رادیو زمانه > خارج از سیاست > امنيت فردی و اجتماعی > به کجا پناه بیاورم تا احساس ناامنی رخت ببندد؟ | ||
به کجا پناه بیاورم تا احساس ناامنی رخت ببندد؟مسیح علینژادجناب آیتالله هاشمی شاهرودی ۱. پس از انتشار فیش حقوقی نمایندگان مجلس هفتم به عنوان خبرنگار پارلمانی خبرگزاری ایلنا و روزنامه همبستگی از مجلس اخراج شدم و به دنبال پذیرفتن وکالت اینجانب از سوی خانم شیرین عبادی، شیشههای خودروی شخصیام در مقابل دفتر کار ایشان تکه تکه شد که بنا بر گزارش پلیس هیچ نشانی از سرقت نبود. ۲. در تمام این سالها همواره شاهد تعقیب از سوی افراد مشکوک بودهام که در چندین مورد نیز این افراد با نشان دادن کارتهای شناسایی به ظاهر موجه وارد خانهام شده و از همسایهها در مورد روابط شخصیام پرسوجو کردهاند که اینبار نیز با درخواستم از نیروی انتظامی برای ورود به این وقایع، ماجرا موقتاً ختم به خیر شد اما احساس ناامنی همواره با من بوده است. ۳. سال گذشته موقع خروج از دفتر رونامه اعتماد ملی، مورد هجوم فردی ناشناس با پاره آجر قرار گرفتم و مجروح شدم. در مقابل همین روزنامه، چهار چرخ ماشینم پنچر شد که با همکاری مدیر مسئول روزنامه کار را سامان دادم اما این مزاحمتها را خوشبینانه گذاشتم به حساب اتفاقات عادی که هر روز برای هزاران زن در خیابانهای شهر رخ میدهد و پیگیر ماجرا نشدم.
۴. ماه گذشته پس از بازگشت از یک سفر خارجی، پاسپورتم توسط اداره گذرنامه نهاد ریاست جمهوری توقیف شد که چند روز بعد از سوی این نهاد دعوت به مصاحبه شدم و خوشبختانه پس از ساعاتی گفت و گو بدون هیچ مشکلی مدارک در اختیارم قرار گرفت. ۵. چند هفته بعد ویزای تحصیلیام را از سفارت انگلیس دریافت کرده و در تاریخ سی و یکم اردیبهشت ۸۸، خودرویی که به امانت در اختیارم بود در برابر منزل مسکونی دوباره مورد دستبرد قرار گرفت که این بار نیز وقتی پلیس به محل وقوع حادثه رسید، پس از جستوجو، صورت جلسه کرد که هیچ گونه سرقتی صورت نگرفته است و افراد ناشناس ضبط صوت را که از خودرو در آورده بودند، بالای سردرخانه گذاشته و دستبند زینتیام را نیز به آن آویزان کرده بودند. کارتهای خبرنگاری و طرح ترافیک را نیز زیر چرخهای ماشین قرار دادند. (صورتجلسه پلیس به پیوست ضمیمه میشود.) این شرح کوتاهی بود از رنجهای بسیاری که میبرم. از آن تاریخ، از سوی نیروی انتظامی شش بار با اینجانب تماس گرفته شد و یک بار هم به منزل شخصی مراجعه کرده و پیگیر ماجرا بودهاند اما من به عنوان یک روزنامهنگار که خوب میدانم نهادهای امنیتی کشورم از همه جزئیات زندگی شخصی و حرفهایام مطلع هستند، پرسشم این است: عوامل و عناصر مشکوکی که حوادثی چنین میآفرینند، چه کسانی هستند که حتی به نظارت و قضاوت نهادهای رسمی کشور هم بیاعتماد هستند و خودسرانه به تهدید و تأدیب روزنامهنگاری یک لاقبا مشغول هستند؟ به جای شکوه بردن به هر نهاد و سازمانی که هر بار به آن متهم هستیم، زبان درد با صاحبخانه میگشایم. علیرغم اینکه در همه این موارد، امکان لازم برای رسانهای کردن ماجرا را داشتهام اما چینن نکردهام. ساده مختصر برایتان نوشتم و صادقانه از شما میخواهم راهنمایی کنید به کجا پناه بیاورم تا این احساس ناامنی از من و زندگی کوچکم رخت ببندد؟ |