از اینجا و اونجا چه خبر
لُنگهایی که در عرض نیم ساعت صادراتی شدند!
میس زالزالک
misszalzalak@gmail.com
میرزاعلی انگوتی، تخمه فروش دیروز؛ لُنگ فروش امروز
میرزاعلی انگوتی لُنگ فروش خوشاخلاقی است که هم اجازه میدهد از او عکس بگیرم و هم گپی با او بزنم.
میپرسم: میرزا علی چند ساله که به ملت لُنگ میفروشی؟
با لهجهی شیرینی که دارد، میگوید:
- بیست سال. قبلش یه چارچرخ داشتم روش تخمه و آجیل میفروختم. ولی خیلی دردسر و دنگوفنگ داشت. بکش این همه راه بیار. حالا چرخش خرابه. حالا تخمهش شوره این حرفها. ولی لُنگ هم سبکه هم کهنهنمیشه. همیشه هم خریدار داره. بیست ساله کارم اینه.
- خریدارات بیشتر کیا هستن؟
- همه، خب البته یه عده حرفهایین، میدونن با لنگ باید ماشین رو شست نه با هر تیکه پارچهای که تو خونه اضافه دارن. مشتری راننده پیکان قدیمی دارم تا بنز دویست میلیونی!
- روزی چند تا میفروشی؟
- فرق داره. یه روز کاسبی خوب نباشه بیستتا، به روز سیتا، یه روزم میبینی پنجاه تا.
- میرزاعلی، لنگات دونهای چندن؟
- از هشتصد تومنی دارم تا پنجهزار تومنی.
میرزاعلی انگوتی: قیمت لنگ وابسته به مدل پیکان و بنز است!
لنگ چهارخانه روی دوشش را نشان میدهد، میگوید: پنجتومنیه ایناهاش، بافتش از همه محکمتره. اما هشتصد تومنییه بافتش از همه بازتره و زودتر خراب میشه.
- از کدوما بیشتر میفروشی؟
یکی را که وسطش قرمز سادهست و دورش حاشیهدارد را نشان میدهد؛ میگوید: این دو تومنیه از همه بیشتر فروش داره.
(راست میگفت تا اینجایی که حرف زدیم دو تا از همینها فروخت)
- هر کدوم چقدر برات سود داره؟
- بستگی داره مشتری چقدر اهل چونه باشه. زن باشه، مرد باشه...
- لابد بستگی به بنز و پیکان هم داره؟
با خنده میگوید: والله گاهی اون بنزیه بیشتر از پیکانیه چونه میزنه. گاهی طرف یه ماشین اسقاطی داره پونصد تومن هم اضافه بر اونی که میگم میده، ولی راننده بنز و بیام و صد میلیونیه یه ساعت وایمیسه چونه میزنه. البته مسلمه به بنزیه گرونتر میگم. اما معمول بخوای، هزار تومن سود برای هر لنگ درنظر میگیرم. یکی چونه میزنه میمونه پونصد، ششصد. یکی هم نمیزنه.
- پس زیاد هم بد نیست. زندگیت میگذره.
- آره شکر خدا. اما خوبیش اینه که از خودم خونه دارم . اگه میخواستم اجاره خونه بدم نه، نمیگذشت.
- لُنگا رو از کجا میخری؟
- از بازار میرم یکجا تعداد زیاد میخرم میبرم خونه. آماده میکنم و روزی پنجاه شصتتاشو با خودم میارم .
- چهجوری آماده میکنی؟
- آخه هر دو لنگ به هم وصله. سه متره. من از وسط میبرم میشه یکمتر و نیم.
- که میشه طولش، عرضشون چقدره؟
- هشتاد سانت.
- اندازهشون استاندارده؟ قدیمها هم لنگها همیناندازه بودن؟ حتی لنگهای حمام؟
- بله، از قدیم همه همیناندازه بودن .اندازهشون همیشه همین بوده.
- رنگهاشون هم همینطور؟
- بله. همیشه قرمز.
- میدونی رنگ قرمزش از کجا میاد؟ رنگ صنعتیه یا طبیعی؟
- نخیر! طبیعیه. از یه گل قرمز مخصوص که تو قزوین پیدا میشه رنگشو میگیرن. هیچوقت هم رنگش نمیره.
- هنوز برای حمام کسی از شما لنگ میخره؟
- بیشتر برای شستن ماشین میبرن. ولی تک و توکی پیدا میشن که میپرسن برای حمام چهنوعش خوبه بخرن. قدیمیهستن و عادت دارن لنگ ببندن و من همیشه از این پنجهزار تومنیها که مرغوبتره پیشنهاد میکنم. اون قدیما کسی ماشین نداشته، اصلا لنگ برای حمام درست میشد. حمامها عمومی بودن و کسی روش نمیشده جلوی دیگران لخت بگرده. بعدا دیدن پارچهش نرم و نخیه به ماشین خش نمیندازه، خوب هم شسته میشه و رنگ پس نمیده. حالا برای شستن ماشین ازش استفاده میکنن.
زنها دور کمر یا رو سرشون، آقایون هم دور به عنوان تیشرت و کراوات! عکس از سایت: نیما بهنود
شیطنتم گل میکند:
- راستی شنیدی یه طراح لباس به نام نیما بهنود از ایران یه عالمه لنگ خریده برده نیویورک آمریکا و بهعنوان لباس میفروشه! گاهی روی اونا با خط فارسی نستعلیق کلماتی هم مینویسه. کارش هم گرفته و خیلی از هنرپیشههای معروف مشتریشن مثل پاریس هیلتون و اینا.
با چشمهای گرد شده نگاهم میکند:
- یعنی چهطور؟
- مثلا زنها لنگ رو دور کمرشون میبندن به عنوان دامن. یا رو سرشون مثل سربند. آقایون دور شونههاشون میندازن به عنوان تیشرت و کراوات.
با تعجب و ناباوری میگوید: الله اکبر!!
- اگه بخوای عکسشونو برات میارم.
- نه نمیخواد. به هم میدوزتشون؟
- نه همینجوری مستطیلی که هست. دور کمر میبندن یا روی شونه میندازن.
- الله اکبر!
میرزاعلی انگوتی: شما هم برای دامن بخرید. مفته
در همین حین یک ماشین دیگر میایستد. باورم نمیشود در این خیابان خلوت اینقدر طرفدار لنگ زیاد باشد. در زمان نیمساعت صحبت ما ده تایی لنگ فروخته.
در این ماشین دو دختر هم عقب نشستهاند. اینبار میرزا علی قیمت لنگهارا یکهوا گرانتر میگوید. دوتومنیها را سهتومن میگوید. راننده که لُنگ بخر حرفهایست، همین را به او گوشزد میکند. میرزا علی میگوید:
- لامصب این آمریکاییها به لنگ ما هم رحم نمیکنن. صادراتی شده . بعد رو میکند به دخترها میگوید شما هم برای دامن بخرید. مفته. تازگیها جینا لولو و سوفیالورن هم در آمریکا از همینها میپوشند.
دخترها فکر میکنند شوخی میکند و میخندند.
راننده اخمی به دخترها میکند و به سرعت یکی میخرد و گاز میدهد میرود.
میگویم: میرزا علی حالا یه چیزی بهت گفتم. چرا قیمتهارو یکهو بردی بالا؟... تازه اونی که من گفتم پاریس هیلتون بود نه جینالولو.
با خنده میگوید: من هیلتون میلتون نمیشناسم.
بعد جوری نگاهم میکند که یعنی توقف بیجا مانع کسب است و خیلی باانرژیتر از سابق لنگهایش را برای جلب مشتری بالا میگیرد.
خوب شد قبل از شروع صحبتمان دو تا لنگ به قیمت سابق از او خریده بودم.
مطلب مرتبط:
• آقای طراح با لباسهای نستعلیقی
|
نظرهای خوانندگان
چه مصاحبه بامزه ای
-- آرش ، Sep 19, 2008 در ساعت 04:49 PMبرای من سوال است چرا دبیر وبسایت معمولا کامنت ها را میگذارد بعد از مردن سهراب تایید میکند. اما نه همه مطالب را.
--
-- آرش ، Sep 19, 2008 در ساعت 04:49 PMزمانه: انتقاد شما به جاست. ولی خیلی امکانات محدودی داریم متاسفانه. بعضی ستونها هم مسئولان متفاوتی دارند و در نتیجه کامنت بعضی مطالب زودتر از کامنت مطالب دیگر منتشر میشود. سپاس برای توجه.
-- بدون نام ، Sep 19, 2008 در ساعت 04:49 PMکسی چه میداند با "نبوغی" که ما داریم، شاید بازار نعلین و تسبیح و جانماز و آفتابه هم برقرار کنیم!
یک دوست
من عاشق این نوع گزارشهای میدانی هستم . سپاس از میس زالزالک عزیز. فقط ایکاش از صدا و تصویر هم برای این گزارش استفاده میشد.
-- فواد صمیمی ، Sep 20, 2008 در ساعت 04:49 PMkheili mosahebeye bamazeyee bood. az ghalbe ejtema
-- بدون نام ، Sep 20, 2008 در ساعت 04:49 PMحالا اگر یک خارجی اینکار را کرده بود کلی حلوا حلوا می کردیم که بله لنگ ما به دنیا رفته و فرهنگمان معرفی شده اما همین که یک ایرانی است که چنین کاری کرده و در ضمن گل هم کرده و ده ها نمونه قلابی از کارهایش درست شده حسودیمان می آید نه ؟
-- هوشنگ مانی ، Sep 20, 2008 در ساعت 04:49 PMI did like and enjoye this report
-- بدون نام ، Sep 23, 2008 در ساعت 04:49 PMخدا وکیلی این نیما بهنود عجب مخی داره - نه تنها خودشو با اسن لنگ ها پولدار کرده الان توی تهران لنگ تو گردن و سر هر دختری که تو فرشته و فرمانیه راه میره هست، تازه همه اش هم مال نیما نیست! میرن لنگ معمولی میخرن به این میگن خلق سبک! دمش گرم
-- میترا مومنی ، Oct 19, 2008 در ساعت 04:49 PM