رادیو زمانه > خارج از سیاست > حقوق بشر در ایران > «جامعه ایران، خشونت حاکمیت را بازتولید کرده است» | ||
«جامعه ایران، خشونت حاکمیت را بازتولید کرده است»مریم محمدیmmohammadi@radiozamaneh.comادامهی بازداشت فعالان سیاسی و افرادی که در تظاهرات خیابانی دستگیر شدهاند، اخبار مربوط به شناسایی کشته شدگان و مجروحان دیگری از حوادث اخیر و بالاخره، نگرانی در مورد آیندهی رویاروییها میان حاکمیت و مردم، بحث خشونت و مسالمت را به عنوان دو فرهنگ متقابل در جامعهی ایرانی، میان روشنفکران و صاحبنظران طرح کرده است. در این برنامهی «روی خط زمانه»، این بحث را در گفت و گو با خانم مینو مرتضی لنگرودی، عضو «شورای فعالان ملی مذهبی» و از اعضای «کمیتهی مادران صلح» طرح کردهام. قابل ذکر است که این بحث یکی از نکات طرح شده در سخنرانی خانم لنگرودی، در مراسم دیدار روز چهارشنبه کمیتهی مادران صلح، با خانوادهی سهراب اعرابی بود که در تظاهرات خیابانی در اعتراض به اعلام نتایج انتخابات، هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد.
خانم لنگرودی صحبت شما در منزل سهراب اعرابی، تأکید معینی بر فرهنگ خشونت در مقابل فرهنگ صلح و مسالمت و ریشههای تاریخی آن در فرهنگ جامعه داشت. ممکن است در این مورد، بیشتر توضیح بدهید؟ میخواستم به این نکته اشاره کنم و خواهان تغییر بشوم. تغییر نه فقط در ابعاد نگاهمان به حاکمیت، بلکه نگاه به درون خودمان. چرا که اگر درون تغییر نکند، تغییرات بیرونی روبنایی خواهد بود. قبل از پرداختن به این نکته که این تغییر چگونه ممکن است به دست بیاید، به ریشههای تاریخی این بحث در فرهنگ ما اشاراتی داشتید… به دلایل مختلف تاریخی، آنچه در ایران نهادینه شده است، به ویژه، فرهنگ خشونت، فرهنگ سهرابکشی، پسرکشی، نسل نو را نادیده گرفتن و نوعی قیممأبی است که این رفتار قیممأبانه نه فقط از طرف حاکمیت به ملت، بلکه از سوی بزرگان، رؤسای احزاب و در گروههای مدنی عموماً، به چشم میخورد. در نتیجه، هربار که فضایی برای تغییر ایجاد میشود، میبینیم که نوعی کشش به سمت خشونت وجود دارد. در عین حال، میخواستم بگویم که این نسل تفاوت ماهیتی با نسل ما، با نسل مادران و پدران خود پیدا کرده است. شما در صحبتهایتان نسل فعلی را صلحجوتر از نسل گذشته تعریف کردید. چرا باید اینطور شده باشد؟ چرا باید این نسل صلحجوتر از نسل گذشته باشد؟ این نسل تجارب متفاوتتری نسبت به نسل ما دارد. نسل انقلاب تجربهای از سرکوب و خشونت تاریخی را با خود داشت. نسل فعلی جنگ را ندیده است. هرچند که این نسل، نسل بچههای جنگ و بمباران هستند، اما خود جنگ را ندیدهاند… منظورتان این است که خودشان نجنگیدهاند؟ نجنگیدهاند و با فضای جهانی که از طریق اینترنت و ماهواره با آن آشنا هستند، فضای صلح، دوستی، امنیت و زندگی کردن، خندیدن، رقصیدن، گفتن، دور هم جمع شدن است. آنها زندگی کردن با صلح و مدارا را دوست دارند و دلخواه اصلیشان این است. به اضافهی اینکه آن تجربهی سرکوب را ندارند. جوانان و زنانی که امروز در صفهای اول این تغییرخواهی و مطالبات هستند، تجربهی مقاومت در برابر خواستههای فردیشان را دارند. دختران و پسران جوان، تجربهی پاسداری از آزادیهای فردیشان را دارند. آنها از این زاویه به تغییر نگاه میکنند.
اما در شرایط خشونتبار فعلی، این نگرانی هم وجود دارد که خشونت به نوعی در میان جوانها و مردم هم، ناگزیر، اشاعه پیدا کند. چگونه میشود از اشاعهی چنین خطری جلوگیری کرد؟ جوانان مشتاقانه خواهان تحلیلهای نسل پیشین هستند. اما خواهان تحلیلاند، نه تحکم. حتا من جرأت نمیکنم کلمهی «باید» را که بار منفی تاریخی دارد، به کار ببرم. پیشنهادم به نسل جوان، نسلی که در صحنه و خواهان تغییر است و از آزادیهای فردیاش دفاع میکند، این است که به فرهنگ و تاریخ خودشان بیشتر مراجعه کنند. نقدی که ممکن است این حرکتها را به بیراهه بکشاند یا کور کند، این است که این نسل به گذشته و تاریخ خود کمتر رجوع کند. ولی، همانطور که اشاره کردید، این مشکل تاریخی است. یعنی جوانان امروز اگر به تاریخ ما مراجعه کنند، بیشتر خشونت میبینند. آنها چگونه از این خشونت، صلحخواهی را برای امروز نتیجه بگیرند؟ نسل ما اگر با حکومت شاه مبارزه میکرد، خواهان براندازی حکومت سلطنتی بود. هرچند مبارزهای نابرابر در مقابل رژیمی سراپا مسلح بود. آن سرکوبها و تحقیرها که به صورت تجربه، در ذهنیت نسل انقلاب وجود دارد، خواهناخواه بعد از انقلاب بازتابهایی پیدا کرد و فرافکنیهایی شد که جامعهی ایران را باز هم به همان خشونت کشاند. جامعهی ایران، همواره تا زمانی که این خشونت را در حاکمیت دیده، آن را بازتولید کرده. اگر این نسل به تاریخش مراجعه کند، به این پی میبرد که خشونت، خشونت میآورد و خواهناخواه ذهن و روح انسان را آلوده و وادار به انتقامجویی میکند. در این دیدار هم اشاره کردم که بسیاری هستند که بعد از انقلاب، چه در جنگ و چه در وقایع اعدامها لطمه خوردهاند. اما خیلیها با وجود هزینههای سنگینی که پرداختهاند، میگویند: «ما بخشیدهایم، هرچند نمیتوانیم فراموش کنیم.» اگر هم در تاریخ ما عقبهی خشونت هست، باید ببینیم این خشونت چهگونه بوده است. امروز تفاوت خیلی زیادی وجود دارد، سهراب وقتی دستهایش را بالا کرده، مجروح میشود و یا تیر میخورد و میمیرد. نه این که اسلحه دستش بوده است. برخوردهای خیابانی امروز و قبل از انقلاب تفاوت دارد. قبل از انقلاب، یک چریک مسلح بود، پلیس هم مسلح بود. میزد، میکشت و کشته میشد. اگر جوانها از شما بپرسند: وقتی اسلحه داشتیم، کشته میشدیم. وقتی هم که به قول شما دستمان بالا است و خالی، باز هم کشته میشویم، پس چه چیزی تغییر کرده است؟ آن وقت در پاسخ به آنان چه خواهید گفت؟ ممکن است در حال حاضر پاسخی ندهم. برای اینکه این اولین تجربهی رفتار مدنی در ایران است که یک نسل به این تجربهی مدنی متوسل شده است. متأسفانه، به دلیل عدم پیوند با گذشته و تاریخمان، همهی رفتارهای ما در ایران که هر نسلی خود را نسل سوخته میداند، سراسر آزمون و خطاست. فکر میکنم، با توجه به روحیهی صلح جهانی، با پیشوایانی که صلح را پیشنهاد کردهاند، با نوع رفتاری که مثلاً پیامبر اسلام و یا امام حسن با مخالفین خود داشت، نمونهها و الگوهایی داریم. یا رفتاری که کوروش داشت و ما خیلی به آن میبالیم… مشکل شاید اینجا باشد که نمونههای مورد اشارهی شما، همه نمونههایی از صلحجویی قدرتمندان است که میتوانستند خشونت کنند و نکردند. اما مسأله این است که کسانی که امروز در ایران در قدرت هستند، این کار را میکنند. به عنوان روشنفکران و فعالان جامعهی مدنی، چه برنامه یا پروژهای دارید برای این که نظام را از چنین خشونتهایی برحذر و آگاه کنید؟ تشکیل یک جبهه؛ برای تشکیل یک جبهه که الان جامعه نیاز آن را حس میکند، تجربهای در نهضت ملی شدن نفت داریم. آن موقع هم وقتی یک جنبش اجتماعی شکل گرفت، جامعه به دلیل لطماتی که از جنگ جهانی دوم خورده بود و سرکوبهای شدیدی را تحمل کرده بود، خواهان آرامش و امنیت بود و یک خواست عمومی در بطن جامعه وجود داشت که تبدیل به جبههی ملی شد. نمایندگان مردم که از آقای شمشیری که چلوکبابی داشت تا آقای فاطمی، همچنین دانشجویان و اقشار مختلف را در برمیگرفت، جبههی ملی را تشکیل داند که کار درخشان ملی شدن صنعت نفت را تثبیت کرد. الان هم این فضا وجود دارد. جامعه مایل است که اولاً، در سیاست مداخله کند، سیاستش هم سیاست تغییر است. دوماً، امنیت میخواهد. شما چه خواهید کرد که حاکمیت تن به این مطالبات بدهد؟ آن هم صلحآمیز؟ به هر حال، صلح را باید به حاکمیت تحمیل کنیم. یعنی گفتمان صلحخواهی را از طریق رفتار مدنی مردم و تشکیل جبههی صلحخواهی، توسط نمایندگان واقعی مردم، به حاکمیت تحمیل کنیم. «جبههی دمکراسی خواهی و حقوق بشر» که بعد از شکست آقای معین تشکیل شد، توسط نخبگان جامعه بود. مردم به آن بیاعتنا بودند. فکر میکنید، جبههی وسیع میتواند؟ میتواند گفتمان خود را به حاکمیت تحمیل کند. میتواند. در حالی که معتقدید مردم باید مطالبات خود را به صورت مسالمتآمیز پیگیری کنند، در صورتی که مهمترین مطالبهی امروز مردم که متوجه نتایج آرا است، به دست نیاید و آقای احمدینژاد برای چهار سال آینده ابقا شود، آیا بازهم راهی برای ادامهی مبارزه به شیوه و نگاهی که شما میگویید، وجود دارد؟ امیدوارم که این جنبش در اشکال جبههی فراگیر صلحخواهی و دمکراسی خواهی خود را حفظ کند. ولو اینکه در حاکمیت قدرت نداشته باشد. ولی چنانچه بتواند حتا در این چهار سال هم خود را حفظ کند، آنچنان تغییری در درون جامعه ایجاد میشود که بعید میدانم در دفعات بعد، باز هم بشود، به راحتی، با آرای مردم یا با خواست مردم اینگونه بازی کرد. |
نظرهای خوانندگان
سخنان خانم لنگرودی همیشه واقعگرایانه واساسی است اماحیف که گوش شنوایی نیست.
-- حمید ، Jul 17, 2009 در ساعت 04:44 PM