده‏های اولیای دم صحبت می‏کنند. الان هم به همین صورت این کار ادامه دارد و اخیراً نیز توانستیم رضایت دو خانواده‏ی دیگر را جلب کنیم. برای امیر خالقی که در سن کم‏تر از ۱۸ سال مرتکب جرم شده است، توانستیم رضایت خانواده‏ی مقتول را بگیریم و هفته‏ی آینده از زندان آزاد می‏شود.

تمرکز برای جلب رضایت شاکیان پرونده‌ها، وقتی که قانون دیگر جواب‌گو نیست

یکی از خانواده‏هایی که آقای مصطفایی توانسته است رضایت آنان را برای عفو قاتل نوجوان فرزندشان به دست بیاورد، خانواده‏ی منصور کهیایی است که در سن ۱۸ سالگی به دست نوجوان ۱۵ ساله‏ای به قتل رسید. با حسن کهیایی، پدر این خانواده گفت و گو می‏کنم. او در حین صحبت، بارها به گریه می‏افتد:

با این که مردم تحریکم می‏کردند که اعدامش کنم، ولی روز به روز احساس قلبی خودم بیشتر به این سمت بود که گذشت کنم. تا این که آقای مجاوی، آقای مصطفایی، سرکار خانم ابتکار، آقای هاشمی و دیگران آمدند و هرکدام هم جداگانه یک قرآن هدیه آورده بودند. همه هم سید و اولاد پیغمبر بودند. این‏ها باعث شد که ما گذشت کنیم. یک جوان ۱۸ ساله‏ات را بی‏گناه بکشند…

آقای کهیایی، مادر منصور، همسرشما، چطور با این مسأله برخورد کرد؟

همسرم تا قبل از این که این خانم‏ها و آقایان تشریف آوردند، می‏گفت که اعدام شود. اما بعد از آمدن آن‏ها و صحبت‏هایی که شد، خودمان هم بعداً با هم صحبت کردیم، گفت: «باید ببخشیم». روزی که می‏خواستیم به محضر برویم و عفونامه را امضا کنیم، همسرم خواست که اول به امام‏‏زاده سید اسحاق ساوه که پسرم آن‏جا دفن شده، برویم و بعد از آن به محضر برویم.

همسرم در امام‏زاده پسرم را قسم داده بود که به خوابش بیاید و به او الهام کند که آیا راضی به بخشش هست؟ خوشحال می‏شود رضایت بدهیم؟ یا این که می‏خواهد انتقام بگیریم؟

زمانی که ما در محضر بودیم، یک باره دیدم، خانم‌ام منقلب شد. پیش خودم فکر کردم که خدای ناخواسته پشیمان شده است. به او گفتم: خانم، ما هنوز امضا نکرده‏ایم و هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده است؛ اگر باز مایل نیستی، اختیار با شماست. چون شما بیشتر از من زحمت کشیدی، در خانه بودی، بچه‌ها را ترو خشک کرده‏ای. هنوز هم همسرم ظهرها منتظره که پسرش… (آقای کهیایی به گریه می‏افتد و نمی‏تواند جمله‏اش را تمام کند.)

با این حال خانمم گفت: «من منصور را قسم داده بودم که به خوابم بیاید، ببینم راضی به بخشش هست یا نه. الان هم منصور را دیدم که از در محضر آمده تو، لباس شیک مثل موقعی که به دبیرستان می‏رفت، پوشیده بود؛ لبخند زد، تعظیم کرد و رفت با آقای مجاوی دست داد. این نشان می‏دهد که پسرمان هم از کاری که می‏خواهیم انجام بدهیم، خوشحال است».

از این که قاتل پسرتان را بخشیده‏اید، راضی هستید؟

ما بخشیدیم دیگر خانم. رضایم به رضای خدا! من با خدا معامله کردم (گریه می‌کند).

جوان‏های دیگری، مانند محمد لطیف که شما او را بخشیدید، الان زیر اعدام هستند. اگر از شما خواسته شود که نزد خانواده‏های مقتولین بروید و از آن‏ها برای این جوانان طلب بخشش کنید، حاضر به انجام این کار هستید؟

بله، بله! آقای مصطفایی دو سه بار از من پرسید. من هم گفتم که بله، من در خدمتم. برای هرکدام تک‌تک حاضرم بروم. نامه‏ای هم نوشته‏ام که چاپ شده. اصلاً اگر آن نامه را بخوانند، دلشان بخواهد رضایت می‏دهند، اگر بخواهند با خدا معامله کنند. البته اگر ته دلشان راضی باشد و چیزی در قلبشان مانده باشد.


لوگوی مادران صلح

در میان فعالین اجتماعی و مدنی، یکی از گروه‏هایی که به وکلایی نظیر آقای مصطفایی کمک می‏کنند، «مادران صلح» هستند. یکی از این مادران، پروین فهیمی مادر سهراب اعرابی است که وقتی به او زنگ می‏زنم تا از او سؤال کنم که آیا در این رابطه‏ها کاری انجام داده یا می‏دهد، به عادت همه‏ی پنجشنبه‏های بعد از مرگ سهراب، در بهشت زهرا و بر سر مزار سهراب است:

من الان خودم بهشت زهرا هستم، سر مزار بچه‏ام. ولی فکر می‏کنم با خون ریختن هیچ چیزی درست نمی‏شود (با بغض و گریه). به همین دلیل احساس وظیفه کردم که به دیدن این خانواده بروم و از آن‏ها خواهش کنم به خاطر خاک خون بچه‏ی من، رحم کنند و گذشتند کنند. می‏خواهم از آن‏ها خواهش کنم آن بچه را که شنیده‏ام مادر ندارد و خانواده‏ی منسجمی هم ندارد و در دوران نوجوانی‏اش اشتباه کرده، ببخشند.

دوست دارم خانواده‏ی آقای نصرالهی مرا پذیرا باشند و اگر اجازه بدهند می‏خواهم امشب بعد از بازگشت از بهشت زهرا، به خانه‏ی آن‏ها بروم و خواهش کنم که این جوان را ببخشند و نگذارند اعدام شود. اگر هر مجازات دیگری جز اعدام باشد، فکر می‏کنم قابل پذیرش‏تر باشد. شاید به خاطر این که سهراب بچه‏ی صلح‏طلبی بود و فکر می‏کنم بیشتر سهراب دارد به من این ایده را می‏دهد که حتماً پیش این خانواده بروم. از دیروز تا به حال دنبال این جریان بوده‏ام. آدرس هم پیدا کرده‏ام و امشب حتماً به آن‏جا می‏روم.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

خداوند در قبال خواسته هایش از ما ، از ما خواسته هایی دارد. یکی از این خواسته ها این است که از آنچه در اختیار داریم ببخشیم تا او بیشتر به ما ببخشد. من مطمئن هستم آقای کهیایی و همسر محترمشان در این بخشش بزرگ که از بندگان بزرگ خداوند بر می آید چیزی بالاتر از خداوند دریافت کرده اند. آنها با قدرت لایزال الهی پیوند خورده اند برای نجات جان انسان ها. این از عهده ی هر کسی بر نمی آید. جناب مصطفایی از شما هم متشکرم

-- nahid ، Oct 10, 2009 در ساعت 12:35 PM

ضمن عرض سلام وخسته نباشيد اميدوارم راهي راكه در پيش گرفته ايد به نتيجه برسد خوشحال ميشوم اگر بتوانم كمكي بكنم ضمناً اصولاً با اعدام وكشتن وخونريزي چيزي درست نميشودبلكه فاصله ها عميقتر ميگرددبه اميد دنيائي به دور از هرگونه خشونت...

-- af ، Oct 10, 2009 در ساعت 12:35 PM