رادیو زمانه > خارج از سیاست > استادان ادب و هنر > نقد و بررسی داستان رستم و شغاد | ||
نقد و بررسی داستان رستم و شغادسعید شکیباSaeed@radiozamaneh.comبرنامهی این هفتهی رادیو همایش، نشست نقد و بررسی داستان رستم و شغاد از حکیم ابولقاسم فردوسی است. این نشست از مجموعه نشستهای «درسگفتارهایی دربارهی فردوسی» است که چهارشنبهها در سالن اجتماعات شهر کتاب مرکزی برگزار میشود.
تنها سخنران این نشست، دکتر محمدتقی راشد محصل بود. علیاصغر محمدخانی، مجری این نشست، در ابتدا دربارهی آثار و فعالیتهای محمدتقی راشد محصل گفت: «کارهای آقای دکتر راشد محصل، برای اهل فرهنگ و زبان و ادب آشناست. کارهای ایشان بیشتر در حوزهی فرهنگ و زبانهای باستانی منتشر شده و دکترای فرهنگ و زبانهای باستانی دارند. از سال ۱۳۵۱ در فرهنگستان زبان و ادب فارسی سابق مشغول به کار بودند. کارهایی که از از ایشان منتشر شده «دستور زبان اوستایی»، «نجات بخشی در ادیان»، «کتیبههای ایران باستان» و چندین مقاله دربارهی شاه نامه در مجلات مختلف علمی است.» در ادامه، دکتر راشد محصل بهطور مختصر، داستان را برای حضار قرائت کرد: کنون کشتن رستم آریم پیش زدفتر همیدون به گفتار خویش مرگ رستم یکی از داستانهای خواندنی شاهنامه است. مرگی که برادر رستم، شغاد باعث آن است. مرگ برادر به دست برادر. اما شغاد نباید از قتل رستم که قهرمان بزرگ شاهنامه است، به راحتی عبور کند. شغاد هم به دست رستم میمیرد و این داستانپردازی بزرگ را فردوسی به بهترین شکل انجام میدهد. در میان کنیزان زال، کنیزی بود هنرمند که این کنیز برای زال پسری به دنیا میآورد. زال او را شغاد مینامد. کودک پس از چند سال به نوجوانی بدل میشود و به دربار کابل فرستاده میشود.
شغاد پس از چند سال، جوانی برومند میشود. شاه کابل دخترش را به او میدهد و هدایا و جهاز بسیاری را نیز همراه دختر میکند. شاه کابل از این وصلت، دو هدف را دنبال می کرد. اول اینکه به نژاد خود اصالت بیشتری ببخشد و دوم اینکه گمان میکرد پس از این وصلت، کابل از پرداخت مالیات به سیستان معاف خواهد شد. اما این گمان شاه کابل خیالی بیش نبود و سیستان به گرفتن مالیات و باج ادامه داد. شغاد از این عمل سیستان که در رأس آن رستم قرار دارد، تحقیر میشود. او عصبانی از این عمل حکومت سیستان، به صورت پنهانی با شاه کابل دست به کار دسیسهای میشوند تا رستم را از پیش رو بردارند. از این رو بزمی میسازند و در آن بزم شاه کابل شغاد را در میانه مستی و در حضور دیگر بزرگان سرزنش میکند و به او و دودمانش توهین میکند. شغاد هم وانمود میکند که برافروخته شده است و مجلس بزم را ترک میکند و به همراه یاران خود روانه زابل میشود و از چند و چون ماجرا، زال و رستم را مطلع میکند. رستم لشکری عظیم را آماده حمله به کابل میکند و به برادر میگوید من شاه کابل را از تخت به زیر میکشم و تو را بر سر تخت مینشانم. اما شغاد در اجرای توطئه شومش با بیان سخنانی از این دست که شاه کابل حتماً تاکنون از کرده خود پشیمان شده و شاید اکنون در تدارک پوزشگری باشد از رستم میخواهد که از لشکرکشی به کابل صرف نظر کند. رستم پیشنهاد برادر را میپذیرد و به همراه برادرش زواره و یکصد سوار برگزیده و یکصد سرباز پیاده و کارآزموده رو به سوی کابل مینهد. در این فاصله که شغاد به فریب برادر مشغول است، شاه کابل نیز مقدمات قتل رستم را در شکارگاهی مهیا میکند. بعد از چند روزی استراحت در کابل و شرکت در مجالس بزم، رستم به پیشنهاد شاه کابل برآن میشود که به شکارگاهی که وی مهیا کرده است، برود. رستم و زواره به همراه شغاد و دیگر همراهان به شکارگاه میروند و هر یک برای به چنگ آوردن شکار به سویی میروند و همه ایشان بیخبر از چنگ مرگ هستند که کمی آنسوتر در کمین ایشان نشسته است.
رخش پس از مدتی متوجه دام میشود و از رفتن تن میزند. رستم او را به زور به حرکت وامیدارد ناگهان رخش و رستم هر دو به درون چاهی میافتند. تن هر دو پاره پاره میشود. رخش در همان دم چشم از جهان فرومیبندد و رستم به مدد نیروی مردانگیاش به زحمت تن مجروحش را از چاه بیرون میکشد. ناگهان شغاد را پیش رو میبیند و همه چیز را آنچنان که باید، درمی یابد. رستم دست به چارهاندیشی میزند و از شغاد میخواهد تا کمانش را به زه کند و آن را به همراه دو تیر در دسترسش قرار دهد تا بتواند پیش از مرگ خود را از هجوم شیران گرسنه در امان بدارد و شغاد نیز چنین میکند و با لبخندی بر لب، این آخرین خواسته برادر در حال مرگش را میپذیرد. رستم بیدرنگ، کمان را به دست میگیرد و به مدد تیری برادر را نشانه میرود. شغاد از ترس پا به فرار میگذارد و پشت درختی تنومند پناه میگیرد رستم تیر را از شست رها میکند. تیر درخت و شغاد را به هم میدوزد. شغاد در دم جان میدهد. دکتر راشد در ابتدا با اشاره به نظرات بسیاری که در ارتباط با داستان رستم و شغاد مطرح شده، گفت: این داستان بخش حماسی شاهنامه را پایان میدهد و وارد بحث تاریخی میشود. وی در ادامه با اشاره به نقش رستم از دیدگاه فردوسی افزود: اینها عواملی هستند که صحنهآرایی داستان شاهنامه را عوض میکند، فردوسی را غمی فرامیگیرد و از این روست که در آغاز آن داستان از تنگحالی و اندوه سخن میگوید و کوتاه بیان میکند و زمینه را برای بیان مرگ رستم آماده میسازد.
بنابر این تحقق، مساله ای که در نبرد رستم و اسفندیار پیشبینی میشود، داستان رستم و شغاد است که مکمل آن است و در حقیقت با این داستان، بحث خاندان رستم و دوره پهلوانی هم تمام میشود. این داستان به نوعی کاملکنندهی دو حرکتی که رستم انجام داده و شایسته پهلوانی او نبوده است. یکی کشتن فرزندش سهراب و دوم کشتن اسفندیار. این نشان میدهد که بعضیها از رستم این چیزها را انتظار نداشتهاند. در متون دینی زرتشتی آن کسی که اسفندیار را بکشد، گرفتار میشود. دکتر راشد، با اشاره به نقش تقدیر از دیدگاه فردوسی افزود: رنگ «تقدیری» در این داستان است. رستم هیچوقت، با رخش، رفتاری که در این جا دارد را نشان نمیدهد. رخش در همه جا یاور رستم است و در بسیاری از جاها جان رستم را نجات داده است و مثل یک دوست صمیمی با او رفتار کرده است. ولی در اینجا وقتی که رخش میخواهد که او را برگرداند، به او تازیانه میزند. در ابتدای داستان گفته میشود که وقتی که شغاد متولد شد، گفتند که او خانواده را به باد میدهد، ولی وقتی که میآید از مهتر کابل شکایت میکند، رستم بیآنکه فکری کند، راه میافتد و وقتی که شغاد می گوید که ۱۰۰ نفر کافی است، رستم قبول میکند. اینها اشارات خود فردوسی به مساله ی تقدیر است. عضو هیأت علمی پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی، در انتها خاطرنشان کرد: به هر حال برای اینکه یک قهرمانی هست باید آغاز زندگی او را تا پایان در کنار هم گذاشت و این شخصیتی که تجلی هویت ایرانی است، از آغاز تا فرجام ساخته شود و عواملی که در این داستان شکل پیدا میکند، از داستانی شکل میگیرد که متعلق به شهریار آرمانی مردم ایران باشد. |