رادیو زمانه > خارج از سیاست > زنان > ما زنان، براندازان نرم حكومتها نيستيم | ||
ما زنان، براندازان نرم حكومتها نيستيمنوشین احمدی خراسانیبراساس اصل ۲۷ قانوناساسی، برگزاری تجمعهايی كه در آن سلاح حمل نمیشود و بهصورت مسالمتآميز برگزار میشود، بلامانع است. فعالان جنبش زنان در سالروز ۲۲ خرداد امسال نيز برای طرح مطالبات و حقوق ابتدايی خود،تجمع مسالمتآميزی در پارك ميدان هفتتير برگزاركردند كه از سوی برخی از فعالان جنبش دانشجويی و نيز برخی از فعالان جنبش سنديكايی و صنفی پشتيبانی شد. اين تجمع آرام و صلحآميز، متأسفانه به خشونت كشيده شد و هفتاد نفر از شركتكنندگان نيز بازداشت شدند. از ميان بازداشتشدگان، علیاكبر موسوی خوئينی همچنان در زندان بهسر میبرد و پس از گذشت يكماه از تجمع ۲۲ خرداد، با تأسف بسيار میشنويم كه برخی از مسؤولان، شركت و حمايت آقای موسوی خوئينی و ديگر زنان و مردان حقطلب در يك تجمع قانونی و مسالمتآميز را به مسايلی همچون «انقلاب نرم»، «انقلاب نارنجی» و انواع و اقسام رنگها و توطئهها ربط میدهند!! از سوی ديگر برخی «غيرمسؤولان» نيز بحث سياستهای خيابانی و تجمعهای مسالمتآميز زنان را به تئوری «سودجويی امپرياليسم» پيوند زدهاند تا شايد با تكميل اين دو نگرش با مضمون واحد (يعنی وحدت مضمونی مسؤولان و «غيرمسؤولان») تجمعی مشروع برای حقوقی مشروعتر، زير سؤال برود. بهياد میآورم هنگامی كه ما در سال ۱۳۸۱ تجمعی در اعتراض به كشتار زنان و كودكان فلسطين گذاشته بوديم، عدهای ما را دنبالهرو حاكميت، آنهم جناح محافظهكار آن قلمدادكردند تا صدای مستقلمان خاموش شود، همانطور كه اكنون نيز عدهای ديگر ما را دنبالهرو بيگانگان و «براندازان نرم» قلمداد میكنند تا با نسبتدادن اين اتهامات ناروا، شايد صدای حقطلبانهی زنان خاموش شود و مثل همهی سالهای گذشته، زنان از حق شهروندی و مدنی خود صرفنظركنند، و جسارت بيرونآمدن از خانه و برگزاری تجمعهای قانونی را نيابند. اما پرسش اين است كه آيا بهراستی خواستههايی همچون حق طلاق، حق حضانت و ولايت فرزندان، حق برابر شهادت و افزايش سن كيفری تا ۱۸ سال و نظاير اين خواستههای ابتدايی، پتانسيل انقلاب نارنجی يا براندازی نرم يا سخت را دارد؟ بهراستی آيا میتوان به تجمعی كه تقاضاهايش با تغيير قوانين مدنی بهراحتی حل میشود، انگ انقلاب و براندازی زد؟ آخر اين چه براندازی است كه اگر دولت-مردان همين الان تصميم بگيرند كه به خواستههای برحق و انسانی جنبش حقوقی زنان توجهكنند، میتوانند با تغيير چند قانون خانواده، چنين جنبش برانداز و خطرناكی را بهسهولت خنثا كنند! ما زنان، براندازان نرم حكومتها نيستيم! اين درست است كه جنبش حقوقی زنان شبكهی گستردهای دارد كه ترديد ندارم برای برخی دولت-مردان، اصلاً قابل درك نيست، از آنرو كه میبينند اين جنبش را نمیتوان همچون احزاب و گروههای سياسی حذفكرد يا متوقف ساخت؛ و چون نمیتوانند علت اين گستردگی را بهدرستی تحليلكنند، راحتترين كار آن است كه به بيگانگان متصلاش كنند. اما بالاخره روزی خواهد آمد كه تصميمسازان مملكت ما اين مسأله را درككنند كه جنبش حقوقی زنان از آنرو گسترده و درنتيجه پيچيده است كه در هر خانوادهی ايرانی، نماينده و عضوی دارد. اين «دشمنان»ی كه برخی مسؤولان پياش میگردند، در خانوادههای خودشان نيز يافت میشود. جنبش زنان در خانهی تك به تك مأموران شما نفوذ دارد؛ زيرا مأموران شما نيز همچون بقيهی مردان، زن دارند. زنان و دختران آنها اگر بهطور صريح نتوانند از جنبش خودشان دفاعكنند، مطمئن باشيد در قلب خود آن هستند؛ مگر اينكه دولت-مردان رسماً به مأموران تحت امرشان ابلاغكنند كه از اختياركردن همسر بپرهيزند (مانند فرمان تاريخی "حسن صباح" كه به فداييان تحت امرش در "قلعهی الموت" دستور عدم همسرگزينی صادركرد)؛ يقين داشته باشيد با هر ازدواج و با تولد هر دختری، جنبش حقوقی و عدالتطلبانهی زنان، نماينده و همپيمان پيدا خواهدكرد. از اينروست كه تنها راه فرونشاندن شعلههای جنبشی چنين گسترده، برآوردهكردن خواستههای آن يعنی تغيير قوانين زنستيزاست؛ قوانينی كه ديگر كارايی خود را در روابط انسانی جامعهی كنونی از دست داده است. بنابراين بهنظر میرسد كه رواداشتن خشونت عليه تجمع اعتراضی زنان يا برخورد امنيتی با خواستههای انسانی آن و نسبتدادن اين جنبش به بيگانگان، فقط مسأله را پيچيدهتر میكند؛ زيرا مشكلات حقوقی زنان با ايجاد محدوديت و ِاعمال خشونت، قابلحل نيست. كاش دولت-مردان متوجه میشدند كه موسم تغيير اين قوانين فرا رسيده است؛ بايد تغييری در وضعيت زنان بهوجود آيد وگرنه با اين تدابير خشن و توطئهبينی، زنان عصيانزدهتر خواهند شد و هر روز بر مشكلات جامعه افزوده میشود. راهحل فروكشكردن تقاضاهای هر دم فزآيندهی زنان ايران، و علاج بخردانهی مشكلاتشان، تندادن به تغيير است. فعالان جنبش زنان سالهاست با هر روش صلحجويانهای كه بهنظرشان رسيده است، تذكر و هشدار دادهاند؛ گفتهاند و نوشتهاند؛ تحقيق و پژوهشهای خود را منتشر كردهاند؛ سمينار گذاشتهاند؛ جلسات گفتوگو ترتيب دادهاند؛ تومار امضا كردهاند؛ ولی شما كمترين وقعی برآن ننهادهايد. حتی تلاشهای زنان نماينده در مجلس ششم را به بنبست رسانديد و حالا كار را بهجايی كشاندهايد كه از دهان نمايندگان زن در مجلس هفتم، زندگی جديد زنان كشورتان (اشتغالشان، رشد تحصيلیشان، خواست الحاق به كنوانسيون رفع تبعيض از زنان و...) را به باد تمسخر و استهزاء گرفتهايد. آری شما همهی تلاشهای گامبهگام و بسيار بطئی ما را به دالان تاريك نااميدی و بنبست سوق دادهايد و وقتی هم به سطح شهر میآييم تا مشكلات و حرفمان را به آخرين پناهگاهمان (يعنی مردم) برسانيم، اينطور بیرحمانه با ما برخورد میكنيد. بعد از اِعمال خشونت هم ما را عامل بيگانه و برانداز قلمداد میكنيد. اما بدانيد جنبش حقوقی و فراگير زنان كشورتان كه قدمتی صدساله دارد، جنبشی صرفاً عدالتطلب است و با چنين پشتوانه و مشروعيت تاريخی است كه میتواند در مقابل اينهمه فشار و تهمت و خفت، دوام بياورد تا جايیكه مردان آزادانديش جامعه را نيز با خود همراهكند و حمايت خالصانهی گروههای مختلف فكری و اجتماعی را نيز بهدست آورد. «نرم-نرمك» گام برخواهيم داشت با وجود همهی اينها، اگر اين شيوهی «براندازی نرم» را از منظری ديگر نگاهكنيم، میتوان خواست جنبش حقوقی زنان را بهنوعی در قالب «براندازی نرم» نيز تلقیكرد، اما نه آنطور كه برخی مسؤولان از آن سخن میگويند. چراكه جنبش حقوقی زنان خواهان آن است كه اين «قوانين ناعادلانهی خانواده» را «براندازد»، آنهم به طريق «نرم» يعنی با ايجاد آگاهی در ميان مردم و افكار عمومی، بهويژه ارتقای آگاهی خود زنان و با روشهای مسالمتآميز. اما بهنظر نمیآيد كه چنين حركتی، ناپسند و توطئهآميز بوده يا ربطی به بيگانگان داشته باشد. اينكه فعالان جنبش زنان میخواهند "نرم-نرمك" و با مسالمت و مدنيت، خواستههایشان را در پهنهی جامعه مطرحكنند و به حقوق انسانیشان برسند، مگر جرم است؟ خوب اين خصوصيت زنانهی ماست كه نمیخواهيم بهطريق خشونتآميز خواستههایمان را مطرح كنيم. كشف اين نكتهی مهم كه زنان میخواهند قوانين ناعادلانه را «براندازند» هم كه كشف جديدی نيست، خودمان هزاران بار بهطور علنی گفتهايم و نوشتهايم و فرياد زدهايم كه خواهان تغيير اين قوانين ناعادلانه هستيم و فكر ميكنيم حق داريم بهعنوان شهروندان اين مملكت، خواستههایمان را بهطور «نرم» يعنی بهطور مسالمتآميز دنبالكنيم. اما اين كه طرح چنين خواستههای ابتدايی را به بيگانگان ربط دهيد كمی شوخی بهنظر میرسد، چون قبل از اينكه آقای «جورج بوش» بهدنيا بيايد نسل جديد فعالان زن، ديگر فريب نمیخورد البته ما نوههای فمينيستهای اوليهی ايرانی، كمی تغييركردهايم؛ يعنی ما نسلی نيستيم كه مانند برخی مادرانمان گول حرفهای برخی مردان سياسی را بخوريم و وقتی از دهان همسرانشان به ما القا ميكنند كه آرام باشيد و تجمعی نگذاريد چون «شرايط مناسب» نيست و ممكن است «تلاشهای شما آب به آسياب دشمن بريزد» حرفشان را بپذيريم و آرام بگيريم!! ما ديگر به آموزههای دلسوزانهشان (كه به شدت قيممابانه است) تمكين نمیكنيم، آری آموزههای برخی مردان سياسی و ايدئولوژيك هموطنمان ـ وقتی با حرارت بهما نصيحت میكنند كه ممكن است خارجیها از تجمع شما «سوءاستفاده» كنند ـ را جدی تلقی نمیكنيم در نتيجه كوتاه نمیآييم و با اتكا به نفس، راه خود را در جستوجوی عدالت پی میگيريم. چون به تجربه دريافتهايم كه از نظر اين محافظهكاران، شرايط منطقهی خاورميانه و بهخصوص وضعيت مملكت هميشه برای طرح خواستههای بهحق ما زنان، نامساعد بوده است و هميشه شما مردان چون مهم هستيد، مورد "توطئهی دشمنانتان" بودهايد (چون بالاخره هميشه يك دولتی توی اين دنيا پيدا میشود كه با شما دعوا داشته باشد، اما اين دعوای شماست و نه ما)، و میدانيم شما محافظهكاران، همصدا با دولت-مردان محافظهكارتر، تصور میكنيد محور عالم هستيد و دعواهایتان (كه دعوا بر سر قدرت است) خيلی مهمتر از احقاق حقوق ما زنان است!! اينها را میدانيم و مدام از طريق همسرانتان به ما ديكته میشود اما ديگر اين دلايل و تعصبات و تحليلها بر حركتمان تاثير چندانی ندارد (فقط ممكن است زمينه را برای بالابردن هزينهی حركتهایمان آماده كند.) مشكل بزرگ شما «دلسوزان» اين است كه نمیتوانيد واقعاً بپذيريد كه ممكن است گروههايی از زنان هموطنتان، بيرون از روابط قدرت و معادلات سياسی مرسوم، به فعاليتی كاملاً مستقل، زنانه و متفاوت دست بزنند. ما هم البته تا حدودی درك میكنيم كه شما در فضای خطكشی شدهی جامعه بزرگ شدهايد و نحوهی تربيتتان، تربيتی سياسی، سنتی و كاملاً خطكشی شده است و اين نظام تربيتی البته كهنسال هم هست. ببينيد! همينكه مادربزرگهای ما با اين حرفهای شما خانهنشين شدند كافی است. آنها تحت تاثير همين حرفها و تحليلهای بهظاهر منطقی و به اصطلاح مسؤولانه قرار گرفتند، و نتيجهاش اين شده است كه بعد از گذشت صدسال هنوز ما بايد برای گرفتن چهار تا و نصفی حقوق پيش پا افتاده و ابتدايی، تمام عمرمان سگدو بزنيم، جوانیمان را صرفكنيم، كتك بخوريم، مورد اتهام قرار بگيريم، برايمان پروندهسازی كنند، سابقهمان را تخريبكنند، شخصيتمان را به لجن بكشند، بينمان تفرقه و سوءظن بهوجود آورند، و.... آری! با توجه به اين وضعيت است كه ما زنان اين نسل همچون جنبش مستقل سنديكايی و دانشجويان مستقل، ديگر يادگرفتهايم كه كمی "خودخواه" باشيم و يكبار برای هميشه بگوييم: خير برادران! حقوق ما اتفاقاً از همهی چيزهای عالم مهمتر است. باوركنيد ديگر خستهشدهايم از بس بهفكر حفظ موقعيت شما مردان در سطح خانواده، جامعه و در سطح بينالمللی بودهايم. مگر اين نگرانی از موقعيت شما توسط ما زنان، تاكنون چه عايد جامعه كرده است؟ اينهمه نگرانی ما زنان برای حفظ موقعيت شما در طول تاريخ، نهتنها باعث شده است كه مدام سرمان بیكلاه بماند، بلكه ما زنان و مادران بیحقوق ايرانی، نسلهای غيرخلاق و توسریخوردهای را بزرگكردهايم كه جُربزه و اعتماد بهنفس لازم برای تغيير و بهبود وضعيت خود و جامعهشان را نداشتهاند و نمیتوانند جامعهی خود را بالنده و بارور سازند. ما ديگر به آموزههای شما تمكين نمیكنيم؛ چون درككردهايم كه اين نگاه ايدئولوژيك قيممآب كه گاه از سوی خود زنان نيز بازتوليد میشود، هميشه ما را برای اهداف مردسالار و روِياهای سترون به كژراهه سوق داده است. هميشه از جنبش زنان بهعنوان ابزار و زائده استفاده كردهايد، اما هنگامی كه نوبت به حركت مستقل زنان رسيده (مثل تجمع ۲۲ خرداد امسال)، فريادتان به آسمان رفته، ما را زير منگنه قرار دادهايد و مدام از سوءاستفادهی "دشمن" سخن گفتهايد. بهراستی سوءاستفادهی «دوستان» چه فرقی با سوءاستفادهی «دشمنان» دارد؟ متأسفانه اين، قاعدهای است كه هميشه در تاريخ معاصر ما تكرار شده است. پُرهزينه بودن حركتهای زنانه در ميان گفتارهايی كه بهسبب برپايی تجمع مسالمتآميز ۲۲ خرداد مطرح شد، يكی از مباحث، ميزان هزينهی چنين حركتهايی است. بهنظرم پاسخ به هزينه-فايده كردنها میتواند به اين بستگی داشته باشد كه ما كه هستيم، كجا ايستادهايم و به جهان چهطور نگاه میكنيم. چنين برآوردهای ظريفی، بهنظرم میتواند كاملاً شخصی باشد؛ يعنی بستگی به دهها عامل از جمله ميزان آرمانخواهی و انگيزهی هر فرد دارد. از طرفی آيا هزينه و انرژی بسياری كه مدافعان حقوقبشر برای كمپينی مثلاً بهمنظور جلوگيری از اعدام كودكان زير ۱۸ سال میپردازند (و تازه معلوم هم نيست آخرش عملی میشود يا نه)، واقعاً كمتر از هزينهی تجمعی است كه يكی از اهداف اصلیاش بالابردن سن كيفری دختران و پسران به ۱۸ سال است؟ البته میتوان چنين پرسشهايی را از منظر ديگری مطرحكرد، برای نمونه میتوان پرسيد آيا برای اين تجمع، زنان هزينه كردند يا هزينه به تجمعكنندگان تحميل شد؟ آيا اگر خشونتی بر زنان روا میدارند، اين زنان هستند كه بايد جوابگوی خشونت باشند يا كسانی كه خشونت میكنند؟ گويا اين قصهی هميشگی كه در زندگی خصوصی زنان وجود دارد، اكنون ابعادی اجتماعی نيز يافته است و به جنبش اعتراضیشان نيز تعميم پيدا كرده است. وقتی زنی كتك میخورد يا بهخاطر فرم لباس و تار مويی، جريمه و بازداشت میشود، جامعهی پدرسالار به او میگويد لابد خود زن مشكل داشته يا اشتباه كرده كه مستحق مجازات است! در واقع اين قربانی است كه در فرهنگ پدرسالار هميشه مورد سرزنش قرار میگيرد، حال نيز گويا اين تجمع مسالمتآميز زنان كه قربانی خشونت شده است، نه از طرف كسانی كه چنين هزينه و خشونتی را تحمل كردهاند، كه از سوی افراد ديگر مورد عتاب و سرزنش قرار میگيرد. پرسش ديگر من از آنانی كه بهدنبال هزينه-فايده كردن تجمعات زنان هستند اين است كه آيا میتوانند آماری دسته اول و واقعی ارايه كنند كه نشان از هزينهی گزافی است كه بر اثر تداوم اين قوانين ظالمانه به جامعهی زنان كشور تحميل میشود؟ روی سخنام با آقايانی است كه میدانم از سر دلسوزی و مسؤوليت، نسبت به پرداخت هزينه برای تجمعی قانونی و مسالمتآميز، حساسيت نشان میدهند. به ايشان عرض میكنم، خود فعالان زن در خلوتشان وقتی به مقايسهی هزينهها میانديشند، وقتی بهياد میآورند زنانی را كه تمام سالهای زندگی مشتركشان را در وحشت مرگ سپری كردهاند، وقتی بهياد میآورند زنانی را كه يكعمر بار خفت هوو را بهدوش كشيدهاند، وقتی میبينند زنانی را كه اكثر شبها تمام تنشان از ضربات مشت و لگدهای شوهر معتاد يا شكاك، در تب و درد میسوزد، وقتی بهياد میآورند زنان بیپناهی را كه از فرط بیحقوقی و تحمل يكعمر ضرب و شتم دست به خودسوزی میزنند، آنوقت هزينههای يك تجمع اعتراضی تاحدودی قابلتحمل میشود. زنی را میشناسم كه برای گرفتن طلاق، دهسال است زندگياش روی زمين و آسمان میچرخد، شما هم لابد اين موارد را بسيار ديدهايد و شنيدهايد. آيا نه اينكه افرادی مثل اين زن، هزينهی تداوم اين قوانين ناعادلانه را دهسال است كه دارند میپردازند؟ بسيار زنانی را به شخصه میشناسم كه شوهرانشان اجازه ندادهاند كه بعد از ازدواج، شغلشان را ادامه دهند و اكنون در افسردگی و بيهودگی بهسر میبرند، آيا لرزههای مداومِ اضطراب و غم افسردگی هزاران زن هموطن، برای كسانی كه بهدنبال هزينهی يك تجمعاند، قابل اندازهگيری است؟ بخش اعظم ادبيات داستانی ما، حكايت زوال و فروپاشی زن ايرانی است. اكثر رمانهايی كه نهتنها به قلم نويسندگان زن كه از قضا بهوسيلهی مردان آزادانديش نوشته شده، قصهی زندگی زنهايی است كه خاموشانه میسوزند و میسازند و پرپر میشوند و میميرند و جسم رنجورشان در گوری گمنام و سرد دفن میشود. همگیمان هم میدانيم كه قوانين تبعيضآميز كنونی، از اين ستم و نابرابری حمايت میكند. حال پرسشام از انسانهای عادل و وجدانهای بيدار اين است كه آيا هزينههايی كه كل جامعه و بهخصوص زنان از استمرار اين قوانين پرداخت میكنند، واقعاً بيش از هزينههای يك تجمع اعتراضی برای رفع اين تبعيضات نيست؟ نوشين احمدی خراسانی |