آسیبشناسی گونهای عرفانگرائی عوام پسندِ مبتذل ـ بخش دوم و پایانی
عرفانگرایی مبتذل ـ بخش دوم
مصطفی نصیری محقق و پژوهشگر
در بخش اول این نوشتار، با کلیت آسیبشناسیِ گونهای زیستِ فردی و جمعی و چرایی در میان مدعیانِ عرفانگراییِ مبتذل و عامهپسند نمود مییابد آشنا شدیم. در این بخش، پیشینه تاریخیِ عرفانگرایی در میان ادیان مختلف و عواملی که در دوران جدید به گسترش و ظهور و بروز این ابتذال و عوامگرایی یاری رساندند پرداخته شده است.
عرفانگرایی مبتذل
عرفانگرایی مبتذل، به شیوهی زیست و سلوکِ عملیِ افرادی گفته میشود که از نظر معرفتی تکیه به متونِ مقدسِ بنیادین و تجاربِ نابِ عرفانی نداشته باشند و در صورت تکیه داشتن، تجارب آنها در سطح بسیار نازلی باشد.
همچنین افرادی از طبقه عوام بانی آن باشند که با تعریفِ عارف، شمن، راهب، صوفی و غیره در فرهنگ ادیان فرق داشته باشند و در نهایت خود را صاحبانِ تجاربی معرفی کنند که در عین سطحی بودن از سطح معرفتی لازم از متون مقدس و سنت ها و مکاتبِ عرفانی برخوردار نباشند.
بهعبارت دیگر به بسطِ آگاهیای کاذب و دروغین همت گمارند که در عین کاذب بودن به صورت واقع نما جلوه کند. بسیاری از افرادی که گرایشهایِ مبتذلِ عرفانی دارند، دارای کردار ، اندیشه و شیوهی زیستِ خاصی هستند که آنها را از افراد دیگر متمایز میکند، به گونهای که به آسانی از طریق علایم زیر قابل شناساییاند: منزوی شدن و کنارهگیری از جریانهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، طرد کردن اکثر جنبههای مثبت فرهنگ و تمدن، ادعای دستیابی به حقیقت به صورت انحصاری، جاهل و نادن دانستن مردم نسبت به آنچه بهدان دست یافتهاند، استفاده از جملهها و کلمات کلیشهای چون تلهپاتی، انرژی مثبت و منفی، چاکرا درمانی، چشم برزخی، برگزاری جلسات احضار ارواح، یوگا، فالگیری، اصرار در همراه کردن دیگران برای کسب تجارب مشابه و بسیاری علایم دیگر.
در این بازار مکاره بسیاری از افراد شارلاتان و کذاب به ادعاهای شگفتانگیزی میپردازند که حتی پیامبران وپارسایانِ راستین هم به چنان ادعاهای محیرالعقولی دست نیازیدهاند.
جالب اینجاست که بسیاری از علایم و رفتار آنها با بیماریهای روانیای چون شیزوفرنی ـ اسکیزوفرنی، پندار پروری، روان پریشی و غیره قابل بررسی است که در این مقاله جای پرداختن به آن نیست.
از جنبه دیگر این افراد از شناخت و معرفت کافی نسبت به شاخه مورد علاقهشان هم برخوردار نیستند.
سطحینگری، التقاطی بودن، نداشتن تخصص لازم در خوانش و فهم متون، آشنا نبودن به مکاتب و سنتهای مهم عرفانی، انتخاب گزینشی آثار مهم عرفانی و غیره از معایب اصلی آنهاست .
در میان این دسته از افراد دیگر کسی به این نمیاندیشد تا چون مولوی، ابنعربی یا بودا هستی را فهم کند و مخاطبِ وحی و الهام ِ امرِ قدسی قرار گیرد، بلکه تمام هم و غمش این است که چگونه بر قوای طبیعت تاثیر بگذارد، هالهبینی کند، افکار دیگران را بخواند، هیپنوتیزم کند، چشمِ برزخی پیدا کند و غیره و غیره.
اساسِ عرفانگراییِ مبتذلِ جدید کسب قدرت است. قدرت بی حد و مرز . از یکطرف بهدست آوردن قدرت اهورایی و از طرف دیگر دیگران را مقهور اراده خویش گردانیدن. خواستِ قدرت فساد آور است. فساد دراخلاق و معرفت. از طرف دیگر ناتوانی درکسب قدرت یاس، تنهایی و افسردگی را بهدنبال خود میآورد.
بهدین لحاظ خودکشی و اعتیاد به مواد مخدر شاخصهی اصلی این محرومانِ از قدرت میشود. منم منمی که در میان این افراد میبینیم، آشکارا نشان دهنده خواست ِقدرت است. ابتذال اخلاقی و معرفتی چون صفتِ روشنایی برای خورشید، مشخصه اینان است. پتانسیلِ کسبِ قدرت باید به سمت و سویی متمرکز شود تا حس فزونخواهی و قدرتطلبی ارضا شود .
سیاست، فرهنگ، اقتصاد و جامعه محمل خوبی است برای متمرکز شدن روی آن. اما در دنیای امروز تخصص و کارایی لازمه دستیافتن به هر چیزی است. بدینسان عرفانزدگان که عمری را در مذّمت و خوار داشتن علوم، فرهنگ و تمدن گذراندند، به علت نداشتن تخصص و کارآیی لازم دچار یاس و ناامیدی شده، به گوشه دنجی پناه میبرند و از زمان و مکان و تاریخ جدا میافتند.
در کشورِ ما امّا، وضع تا حدودی متفاوت است. تخصص کالای بیارزشی است که با رانت، خرید و فروش میشود. در این میان صحنه کشور به جولانگاه تاخت و تاز عرفانزدگان، در زمینههای مختلف، خصوصا سیاست بدل میشود. انرژی افسارگسیختهِ خواست ِ قدرت در سیاست نفوذ کرده و آن را آبستن حوادث ناهنجار میکند.
فسادِ اخلاق و معرفت در عرفانزدگان که نتیجه خواستِ قدرت بود به سیاست نیز سرایت کرده دولت و حکومت را به فساد و تباهی میکشاند. بهعنوان مثال هاله نورِ بالای سر احمدینژاد، در سازمان ملل متحد، نمونه خوبی است از نفوذ عرفانزدگی در سیاست.
اما سیاست بیرحم تر و مکارتر از آن است تا به این افراد پرو بال دهد. باید دندان این اژدها را کشید تا قدرت عصیانگری و مخرباش گرفته شود ، اما نه بهگونهای که به دشمنِ سرسختِ او مبدل گردد، بلکه باید او را به حیوانی زبان بسته و حرفشنو مبدل کرد تا توجیه گر قدرتِ حاکمه گردد.
بهدینسان عرفانزدگی جدید پشتوانه و حامی دولت و سیاست میشود و ناخودآگاه در خدمت استوار گردانیدن پایههای حکومت قرار میگیرد. این اژدهای زبان بسته و رام که اینک همه چیزش را از دست داده است، بهدنبال پناهگاهی میگردد تا دو روز بیارزشِ این فلکِ بوقلمونصفت را تاب آورد و در آخر در کام نیستی و مرگ درغلتد. مواد مخدر پناهگاه خوبی است برای تحمل کردن این زندگی نکبتبار.
اینک اما ، ایران درآستانه تکرار تاریخی است که هر چند سده او را به کام نیستی و هلاکت میکشاند. در زمان تاخت و تاز مغولان، عرفانزدگی چنان بر تار و پود اندیشه ایرانی حکم میراند که حمله مغول را به قهر و خشم خدا و عرفا، نسبت به گناهِ بندگان تعبیر میکردند.
سرداران مغول سرتاسر ایران را در مینوردیدند اما هیچ انسانی یارای ایستادگی در برابر آنان را نداشت، و چیزی نگذشت که سر تا سر خاک ایران به تلی از خاکستر مبدل گشت. اما اینک به نظر میرسد تاریخ در حال تکرار شدن است. عرفان زدگی و ابتذالِ فرهنگی به چنان حدی رسیده است که توان و توش مردم را از آنان گرفته است.
در جلوی چشمان ما روزانه صدها نفر در شهرها و جاده ها بر اثر تصادف، گرسنگی، فقر، بدبختی و پلشتی جان میکنند و ما برای فراموش کردن این حوادث غیر انسانی و آرامش درونی به یوگا پناه میبریم. و اینچنین فساد اخلاقی و معرفتی را، کسب اگاهی، عرفان و درونگرایی تعبیر میکنیم.
در اینجا به چند مورد از عواملی که به این نوع شیوهی زیست و سلوک فردی مبتذل دامن میزنند به صورت فشرده اشاره میکنم.
۱-عرفانزدگی
بعد از جنگ جهانی اول و دوم وگسترش خشونتهای ناشی از آن، بیهویتی بسیاری از ملتهای جهان سوم، عقبافتادگی، فردگرایی افراطی، فقر اقتصادی، گسترس انواع مواد مخدر و غیره باعث شدند تا انسان امروزی به بحرآنها و آسیبهای روحی و روانیِ فراوانی دچار شود.
عرفانِ عوامپسندِ مبتذل، ملجأ و پناهگاهی شد برای او. بهنوان مثال بهجود آمدن متون فراوان با گرایشهای عرفانیِ پوپولیستی مثل اکنکار، یوگا، مدیتیشن، رمز و رازهای موفقیت، شاهدی بر این مدعاست.
۲ـ گسترش اینترنت و رسانههای ارتباطی
با شیوع و گسترش اینترنت، کتب نایاب و نسخ خطی به وفور در اختیار کاربران قرار گرفت. کتابهای علوم غریبه و سری که تا دیروز جزو منابع ممنوعه بوده و در دست افراد خاصی نگهداری میشد، از زیر زمین خانهها به صحنه باز و گسترده شبکه جهانی منتقل گردید.
امروز دیگر ورود به دنیای علوم غریبه و آشنایی با آن، برگزیده شدن و تحت توجه نیروهای ماورا الطبیعی بودن نیست، بلکه شرط ورود به آن آشنایی مقدماتی با کاربری اینترنت است.
اساتید جادوگری و علوم ممنوعه هم دیگر از این برزن به آن برزن دنبال افراد خاص و مستعد نمیگردند، بلکه به صورت آنلاین و همزمان در شبکه جهانی اینترنت آموزشها و مشاورههای خود را در اختیار مبتدیان قرار میدهند. کاربر اینترنت هر لحظه اراده کند، در هر نقطهای از جهان، میتواند با هرکس که بخواهد، تماس برقرار نموده و از جدیدترین اطلاعات و دادهها بر روی شبکه مطلع گردید.
اینترنت مرزها را در هم نوردیده است. شبکه بیمرکزی که در سرتاسر دنیا گسترده شده و هر کدام از افراد در این شبکه بهصورت مرکزی جداگانه فعالیت میکنند. کارآموز عرفان میتواند با سیستمهای صوتی، تصویری و نوشتاری (چند رسانهای) از پیشرفت و شیوه کارآموزی دیگران نیز مطلع شده و درکلاسهای مجازیِ اساتیدِ اعظمِ علومِ سری شرکت جوید.
از طرفی دیگر رسانههایی چون نشر کتاب، ماهواره و تلویزیون نیز به روند رو به رشد عرفانگرایی مبتذل دامن میزنند. در نمونه ایران که تیراژ و چاپ مجدد کتاب در سطح بسیار نازلی قرار دارد، انتشار فراوان و مکرر کتابهای عرفانیِ دستِ چندمی و به آسانی در دسترس بودن آنها (برخلاف جریان سانسور و ممیزی شدید کتاب) ذهن هر انسانِ متوسطالعقلی را به سمت و سویی میکشاند که حاکی از حمایت شدید حکومت و دولت از چاپ، انتشار و ترجمه این گونه کتابهاست.
بهعنوان مثال اگر در یکی از فروشگاههای کتاب سراغ کتابی را از عین القضات یا سهروردی بگیرید به سختی میتوانید آن را بیابید، اما اگر دنبال کتابی از اُشو یا پایولو کوییلیو و یا نمونه سنتیترِ خودمان حسن حسنزاده آملی بگردید، نه تنها تمام کتابهای آنها، بلکه چندین جلد از هر کتاب را مییابید.
بهدینگونه اکثر افراد بیشتر مصرف کننده خدماتی میشوند که این شبکههای در هم تنیده برای او فراهم میآورند. این مصرفگرایی باعث جمود در اندیشه شده و قدرت و توان لازم برای مواجهه با هرنوع متن عمیق و بنیادین را از فرد سلب میکند.
ناتوانی در ارتباط با متون کلاسیکِ عرفانی که نتیجهی ظاهر پرستی و مصرفگرایی است، باعث میگردد تا نوعی سطحینگری در میان اغلب مردم جوامع امروزی حکمفرما شود. این سطحینگری، مهمترین عامل برای رشد و توسعه عرفانگرایی مبتذل است.
۳ـ احتضار دین، مذهب
با شروع عصر جدید مذهب و اقتدار روحانیت زیر سوال رفت و اقتدار علم و عقل به جای آن نشست. حمله به بنیانهای دین و مذهب، به چالش طلبیدنِ متون مقدس از طریق نگاهِ تاریخی و علمی، نمونه هایی از ایندست هستند. بهوجود آمدن مکاتب گوناگونی چون مکتب توبینگ در آلمان، مکتب اساطیری و مکتب تاریخی، نمونههایی از تلاش افرادی است که با استفاده از پیشرفت عمومیِ شیوههای تحقیق ِ اسنادِ تاریخی، از قرن نوزدهم به بعد به تجزیه و تحلیلِ انتقادی منابع انجیلیِ عهدِ جدید (مجموعهی متون مقدس مسیحیت) دست زدهاند.
نتیجه تحقیقات و تجزیه و تحلیلِ انتقادیِ متون مقدس بهویژه عهدِ جدید، نشان داد که اناجیل چهارگانه در زمانهایی بعد از قرن دوم میلادی تدوین شدهاند. بهعبارت دیگر اناجیل چهارگانه در زمانی گردآوری و تدوین شدند که سالیان طولانی از مصلوب شدن مسیح و مرگ حواریون گذشته بود.
وقتی دین و مذهب محتضر شد و به گوشه کلیسا و حوزه تکالیف دینی دینداران پناه برد، فضایی خالی در جامعه و در ذهن فرد دیندار ایجاد شد. به بیان دیگر حضور دین و مذهب کمرنگ شد. این فقدان با علم و تکنیک (همان ابزار مورد استفاده در به چالش کشیدن آموزههای دین) قابل پر شدن نبود. این بهدان دلیل بود که این دو (دانش و تکنیک) که فراورده عصر جدید بودند (یا بهتر است بگوییم عصر جدید فرآورده این دو بود)، خواهان چنین چیزی نبودند.
هر چند علم و تکنیک جدید به نقد مذهب و قدرت بلامنازع روحانیت، در به بند کشیدن ذهن و اندیشه فرد دیندار دست یازیده بود، اما این بهدان معنی نبود که قصد دارد با این کار بدیلی را در فقدانِ حضورِ دین در اجتماع عرضه بدارد. با این حال خلا ایجاد شده میبایست بهگونهای پر میشد.
به نظر میرسید جستجوی بدیل کار بیهودهای است، اما بهصورت ناخواسته از پیامد دانش و تکنیک جدید، موجود تازهای متولد شد، عرفانگرایی مبتذل. این شیوه زیست توانست تا بدیل دین و مذهب شود و در این راه به موفقیتهای چشمگیری هم دست پیدا کند. اما چگونه و باپشتوانه چه نیرویی؟ پاسخ به این پرسش آسان است، همان علم و تکنیک.
در دوران ماقبل مدرن، عرفانگرایی همسان با دیگر رویکردها (کلام و فلسفه) با رجوع به متن مقدس و سنتهای دینی به حیات خود ادامه میداد. گسست از متنِ کانونی، برابر بود با خارج شدن از حوزهی دین.
اما در عصر جدید عرفانگرایی مبتذل به متن مقدس توجهی ندارد، زیرا که قدرت و پویایی خود را از جایی میگیرد که خود منتقدِ دین و مذهب بوده (مقصود علم و تکنیک است) و آن را به حاشیه رانده است.
از آنجایی که اقتصاد، فرهنگ و جامعه از حوزهی تسلط و دخالت دین خارج شده و ناکارآمدی آن در همسان کردن خود با پیشرفتهای عصر جدید آشکار گشت، بالطبع این ناهمزمانی (خارج بودن از تحولات و تحرکات عصر جدید) و گذشتهنگر بودن آن، باعث حاشیهنشینی آن گشت و قدرت و نیروی تاثیر گذاری بر حوزه های یاد شده را از او ستاند.
در پی حاشیهنشینی مذهب، دانش وتکنیک، بدیلی را به حوزه زیستِ انسانِ جدید عرضه کرده است که هیچ سنخیتی با ویژگیها و مختصات دین سنتی ندارد. به این دلیل ساده که مذهب در گذشته بر تفکر و ذهن فرد دیندار و غیر دیندار فرمان میراند و در حوزههای وسیعی از فرهنگ و جامعه گرفته تا اقتصاد و هنر را در کنترل خود داشت، اما عرفانگرایی مبتذلِ مدرن نه تنها چنین سیطرهای ندارد، بلکه فرمانبردار و و توجیهکننده ایدیولوژی دانش و تکنیک جدید است.
بدینسان عرفانگرایی جدید به ایده و تفکری مبدل گشت، در خدمت تخمیر و تحمیق توده مردم با پشتوانه دانش و تکنیک. و چون در میان توده عوام گسترش یافت از یکسو به سطحینگری و ابتذال مردم یاری رساند و از سوی دیگر از ادبیات و تفکرات پوپولیستی تاثیر پذیرفت.
از طرف دیگر بدفهمی ابتذال موجود این امکان را به وجود میآورد که شباهتی را بین معنویتگرایی مدرن و عرفانگرایی مبتذل قایل شویم. معنویتگرایی شیوهای از زیستِ انسانِ مدرن است که خواهان استفاده متکثر و غیر بنیادگرایانه از آموزههای انسانی ادیان و اخلاقیات عصر جدید است.
در معنویت گرایی مدرن و پُسامدرن دیگر مسیحیت یا اسلام یگانه راه و طریقه دستیابی به حقیقت قلمداد نمیشود بلکه مجموعهای از آموزههای انسانی و اخلاقیِ دینی و غیر دینی است که اهمیت مییابد و آموزههای بنیادگرایانه و یکسو نگرانهای چون: اسلام کاملترین دین است، ادیان خارج از دین مسیحیت باطلند و یا حقیقت نزد نژاد یهود است، به کناری نهاده میشود. در معنویتگرایی جدید، ارتداد، سنگسار، تفتیش عقاید، اعدام و بردهداری همان قدر بیمعنا هستند که اثبات جن و پری با استفاده از دانش جدید.
انسانی که قرنهای متمادی تحت سیطرهی قدرت کلیسا و روحانیت قرار داشت و پس ازآن در دوران جدید استثمار، جنگهای جهانی، استعمار و بهرهکشی غیر انسانی از نیروی کار و غیره و غیره او را در چنبره خود گرفتار کرده بود، بهدنبال سر پناهی میگشت تا بر سرگشتگی و اضطرابِ درون مهر نهد و خود را از قید و بندِ نیروهای درون و بیرون آزاد کند.
در این میان معنویتگرایی جدید همگام با کثرتگرایی و نسبیت باوری فرهنگی پناهگاهی شد برای او. بهدینسان فرهنگها و ادیان متفاوت هر کدام حامل فهم و تفسیری از حقیقت قلمداد شدند، نه خود حقیقت، و راه برای کثرتگرایی دینی (پلورالیسم) باز شد.
۴ـ پیشرفت علم
در زمینه علم نیز انسان به پیشرفتهای قابل توجهی دست یافت که این پیشرفتها، گاهی با آموزههای بنیادی بسیاری از ادیان در تعارض آشکار قرار میگرفت. مانند پیشرفتهای خیرهکننده در علوم زیستشناسی، ژنتیک و جامعه شناسی که در تضادی آشکار با آموزه بنیادی ـ ادیان ابراهیمیِ، در رابطه با آغازِ نسل بشر توسط آدم و حوا، قرار داشت.
پیشرفت علم کمکهای فراوان، به کسانی کرد که با استفاده از تکنیک و علوم جدید سعی در اثبات عقاید خرد ستیز و توهمات غیر عقلانی خود داشتند. از مشخصههای این نوع استفاده ابزاری در عرفانگرایی مبتذل، میتوان موارد زیر را نام برد: استفاده از تکنیکهای جدید برای ایجاد خواب مصنوعی، انرژی درمانی، پدیده انتقال و حرکت اجسام، تلهپاتی، خود هیپنوتیزم، دگر هیپنوتیزم و غیره و غیره (هر چند استفادههای مفیدی هم از این موارد در پزشکی و روان درمانی و غیره می شود.)
اما با این حال گروهی از افراد شارلاتان و کذاب برای به کرسی نشاندن عقاید و باورهای غیر علمی خود از امکانات علمی سود میبرند. این نوع استفاده ابزاری از تکنیک و علوم جدید برای به اثبات رساندن عقاید و همچنین جذب مشتری و دکه باز کردن، باعث گسترش سطحیگرایی شده و راه برای نفوذ عرفانگرایی مبتذل باز میشود.
نتیجه:
بهنظر میرسد، سنجهای وجود ندارد که بتوان از طریق آن به گفت و گویی عقلانی و معرفتشناسانه با این افراد پرداخت. متخصصترین این افراد که مطالعه آثار کلاسیک و مدرنِ عرفانیِ آنها از عدد انگشتان دست هم تجاوز نمیکند، در بسیاری از مواقع حتی، شدیدترین حملات و انتقادات نانوشته را به فرهنگ و دستاوردهای تمدنهای مختلف وارد میآورند. این انتقادات گفتاری بیشتر بهخاطر ناآشنا بودن آنها با متدها و شیوههای بیان ناشی میشود. به بیان دیگر تنها، علوم و معارفشان (اگر بشود اسم علوم را به آنها داد) را میتوان از دوستی به دوست دیگر و از مرادی به مریدی دیگر انتقال داد.
بخش نخست - ابتذالِ امر متعالی
پانوشتها:
۱- شیزوفرنی ـ اسکیزوفرنی بیماری خاصی است که بهصورت دوگانگی شخصیت و قطع ارتباط با دنیای اطراف و گریز از واقعیت و در خود فرو رفتن تظاهر میکند. دنیای شیزوفرن دنیای خیالی و اسطوره ای است. ادراکات اعتباری و دریافتهای هوشی او سالم است ولی از لحاظ روانی در مرحلهای بدوی و ماقبل منطقی به سر میبرد و اندیشههایش خود محور و اسطورهایست. پندار پروری: بیماری افراد روان نژندی است که نمیتوانند با واقعیت سازگاری پیدا کنند و بهناچار به پندار پروری و رویا پردازی پناه میبرند تا در عالم خیال و رویا شکستها و نومیدیهای خودرا جبران کنند و نیازهای ارضا نشده را برآورند. روانپریشی: اختلالی روانی است که به از دست دادن ارتباط با واقعیت و پیوند انسانی منجر میشود. به عکس رواننژند که به مشکلات خود آگاهی دارد، روانپریش از اختلالات روانی خود بیخبر است. در عالم پندار دنیایی باب دل خود میسازد که در آن قادر مطلق، خود اوست. خصوصیات اصلی روانپریشی عبارت است از قضاوت نابجا و منحرف و اندیشه غیر واقعبینانه، که در واقع گویای از خود بیگانگی عمیق فرد بیمار است. (روانشناسی ضمیر ناخودآگاه، کارل گوستاو یونگ، ترجمه محمدعلی امیری، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، بهار 1383، ص 176 تا 187) ۲ـ مکتب توبینگ: بنا به نظر مکتب توبینگ که با مفهوم فلسفی هگل مطابق است، انجیل ترکیبی از دو گرایش متباین بوده است. در گرایش نخستین که به پیر یا پطروس حواری میرسید نشانههای مبادی یهودیت دینِ مسیح همراه بود و گرایش دوم که با نام پول یا پولس حواری پیوند داشت مکتب پول مخالف یهودیت بود.
مکتب اساطیری: در مورد انتقادکتاب عهد جدید، از بسیاری از پیشگامان توبینگ نیز جلو افتادند و گفتند که بر وجود شخصیت تاریخی عیسی هیچ دلیل و نشانه علمیِ معتبر نمیتوان عرضه نمود. مکتب تاریخی: تکاملی که مفاهیم مکتب موسوم به تاریخی از یک قرن به این طرف به آن دست یافت نیز کمتر از مفاهیم مکتب اساطیری نبود یعنی قبول وجود مادی عیسی. (مبانی مسیحیت، آکادمی علوم اتحاد شوروی، ترجمه اسدالله مبشری، پیشگفتار بر ترجمه فرانسوی)
|
نظرهای خوانندگان
salam
-- hamid ، Aug 29, 2008 در ساعت 12:00 PMman fekr konam beyn mazhab, khorafat va jadoo marzi nist yani haman dalayeli keh baes paziresh yeki mishavad dar moored digari ham sadegh ast.
پایولو کوییلیو = مبتذل
-- بدون نام ، Aug 29, 2008 در ساعت 12:00 PM"اساسِ عرفانگراییِ مبتذلِ جدید کسب قدرت است. قدرت بی حد و مرز . از یکطرف بهدست آوردن قدرت اهورایی و از طرف دیگر دیگران را مقهور اراده خویش گردانیدن. خواستِ قدرت فساد آور است. فساد دراخلاق و معرفت."
-- حسن ، Aug 29, 2008 در ساعت 12:00 PMمتاسفانه كل داستان همينه كه شما گفتيد.
پیام کلی متن شما عمیق و قابل توجه است، نسخه ی اولش را خواندم و دومی را هم تا جایی که "حسن زاده ی آملی" را با "پائولو کوایلو" همسان در ابتذال و عامه پسندی توصیف کردید خواندم، اما آن جمله اعتبار مطالعات نویسنده را زیر سوال برد.
حسن حسن زاده ی آملی، به وضوح به عنوان یک دانشمند علوم اسلامی (چون فقه)، عالم ریاضی به نگارش بسیار سنتی، و در عین حال یک فیلسوف و عارف مسلمان با مشی و مکتبی "اشراقی" شناخته شده است. به نظر می رسد در تلاش است تا با سلاح عارفانه ادراک کند و با فلسفه و ریاضی به ادراکش نظام و دلیل ببخشد تا بیان کند(به طور مثال نگاهی بیاندازید به "معرفت نفس" از او)
ارتباط این شخص و مخاطبانش، با پائولو کوایلو و مخاطبان ایرانی وی چیست؟
آیا این فرد کتاب در مورد علوم غریبه نوشته است؟ گرچه به این عنوان شناخته شده است(چون شخصیت آقای بهجت) اما آیا این به این معنی است که او همتراز عده ای "عرفان گرای مبتذل" خوانده شود؟
نویسنده ی عزیز
آوردن اسم های بزرگ کنار هم، زمینه می خواهد، وگرنه کار خود را کوچک خواهید کرد. نمی دانم نویسنده چقدر در مورد حسن زاده ی آملی مطالعه کرده، و خودم را عالم نمی دانم، ولی این اظهار نظرش در یک دسته کردن او و پائولو کوایلو به وضوح اشتباهی ناشی از عدم مطالعه ی کارهای او است.
خودم را به عنوان مخاطبی متعامل با زمانه فرض می کنم، اما این روزها دارم دلسرد می شوم از بعضی رفتارهای زمانه.
-- سینا ، Sep 3, 2008 در ساعت 12:00 PMنوشته های اکبر گنجی که با روشی شبه ژورنالیستی و "کلامی" دارد به اصول دین حمله می کند... انسان چنان دینداری نیستم، ولی برای من ناراحت کننده است که افرادی با سلاحی خارج از جنس "تحلیل" و با برچسب زدن به موضوعی حمله کنند. حرکت نویسنده در مورد حسن زاده ی آملی واضحا برچسب زنی است و از ایشان انتظار دارم در مورد این موضوع توضیح داشته باشند.
زمانه به عنوان رسانه ای فارسی و تنوع عقاید ایرانیان، باید در به کار بردن نام های افراد و نقد آن ها مواظبت بیشتری به خرج بدهد. از ما گفتن بود...