رادیو زمانه > خارج از سیاست > خارج از سیاست > با بومهای بزرگ، قدرت نقاشیام را نشان میدهم | ||
با بومهای بزرگ، قدرت نقاشیام را نشان میدهمسمیه مومنیایران درودی محکم حرف میزند. لحن کلامش اقتداری را به نمایش میگذارد، که تو ناخواسته آن را با توان بالای نقاشیاش، در کارکردن بر روی بومهای بزرگ، مقایسه میکنی. ایران درودی سالهاست که نقاشی میکند و در تمام این سالها هیچوقت بازنشسته نشده است. او هنوز هم عاشق بومهای بزرگ است و مرواریدهای غلطانش، گلهای منحصر به فردش و دیوارهای شیشهایاش هنوز بر اندام بوم، در چرخش و گردشاند. نمایشگاهی که نتیجه شصت سال کار نقاشی اوست، این روزها در گالریهای موزه هنرهای معاصر تهران برگزار است، او مثل سالهای دور گذشته، هنوز هم قدرت تحلیل و نقدش را در گفتوگوهایش به رخ میکشد و اهمیتی که برای یادگیری دانشجویان و هنرجویان قائل است، ارزشمند و ستودنیست.
یکی از اتفاقاتی که در یکی دوسال اخیر برای هنرهای تجسمی ما پیش آمده، بحث حراجهای هنری داخلی و خارجی است که برگزار میشود و آثار تجسمی هنرمندان ایرانی هم در این حراجها خوب میفروشند. این حراجها انگار محلی شدهاند که هنر معاصر ایران در دنیا بیشتر شناخته شود. کارهای شما هم در اکسپوهای داخلی خوب فروخته میشود. من هیچوقت به حراجیهای خارجی کار ندادهام. البته در حراج گالری هفت هنر، کارم گرانترین کار نمایشگاه بود با هجده میلیون تومان. اما در مقابل کارهایی که ۶۰۰ میلیون تومان فروش میرود چیزی نبود. بالاخره در ایران با ذهنیتی که درباره سرمایهگذاری روی آثار ایرانی وجود دارد، چنین فروشی هم اهمیت دارد. آرزو داشتهام و فکر میکنم ما این توانایی را داریم که آثار هنرمندانمان به قیمت کارهای نقاشان درجه سوم شارجه برسد. البته ما توان بیشتر از این را هم داریم اما قیمتهایمان خیلی پایین بود. به هر حال فراموش نکنیم که این بازار حراجها، واقعا تعیین کننده نیستند. چون من تصورم بر این بود که وقتی کار آقای احصایی در حراج اول با آن قیمت فروخته شد، در نمایشگاه بعدی یا از این بالاتر برود یا دست کم در همان قیمت قبلی باقی بماند. من سالها در فرانسه بودم و میدانم که این حراجها هستند که قیمت کارهای یک هنرمند را بالا میبرند و وقتی کاری در یک حراج قیمت میخورد، در حراج بعدی کار آن هنرمند بیشتر قیمت گذاشته میشود. اینها با ما جوری عمل میکنند انگار ما از پشت کوه آمدهایم. خب البته این میتواند نتیجه ذوقزدگی ما باشد. هنرمندان ایرانی معمولا یاد گرفته بودند که از راه هنرشان پول در نیاورند و ما عادت نداریم به اینکه کارهای هنریمان فروخته شوند. نتیجهاش این میشود که در این حراجها به این ذوقزدگی دچار شویم، که خب، به همین دلیل ما با ناآگاهی وارد این حراجها میشویم. ببینید کارهای یک نقاش مثل ونگوگ، بعد از مرگش به قیمت ۳۵۰ میلیون دلار فروخته میشود، یا نقاشان بزرگ دیگر هم همینطور. ما در حراجها، با منافع مالی آدمهایی روبرو هستیم که این حراجها را میچرخانند. از طرفی بانکهای بزرگ دنیا سرمایهگذاری میکنند و قیمت کارها را بالا میبرند. اما ارزش کار هنرمند با این حراجها سنجیده نمیشود. موزه هنرهای معاصر ایران در گنجینهاش آثار بسیار ارزشمندی دارد. صحبت چندین بیلیون دلار است و خوشبختانه قصدی هم برای فروش آنها وجود ندارد. آقای صادقی میگفتند که ژاپن خیلی دلش میخواهد کار گوگن را که در دنیا بینظیر است و در موزه هنرهای معاصر تهران نگهداری میشود را به هر قیمتی که میشود خریداری کند، اما قصدی برای فروش آن وجود ندارد. این خیلی حائز اهمیت است. من شخصا در این وادیها نیستم و این را خرد هفتاد سالگیام به من میگوید. اینکه گرفتار وسوسه این جور چیزها نشوم. چندی پیش هم که از من کاری خواستند گفتم اگر خریدارش موزه است میفروشم؛ اگر کس دیگری است نه. من در این حراجها نمیتوانم شرکت کنم. نمیتوانم وارد بازی شوم که یکی از من صد هزار دلار بخرد و یک میلیون دلار بفروشد. نه، این کار را نمیکنم. اتفاقا به نکته خیلی خوبی اشاره کردید، درباره اینکه این قیمتها تعیین کننده نیستند. بعد از فروش خوب کارهای آقای احصایی، شاهد بودیم که خیلی از هنرمندان جوان شروع کردند به اینکه خط بگذارند روی کارهایشان؛ یعنی هنرمند به جای اینکه بخواهد منحصر به فرد بودنش را حفظ کند، چنین تاثیری گرفته است. به عقیده شما دقتهای ما باید در کجاها باشد که از این اتفاق تازه آسیب نبینیم و از آن به نفع هنرهای تجسمی مملکتمان استفاده کنیم؟ اتفاقا در جلسهای بودیم با آقای بهبهانی، که همکار بسیار با ارزش و ارجمند من هستند، ایشان معتقد بودند که این کار دارد به شدت به هنر ما لطمه میزند. همه دنبال این هستند که کارهایی از این دست انجام دهند. در اینکه آقای احصایی یکی از هنرمندان بسیار ارزشمند ما هستد و از «واژه» چیزی بالاتر از «کالیگرافی» ساختهاند تردیدی وجود ندارد. هنرمندان اصیل ما تغییر نمیکنند. جوانان هم باید خودشان راهشان را انتخاب کنند. حرف من این است که نقاشی مساله درونی و ارزش انسانی خود نقاش است. اینکه چقدر برای نقاش مهم است که ماندنی باشد یا نباشد، این به خود او بستگی دارد؛ زمانی شیفته این وسوسهها میشود و به دنبال آن میرود و میگوید چهار تا نگین میریزم روی بوم و آنها را به هم وصل میکنم، کارم را میفروشم و زندگیام را میچرخانم. کسی هم هست که میگوید نه! برای دل خودم کار میکنم، میخواهم کارم در ایران بماند و بعد از من هم بماند. همه اینها به خواسته آدمها برمیگردد. اگر استعدادها اینطوری به هدر برود جای تاسف است. از هر راهی میشود پول در آورد، نقاشی هم یکی از این راههاست. نمیشود به آنها ایراد گرفت که چرا این راه را انتخاب کردهاید هر کسی آزاد است که انتخاب کند. اما ارزش آدمها با این چیزها سنجیده میشود. البته بخشی از این مساله به اقتصاد هنرهای تجسمی ما برمیگردد، که ناتوان است از پاسخگویی به نیازهای هنرمندان؛ به ویژه هنرمندان جوان. گاهی وقتی چنین کارهایی که از یک هنرمند جوان سر میزند به نظر اجتنابناپذیر میرسد. اینها نمیتوانند مطمئن باشند از وضع مالیشان. با اینکه وضعیت ناراحت کنندهای است، اما انگار از آن گریزی هم نیست. برای توجیه کردن یک کار خبط هزار راه وجود دارد. برای هر کاری هزار جور میشود دفاع کرد و هزار جور میشود محکومش کرد. مهم این است که آرمانهای انسان چیست و تا چه حد میتواند خودش را بینیاز کند. بینیازی اولین مرحله پیشرفت انسان است. صبر هم نمیتواند حریفش باشد. یکی از مهمترین سجایای انسان، خویشتنداری و خودداری اوست. دنبال ارزشها بودن اوست. حضور بامعنا و باکیفیت است که اهمیت دارد. نقاشان پیشکسوت ما نشان دادهاند که دارای دیدگاههای شخصی و باارزشی هستند و جوانان هم نشان دادهاند با استعدادند. آنها از استعداد و هنرشان چه توقعی دارند، من نمیدانم. اما امیدورام که به دنبال ارزشها باشند.
میدانید به نظر من چه چیزی در انسانها مهم است؟ انتخابشان. هر وقت میخواهید کسی را بشناسید ببینید چه انتخاب کرده است. انتخابها تعیین کننده هستند. من قبول ندارم که اجبار، انسان را به جایی میرساند که بر خلاف میلش انتخاب کند. آدمهایی که مجبور میشوند در انتخابهایشان اجبار داشته باشد، ممکن است در آن انتخاب موفق نشوند. خیلیها میخواهند پولدار شوند، نمیشوند. خیلیها میخواهند خوشگل باشند، خوشگل نمیشوند. اما انتخابهاست که نشان دهنده شخصیتشان است. خانم درودی اشارهای هم به نقاشیهایتان داشته باشیم؛ یکی از ویژگیهای کار شما، بزرگاندازه بودنشان است. چرا بومهایی تا این اندازه بزرگ استفاده میکنید؟ در جوانی، زمانی که هنوز پایم صدمه ندیده بود، در مدت زمان کوتاهی بومهای به آن بزرگی را نقاشی میکردم. بله، قدرت نقاشیام را نشان میدهم. نشان میدهم که چقدر نقاش هستم که میتوانم تسلط داشته باشم به ۶ متر فضا و آنرا در ۱۱ ساعت بسازم. «به زلالی یک عشق» را در ۱۱ ساعت ساختم، «سلطه بودن» را در همین حدود؛ اما «ببین به کجا رسیدم، به کهکشان» را در ۶ ساعت ساختم. اما حالا نه. حالا جابجا شدنم سخت است. با همه اینها «طغیان کویر» و «عطش کویر» کارهای آخرم هستند که آنها هم در اندازههای بزرگ ساخته شدهاند. زندگی مرا مجبور کرد که به خاطر غم نان، در فرانسه، در اندازههای کوچک کار کنم. کارهای کوچکم مال آن دوره است. من آبرنگ و گواش و این چیزها کار نمیکنم. فقط رنگ روغن کار میکنم، غیر از رنگ روغن چیز دیگری بلد نیستم. در پاریس آتلیهام خیلی کوچک بود. اگر جا به من میدادند نقاشی بزرگ میساختم. در سانفرانسیسکو یک نقاشی با طول پنج متر برای دیوار یک خانه ساختم. اما حالا بومهای بزرگ سفارش میدهم و فقط یک قسمتی از آن را کار میکنم. در جایی از شما خواندم که اشاره کرده بودید به آن دیوارههای شیشهای نیمه ریختهای که در کارهایتان هست. گفته بودید که اینها یادآور سالهای کودکیتان است و همیشه با شما هستند. آیا هنوز هم با آن خاطرات وآن دیوارها در ذهن، زندگی میکنید؟ بله، میدانید چرا؟ برای اینکه اعتقاد دارم روانشناسان بیخودی نیست که میگویند شخصیت واقعی انسان در کودکی شکل میگیرد. من در آن باغ خیلی چیزها یاد گرفتم. من مفهوم «رستن» را آنجا یاد گرفتم، اولین باری که با طبیعت ارتباط پیدا کردم همانجا بود. رستن دانه از خاک را دیدم، آسمان را نگاه کردم و رنگ آسمان را دیدم. آنجا برای من یک تجربه بزرگ، در زندگی بود. شاید همانجا بود که نقاش شدم؛ چون مجبور شدم به محیط اطرافم خوب نگاه کنم. این برایم همچنان باقی مانده است. چیزهایی که دیدنشان برایم ممنوع بود، چرا که حق نداشتم از پناهگاهمان خارج شوم، همه اینها را به صورت شیشهای میدیدم. بله، خوشبختانه دیوارهای شهر آرزوهای من شیشهای است.
فکر میکنم نمایشگاهی که چند سال پیش از شما در خانه هنرمندان برگزار شد، بعد از سالهای بسیاری که از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته بود، به نمایش درآمد. درست میگویم؟ اولین نمایشگاهی که بعد از انقلاب برگزار کردم ۱۶ سال پس از پیروز انقلاب بود. در واقع تا قبل از نمایشگاه خانه هنرمندان من دو نمایشگاه گذاشته بودم. یکی در مجموعه آزادی ودیگری پیشتر از آن در گالری برگ. سال ۱۹۹۱ و ۱۹۹۷ بودند. نمایشگاه خانه هنرمندانم سال ۲۰۰۱ برگزار شد. نمایشگاههایتان که در کشورهای خارجی تعدادشان بسیار زیاد است. اما در ایران دست کم بعد از انقلاب شما تنها سه – چهار نمایشگاه داشتهاید. چرا؟ نمیپذیرفتند. حتی وقتی اجازه دادند که بعد از 16 سال نمایشگاهی در مجموعه آزادی بگذارم، چند بار نمایشگاه لغو و کارتهایم شد. حالا هم ترجیح میدهند که من نباشم. خب بخواهند که نباشم؛ مهم نیست. ولی من هستم و به تصمیم دیگران نیست. من منتظر هیچ چیزی نیستم. چه میخواهم بدست بیاورم جز اینکه کارهایم راهنمایی باشد برای هنرجویان؟ کسی شصت سال زندگی میکند و در این مدت با همه بالا و پایینهای زندگی، نقاشیاش را هم میکند. مطمئنا این نقاشی میتواند برای نسل جوان مهم و مفید باشد. بارها فکر کرده بودم که هفت، هشت گالری را بگیرم و تعداد کارهایی را که دارم، در این گالریها به صورت همزمان نمایش بدهم. اما این را هم میدانستم که چون من قصد فروش ندارم، گالریها رضایت نخواهند داد که برای مدتی کارهایی به دیوار باشد و فروش نداشته باشد؛ حق هم دارند، پس هزینههایشان را از کجا بیاورند. حتی یکی دوبار هم پیشنهادش را دادم. حتی اگر خود شما هم چیزی نخواهید، اما به عنوان مشهورترین زن نقاش ایرانی لازم است کارهایتان به نمایش در بیایند. البته اینطوری نیست که هیچ چیزی نخواهم، هنوز یک چیزهایی میخواهم، مثل اینکه هنر مخصوص تهرانیها نباشد. از مسوولان خواستم که تعدادی از کارهایم را به شهرستانها بفرستند. به مشهد، شیراز، اصفهان، تبریز و جاهایی که امکان نمایشدادن کارها را داشته باشند. من هنوز هم میخواهم شهرستانیها هم که تا این حد علاقمند هستند کارهایم را ببینند و اگر خودشان نمیتواند بیایند، من این کارها را برایشان میبرم. این پیشنهاد را با مسوولان موزه مطرح کردم، که موافقت کامل کردند. اما من یاد گرفتهام که هر وقت میگویند: «بله، بله، حتما.» شاید این کار انجام نشود! امیدوارم اینبار سماجت کنم و بتوانم. در جوانی راحت این کار را میکردم. یک منشی خیلی قوی هیکلی داشتم که به همراه همسرم، کارهایم را در جعبههای چوبی میگذاشتند، قبل از من میرسیدند، کارها را میچیدند و من هیچ نگرانی نداشتم. حالا تنها شدهام و برای بستهبندی کارهایم نمیتوانم به تنهایی کاری بکنم. اکتبر و نوامبر امسال، پاریس نمایشگاه دارم. اما قصد دارم تا پیش از آن نمایشگاه، پروژه شهرستانها را پیاده کنم. |