رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲ آبان ۱۳۸۷
گزارشی از وضعیت ابوالفضل جهاندار و سعید درخشندی، دو فعال دانشجویی:

«به موادفروش‌ها مرخصی می‌دهند، به پسر من نه»

مریم محمدی
mmohammadi@radiozamaneh.com

ابوالفضل جهاندار و سعید درخشندی، دو فعال دانشجویی دانشگاه یزد هستند که دو سال و نیم پیش از این، در مردادماه سال ۱۳۸۵، پس از بازگشت از مسافرت به آلمان برای تماشای مسابقات جام جهانی فوتبال، در ایران دستگیر شدند و با اتهامات «براندازی نرم» و «اقدام علیه امنیت کشور»، در زندان به سر می‌برند.

طبق قوانین قضایی ایران، زندانیان پس از گذشت نیمی از مدت محکومیت، می‌توانند مشمول حق آزادی مشروط شوند.

اما این دو زندانی علی‌رغم وضعیت جسمی نامناسب که ضرورت پی‌گیری معالجات آن‌ها را نزد پزشکان متخصص الزامی می‌کند و علی‌رغم تلاش خانواده‌ها و وکلایشان، هم‌چنان از این حق محروم هستند.

به همین علت، چند روزی است که خانواده‌های این دو زندانی در تهران به سر می‌برند.

روز جمعه، نوزدهم مهرماه، اعضای این دو خانواده در میان جمعی از فعالان حقوق بشر و دانشجویی، نظیر آقایان هاشم آقاجری و تقی رحمانی و عده‌ای دیگر از فعالان این عرصه، حاضر شده و از جامعه‌ی حقوق بشری برای حمایت از حقوق فرزندان خود، تقاضای کمک کردند.

در این زمینه با محمدعلی دادخواه وکیل این زندانیان، منصوره درخشندی همسر سعید درخشندی و همین‌ طور خانم کجوری مادر ابوالفضل جهاندار گفت و گو کردم.

آقای دادخواه در مورد قانونی که می‌تواند شامل حال این زندانیان بشود، این گونه توضیح می‌دهد:

Download it Here!

برابر قانون حاکم ایران، این‌ها باید از آزادی مشروط برخوردار بشوند. به خصوص این‌که آقای جهاندار، طبق گزارش‌های رسمی اطبا، مهره‌های کمرش دارای اشکالاتی شده که حتماً باید معالجه شود. یعنی ادامه‌ی این امر به سلامتی او ضربه خواهد زد.

امیدوارم، با توجه به صراحت قانون که در این زمینه، تکالیف غیر قابل انکاری را برای مسئولان زندان فراهم کرده است، اقداماتی انجام شود که این دو جوان دانشجو که قاعدتاً برابر عرف محاکمات ایران، قائد بر احکام متعارف در زندان مانده‌اند، بتوانند آزاد شوند.


محمد‌علی دادخواه، وکیل دادگستری

جای تأسف آن‌جا است که می‌بینیم بسیاری از زندانیانی که واقعاً به قتل و جنایت دست یازیده‌اند، اجازه‌ی مرخصی پیدا می‌کنند؛ اما این موکلان من، هنگامی که ازدواج کردند، حتی با دست‌بند اجازه ندادند که در مجلس عقد خود حاضر شود.

این‌ها دور از ضوابط انسانی است؛ به خصوص اگر داعیه‌داران حکومت، صحبت از انسانیت، از اخلاق، از اصول و منش الهی می‌کنند.

حاصل مراجعات خانواده‌های آن‌ها و فعالیت‌های شما در این روزهای اخیر چه بوده است؟

خیلی از این نظر، برای خودم شرمسارم. حتی اجازه‌ی دیدار آن‌ها را در زندان نیافتم. چه اقدامی می‌توانم بکنم؟ یعنی‌ این‌ها از حقوق بدوی، بدیهی و اولیه که دیدار وکلیشان باشد، محرومند.

خانم منصوره درخشندی، همسر آقای سعید درخشندی، در مورد فعالیت همسرش و علت دستگیری ایشان می‌گوید:

ایشان فعال دانشجویی و فعال سیاسی است. جزو انجمن اسلامی دانشگاه یزد بود.

آن‌ها فقط به قصد تماشای فوتبال جام جهانی به آلمان سفر داشتند. یک ماه بعد از بازگشت از سفر، این اتفاق برایشان افتاد.

اتهامی که به ایشان زده‌اند، چه بوده؟

اتهامی که به ایشان زده‌اند، براندازی نرم، اجماع و تبانی برای این منظور، سازماندهی و آموزش افراد و تبلیغ علیه نظام است که همسرم اتهام براندازی نرم را کاملاً در دادگاه رد کرد. او خواستار برقراری دموکراسی، عدالت و آزادی در ایران است.

الان حدود دو سال و چهار ماه است که در بازداشت است، شکنجه شده و در اثر شکنجه کمر و دستش آسیب دیده است.

آن موقع اطلاعات از ما خواست که سکوت کنیم. حتی پدر ۷۵ ساله‌اش را که با بعضی از روزنامه‌های داخلی و بعضی از سایت‌ها مصاحبه کرده بود، دادگاه انقلاب خواست و به قید وثیقه آزاد شد.

بعد از یک سال، همسرم را به بند ۳۵۰ (بند عمومی زندانیان سیاسی) منتقل کردند و حدود یک سال هم آن‌جا بود. بعد از یک سال، بدون این‌که ما بدانیم، ایشان را به اندرزگاه هشت منتقل کردند.

ایشان هم دو سوم مدت محکومیتش را طی کرده است؟

بله. در این مدت، بارها و بارها ما درخواست مرخصی دادیم و معاونت امنیت گفتند: «ما استعلام می‌کنیم.» همیشه هم جواب استعلامشان منفی بود.


ابوالفضل جهاندار و سعید درخشندی، دو فعال دانشجویی دانشگاه یزد

خانم درخشندی، این طور که در خبرها هست، شما با آقای سعید درخشندی مراسم عقد غیابی برپا کردید‌.

بله. وقتی که این اتفاق برای ایشان افتاد، من با ایشان نامزد بودم. حدود ۱۸ ماه نتوانستم او را ببینم. اجازه‌ی ملاقات به من ندادند. حتی اجازه‌ی یک ساعت را هم به ایشان ندادند؛ حتی اجازه‌ی تلفن را هم به ایشان نمی‌دادند تا موقعی که عقد ما رسمی شود. یک ساعت به ایشان مرخصی داده نشد که بیاید در عقدمان باشد.

یعنی شما مجبور شدید به خاطر گرفتن ملاقات، در غیاب ایشان عقد کنید.

بله، در غیاب ایشان. گفتند عقدتان رسمی بشود تا شما بتوانید هم‌دیگر را ببینید و این اجازه را ندادند که حتی ایشان بیرون بیاید و پدرش وکالتش را بر عهده گرفت.

خواست مشخص شما از مقامات، این روزها چه بوده؟

تنها خواستم این است که حمایت شویم. ما ایستادیم؛ هزینه‌اش را هم داده‌ایم. این را جزیی از زندگی مبارزه‌جویانه‌ی خودمان می‌دانیم.

اما دیگر واقعاً درخواست حمایت داریم. درخواست این را داریم که یک جورهایی پیگیری شود و به نتیجه برسد. به ایشان مرخصی داده شود؛ به جای دیگری منتقل شود؛ حق استفاده از آزادی را داشته باشد. آزادی مشروط، حق تمام زندانیانی است که اولین بار به زندان می‌افتند.

از خانم کجوری، مادر ابوالفضل جهاندار، می‌پرسم از مراجعاتی که این روزها به مقامات قضایی داشته‌، چه پاسخی گرفته است؟

ما که می‌رویم، اصلاً راهمان نمی‌دهند. آن‌جا می‌رویم، آن‌قدر بی‌اعتنایی و بی‌حرمتی نسبت به ما می‌شود که آدم با خفت و خواری برمی‌گردد.

امروز‌ مثلاً‌ به دیدن آقای حداد رفتیم. یک برخوردی قاضی پرونده‌اش با ما کرد که یک دادگاهی که با ریختن این همه خون و آوای الله اکبر برقرار بشود، این گونه رفتار با مردم - با یک زن ۶۵ ساله می‌کنند - جای تأسف است. آدم شرمش می‌آید، بگوید.

قاضی پرونده‌اش آقای احمدزاده است. او هم با یک لحنی می‌گوید: «خانم، بچه‌‌تان مملکت را خراب کرد و به چالش کشید و…»

خُب، حالا اصلاً بچه‌ی من همه جا خرابی بالا آورد؛ آیا حق و حقوقی در دادگاه دارد یا نه؟ آیا قانون دادگاه شما، وقتی که او نیمی از زندانی‌اش را کشید، می‌گذارد آزاد شود یا نه؟

چه طور ممکن است که مثلاً‌ این‌هایی که مواد می‌فروشند، این‌هایی که تخریب می‌کنند، این‌هایی که قمه می‌کشند، می‌توانند آزاد شوند؛ ولی پسر من در حالی که ۲۶ ماه از زندانی‌اش را سپری کرده، برای درمان نمی‌تواند آزادی بگیرد که بیاید و مداوا شود؟ چرا!؟


ایشان چه مشکلی الان دارد؟

عکسش را دو جا نشان داده‌ام. می‌گویند که دو جا دیسک‌اش زده بیرون. مهره‌ی کمرش ساییدگی استخوان دارد. استخوان‌های پایش هم همه بیرون زده. وقتی دیدمش، اصلاً غمم گرفت. نمی‌دانم دادم را سر کی بکشم.

کی شما ایشان را ملاقات کردید؟

همین دوشنبه‌ی گذشته؛ بعد از ۱۷ - ۱۸ ماه. من در شهرستان هستم و وضع مالی خوبی ندارم که بیایم. نمی‌توانم بیایم؛ شوهرم خانه‌نشین است. منبع در‌آمدی ندارم، نان‌آورم همین اوست دیگر.

اندوخته‌هایی که داشتم، وقتی جنگ شد، برای جنگ خرج کردم. اندوخته‌هایی که امروز می‌خواست پول توجیبی‌ام بشود، برای جنگ خرج کردم. گفتند جنگ حق و باطل است دیگر؛ من هم فکر کردم هست. نمی‌دانستم حق در جنگ کشته می‌شود.

وقتی تقاضای آزادی مشروط می‌کنید، به شما چه جوابی می‌دهند؟

می‌گویند که «او باید تقاضای مرخصی بنویسد.» پسرم هم می‌گوید: «تقاضا نوشتم؛ هیچ عکس‌العملی نشان ندادند.» یک فرم نشان داد و گفت باید از این‌ها بیاید دادگاه.

پسرم زنگ زد گفت: «من هفت بار تقاضای مرخصی نوشته‌ام، اصلاً عکس‌العمل نشان نمی‌دهند.»

در دادگاه ایشان، شما یا وکیلشان، آقای دادخواه، بودید؟

دادگاهش غیابی بود؛ بدون وکیل. آن وقت بازجویی هم با چشم بسته.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

akhe een hame zolm o setam ta key?che bayad kard?

-- بدون نام ، Oct 22, 2008 در ساعت 02:29 PM

یاد شعر یانیس ریستوس با ترجمه ی شاملو افتادم که سروده:
"در گوشه يي از تالار
پدر بزرگ ايستاده است
در گوشه يي ديگر
ده تن نوه گان او

و بر سطح ميز
نه شمع
در گرده ي ناني
بر نشانده.

مادران
مويه کنان
موي از سر بر مي کنند
کودکان خاموشند
و آزادي
از پشت دريچه نظاره مي کند.
و آه مي کشد."

-- آرش ، Oct 22, 2008 در ساعت 02:29 PM

تا کی باید این اخبار را بشنویم و اشک بریزیم ؟

-- علی ، Oct 23, 2008 در ساعت 02:29 PM