رادیو زمانه > خارج از سیاست > امنيت فردی و اجتماعی > من به عنوان مطلع احضار شدم | ||
من به عنوان مطلع احضار شدمدر خبرها آمده بود فرزانه طاهری، مترجم و مدیرعامل «بنیاد گلشیری» و همسر هوشنگ گلشیری، به عنوان مطلع پروندهی یعقوب یادعلی به دادگاه فراخوانده شده است. گفته میشد موضوع احضار، اهدای جایزهی هوشنگ گلشیری به رمان آداب بیقراریست. پروندهی یعقوب یادعلی، نویسندهی زندانی این رمان، بهتازگی در یاسوج مجددا به جریان افتاده است. برای اطلاع از جزییاتی بیشتر در این باره، زمانه گفتوگویی با فرزانه طاهری کرده است که آن را از اینجا بشنوید یا در زیر بخوانید.
من به عنوان مطلع به شعبهی ۸ بازپرسی احضار شدم. البته در برگه علت ذکر نشده بود. آنجا که رفتم متوجه شدم که در مورد پروندهی آقای یادعلی است. ظاهرا به اشتباه من را به عنوان ناشر یا دخیل در نشر کتاب ایشان قلمداد کرده بودند. من آنجا رسما برگهی بازپرسی را با این مضمون که ما در بنیاد گلشیری فعالیت نشر نداریم پر کردم . سوالهایی که مطرح کردند در چه مواردی بود؟ دقیقا همین بود که گفتم. برخوردشان هم بسیار محترمانه بود. من البته استنباطم این بود که کسانی دیگری هم برای این پرونده به آنجا رفتهاند. این طور بهنظرم رسید، ولی تا الان موردی را نشنیدهام. ابتدا از من پرسیدند که آیا ما در نشر این کتابها دخالتی داشتهایم؛ که گفتم نه. بعد، از من خواستند که این را کتبا بنویسم؛ و بعد هم خواستند در بارهی فعالیتهای بنیاد هم کتبا بنویسم؛ که نوشتم بر طبق اساسنامه، ما فعالیتهایمان متعدد است، از جمله جایزهی ادبی به کتابهایی که که مجوز ارشاد داشته باشند. ضمن اینکه خود بنیاد هم یک نهاد ثبت شده است. آیا در مورد دلیل جایزه دادن به این کتاب هم مورد پرسش واقع شدید؟ خیر. بازپرس اصلا اطلاعی از این ماجرا نداشت و من در واقع خودم به ایشان گفتم که ما در نشرش دخالتی نداشتیم، ولی جایزهای دادهایم. پرسیدند: جایزه دادهاید! گفتم بله. گفتند چرا؟ گفتم بهخاطر اینکه ارزشهای ادبیاش را داورها بررسی کرده بودند و به این نتیجه رسیدند که باید جایزه به آن تعلق بگیرد. ضمن اینکه به هرحال، کتابهایی که به ارشاد میروند، قاعدتا ناشر و نویسنده در چنین وضعیتی که الان هست، مسئول نیستند. ولی اگر این ممیزی قبل از انتشار را بردارند ، آنوقت اگر موردی پیش بیاید، خود نویسنده مسئول خواهد بود. پس دلیل انتخاب شما به عنوان مطلع در مورد این پرونده چه بوده؟ من نمیدانم. چیز خیلی سادهای هم بوده، یعنی در خود کتاب مشخص است که ناشرش چه کسیست، ولی بنیاد را به عنوان ناشر در پرونده گنجانده بودند. من واقعا نمیفهمم این اشتباه از کجا رخ داده، ضمن اینکه از من سوال هم کردند که ما در «انتشارات نیلوفر» هم نظارت یا دخالتی داریم؛ که گفتم نه. نیلوفر ناشر خیلی معتبر و سابقهداریست اما اصلا چنین فعالیتهای جزو فعالیتهای ما نیست. برخوردشان با شما چطور بود؟ خیلی اداری و محترمانه. یعنی بازپرس پرونده رفتار معقول و مؤدبانهای داشتند. دقیقا بهعنوان یک مطلع با من برخورد کرد. یعنی خودشان هم گفتند که: شما بهعنوان متهم اینجا نیستید، بهعنوان مطلع هستید. مجموعا شاید من ده دقیقه هم آنجا نبودم. ما خبرمان را بر اساس صحبتهای دوستانی تنظیم کرده بودیم که با شما دیدار و گفتوگو کرده بودند. آنها میگفتند شما بهخاطر جایزه دادن به این کتاب مورد پرسش و مؤاخذه قرار گرفتهاید. پس شما تکذیب میکنید؟ بله. این را به دوستانی که با آنها صحبت کردم صریحا گفتم. حالا نمیدانم این برداشت از کجا بوده. چون واقعا خود ماجرا به اندازهی کافی عجیب و حیرتانگیز هست، اصلا نیازی ندارد ما حیرتانگیزترش کنیم. یعنی ماجرا یک ذره حیرتانگیزتر میشود که من بابت جایزه دادن مؤاخذه بشوم. ضمن اینکه جایزه را من نمیدهم، داورهای بنیاد میدهند. ولی البته من به عنوان مدیر بنیاد احضار شده بودم. اما همانطور که گفتم، اصلا در پرونده چنین چیزی نبود. لااقل بازپرس چیزی در این مورد نمیدانست که از من سوال کند. کار اصلا به آنجا نرسید. من خودم گفتم که ما جایزه دادهایم به ایشان. آیا پیش از این هم سابقهی احضار به دادگاه یا مراجع قضایی را داشتهاید؟ نه. خانم طاهری! در سایت زمانه یک کامنت هم به نام شما رسیده بود. برای اطمینان میپرسم: آن کامنت از شماست؟ بله. من با خبرگزاری شهر گفتوگو کردم و حرفهایم را هم خیلی صریح گفته بودم. با جای دیگری مصاحبه نکرده بودم. بعد که دوستان خبر شما را به من اطلاع دادند، در محل کارم دسترسی نداشتم. بعد که آمدم خانه و سایت شما را چک کردم تعجب کردم. اول فکر کردم خبرگزاری شهر این کار را کرده. فکر کردم دسترسیام به شما تنها از طریق همان کامنت است. |
نظرهای خوانندگان
مضحک بود. باور کنید مضحک بود. خانم طاهری بهتر بود مینوشتید رسما کم آوردم. این طوری باورپذیرتر بود تا این مصاحبه
-- نازیلا ، Aug 19, 2007 در ساعت 03:01 PMآن تکذیب و این تکذیبِ غیرمستقیم تکذیب، همه قابل درک است. در مملکتی که فضای امنیتی تا همه جا رسوخ کرده، هیچ چیز غریب و بعید نیست.
-- بهروز شیدایی ، Aug 20, 2007 در ساعت 03:01 PM