رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۵ اردیبهشت ۱۳۸۹
به مناسبت روز جهانی مبارزه با هوموفوبیا، هفدهم ماه می

هوموفوبیای درونی‌شده‌ی هم‌جنس‌گرایان ایرانی

حمید پرنیان

هم‌جنس‌گرایی در ایران پدیده‌ای است که وجود ندارد. اگرچه باید بر حسب احتمالات و آمارهای بین‌المللی، شمار بسیاری از جمعیت هفتاد میلیونی ایران (حدود هفت تا ۱۲ درصد) جزو گروه دگرباشان باشند اما نه تنها چنین آماری وجود ندارد بلکه به خاطر تبلیغات و آموزش‌های ضدهم‌جنس‌گرا، کسانی هم که دارای این تمایلات جنسی هستند یا از پذیرفتن آن می‌گریزند و در دام هوموفوبیای درونی‌شده‌ی خویش گرفتار می‌شوند و یا این‌که چاره‌ای جز این نمی‌بینند که پنهانی با این میل دردسرساز و با پیامدهای ناگوار آن دست و پنجه نرم کنند.

اگرچه هم‌جنس‌گرایان در کشورهای پیشرفته سالانه مناسبت‌های گوناگونی برای یادآوری و گرامی‌داشت سبک زندگی‌شان دارند، اما روز جهانی مبارزه با هوموفوبیا تنها مناسبتی است که هم‌جنس‌گرایان در ایران می‌توانند داشته باشند؛ چون تنها چیزی که هم‌جنس‌گرایان به خاطر هم‌جنس‌گرایی‌شان می‌بینند نه باران فرصت‌هایی برای اعلام حضورشان که رگبارِِ آزار و ستمی است که هم در سطح فردی و هم در سطح اجتماعی بر ایشان می‌بارد. از همین رو، هم‌جنس‌گرایی در ایران را تحت مفهوم هوموفوبیا بهتر می‌توان بررسی کرد.


هوموفوبیا

از سال ۲۰۰۵، هفدهم ماه می هر سال را روز جهانی مبارزه با هوموفوبیا نام‌گذاری کرده‌اند. هوموفوبیا چنین تعریف شده است: ترسی که دگرجنس‌گرایان و هم‌چنین خود هم‌جنس‌گرایان به پدیده‌ی هم‌جنس‌گرایی از خود نشان می‌دهند.

چنان‌چه بخواهیم علت این ترس را در متن جامعه‌ی ایران بررسی کنیم خواهیم دید که در ذهن و روان این جامعه،‌ این ترس و رفتارهای متعاقب چنین ترسی ناشی از این است که مرد دگرجنس‌گرا قادر نیست هم‌جنس‌گرایی را بفهمد؛ یک مرد چون به زنان گرایش جنسی دارد و همیشه زنان برای او کشش جنسی داشته‌اند وقتی با مردی روبه‌رو می‌شود که مردان را شریک جنسی خویش می‌گیرد و از ایشان کام‌جویی می‌کند نمی‌تواند این تمایل به هم‌جنس را بفهمد.

نفهمیدن این رابطه و تمایل منجر به برخوردها و رفتارهای ستیزانه و خصمانه‌ای می‌شود، چرا که وی وقتی «مرد بودن» را با بودنِ خویش تعریف کرده‌ است هرگاه «مرد» دیگری را ببیند که این «مرد بودن» را زیر پا گذاشته است و جور «دیگر و ناجوری» رفتار می‌کند بی‌گمان نخستین اندیشه‌ای که در سر می‌پروراند این است که مرد هم‌جنس‌گرا دشمن مفهومی است که وی از «مردانگی» دارد.

اما درباره‌ی هم‌جنس‌گرایی زنانه برعکسِ چنین تصوری رخ می‌دهد؛ مرد دگرجنس‌گرا نه تنها زن هم‌جنس‌گرا را می‌فهمد بلکه از آمیزش جنسی دو زن لذت دوچندانی هم می‌برد. از همین روی، لزبینیسم کمتر از هم‌جنس‌گرایی مردانه در معرض کنش دشمنانه و خصمانه‌ی مرد دگرجنس‌گرا قرار می‌گیرد.

از سوی دیگر، و بر همین اساس می‌توان گفت که زنان دگرجنس‌گرا کم‌تر و ضعیف‌تر از مردان دگرجنس‌گرا نگرش هم‌جنس‌گراستیزانه از خود نشان می‌دهند و رفتار کم‌تر خصمانه‌ای با دگرباشان دارند.

هنگامی که جامعه‌ی ایران هنوز مردمحور است و قدرت مردانه بر تمام گستره‌ی اجتماع سایه انداخته است، نگرش مردمحور به هم‌جنس‌گرایی در کانون همه‌ی نگرش‌ها و صداها می‌نشیند و جایگاه تصمیم‌گیرنده را اشغال می‌کند؛ و بر همین پایه و اساس، هم‌جنس‌گرایی در ایران مردانه پنداشته و دیده می‌شود، لزبینیسم نمی‌تواند پدیدار شود و مردان بیشتر از زنان با هم‌جنس‌گرایی مواجه‌اند.

بنابراین، نوع ستمی که بر زنان هم‌جنس‌گرا می‌رود با نوع ستمی که بر مردان هم‌جنس‌گرا می‌رود متفاوت است. اما تعریفی که در بالا از هوموفوبیا شد بسیار محدود است و همه‌ی گستره‌ی آزار و ستم‌هایی که هم‌جنس‌گرایان به خاطر گرایش جنسی‌شان متحمل می‌شوند را در بر نمی‌گیرد، و آن پدیده را به خوبی توضیح نمی‌دهد.

این تعریف در سطح فردی باقی می‌ماند و نمی‌تواند رفتارهای هم‌جنس‌گراستیزانه‌ای را بیان کند که گروه‌های دیگر، ساختار جامعه، نهادها، و قوانین بروز می‌دهند. وقتی هم‌جنس‌گراستیزی در سطح فردی باقی می‌ماند رفتاری شبه‌بالینی است که با فراهم کردن شرایطی برای پذیرش هم‌جنس‌گرایی در فرد می‌توان زودهنگام درمانش کرد.

اما کارکردهایی که هم‌جنس‌گراستیزی در سطح اجتماعی، در فرهنگ و سیاست دارد چه بسا کلان‌تر و بااهمیت‌تر باشد. گرچه این ترس از بودن در کنار یک هم‌جنس‌گرا، فرد دگرجنس‌گرا را وامی‌دارد تا از خود رفتاری دشمنانه و تبعیض‌آمیز نشان دهد، اما همه‌ی شوربختی‌های یک هم‌جنس‌گرا در جامعه‌ی ایران به این خلاصه نمی‌شود.

هوموفوبیا بیشتر در سطحی خطرساز و مرگ‌آور می‌شود که دقیقاً از این ترس جدا گشته و رنگ توجیه عقلانی به خود می‌گیرد؛ هنگامی که نهاد دین به تبیین مسأله‌ی هم‌جنس‌گرایی و لواط می‌پردازد و آن را در قالب فقه و قوانین جزایی به کار می‌گیرد دیگر نمی‌توان ترس را علتی برای این نگرش و رفتار دانست.

دین، گفته‌ی خدا را معیار سخن خویش قرار می‌دهد و صرف‌ نظر از جایگاه فرد و سطح فردی، هم‌جنس‌گرایی را نمی‌پذیرد و شدیدترین و بدترین اظهارات و مجازات‌ها را اِعمال می‌کند. هوموفوبیا درباره‌ی این بُعد از تبعیض و ستمی که بر هم‌جنس‌گرایان می‌رود ساکت است و نمی‌تواند روشن‌گری کند.

مفهوم دگرجنس‌گراباوری یا همان heterosexism می‌تواند در وارسی بُعد اجتماعی هم‌جنس‌گراستیزی بهتر یاری‌مان کند. دگرجنس‌گراباوری نظامی است که ابزارهای عقلانی‌ای فراهم می‌آورد تا همه‌ی گرایش‌ها و نگرش‌های جنسی نا-دگرجنس‌گرا را به حاشیه رانده و سرکوب کند. این نظام، هم‌جنس‌گرایان را گناهکار، منحرف و تهدیدکننده می‌داند و خصومت و خشونتی که بر ایشان وارد می‌شود را نه تنها موجه که ضروری هم می‌داند.


از زدن برچسب‌های منفی گرفته تا قوانین و دستورالعمل‌ها، همگی نشان‌دهنده‌ی نیرویی است که نظام دگرجنس‌گراباوری دارد. این نظام، با زدن برچسب‌ها و لکه‌‌های ننگ به دامن هم‌جنس‌گرا، وی را وادار می‌سازد خودش را گم کند تا دیده نشود. این نخستین کارکردی است که نظام دگرجنس‌گراباوری دارد.

هنگامی که محمود احمدی‌نژاد در دانشگاه کلمبیا می‌گوید ما در ایران هم‌جنس‌گرا نداریم، در واقع بازگوکننده‌ی این کارکرد دگرجنس‌گراباوری است؛ احمدی‌نژاد با سلب هستی هم‌جنس‌گرایی، خود به ‌خود، حقوق ایشان را هم سلب کرد و اعدام‌ها و شکنجه‌ها و خشونت‌هایی که بر دگرباشان ایرانی می‌رود را نادیده گرفت. اما با این‌که این نظام، هم‌جنس‌گرایی را به حاشیه رانده و گم کرده است، وقتی از بد اتفاق کار پنهانی یک هم‌جنس‌گرا رو می‌شود این نظام مجازات‌های سختی را برایش تدارک می‌بیند؛ اعدام، شکنجه، آزار، محرومیت، تبعیض، تمسخر.

نظام دگرجنس‌گراباوری پیش‌فرض‌های خود درباره‌ی امورجنسی، جنسیت و کنش جنسی را در افراد نهادینه ‌می‌سازد، آن‌چنان که حتی برخی از افراد هم‌جنس‌گرا را وامی‌دارد تا گرایش جنسی خود به هم‌جنس را سرکوب کرده و نگرش منفی‌ای به میل هم‌جنس‌گرایی داشته باشند. این هم‌جنس‌گراستیزی درونی‌شده همیشه همراه فرد می‌ماند و به رفتار وی جهت می‌دهد؛ این فرد از هم‌جنس‌گرایان نفرت دارد و از بودن در کنار یک هم‌جنس‌گرا می‌ترسد.

بر همین اساس، می‌توان از سطوح هم‌جنس‌گراستیزی نام برد. نخستین سطح، فردی ـ درونی است؛ افراد هم‌جنس‌گرا، هر یک، بنا بر آموزه‌های نادرست و تبلیغات موثر نهادهای جامعه، تصور و پنداشت منفی‌ای از خویش دارند؛ در گفت و گوهایی که با دوستان هم‌جنس‌گرایم داشته‌ام همگی‌شان اذعان کرده‌اند که وقتی این میل را در خود کشف کردند می‌پنداشتند یگانه انسانی هستند که از چنین میلی برخوردار است.

وقتی ذهن خالی و سفید این افراد با پیش‌فرض‌هایی طرف می‌شود که نظام دگرجنس‌گراباوری آن را همه‌جا پخش کرده‌ است بی‌تردید همان شکلی را می‌پذیرد که آن نظام می‌خواهد. این افراد نگرش منفی‌ای درباره‌ی خویش پیدا می‌کنند، خود را گناهکار، بیمار، ناراضی می‌یابند. اگرچه، بسیاری از ایشان هنگامی که به شبکه‌‌ی هم‌جنس‌گرایان متصل می‌گردند پنداشت‌شان تعدیل و تصحیح می‌گردد.

اما هم‌جنس‌گرایانی هم هستند که در میانه‌ی عمر خویش هنوز نتوانسته‌اند مسایل و مشکلاتی که با میل‌شان دارند را برطرف سازند. اینان که محیط پیرامون‌شان پر از باورهای هم‌جنس‌گراستیزانه است دیرتر از دیگران می‌توانند یا اصلاً نمی‌توانند خود را با میل هم‌جنس‌گرایی آشتی دهند. هم‌جنس‌گراستیزی درونی‌شده در افرادی که ادعا می‌کنند از هم‌جنس‌گرایی بدشان می‌آید و حاضر نیستند در کنار ایشان سر کنند، خود گواه سخن بالاست.

سطح دوم، سطح فرد ـ فرد است. هم‌جنس‌گرایان در روابطی که با دوستان و هم‌سالان و خانواده‌شان دارند شدیدترین و منفی‌ترین واکنش‌های عاطفی و رفتارهای خشونت‌بار و آزارنده‌ را تجربه کرده‌اند؛ رانده شدن، تمسخر، کتک، محرومیت، انگ خوردن. در این سطح، دیگری، هویت‌های فرد هم‌جنس‌گرا را به یک بُعد فرومی‌کاهد، و انتظارات خویش درباره‌ی وی را به همان یک بُعد کاهش می‌دهد و ثابت می‌کند. فرد هم‌جنس‌گرا در همه‌ی زمان‌ها و مکان‌ها یک فرد هم‌جنس‌گرا باقی می‌ماند، و دیگر هویت‌های وی دیده نمی‌شود.

سطح سوم، سطح اجتماعی است. پیکره‌ی اجتماع با کانالیزه کردن دگرجنس‌گرایی در سراسر خود، همه‌ی گونه‌گونگی‌های جنسی را پس می‌زند و سرکوب می کند. الگوی غالب جنسی در جامعه‌ی سنتی ایران چنان سایه انداخته است که حتی هم‌نوایی و هم‌رنگی با هنجارهای جنسیتی را نیز در بر می‌گیرد؛ پسرانی که رفتار دخترانه دارند همواره مسخره می‌شوند و دخترانی که رفتار پسرانه از خود نشان می‌دهند موجب حیرت و تحسین افراد جامعه می‌شوند.

فرد اگر بخواهد از این هنجارها و الگو سرپیچی کند خود را اسیر داوری‌های عمومی قرار می‌دهد. به همین خاطر است که در جمهوری اسلامی ایران افراد دگرجنس‌گونه‌ یا همان ترنس‌جندرها کم‌تر از دیگر دگرباشان سختی می‌کشند؛ ایشان می‌خواهند از این «بلاتکلیفی» در بیایند و زن یا مرد شوند. جامعه نیز با این افراد مدارا دارد و یاری‌شان می‌کند تا به تصمیم خود جامه‌ی عمل بپوشانند.

جامعه نمی‌تواند بپذیرد که فرد در جامه‌ی مردانه زنانگی کند. (و همان‌طور که پیشتر اشاره کردیم زنی که می‌خواهد مرد شود دردسرهای کم‌تری دارد). کمک‌هایی که دولت به این افراد می‌کند گویای جهت‌گیرهای سیاسی ـ جنسی‌ای است که دارد. قوانین جزایی نیز به سطح اجتماعی هم‌جنس‌گراستیزی مربوط می‌شود.

این قوانین نه تنها خود کنش جنسی هم‌جنس‌گرایی (لواط) را ممنوع و شایسته‌ی مرگ می‌داند بلکه هرگونه تماس جسمانی بین دو هم‌جنس را رنگ گناه می‌زند و مجازات‌های متناسب با نوع تماس را اعلام کرده است. هرچند در این اواخر شنیده می‌شود که می‌گویند این قوانین به سختی در عمل اجرا می‌گردند؛ نیاز به چهار شاهد، خود به خود، این قوانین را غیرعملی می‌سازد. اما اینان نمی‌دانند که پلیس وقتی به خانه‌ای یورش می‌برد شاهدان خویش را همراه دارد. اینان با شهادت دادن، قانون را عملی می‌سازند.


حقوق بشر و هم‌جنس‌گرایی

شعار اصلی سازمان دگرباشان جنسی ایران (IRQO) این است که حقوق دگرباش جنسی حقوق بشر است. اهمال و سکوتی را که روشن‌فکران ایرانی درباره‌ی هم‌جنس‌گرایی و دگرباشی جنسی داشته‌اند می‌توان در گفت و گوها و مقالات‌شان دید. ایشان در روند بومی‌سازی دموکراسی و حقوق بشر در ایران، برخوردی گزینشی داشتند و حقوق بشر را به گونه‌ای تعریف کرده‌اند که همان حقوق مرد دگرجنس‌گرای مسلمان است.

برخی از ایشان می‌گویند پیاده کردن دموکراسی در همه‌جا گام به گام بوده و آزادی هم‌جنس‌گرایی در گام‌های پایانی قرار داشته است. ایشان از اولویت‌های دموکراسی سخن می‌گویند و دیدگاهی کاملاً واکنشی دارند. زنان و دانش‌جویان غالب‌ترین گروه‌هایی هستند که در ایران صدای خویش را به گوش دیده‌بانان حقوق بشر و روشن‌فکران می‌رسانند و آن اولویت‌ها را از آنِ خویش ساخته‌اند.

از سوی دیگر، جنبش زنان و دانشجویی هم با سکوت خویش درباره‌ی حقوق نادیده گرفته شده‌ی دگرباشان جنسی بر این اولویت‌بندی صحه می‌گذارند. ایشان از این آگاه نیستند که حقوق‌شان (که دست‌یابی به کل آن را هم تدریجی و گام به گام می دانند) در بستری معنی پیدا می‌کند که نامش «حقوق بشر» است.

حقوق بشر را نمی‌توان پاره پاره دید؛ مفهوم حقوق زنان، دانشجویان، بهاییان، یهودیان، کارگران، دگرباشان جنسی آن‌چنان در هم گره خورده است که اگر یک گروه حقوق گروه دیگر را پایمال کند یا نادیده بگیرد نمی‌توان نام حقوق بشر بدان داد. برای نمونه، زنان، به جای اندیشیدن به مباحث جزئی و ویژه، باید با چترواژه‌هایی مانند «ستم بر زنانگی»، «براندازی سلطه‌ی مردانگی»، «سیاست‌های جنسی»، «تبعیض جنسی» کار کنند و اهداف خویش را به گونه‌ای تعریف کنند که نه تنها زنان را بلکه زنانگی را رهایی دهند.

در جامعه‌ای که جنسیتی بر جنسیت دیگر برتری ندارد دیگر سخن از جنس پَست و فرومایه نیست، دیگر نمی‌توان هم‌جنس‌گرایان را به جرم داشتن رفتارهای زنانه آزار داد. از آن‌جا که «حقوق بشر» را نمی‌توان گزینشی دید و اولویت‌بندی کرد، همه‌ی جنبش‌های رهایی‌بخش باید یکدیگر را ببینند و هماهنگ با یکدیگر بیاندیشند و عمل کنند.

دگرباشان جنسی در ایران پنهان هستند و نمی‌توانند از گنجه بیرون بیایند و حقوق خویش را فریاد زنند. بنا‌بر‌این محدودیت سیاسی جنبش هم‌جنس‌گرایی، بر دوش دیگر جنبش‌هاست که اهداف و ایده‌های خویش را به گونه‌ای بازتعریف کنند که حقوق خاموش دگرباشان را یاری دهند تا به صدا درآید و شنیده شود.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

مشکل این جاست که همجنس گرایی هنوز در بین عامه ایرانیان پذیرفته نشده و عملی نکوهیده است. در ثانی در کشوری که هنوز درباره حقوق زنان کارگران و سایر اقشار جامعه چالش وجود دارد سخن گفتن در باره همجنس گرایی و حقوق آن ها بسیار زود هنگام است.

-- سیاوش ، May 16, 2009 در ساعت 12:30 PM

می خواستم از رادیوزمانه به خاطر در پیش گرفتن این رویه جدید و مطرح کردن مسائل دگرباشان کمال تشکر را داشته باشم. ما باید وجودمان را نشان دهیم. موفق و پایدار باشید! یک همجنسگرا از مشهد.

-- eX ، May 16, 2009 در ساعت 12:30 PM

این بهترین مقاله ای بود که درباره ی این موضوع خوانده بودم. لازم است از حمید پرنیان عزیز و رادیو زمانه به خاطر این مقاله تشکر کنم.
در جواب به دوست عزیزی که حقوق همجنسگرایان را در اولویت ندانسته اند از ایشان دعوت می کنم که بار دیگر مقاله را بخوانند تا جوابشان را بیابند:
حقوق بشر» را نمی‌توان گزینشی دید و اولویت‌بندی کرد، همه‌ی جنبش‌های رهایی‌بخش باید یکدیگر را ببینند و هماهنگ با یکدیگر بیاندیشند و عمل کنند.

-- بهراد ، May 16, 2009 در ساعت 12:30 PM

مثلاً اگر یک درصدی از مردم پیدا شدند که از خوردن مدفوع لذت بردند آنوقت با این حساب شما ما نباید از کارشان متنفر باشیم تایک وقت خدای نکرده استولوفوبیک نشویم. بعد هم دولت باید برای رعایت حقوق بشر و حقوق آن اقلیت مدفوع خوار توی همه رستورانها هم راهشان بدهد تا مراسمشان را اجرا کنند.
این مثالی که می زنم بیراه نیست. همجنس بازی در ایران به همان اندازه مدفوع خواری مهوع و منفور است.

-- بی بی ، May 16, 2009 در ساعت 12:30 PM

چيزي كه براي من خيلي اهميت دارد شناساندن تفاوتهاي جدي و عميق بين ترنسهاو هموسكسوئلهاست و همچنين شناساندن مسائل و مشكلات آنان كه در مقاله فوق كم اهميت تر معرفي شده. من دقيقا متوجه منظور نگارنده مقاله از اين جملات "جامعه نمي تواندبپذيرد فرد در جامه‌ی مردانه زنانگی کند. (و همان‌طور که پیشتر اشاره کردیم زنی که می‌خواهد مرد شود دردسرهای کم‌تری دارد). کمک‌هایی که دولت به این افراد می‌کند گویای جهت‌گیرهای سیاسی ـ جنسی‌ای است که دارد. قوانین جزایی نیز به سطح اجتماعی هم‌جنس‌گراستیزی مربوط می‌شود") دولت ايران در مورد ترنسها چه جهت گيري سياسي مي تواند داشته باشد؟! ازمطلب فوق شايد بتوان اينگونه برداشت كرد كه دولت ايران نمي خواهد شكل حكومتي اش كه مبتني بر يك يكپارچگي و كنترل شديد افراد اجتماع وهماهنگي اين افراد با نظم حاكم است با وجود
مردان زن نما يا زنان مرد نما در سطح جامعه دچار خدشه شود و با پذيرش عمل جراحي جامعه كم و بيش تقسيم بندي مورد رضايت جوامع مذهبي و دگر جنسگرا را پيدا ميكند.
مسئله اي كه مي خواهم به آن اشاره كنم اين است كه متاسفانه اين پذيرش مسئله ترنسها توسط دولت ايران باعث شده تا به موضوع ترنسها نگاهي سطحي شود . هوموها به راحتي پناهندگي بگيرند اماترنسها نه!من از دبيرستان به خاطر برداشتن زير ابرو اخراج شدم با بدبختي ديپلم گرفتم در دانشگاه قبول شدم اما به خاطر رفتار زنانه از گزينش رد شدم با دوندگي ها وارد دانشگاه شدم من چه در دبيرستان و چه در دانشگاه وجود هموسكسوئلهايي را حس مي كردم كه هويت خود را پنهان داشته بودند به عنوان يك مرد مورد احترام بودند مشاغلي داشتند در حاليكه پنهاني يا پارتنر مردي داشتند يا به هرروي با همجنس خود آميزش داشتند ولي ظاهر من و امثال من داد مي زد كه كه هستيم. شغلي براي ما وجود نداشت ما ترنسها از نظر قدرت جسمي از همو ها ضعيف تريم و افراد شرور راحت تر به خود اجازه آزار و اذيت ما را مي دادندبسياري از هوموها در واقع بايسكشوال هستند يعني هم مي توانند با مرد آميزش داشته باشند هم با زن هر چند كه اكثرا جهت گيري احساسي مردان هومو به همجنس خود است محمد خرداديان كه رسما گي بودن خود را اعلام كرد پيشينه ازدواج با زني را دارد
پسري را در تهران مي شناختم كه از اين كه يه عنوان يك زن شناخته شود متنفر بود شغل حسابداري داشت و با مردان هم ارتباط جنسي داشت
بعدا هم با يك زن ازدواج كرد و در خفا همچنان با مردان بود پس نتيجه مي گيريم همو بودن بسيار راحت تر است رنج وحشتناك عمل جراحي را ندارد و اگر ميبينيد ترنسها اين عمل
كه به خوبي ابعاد رنج آن را مي شناسند انجام ميدهند به خاطر ايمانشان به هويتشان است
آنها نه به اجبار حكومت اين عمل را انجام مي دهند ونه هيچ اجبار ديگري. ترنسهاي واقعي
با عشق اين عمل را مي پذيرند چون اين عمل آنها را گامهايي به حقيقت وجوديشان نزديكتر مي كند.

-- ديگري ، May 16, 2009 در ساعت 12:30 PM

besiar khoob bod.lotfan edame bedid.M

-- M ، May 16, 2009 در ساعت 12:30 PM

سپاس از مطلب جامع شما. راستش دوستان همجنسگرای من چندین روز هست که به پیش واز این روز رفتند و این خود نشان رنج و یاس ایست که میان‌شان حاکم است.آگاهی‌ رسانی در این زمینه هیچ زود هنگام نیست،بلکه بسیار هم به موقع است،همینکه برخی‌ افراد میگویند هنوز اقلیت‌های دیگر به حقوق خود نرسیده ا‌ند پس برای دگر باشان هنوز خیلی‌ زود است یعنی‌ برتری اقلیتی بر دیگر.. مشکل از ریشه است از عدم آگاهی‌ و علم کافی‌ در این زمینه در جو بسته ی ایران که هیچ درز بازی را برای نفوذ به جای نگذاشته است،همجنسگرایی در ایران برای همجنسگرایان یعنی‌ مجازات مرگ پس نتیجه اینکه کسی‌ دم نمیزند و اگر زد همیشه با ترس و کابوس به زندگی‌ بر روی یک طناب ادامه میدهد.. ما نیازمند آگاهی‌ رسانی به دست صاحبان نظر و فرهنگسازی در این زمینه یم،به امید دمکراسی و مجموع زیر مجموعه هایش، آزادی اندیشه و بیان و قلم...

-- ava ، May 16, 2009 در ساعت 12:30 PM

متاسفانه بشر امروزی توجیه گر خوبی است. همجنس گرایی عملی انحرافی است. با دقت در طبیعت متوجه میشویم که که کشش به جنس مخالف با هدف بقای نسل صورت می گیرد در حالی که در همجنس گرایی وضع بدین گونه نیست. اگر کتاب های علمی چند دهه قبل اروپا و آمریکا را مطالعه کنید میبینید که در آن زمان بسیاری از دانشمندان و نه فقط اخلاق گرایان این گرایشات را انحرافی و ناشی از اختلالات و کمپلکس های روانی میدانستند. اما امروز گویا شمار این افراد همجنس گرا در غرب به حدی افزایش یافته اند که برخی از اندیشمندان غربی راهی جز کنار آمدن با این مسئله ندارند و حتی گروهی آن را توجیه کرده تمایلی کاملا طبیعی میدانند. البته همجنس گرایی تنها مختص به غرب نیست و در تمام کشورهای جهان از جمله ایران وجود داشته است، اما رسمیت بخشیدن به آن در روزگار کنونی صورت گرفته است.

-- بابک ، May 17, 2009 در ساعت 12:30 PM

با اجازتون من اين پست را با ذكر منبع در وبلاگم گذاشتم. خطاب به دوستي كه معتقدند هنوز براي فعاليت ما همجنسگراها زود است بايد بگويم كه اولا ما از قبل از انقلاب شروع به فعاليت كرديم ولي الان چندساليست كه صدايمان بيشتر به گوش ديگران مي رسد. اگر انقلاب نشده بود اكنون ازدواج همجنسگراها هم حتي در ايران آزاد بود. قبل از انقلاب مرحوم ساويز شفائي در دانشگاه شيراز درباره همجنسگرائي سخنراني كرده اند. و دو مرد گي با هم ازدواج كرده اند. يعني ما اينقدر آزادي داشتيم. اما با وقوع انقلاب اسلامي همجنسگرائي هم مثل بقيه موارد پس رانده شد. نه دوست عزيز، زود نيست، بسيار هم دير است. اين هم لينك پست من:

http://safahatekhali.wordpress.com/

-- صفحات خالي ، May 17, 2009 در ساعت 12:30 PM

با تشکر از رادیو زمانه.

-- امیر ، May 17, 2009 در ساعت 12:30 PM

چرا باید همجنس گرا ها در اندیشه بعضی افراد افرادی فاسد به حساب بیارن!ممنون از مقاله خوبتون

-- امیر ، May 17, 2009 در ساعت 12:30 PM

با سلام و سپاس از اطلاع رسانی
بسیار خوشحالم که در روز مقابله با هموفوبیا شما نیز همکاری کرده و به بینندگان فارسی زبان خود در سراسر دنیا اطلاع رسانی مینمائید.اما در مورد نظر نظر یکی از دوستان که میگویند هنوز برای این صحبت ها زود هست میگویم که حقوق همجنسگرایان هم حقوق بشر است وقتی در ایران صحبت از نقض حقوق بشر میشود باید به این مورد هم اشاره کرد.زیرا همجنسگرایان نیز در ایران زندگی میکنند و دارای حقوق مساوی با دیگر شهروندان ایرانی میباشند. اما مورد آزار و اذیت بیشتری قرار دارند نه فقط از طرف دولت بلکه از جانب جامعه و خانواده نیز مورد حمایت قرار نمیگرند.اخراج از کار ، انگشت نما شدن در محیط جامعه ،سرخوردگی و... از دیگر معظلات یک همجنسگرای ایرانی است.در اطراف ما همجنسگرایان زیادی هستند که ما از وجود آنها بی خبر هستیم شاید پدر ،مادر،خواهر و یا برادر ما همجنسگرا باشند اما به علت مشکلات آتی که پس از برون آیی به وجود می آید ترجیح میدهند سکوت کنند.باور کنیم که حقوق همجنسگرایان نیز حقوق بشر است .

-- مانی زانیار ، May 17, 2009 در ساعت 12:30 PM

vaghean mamnoon ke be fekre hamjensgara haye mazloomin ke hichkas hagheshoono nemipazire too iran

-- arash ، May 17, 2009 در ساعت 12:30 PM

دوست عزیز آقای سیاوش دیر و زود دیگر چه صیغه ای است؟ زمان انقلاب هم میگفتند از مسائل زنان و یا حقوق شهروندی حرف نزنید زود است و حالا موقع مبارزه با شاه و امپریالیسم است و دیدید چه کلاه بزرگی سرمان رفت. باید هر کس هر چیزی را در الویت میداند مطرح کند. شما اگر مسئله کارگران را در الویت میدانید خوب مطرح کنید ولی به من نگوئید که مثلاً چرا حفظ محیط زیست را در الویت میدانم. بگذارید در این کشتزار هر که بیل خودش را بزند تا به یک گلستانی با گلهای رنگارنگ تبدیل شود.

-- شیدا ، May 17, 2009 در ساعت 12:30 PM

آقای سیاوش ، نوشته اید که " در کشوری که هنوز درباره حقوق زنان کارگران و سایر اقشار جامعه چالش وجود دارد سخن گفتن در باره همجنس گرایی و حقوق آن ها بسیار زود هنگام است." هموطن من، این حرفا که خیلی قدیمی است. مگه در روزهای بعد از انقلاب ، انقلابیون ما نگفتن که حالا وقت مبارزه برای حقوق زنان نیست و ما باید اول بر علیه امپریالیسم مبارزه کنیم؟ ولی حالا همه می دونن که این شعار چه اشتباهی بوده. زمانی تو ایران لیبرالیسم معادل فحش بود ولی حالا اونها که چنین تفکری داشتند می دونن که چه اشتباهی کردن.
عقب انداختن طرح حقوق یک گروه محروم به این بهانه که حقوق گروههای دیگری هنوز داده نشدئه کلآ از پایه اشتباه است بدین علت که کسی نمی تونه بگه (از جهت فلسفی و اخلاقی و علمی) که حقوق این گروه بر آن گروه راجحیت داره. وانگهی تو از کجا میتونی بگی که رنج و درد یک همجنسگرا از سرکوب احساسات و عواطف او کمتر از درد و رنج یک کارگری است که مثآآ حقوق کم میگیره یا شب گرسنه می خوابه؟ تازه این کارگر حق عاشق شدن داره، حق ابراز عشق و محبت و دریافت این احساسات انسانی را داره ولی یک همجنسگرا نداره. حالا تصور کنید که همین همجنسگرا خودش هم کارگر باشه یا اون کارگری که تو ازش دفاع میکنی همجنسگرا هم باشه. اگه تو از حقوق یک زن در مالکیت بر تن و جنسیت خودش دفاع نکنی آنوقت دفاع از حق پوشش او هم بی معنی میه چه این زن ممکنه لزبین هم باشه. خلاصه قصه طولانی است. جمله آخری هم بگم این حرف تو مثل این می مونه که ما بگیم بابا هنوز حق سنیان تو ایران داده نشده پس صحبت از حق بهائیان فعلآ زوده. در حالی که شیوه چنین برخموردی اشتباه است. شما باید از حق انسان دفاع کنید و آزادی: آزادی جنسی، مذهبی، پوشش، حق کار و درآمد مناسب و کلآ حقوق بشر و حقوق همجنسگرایان جزئی از حقوق بشر است.. موفق باشید

-- جواب سیاوش ، May 17, 2009 در ساعت 12:30 PM

کسانی که فکر می کنند می توانند در مورد همجنسگرایی صحبت کنند و نظر بدهند ولی خودشان هرگز این "حس اصیل فردی" را تجربه نکرده اند (و نمی توانند بکنند چرا که فقط س.ک.س مطرح نیست) این افراد مانند مردانی هستند که قیم مآبانه بخواند در مورد حقوق زن سخن برانند. حقیقت این است که یک همجنسگرا تا آخر عمر یک همجنسگراست و نه با علم روز و نه با ترجیحات این و آن تایید نمی شود بلکه با "وجود خودش" تایید می شود که او هست چون "اینگونه" است. آنجا که سخن از کمپلکس روانی می آید دقیقا همین مورد مدنظر است که این گرایش یک کمپلکس روانی نیست بلکه نگاه جامعه و عدم وجود ساختار ابراز وجود فرد در جامعه او را به پریشانی می کشاند. در جامعه ای که با یک انسان به صرف گرایش متفاوتش به مانند جادوگران قرون وسطا رفتار کنند آیا فرد نباید در تنش باشد؟ همجنسگرایی رفتاری زنانه و یا تمایلی زنانه نیست. حتی تفکری عامیانه است که همجنسگرایی را با رفتارهای جنسی (آنال س.ک.س) بشناسیم. چرا که تجربه احساسی "دوست داشتن" و عشق، قبل از اینکه در بعد جسم مطرح شود پدیده ای روحی و معنوی است. در حقیقت معنویت جنسی یک همجنسگرا برای او همجنس اوست و همین اصل است که موجب می شود جامعه و افرادی که در فرم دگرجنسگرایی قرار دارند خارج از فرم بودن ما همجنسگراها را هرگز "درک" نکنند و مگر به تایید یک مرجع فکری و علمی و ... تنها "فهم" کنند. در حقیقت امروز همجنسگراهای ایران همانند یک مریخی پنداشته می شوند. فقط کافیست کمی بیندیشید که اگر شما یک فرد فضایی بودید و به شکل انسان در زمین می آمدید با دانستن اینکه چه کسی هستید و با دانستن و درک کردن تفاوتهایتان با دیگران باید در این جامعه متفاوت کس دیگری باشید و نمی توانید به کسی بگویید که هستید و اگر بگویید او واکنشی عصبی نشان خواهد داد، آن هنگام شاید کمی درک کنید که یک همجنسگرا و آفریده خداوند حق دارد در کمپلکس روانی ثانویه قرار گیرد.

-- علی ، Oct 20, 2009 در ساعت 12:30 PM

سلام من يك همجنس گرا هستم كه عاشق سكس با پسر ها هستم و من اگر بخام همجنس ها را در يك كلمه توصيف كنم بايد بگم بيچاره ها چون در كشور كثيف ما حقي براي زندگي نداريم در ان

-- حسين ، Apr 25, 2010 در ساعت 12:30 PM