رادیو زمانه > خارج از سیاست > جامعه مدنی > از روش خيابانی تا روش پارلمانی رادیو زمانه > خارج از سیاست > زنان > از روش خيابانی تا روش پارلمانی | ||
از روش خيابانی تا روش پارلمانیحسین درخشان خلاصه بگویم که خانمها دارند اشتباه دانشجویان را پس از ماجرای کوه دانشگاه تکرار میکنند. آنها دارند روشی را برای رسیدن به خواستهی بهحق خود بکار میگیرند که دقیقا بخش عقبافتادهی جمهوری اسلامی میخواهد. کسانی که اصولا با تلاش برای حقوق برابر زن و مرد مخالفند دارند زنان را هل میدهند به سمت تلهای که برایشان چیدهاند. تا وقتی که زنان از روشهای غیر خیابانی برای رسیدن به اهدافشان استفاده میکنند، هیچکس نمیتواند جلوی آنها را بگیرد. حتی مثلا یکی از بازجویان وزارت اطلاعات به فرناز سیفی میگوید که شخص او با مطالبات زنان هیچ مسالهای ندارد و آنها بخاطر رابطهشان با شهرزادنیوز بازجویی میشوند که از دید جمهوری اسلامی ایران تهدیدی امنیتی است. ولی الان پس از آن اعتراض خیابانی نالازم، کسانی که مثل آن بازجوی وزارت اطلاعات فکر نمیکنند (بالاخره در همهجا همه جور آدم هست) بهانه بهدست آوردهاند که جنبش زنان را تهدیدی امنیتی نشان بدهند و این برای هیچکس خوب نیست. بخصوص کسانی که در همین وزارت اطلاعات یا در هستههای مرکزی قدرت هستند و از حقوق زنان دفاع میکنند. آنها با این کارها در منگنه قرار میگیرند و مجبور میشوند به استدلال «تهدید امنیتی» تندروها تن بدهند. ابتکار عمل در دست تندروهای وزارت اطلاعات و دولت میافتد و میانهروها به حاشیه میروند. الان دقیقا تمام سناریوی ۱۸ تیر قرار است تکرار بشود. مهرانگیز کار که -- خوشتان بیاید یا نه -- زندگیاش را الان دشمنان من و شما در آمریکا تامین میکنند، پیامهای احساساتی میدهد. شیرین عبادی از پوست وکالتش بیرون میآید و نقش رهبر اپوزیسیون را به عهده میگیرد، سازمانهای «دیدهبان» شروع به پخش اعلامیه و اعتراض میکنند، ماهوارهها مردم را تشویق به آمدن به خیابان میکنند، نیروهای انتظامی با آنها برخورد میکنند، رسانههای دنیا پر از خبرهای مرتبط با «آشوب» در تهران میشود، رضا پهلوی و فرح دیبا و بوش پیامهای «مقاومت کنید، ما با شماییم» میدهند و دختران و زنان جوان را به خیابان میفرستند، و... یکسال بعد خانم شیرین عبادی مینشیند فکر میکند که خب، الان پس از این ماجراها، چند درصد از خانوادهها جرات دارند دخترشان برای حقوق زنان فعالیت کند بدون اینکه به دردسر بیفتد و آیا اصلا این کارها میارزد یا نه. روزنامهها به دلایل امنیتی از هرگونه بحث دربارهی حقوق زنان منع میشوند و دیگر کمکم هیچ دختر جوانی به تلاش برای برابری حقوق زنان فکر نمیکند. مثل الان که دیگر هیچ دانشجویی به سیاست فکر نمیکند. همین را میخواهید؟ خانم مهرانگیز کار و خانم شیرین عبادی! جنبش زنان ایران بعد از انقلاب یک نقطهی اوج داشت که شما و تمام نوچههای «سکولار»تان با روشهایشان هرگز نخواهند توانست تکرارش کنند. موضعی که چند زن باحجاب اصلاحطلب توانستند قانون پیوستن ایران به کنوانسیون منع تبعیض برضد حقوق زنان را در مجلس به تصویب برسانند. شما اگر خیلی ادعا دارید بروید و کاری کنید که به مجلس بروید، آن قانون را تصویب کنید، با زنان میانهروی جناح راست وارد تعامل و رایزنی شوید و شورای نگهبان و رهبر را برای پذیرش این قانون آماده کنید. خانمهای عزیز، هر یک نمایندهای به مجلس بفرستید، از صد میلیون امضا برای رسیدن به هدف نهاییتان موثرتر است. این راهی که پیش گرفتهاید تنها به ضرر هدف نهاییتان است. ولی هنوز وقت هست. خواهش میکنم تا کامل سرکوبتان نکردهاند تجدیدنظر کنید. پسانوشت: نوشتهی دیروزم واکنشهایی از خوانندگان برانگیخت که به عنوان پسانوشت در پایین میآورم: ۱) متاسفم که بیشتر مخالفان من از اینکه استدلالم را رد کنند عاجزند و تنها راهی که برای مخالفت کردن میدانند آن است که من را به وزارت اطلاعات منتسب کنند یا حرفهایم را به حرفهای کیهان و امثال آن تشبیه کنند یا سواد سیاسی و اجتماعی من را زیر سوال ببرند. ولی راستش با هیچکدام از اینها استدلال من را رد نمیکنند. بلکه اتفاقا به خواننده ثابت میکنند که استدلال من به اندازهای قوی بوده است که اینها نتوانستهاند آن را رد کنند و با اتهامهای شخصی به من عصبانیتشان را از شنیدن نظر مخالف نشان دادهاند. به دوستان عصبانی عاجز از استدلال پیشنهاد میکنم کمی دربارهی مقدمات روش استدلال منطقی مطالعه کنند. ۲) بعضیها گفتهاند که قانون پیوستن ایران به کنوانسیون منع تبعیض علیه زنان هرگز تصویب نشد. چرا اتفاقا توسط مجلس اصلاحطلب ششم پس از کلی بحث تصویب شد، ولی آخرسر توسط شورای نگهبان مغایر شرع اسلام و قانون اساسی تلقی و رد شد. ولی این از ارزش کار مجلس ششم و نمایندگان زنش کم نمیکند. صد میلیون امضا جمع کنید ولی باز هم آخر سر برای تغییر قوانین باید اول در مجلس آنها را تصویب کنید، بعد شورای نگهبان را قانع کنید که این قانون خلاف شرع و قانون اساسی نیست تا آن را تصویب و برای اجرا به دولت و قوهی قضاییه ابلاغ کند. جز این راهی نیست. اگر هست توضیح دهید. ۳) تعدادی میگویند که مگر در وزارت اطلاعات و هستههای مرکزی قدرت کسی هست که موافق برابری حقوق زنان باشد. جواب این است که بله. در بالاترین سطوح حکومت در ایران، حتی بین گروههای همفکر سیاسی هزاران مورد اختلافنظر جدی هست و برای این مساله شاهد زیاد است که در اینجا نمیگنجد. در وزارت اطلاعات ایران هم مثل تمام سیستمهای اطلاعاتی دنیا گروههای مختلف سیاسی وجود دارند و هرگز یکدست نبوده است. اصلا اگر چیزی جز این بود برای امنیت نه تنها ایران بلکه هر کشوری خطرناک میبود. شک نکنید که وقتی بازجوی فرناز سیفی به او میگوید که با مطالبات زنان مشکلی ندارد راست میگوید. ولی معنیاش این نیست که همکاران دیگر او هم مثل او فکرمیکنند. شک نداشته باشید که اگر تمام وزارت اطلاعات با مسالهی حقوق زنان مخالف بود، همه چیز طور دیگر بود. تا حالا فکر کردهاید چرا تا حالا یک کلمه هم دربارهی حقوق بهاییان در هیچ روزنامهای نخواندهاید؟ (طبیعتا من اینجا از نقض بیرحمانهی حقوق بهاییان در جمهوری اسلامی دفاع نمیکنم. میخواهم با این مثال منظورم را بهتر برسانم.) ۴) من با خانم کار یا خانم عبادی هیچ مشکل شخصی ندارم و هرگز هم تلاشهای آنها را برای بهتر کردن زندگی زنان و کودکان ایرانی زیر سوال نمیبرم. ولی با همین نگاه منصفانه باید بگویم که این خانمها در دوسال اخیر بیشتر به منافع دشمنان من و شما خدمت کردهاند تا منافع ایران. خانم عبادی از نفوذ فراوانش برای تحریم انتخابات استفاده کرد و از این راه غیر مستقیم در به قدرت رسیدن احمدینژاد نقش داشت. خانم کار هم الان دو، سه سال است که فقط برای آمریکاییها تحقیق میکند وعیب و اشکالها و موارد نقض حقوق بشر را در ایران به آنها نشان میدهد و خواسته یا ناخواسته برای پروژهی شیطانی نشان دادن ایران خوراک تولید میکند، بدون اینکه ذرهای از این تحقیقات به زنان ایرانی داخل کمکی بکند. ۵) تشبیه حکومت نژادپرست آفریقای جنوبی با جمهوری اسلامی کاملا بیمورد است. تبعیض در جمهوری اسلامی وجود دارد، ولی هرگز به گستردگی و سیستماتیکی آفریقای جنوبی نبوده است و تازه اکثر همین تبعیضهای موجود هم بخاطر برداشت محافظهکارانهی شورای نگهبان است، و نه متن صریح قانون اساسی جمهوری اسلامی. بنابراین میزان مشروعیت داخلی و خارجی حکومت ایران به هیچ وجه با مشروعیت حکومت سابق آفریقای جنوبی قابل مقایسه نیست. از طرف دیگر پارامترهای سیاسی-اجتماعی موجود در جامعهی آفریقای جنوبی آنقدر با ایران تفاوت دارد که به هیچ وجه نمیتوان برای یک مسالهی مشابه، راه حلی مشابه تجویز کرد. ۶) برای کسانی که نخواندهاند، گزارش فرناز سیفی را از گفتگوهایش با مامور وزارت اطلاعات در هنگام بازجویی میآورم تا ببینید جمهوری اسلامی زمان لاجوردی با الان چه تفاوتی کرده است: - سلام و بعد سوال ها را کتبی روی فرم های رسمی بازجویی با آرم وزارت اطلاعات با آن شعار « النجاه فی الصدق» می نوشت و به من می داد تا پاسخ سوالات را بنویسم. شرح کامل سفرهای خارجی که رفته ام، به دعوت چه کسانی و به قصد چه کاری، چه آموخته ام، میزبان چه کسانی بوده اند و... محور بیشتر سوال ها سفر دوبی که به دعوت شهرزاد نیوز در فروردین ماه رفته بودم و این سفر دهلی نو بود. می گوید دولت هلند بعد امریکا دومین کشوری بود که به خود این جسارت را داده است که به اسم ترویج دموکراسی در ایران بودجه تصویب کند؛ می گوید حتا انگلستان هم به خود جرات انجام چنین کاری را نداده است.می گوید در قالب کلاس روزنامه نگاری قصد دارند از شما سواستفاده کنند؛ از شما کسب اطلاعات کنند. من چه اطلاعاتی دارم اخر که به کار آنها بیاید؟ مگر شاغل در انرژی اتمی هستم یا وزارت خانه دولتی؟ می گوید قبول کنید اطلاعات ما از شما بیشتر است و مدارکی داریم که نشان می دهد اینها برانداز و ضد انقلاب هستند؛ می گویم قبول دارم و باید هم اطلاعات شما بیشتر از من باشد. این شغل شما است و اصلا هم وظیفه من نیست چنین اطلاعاتی کسب کنم ...من می روم این دوره ها تا دانش خود را ارتقا دهم و بس. هیچ وقت هم چیزی جز آموزش روزنامه نگاری در این دوره ها ندیدم. هیچ هدف پلیدانه ای هم ندیدم. می نویسد به نظر شما چرا این دوره ها را در ایران برگزار نمی کنند؟ می نویسم بسکه در این سالها فضای بی اعتمادی بین نهادهای مدنی حاکمیت ایجاد کردید. به ان جی اوها سالن نمی دهید، اجازه برگزاری سمینار و وورک شاپ نمی دهید، با سوظن آنها را نظاره می کنید و دنبال اتهام بستن به آنها هستید. می نویسم نهادهای مدنی بازوی کمکی دولت ها هستند، دشمن نیستند و سعی دارند زندگی اجتماعی را ارتقا دهند. می نویسم من نمی دانم آیا شهرزاد نیوز درخواست برگزاری این دوره در ایران را کرده است یا خیر، اما می دانم در اثر این همه جواب نه که به نهادهای مدنی داده اید و این همه محدودیت بسیاری ترجیح می دهند اصلا دیگر امتحان هم نکنند. می گوید اینطورها هم نیست...می گویم بارها به خود ما سالن ندادید یا مجوز برنامه هایمان را لغو کردید. می گوید همین حالا برای کمپین یک میلیون امضا هر هفته کارگاه دارید. می گویم در خانه های مسکونی خودمان کارگاه داریم. کی برای کمپین به ما سالن دارید؟ باز می گوید این طورها هم نیست. اما نمی گوید پس کدام طورها است! سوال هایی ازسابقه همه فعالیت هایم در جنبش زنان، از مرکز فرهنگی زنان، از میزان درآمد ماهیانه من، از تجمع بیست و دو خرداد ماه، باز سفرهای خارجی و دوره های آموزشی که دیده ام، همسفران، باز سفر. تعجب آنها از اینکه « مرکز فرهنگی زنان» پولی از هیچ نهاد و سازمان داخلی و خارجی نمی گیرد، که مستقل است و رها از جریان های مالی و همت تک تک اعضایش و افراد علاقه مند حوزه زنان سرپا و زنده و محکم نگاه داشته است خانه کوچک ما را. شگفتی از اینکه این درآمدهای شما کفاف زندگی را می دهد؟ بخش اعظم زندگی و وقت خود را صرف دغدغه های خود کرده ایم و بخش اعظم درآمد خود را نیز. زبان مشترکی هست که توضیح دهم این آرمان ها را؟ نمی دانم... دو سه بار یادداشت هایی را کارآموز جوانش از بیرون می آورد و تحویل می داد.... من نتوانستم سرک بکشم و ببینم یادداشت ها چیست...منصوره اما موفق شده بود و نوشته است که در یادداشت ها گفته شده بود از کمپین یک میلیون امضا سوال کتبی نشود! و برخورد مودبانه باشد! و سوال کتبی هم نشد...و برخورد هم مودبانه بود. و قیم مابی...و نصیحت که ما نگران شما هستیم که از شما سو استفاده نشود! و از سر دلسوزی است که اینجاییم!!....نمی فهمم آن دستگیری در فرودگاه، آن تفتیش همه گوشه و کنار اتاقم، سلول انفرادی و چشم بند و بازجویی در نیمه شب چه سنخیتی دارد با دلسوزی پدرانه و برادرانه! واژه ها رنگ باخته اند یا گستره معنایی شان این اندازه متناقض شده است؟! چند ساعت گذشته است؟ فکر کنم چهار صبح شده است. می گوید ما بررسی می کنیم و انشالله فردا صبح مساله بازداشت حل شده است و اگر تناقضی میان گفته های شما نباشد موضوع به زودی حل می شود. حالا باید زیر تک تک جواب هایم را امضا کنم و تاریخ بزنم...می پرسم هشت بهمن شده است دیگر؟...مکث می کند و می گوید بنویسید هفت بهمن...اما هشت بهمن شده است دیگر. حدود ساعت چهار صبح من را به سلولم بر می گردانند. [...] حدود ساعت دوازده و نیم ظهرباز زنگ کذایی و باز زن زندانیان دیگری که می گوید آماده شوم تا نزد بازجویم بروم. باز چادر و چشم بند، این بار جلوی اتاقی دیگر می ایستد و من داخل می شوم. - سلام باز رسیدیم سر خط انگار!....ما دسته بی شعورها و احمق ها هستیم؟ یا کودکان ده ساله که قدرت تمییز و تشخیص نداریم؟ این توهم توطئه .....این توهم سو استفاده...این چرخه انگار پایانی ندارد. - امیدوارم بار آخری باشد شما را می بینم خانم سیفی و از این به بعد تنها نوشته های شما را اینجا و انجا بخوانم و بس. برگرفته از: سردبير خودم |
نظرهای خوانندگان
آقای حسین درخشان، لطفا اول برید کمی مطالعه بفرمائید سواد پیدا کنید تا درباره "نوچه های سکولار" جنبش زنان ایران اینقدر چپ و راست مزخرف نبافید. هنوز وقت هست، خواهش می کنم تا همه به نیات شما کامل شک نکردیم در نظرهای به شدت سطحی دادن و استدلال کردن از روی بادهوا تجدید نظر کنید. البته بد نیست کمی هم درباره تاریخچه و بحث های مربوط به سیدا در ایران تحقیق کنید و بعد نظریه صادر کنید. به خدا کمی مطالعه کسی رو نمی کشه.
-- صنم دولتشاهی ، Mar 8, 2007 در ساعت 01:14 AM
دشمنان من و شما در آمریکا -نوچههای «سکولار»تان- ...
نسبت به حسین شریعتمداری چه حرف تازه ای گفتی؟ باشد تو مطرحی قبول!!
-- rahgozar ، Mar 8, 2007 در ساعت 01:14 AM
در میان این همه مطلب که راجع به این رویداد منتشر شده شما این مطلب را انتخاب کرده و زیر آنهم نوشته اید: بر گرفته از ... .
اگر جمهوری اسلامی می خواست مانند آدمیزاد چیزی در این مورد بنویسد، سر راست می رفت سراغ این مطلب . قباحت دارد !
-- جواد احمدی ، Mar 8, 2007 در ساعت 01:14 AM
آقای حسین درخشان، انشای شما به انشای حسین شریعتمتداری و لحن بازجویان نزدیک است. شما کی هستید که میخواهید زنان را به خانه بفرستید؟
-- آرتا ، Mar 8, 2007 در ساعت 01:14 AM
Salam khedmate jenaabe aghaye derakhshan... Omidvaram ke hamechiz khoibo khosh bashad va safare Esrailetoon ham hesaabi khosh gozashteh bashad. Dashtam matlabi ro aamaadeh mikardam ke dar javaabe in maghaleye shomaa benevisam ke didam jenaabe Masoudi zoodtar be fekr bodand! Faghat mikhastam in ro be shomaa yaad aavari konam ke agar eshtebaah nakonam dar adabiyate farsi yek zarbolmasal vojod daarad ke migooyad: Taraf biroune good neshaste va migeh lengesh kon.... Baa sapase faravan va omidvaaram ke hamisheh salemo sarafraz bashi...
-- ashena ، Mar 8, 2007 در ساعت 01:14 AM
فرض کنیم انشای دو نفر به هم شبیه باشد. این چه ربطی به درستی یا نادرستی حرفشان دارد آرتا؟ در ضمن خوب است توضیح بدهی روی چه حسابی می گویی انشای این دو نفر شبیه به هم است؟ با چه سند و مدرکی؟
-- مسیح قاسمی ، Mar 8, 2007 در ساعت 01:14 AM
صنم، بهتر است بجای کلی گویی و برخورد شخصی توضیح دهی که چرا نظرات درخشان سطحی است و چرا به نظر تو مزخرف است. وگرنه گفتن یا نگفتن نظرت هیچ کمکی به خواننده نمیکند.
-- مسیح قاسمی ، Mar 8, 2007 در ساعت 01:14 AM
من فکر میکنم جنبش زنان ایران وفعالانش به اندازه ی کافی آگاهی و توانایی دارند که خط مشی فکریشون و روششون رو برای خواست مطالباتشون انتخاب کنند. فکر کنم میدونید که سیدا رو شورای نگهبان و همون کسایی که شما ازشون حمایت میکنید رد کرده و اینکه چند زن چادری نما ینده مجلس موضوعی رو به نفع زنان مطرح کنن لزوما به معنای این نیست که جمهوری اسلامی اون رو بپذیره. لابی های پارلمانی به تنهایی کافی نیست و در کنارش باید از روشهایی که خود جنبش زنان تشخیص میده استفاده کرد. میشه شما نسخه برای یک جنبشی که در حال حاضر پویا ترین جنبش ایرانه نپیچید. شما وقتی به موقعش باشه و به نفع منافعتون در کنفرانسها به ج.ا فحش میدید. خیلی انتظار نداشته باشید کسی به درستی حرفهاتون باور داشته باشه.
-- لیلا موری ، Mar 8, 2007 در ساعت 01:14 AM
اگر حسین درخشان مرهمی بر زخم حرکت زنان نمیگذارد، دستکم چاهنمائی نکند و به جنبشی که در تکاپوست، ابزار پوسیده پیشنهاد نکند. غول زیبای بیرون زده از چراغ در دل خیلی ها ترس انداخته.
-- آرتا ، Mar 9, 2007 در ساعت 01:14 AM
آقای درخشان، از مبارزه مسالمت امیز برای گرفتن اندکی تساوی بر حذر میداری، مبارزه خشنوت امیز را هم که اصلا قبول نداری. امیدی به اصلاح قوانین جمهوری اسلامی بنفع ازادی های مدنی هم که به تجربه این بیش از ربع قرن نیست. چه کنیم؟ منتظر ظهور یا معجزه با شیم یا به کانادا فرار کنیم؟ مهدی از هلند
-- meti ، Mar 9, 2007 در ساعت 01:14 AM
بنظر میاد نوشته های حسین درخشان حداقل جای تامل داره.....حالا همه می دونند حسین هر از چند گاهی حرف های نا معقول می زنه ولی دلیل نمیشه تا دیدم نوشته مال حسین درخشانه با دید منفی به نوشته نگاه کنیم....من فکر می کنم اگر همین نوشته با اسم کسی مثل مهدی جامی نوشته میشد خیلی بیشتر از اینها مورد توجه قرار می گرفت و حداقل تامل فیمینیست ها را بر می انگیخت
-- محمد جواد شکری ، Mar 9, 2007 در ساعت 01:14 AM
من یکی از 33 زن آزاد شده هستم. شاید باور نکنید که چقدر سوال بازجوها از ما شبیه به مطالب جدید حسین درخشان است. امیدوارم اتفاقی اینجور شده باشه.
-- م.خ ، Mar 9, 2007 در ساعت 01:14 AM
ميتوانم بپرسم حالا كه سيستم جمهوري اسلامي يك بخش معقول دارد كه با حركات قانونمند نظير انتخابات ميتوان بر آن تاثير گذار بود چرا آقا ي درخشان براي روشنگري به ايران نمي آيند ؟ مطمئنا پس از اعلام برائت از مواضع قبلي شان مجازات نخواهند شد مگر اينكه بخاطر سفر اسرائيلشان مشكل پيدا كند كه در آن مورد هم قاعدتا بايد بتوان با استدلال بر نبودن نيت بر اندازي وجاسوسي آن مشكل را هم حل كرد. سپس ايشان ميتوانند كانديداي مجلس شده وشوراي نگهبان را براي تايد صلاحيتشان قانع كنند من به شخصه قول مي دهم به ايشان راي دهم . بعد ايشان با تعامل با جناح پيشرو مجلس ميتوانند قوانين اصلاحگرانه به شوراي نگهبان بفرستند و آنها را قانع كنند كه قوانين را رد نكنند .
اينطور ديگر كار به تظاهرات خياباني هم نمي كشد. فقط مي ماند مشكل مشروب كه آنهم در جمهوري اسلامي بصورت "هوم دليوري" به وفور در دسترس است.
-- Anita ، Mar 12, 2007 در ساعت 01:14 AM
آقای حسین درخشان بنده یکی از هموطنان بهائی شما هستم. من تا به حال نوشته ای از شما دربارهء بهائیان ندیده ام. بطور کلی در جامعهء ما بعد از 160 سال از گذشت تاریخ این دین در ایران؛ چه روشنفکرش بطور عام و چه فعال سیاسی اش باز هم بطور عام؛ از نشر یک دفاعیه در برابر ظلم و ستمی که در حق هموطنانشان روا شده است خودداری کرده اند (البته میدانم که چند مورد که به تعداد انگشتان دست هم نمیرسیده بوده) هر آنچه هم شنیده اید به نقل از رادیو و روزنامه بیگانگان بوده. برداشت من اینست که قضاوت غیر بهائی ایرانی به آنچه شنیده است ختم میشود یا اگر هم مطالعه بخواهد بکند کتابهایی امسال بهائیگری کسروی را میخواند که ردیه ای بیش نیست. آن دسته از روشنفکران و فعالان سیاسی هم که چیزی نوشته اند مانند احسان طبری برخوردی ایدئولوژیکی کرده اند و به دور از حقیقت نگاشته اند.
علت عدم نشر بیانیه ها را باید از خودتان بپرسید نه آنکه حال بیانیه ها و آه و فغان بهائیان بعد از تحمل هرگونه ستمی را از سوی حکومت مسنبد ایران، شما دخالت خارجی و دسیسه بدانید. شما برای چند ساعت هم که شده به عنوان بهائی در ایران زندگی کنید، حتی جان شما که هیچ، جان احشام شما هم بخاطر تعلق به بهائی در خطر است.
انصاف هم خوب چیزیست.
-- روزبه ، Mar 12, 2007 در ساعت 01:14 AM
از دید تو ممکنه اشتباه باشه ولی از دید من نه. راه های مسالمت جویانه مطلقن جواب بده نیست تو این 30 سال امتحان شده به فاطی کاماندوهای مجلس هم امیدی نیست اگه گل نزنن به جنبش زنان کمکی نمی کنن امثال خانوم عبادی و شادی صدر رو هم برای مجلس تایید صلاحیت نمی کنن چون شرط لازم مغز فندقی بودن رو ندارن فقط میمونه مبارزه با چنگ و دندان! حالا اینجا هم میشه حمایت کرد یا همش نظر داد که به نظر من این کار بکنن یا اون کار دردی رو از زنان دوا نمی کنه. راستی جناب درخشان شما واسه زنان و جنبششون چیکار کردید؟
-- 40tike ، Mar 12, 2007 در ساعت 01:14 AM
اگر صد میلیون که سهل است یک میلیون امضا جمع شود مطمئن باشید همین مجلس و شورای نگهبان اقذام به تصویب قوانین بنفع جامعه خواهند کرد . آقای درحشان که بخوبی از نحوه حکومت آقایان اطلاع دارد!!! اما فرستادن نماینده به مجلسی که نمایندگانش منتخب شورای نگهبان است چیزب جز آب در اون کوبیدن نیست . نمونه اش همان مجلس ششم!
-- علیرضا ، Mar 12, 2007 در ساعت 01:14 AM
من بر عکس خیلی ها جناب آقای درخشان را مزدور و عامل و فریب خورده و ... نمی دانم. اصلا نیازی به رفتن دنبال انگیزه نوشته های ایشان نیست. محتوای نوشته ها مشخص می کند ایشان متأسفانه به اندازه جایگاهی که در آن قرار گرفته اند مطالعه ندارند. استفاده از ادبیاتی مثل "نوچه های سکولار" سالهاست از نوشته های افراد دموکرات حذف شده است. این ادبیات یادگار حزب توده است و نمونه امروزی آن در روزنامه کیهان تهران به چشم می خورد.
-- کامیار ، Mar 12, 2007 در ساعت 01:14 AM
من با نظر درخشان وقتی می گوید باید سعی کنیم نمایندگانی را به مجلس بفرستیم تا بیگیر مطالبات زنان باشند مواقفم. اما بنظر من کافی نیست و بایستی این عمل همرا ه شود با فعالیت های خیابانی.
-- kamen ، Mar 12, 2007 در ساعت 01:14 AM
I think if derakhshan had used the correct language the idea itself would have not create such an anger and discomfort among his readers. The above mentioned women are well respected and admired. Other than that we, Iranian women, could consider any idea that may help us to achieve our rights. Having people whose beliefs are close to ours in the parliament is definitely helpful. The extent to which it is feasible, when we consider the restrictions in Iranian parliamentary election, is another matter. However it seems to me like a good idea to put our maximum effort in lobbying for our favorable candidates.
-- L.M ، Mar 12, 2007 در ساعت 01:14 AM
آقای درخشان
نظرات مخالف را به بی استدلالی متهم کرده اید وتوصیه به یادگیری منطق .
تشریح و تبیین شما از گرایشات متنوع یک سازمان اطلاعاتی از بعد منطق و استدلال چه را به ذهن متبادر می کند .من شخصا در منویات شما تردیدی ندارم .دست شما رو شده واین چند کلام پاسخی به منطق گرایی دروغین شماست آنگاه که با بی ادبی از دو بانوی بزرگ ایرانی سخن می گویید
-- سیامک ، Mar 12, 2007 در ساعت 01:14 AM
Jenabe aghaye Derakhshan,
Chera khodetan tashrif nemibarid Iran va ba estefadeh az ravesh haye pishnahaditan dar jahate behboode vaziyat estefade konid?
-- Saeed ، Mar 13, 2007 در ساعت 01:14 AM
Man ba kheili az didgah haie shoma mokhalefam vali in yeki vaghean khoob bood. man kamelan ba shoma movafegham.
-- siamak ، Mar 13, 2007 در ساعت 01:14 AM
estefragh adam migireh chetor hame jasose cia hastand va hame vabasteh be amrica va englisand be joz shoma
-- reza ، Mar 13, 2007 در ساعت 01:14 AM
من با نظرت كاملا موافقم ... متاسفانه مردم ما همچنان جو گير هستند و الان هم در Comment هاشون هم اين كوركورانه طرفداريكردن رو ميبيني.
حتي اينها كه ادعا دارن، ظرفيت شنيدن يه نظر جديد رو ندارن.
-- صفا ، Mar 13, 2007 در ساعت 01:14 AM
بگذاریم یک نفر هم حرفهاش رو بگه.
اشکالی نداره. تو این حرفها هم ممکنه لایه های نازکی از تیزبینی ی اغراق شده وجود داشته باشه.
اما حسین آقا! اولن خودت راه بیفت تو این وطن "نیمه دموکراسیت!!!!!" و کمپین راه یابی به مجلس راه بنداز.پس چرا معطلی؟ پس چرا به خواهران محترم ما که در میدان هفت تیر با گیس کشیده شده در برابر انظار ما مردان بی غیرت به درون ماشین های مدرن آلمانی پرت شدند، سیلی می زنی و خاک تو چشمانشون می پاشی و اون ها رو با مرید های مقتدای دموکراسیت هم ارز می گیری و بهشون " نوچه " می گی یعنی این ها اراذل و اوباشی اند که دنبال سردسته راه می افتن؟ شرم آوره. قدری به خودت نگاه کن. ببین کجایی! داری حالتو می کنی، هر وقت خواستی دست نشمه ات رو می گیری و هر وقت خواستی میآیی جلو مونیتور. اون وقت درس پارلمانتاریسم می دی. آخه دوست من! کیه که ندونه این کشور، فقط رونمایی از حکومت داره و اصالتا بصورت ملوک الشیوخی داره اداره می شه.
.
(ویراستار محترم رادیو، مجازید که بعضی جا های این کامنت رو که بی ادبی می دونید، با کلمات دیگه عوض کنید. متشکرم)
-- علی ، Mar 16, 2007 در ساعت 01:14 AM
قسمت چهارم جوابیه ایشان برای من قابل درک نیست.
خانم عبادی یا کار به دشمنان من و شما خدمت کرده اند؟! ( این دشمنان من و شما خیلی کلی گویی به حد و حصری است که مطمئن هستم آقای درخشان در این مورد باید بیشتر توضیح بدهند. این دشمنان کی هستند ؟
وجه اشتراک من و ایشان در دشمنان مان براساس چه معیاری گفته شده؟ یا اصولن ایشان از کجا به این تعریف نایل شده اند؟
منافع ما و ایشان و ایران حد و حدودی دارند. من در بعضی موارد منافعی دارم که با ایشان بعنوان مثال همخوانی یا سنخیت ندارد. چه رسد به منافع ملی؟یا کلن تعریف منافع ملی؟!
خانم عبادی تا چه حد می تواند تاثیر گذار در انتخابات باشد؟
آیا این اغراق برای تخریب یک فعال حقوق بشر لازم بود؟
به نظر من عبادی با دریافت جایزه نوبل باعث افتخار است و شخص ایشان تاکید کرده اند که قصد دخالت در سیاست ندارند و فعالیت های ایشان هم گواه این امر است.
-- یه شورشی ، Mar 22, 2007 در ساعت 01:14 AM
سردبیر محترم
-- بدون نام ، Jun 25, 2007 در ساعت 01:14 AMدر آخر کامنت دردمندانه ای که برای مقاله ی بی ادبانه ی آقای حسین درخشان (در مورد خانم شادی صدر و همراهان او) گذاشتم، عرض کرده بودم برطبق سیاست های اعلام شده تان، ممکن است برخی تعبیرات را بیادبانه ببینید، پس، از حذف این تعبیرات استقبال کردم.
اما در عمل، بجز یک مورد اصلاح در پاراگراف نخستین، بقیه ی متن مثله شده بود، بطوری که من بشدت منقلب شدم. هیچ چی از آن نمی شد فهمید. جالب این که همین پیام خصوصی من به سردبیر را بجای این که حذف کنید، منتشر کردید. مثل این که حوصله نداشته اید تا دقت کنید.
دوست عزیز، همان طور که شما وقت میگذارید و پول میگیرید و کارتان را عاشقانه انجام می دهید، بعضی ها هم کامنت هاشان را با عشق و علاقه و از سر سویدای جان می نویسند. شرط انصاف این نیست که با سلیقه ی شخصی، یا از سر بی حوصله گی ، با این نوشته ها برخورد شود. شرط این است که فقط با اعمال سیاست های "اعلام شده" ی رادیو با آنان رفتار شود و نه هیچ چیز دیگر.
چون اصل کامنت در دسترسم نیست، خواهشمندم متن ارسالی اولیه ی را- اگر دی لیت نکرده اید- برایم بفرستید تا به خود هودر برسانم، لعله (شاید) اثری بگذارد!
-- علی ، Apr 9, 2007 در ساعت 01:14 AM