رادیو زمانه > خارج از سیاست > تاجیکستان > محلگرايی، عامل جنگ در تاجیکستان | ||
محلگرايی، عامل جنگ در تاجیکستانداریوش رجبیانپنج سال تاريخ معاصر تاجيکستان (۱۹۹۲-۱۹۹۷) آلوده به خون است. در پی فروپاشی اتحاد شوروی و گسستگی ارتباطات اقتصادی پيوسته که تاجيکستان در آن پايينترين ردهی اهميت را اشغال میکرد، جامعه به حالت آشفتگی رسيد. اما برخی از ناظران بر اين باورند که همانا انواع محلگرايی تاجيکی بود که باعث بروز جنگ شد. در برابر اين ادعا میتوان استدلال کرد که در اواخر دههی ۱۹۸۰ گروههای مخالف دولت (دستکم بيشتر آنها) تعلقات محلی نداشتند. دستهبندی محلی تنها پس از آن آغاز شد که کشور به گردآب جنگ داخلی غلتيدن گرفت. تا آن زمان تنها يک سازمان با عنوانی محلی، اما آرمانی ملی وجود داشت، با نام «لعل بدخشان». ولی طی آن پنج سال خونين سازمانهای بسياری با نامها و آرمانهای به شدت محلی پديد آمدند، به مانند مهر ختلان، احيای زرافشان، احيای يغناب، حصار شادمان، احيای خجند و غيره. واژهی «احيا» در ترکيب بیشتر اين نامها حاکی از نگرانیهای منطقهها در سالهای ناآرامی است که گويا هر کدام به تنهايی میخواستند نامرادیها را پشت سر بگذارند و دوباره زاده شوند. جنگ داخلی نقطه ضعف عمدهی تاجيکان را آشکار کرد و ملتی ريز را به تکههای ريزتر تقسيم کرد؛ آرمان ملی کشور تازه استقلال به کلی فراموش شده بود. هر نوع شک و گمانی در مورد ضعف همبستگی ملی برداشته شد. گدازه محلگرايی از آتشفشان جنگ سرازير شد و جنبشهای ملیگرايی چون «رستاخيز» را که دستور کارشان باززاد يا احيای ملی بود، نه محلی، گداخت و منحل کرد. برخی از منطقهها به فکر اعلام استقلال از دوشنبه افتادند. تعويض نقشها به گفتهی رشيد عبدالله يف و اميد باباخانف، کارشاسان تاجيک، «در حوالی ماه مارس سال ۱۹۹۲ نمايندگان استان شمالی لنين آباد در ميان جمعيت کولاب که فقيرترين منطقهی جنوب کشور بود، هوادارانی يافتند. بدينگونه اختلاف به مناقشه کولابیها و متحدانشان با نمايندگان منطقههای شرقی قراتگين و بدخشان تبديل شد. کانون سازمانی اولی، «جبههی خلق» و رهبر سياسی ديگری، جزب نهضت اسلامی تاجيکستان بود.1 هرچند ميان جبههی خلق و حزب نهضت اسلامی نمیشد خطوط مشخص محلی کشيد، تصوير کلی حاکی از همبستگی متحدان قديمی – کولاب و لنين آباد – عليه منطقههای رقيب بود. حتا شهرهای خجند (مرکز استان لنين آباد) و کولاب که هر دو در يک کشورند، برادر شهر اعلام شده بودند. «اما با تجزيهی نهادهای شوروی که به لنين آبادیها امکان داد کنترل اجتماعی را تجربه کنند، توانايی دنيای زيرزمينی (جنايی) کولابیها در بسيج نيروی خشونت آميز سرنوشتساز واقع شد. کولابیها که نمونهای از گروه محافظهکار فقير وابسته به رژيم پيشين بودند و در قدرت آن اندکی سهم داشتند، مخالف نظام جديد بودند که میتوانست به زيان آنها تمام شود.»2 مرحلهی نخست جنگ (۱۹۹۳) کولابیهای هوادار کمونيسم را سر قدرت آورد و اين پيروزی با تکيه به حمايت بیدريغ نظامی و سياسی ازبکستان و روسيه ميسر شد. از آن به بعد قدرت در دست همين محل باقی ماند، صرف نظر از اين که نخبگان لنين آبادی با سادهلوحی اميدوار بودند که رهبران کولابیها قدرت را به رهبری سنتی چند دهساله اخير کشور تحويل خواهند داد. در واقع، متحدان قديمی تعويض نقش کرده بودند: پيش از ناآرامیها يک نمايندهی کولاب در راس شورای وزيران حکومتی خجندی قرار داشت و پس از جنگ همين حالت درست برعکس شد و در شکل وارونه خود تا کنون حفظ شده است. «هر چند اين تحول به سلطه خجندیها بر عرصهی سياسی تاجيکستان پايان نهاد، آن به معنای پايان محلگرايی در کشور نبود. در واقع، تنها تغيير اين بود که قدرت از يک منطقه به منطقهای ديگر منتقل شد. از آن زمان تاکنون قدرت در دست کولابیها باقی مانده است. ديگر مناطق کشور، با چند استثنا، از مشارکت در حکومت ملی کنار ماندند. مهمترين مقامهای دولتی و اقتصادی به کولابیها داده شد.»3 در حالی که بسياری از تاجيکها محلگرايی را به عنوان يکی از عاملهای جنگ قبول دارند، برخی استدلال میکنند که محلگرايی نمیتوانست در آن مناقشه نقش تعيينکننده و بنيادينی داشته باشد. چون به نظر آنها، طرفهای درگير جنگ باورهای ايدئولوژيک خاصی داشتند، به گونهای که يک طرف، هوادار کمونيسم و طرف ديگر، اسلامگرا و دمکرات بودند. به باور آنها، محلگرايی ابزار کنترل جنگ بود که کمونيستهای رو به شکست و قدرتهای خارجی ذینفع در جنگ به کار بردند. بارنت روبين و جک اسنايدر میگويند که اين توضيح میتواند به حقيقت نزديکتر باشد؛ ولی آنها تلاش میکنند با پرسوجوی بيشتر به ريشهی اين موضوع برسند و میافزايند: «اما باز هم اين نکته به توضيح نياز دارد که چرا مردم، مستعد و پذيرای کنترل شدن بودند. اين نوع توضيح متعلق به رويکرد حالتی به نزاع هويت است. در حالتهای ناامنی که فروپاشی امپراتوری شوروی نمونهی آن بود، مردم به هر نوع همبستگی فرهنگی و سياسی موجود و مهيا میچسبيدند.»4 ملیگرايی دروغين جنگ داخلی تاجيکستان نمايشی بود که روی صحنه پساشوروی رفت و پيامدهای خطرناک نبود يا کمبود خودشناسی ملی را به نمايش گذاشت. علت آن میتواند تا حد زيادی سياستهای ضد و نقيض شوروی در آسيای ميانه باشد که به زيان ملیگرايی تاجيکی، ملیگرايی ترکتباران، به ويژه ازبکها را پرورش میداد. کتاب «ميلاد تاجيکستان» پل برن با بند زيرين پايان میيابد: «با اين که راهکار شوروی ظاهرا نوعی از هويت ملی را عرضه میکرد، مسکو در عين حال، شايد عمدا، ساختار محلگرايانه قدرتی را ساخته بود که با وحدت ملی سر ستيز داشت. احتمالا همين تناقضها مانع از تبيين ملیگرايی شدند، چون ملیگرايی برای مسکو خوشايند نبود. و اين سياستها بعدا – زمانی که مسئوليتهای استقلالی ناگهانی بر دوش کشوری ناآماده حواله شد – عاقبتهای فجيع در پی داشتند.5 دولت جديد تاجيکستان که با وعدهی برقراری ساختار قانونی (يعنی کمونيستی) سر قدرت آمد، به زودی ارزشهای کمونيستی را کنار گذاشت. امامعلی رحمان، رهبر رژيم نو، صفوف حزب کمونيست را ترک کرد تا حزب خودش را بسازد که بعدا حزب خلق دمکرات نام گرفت. در عمل حزب کمونيست از دايرهی نفوذ بيرون ماند و همراهان کمونيست رحمان نيز به حزب جديد پيوستند. ظاهرا او ضرورت ايجاد سياست ملیگرايانه را درک کرده بود تا بتواند بر کشوری واحد و يکپارچه حکم براند، نه بر کنفدراسيون خانیگریهای پراکنده. بدين گونه، سلسلهی سامانی (۸۱۹-۹۹۲ ميلادی) بنيادگذار دولتداری تاجيکان اعلام شد و کارزار گسترده و گران تبليغ سامانیان در سراسر کشور راه افتاد. تنديس شاه اسماعيل سامانی در مرکز پايتخت جايگزين فردوسی شد. پول ملی تاجيکی هم از روبل به سامانی تغيير نام کرد. ریيس جمهوری با حذف پسوند روسی «-اف» از نام خانوادگیاش، رحمان شد. «ذکر اين نکته مهم است که تبليغات ملیگرايانه تاجيکستان هدفی ديگر داشت و آن واکنش به خط مشی خصمانه و ضد تاجيکستانی ازبکستان همسايه بود. حکومت تاجيکستان میخواست آنانی را هدف قرار دهد که منکر انسجام و يگانگی تاجيکها به عنوان ملت بودند، تا ضرورت موجوديت يک دولت تاجيکستانی را ثابت کند.»6 اما اين کارزار تبليغاتی به خاطر ضد و نقيض بودن سياست ملیگرايی دولت به قلبها و ذهنهای مردم راه نيافت. در همه جا در کنار تصوير اسماعيل سامانی میشد عکس ریيس جمهوری کنونی را ديد و مانندی زننده اين دو تصوير به هدف واقعی کارزار تبليغاتی اشاره میکرد که چيزی بيش از کيش شخصيت يک حاکم ديگر نبود. در کنار انحصار سياسی و اقتصادی کولاب، برتری فرهنگی اين شهر نيز از هر راه ممکن تبليغ میشود. تاجيکستان دو هزار و هفتصد سالگی اين شهر را جشن گرفت – تاريخی که قبلا از آن خبری نبود و اکنون کولاب را در جايگاه باستانیترين شهر کشور نشانده است. ناراحتی محلهای ديگر که توسط رژيم ناديده گرفته شده يا طرد شدهاند، در عمل از ميزان اعتبار دولت به عنوان يک دولت ملی کاسته است. تاکيدهای آشکار و پنهان رژيم بر ريشههای منطقهای خود مردم را بيش از پيش از دولت بيگانه میکند. ملیگرايی دفاعی اين در حالی است که کشوری چون تاجيکستان، با اين همه رقيب و متحد اندک در اطراف، به ملیگرايی راستين ميانهرو، عقلانی و دفاعی نياز دارد. آن گونه که ياکوو روئی در کتاب «اروآسيای مسلمان: ميراثهای متخاصم» مینويسد: «برای نخستين يا آخرين بار نخواهد بود که ملیگرايی دفاعی میتواند چون سپری عليه بيگانگان، زمينهساز يکپارچگی ملت باشد.» به اين نوع ملیگرايی میتوان تنها در صورتی دست يافت که نخبگان حاکم سياستهای خود را بازنگری کنند و شايستهسالاری را جايگزين وفاداری منطقهای کنند و ديدگاه تنگ محلگرايانه را کنار بگذارند. با ميليونها مردم خشمگين و مشتی طرفدار نمیتوان ملت ساخت. برای بسياری از مردم هويت تاجيکی فراتر از مرزهای جمهوری میرود و آنها نمیتوانند انتظارات خود را با سياستهای رژيم تنظيم کنند. پانوشت: 1. The Challenge of Integration, by EastWest Institute, p. 393 برگرفته از «تاجيکستان وب» برگرفته از «تاجيکستان وب» |
نظرهای خوانندگان
موضوع نوشتار جالب بود ولی فارسی آن چندان مصنوعی و ناخوانا بود که من از خواندن آن سردرد گرفتم!
-- فرشاد ، Apr 28, 2008 در ساعت 01:08 PMموضوع نوشتار بسیار جالب است در مورد پارسی آن با آقای فرشاد موافق نیستم به نظر من نوسته های آقای رجبیان ساده و روان هستند فونت آن هم استاندارد است برای متن نوشته ها همیشه از این فنت استفاده میشود. فکر میکنم سر درد آقای فرشاد علت دیگری داشته باشد.
-- رضا ، May 5, 2008 در ساعت 01:08 PMبا درود-آگاهی ها ارزنده است هرچند گاهی غم انگیز.نوشتار هم بسیار ساده ورساست.به نظر می رسد پس از هر رهایی وازادی بزرگ_مصیبت های بزرگی هم رخ می نماید که شوربختانه از جنایت و..خالی نیست.نمونه ی بارز انرا در عراق وافغانستان می بینیم.اما این دیدگاه هم می تواند امیدوارانه باشد که نسل دوم پس از رهایی بزرگ-دست به بازسازی میزندو جبران ...میکند.
-- ف ب ، Jul 6, 2008 در ساعت 01:08 PMدرود بر شما.نوشتار اگاه کننده وهمزمان غم انگیز است.اینکه پس از هر رهایی -خرابی ها وخون ریزی ها راه می افتد-به ظاهر-همگانی است.عراق وافغانستان و...نمونه های جاریند.اما این امکان هم هست که ابن زدوخورد ها مربوط به نسلیست که در پیش وپس رهایی بوده است ونسل های بعدی به بازسازی وپیشرفت خواهند پرداخت.
-- ف ب ، Jul 6, 2008 در ساعت 01:08 PM