رادیو زمانه > خارج از سیاست > فرهنگ و جامعه > نقش سرودههای پارسی در ادبیات هلند | ||
نقش سرودههای پارسی در ادبیات هلندسپهر یوسفی«عربی تنها یک نوع زبان است، ولی پارسی مانند شیرینی است»؛ این جملهایست معروف منتسب به یکی از ایرانشناسان هلندی به نام تایدنس. عشق به فرهنگ ایران به ویژه ادبیات کلاسیک پارسی آنچنان در دل و جان هلندیها جای گرفته که شاعران هلندی الهام گرفته از خیام و باباطاهر، به هلندی دوبیتی می سرایند. به گفته هانس دبراین، استاد ادبیات پارسی، دوبیتیهایی که شاعران هلندی به زبان خود نوشتهاند همگی رنگ و بویی از فرهنگ و ادب پارسی دارند. دبراین که از شاخص ترین سناییشناسان معاصر به شمار میرود محرک اصلی پدید آمدن کتاب «ادب پارسی در هلند» بوده است. البته فراموش نکنیم که این اثر بدون تلاش پیگیر ویراستار آن یعنی اصغر سید غراب، استاد ادبیات پارسی دانشگاه معتبر لیدن روی چاپ را نمی دید. کتاب که به تازگی توسط انتشارات روزنبرخ در آمستردام به چاپ رسیده محصول بینظیری است از همکاری چند ایرانشناس با متخصصان ادبیات هلندی که درپی کاوش چگونگی نفوذ، پذیرش و رواج اشعار پارسی به ویژه رباعیات خیام در ادبیات هلند هستند. دبراین در بخشی از کتاب به تشریح تاریخ پیوند فرهنگی ایران و هلند از زمان صفویان می پردازد. او بر این باور است که نخست، مطالعه و ترجمه گلستان سعدی و سپس رباعیات خیام در اروپا و هلند باب شد. دبراین از کمیت ترجمه ادبیات مدرن پارسی به هلندی بسیار ناراضی است و البته به گفته وی شاید یکی از دلایل این خلاء نسبی، مطرح نبودن شاعران و نویسندگان معاصر ایران در سطح جهانی باشد. بخش اعظم کتاب درباره چند شاعر هلندی است که گلچینی از سروده های پارسی را به هلندی برگرداندهاند. پس از خواندن کتاب میتوان نتیجه گرفت که ادب پارسی مستقیماً از زبان اصلی به هلندی ترجمه نشده و در بیشتر موارد، ترجمههای انگلیسی، فرانسه و آلمانی بهکار برده شده است. تقریباً همه مقالههای کتاب اشاره ای به لئوپولد، شاعر نامی هلند دارند که از سال ١۹١١ رباعیات خیام را هنرمندانه ترجمه کرده است. بعدها شاعران دیگری مانند باوتنس و اسپیردایک ترجمه ادبیات پارسی را ادامه دادند و با الهام از این سرودهها، رباعیهای دلنشین میسرایند. جالبتر از همه اینکه «انجمن خیامیه هلند» هم با تاخیری بلند مدت سرانجام در سال ۱٩٩۰ تاسیس میگردد. کتاب، پژوهشهای ژرفی درزمینه منبع شناسی ترجمههای هلندی از ادبیات پارسی دارد. برای نمونه گابریلا فان دن برگ، یکی دیگر از ایرانشناسان هلندی که اکنون مسئول پروژه پژوهشی شاهنامه فردوسی در دانشگاه لیدن است، به گونهای موشکافانه در جستجوی یافتن منابعی است که اسپیردایک برای برگردان «رباعیات باباطاهر و حافظ» بکار برده است. فان دن برگ با این معما روبرو می شود که چرا مترجم رباعیات حافظ را انتخاب کرده درحالی که حافظ باغزلیاتش شهرت یافت و نه با دوبیتی هایش که هنوز ادبا در اصالت همه یا بخشی از آنها تردید دارند. پس از رجوع به ترجمههای گوناگون دیوان حافظ به زبان های اروپایی، فان دن برگ متوجه میشود که منبع اسپیردایک ترجمه انگلیسی کلارنس استرایت بوده و چون این مترجم انگلیسی معتقد بوده که رباعی نزد خوانندگانش مانوس تر بوده تا غزل، به ابتکار خود غزلیات را به صورت رباعی ترجمه کرده و اسپیردایک که فارسی نمی دانسته و به متن اصلی دسترسی نداشته بدون چون و چرا آنها را به سبک رباعی به هلندی برگردانده است. جالب اینجاست که استرایت منصفانه به تصرف در ژانر اشعار اعتراف کرده، ولی اسپیردایک که دلباخته زیبایی این اشعار بوده بی اعتنا از سبک و ظاهر آنها، لزومی در توضیح چند و چون ماجرا برای خوانندگان نمیبیند. شاید یکی از جالبترین مقالات، پژوهش دیک وان هالسما باشد که پس از شناساندن لئوپولد و آثار وی بحثی پخته درباره علاقه لئوپولد به خیام دارد. نویسنده بر این باور است که لئوپولد در حین کلنجار با افکار فیلسوفانه و حلاجی اندیشه های اسپینوزا، فیلسوف نامی هلند، ناگهان با ترجمه انگلیسی خیام مواجه می شود و بی درنگ مفتون اندیشه و زیبایی آن می گردد. لئوپولد خیام را با اسپینوزا ، قهرمان فلسفی خود، مقایسه می کند، چراکه از نگاه وی هر دوی آنها نسبت به خط قرمزهای تحمیلی مذهب جامعه خود بیاعتنا بودهاند. هردو نزد توده مردم منفور بودهاند و تنها نخبگان آنان را ستودهاند. هردو عواقب ناگریز افکار خود را نیز پذیرفته بودند. از نظر لئوپولد خیام و اسپینوزا هر دو به فلسفه جبری و تقدیری اعتقاد داشتند؛ یعنی تسلیم این واقعیت شده بودند که وجود انسان و هوا و هوسهای وی بیمعنی، بیهوده و واقعیتی تلخ است. متاسفانه به استثنای هالسما بقیه نویسندگان کتاب به این پرسش خواننده پاسخ نمی دهند که چه عشقی، چه محرک یا انگیزهای شاعران هلندی را به ترجمه ادبیات پارسی و سرودن رباعی برانگیخته است. در ضمن برای خواننده معما میماند که آیا این شاعران از اوضاع سیاسی اجتماعی ایران در روزگار خود آگاه بودهاند یا خیر. یعنی پیوندی بین آنان و جامعه ایران وجود داشته یا ارتباط، یکسویه و تنها با ادبیات کلاسیک پارسی بوده است؛ آیا لئوپولد که در زمان انقلاب پرتلاطم مشروطه از خیام می گوید از استبداد قاجار و جنبش آزادیخواهی مردم با خبر بوده یا نه؟ وقتی باوتنس در خلال کودتای ۲۸ مرداد کتاب اشعار پارسی را منتشر می کند از تلاش ملی کردن صنعت نفت مطلع بوده یا تنها پیوندی رمانتیک با فرهنگ و ادبیات ایران در سده های میانه داشته است؟ در پایان باید منصفانه گفت که خواندن این کتاب ماندگار برای کسانی که به بده بستان فرهنگی و گفتگوی ادبی دو دنیای ایرانی و غربی علاقه مندند، امری ضروری است.
|