رادیو زمانه > خارج از سیاست > سفرنامه هند > گذاری در گذر پارسیهای مومبای | ||
گذاری در گذر پارسیهای مومبایداريوش رجبيان
خسروباغ یکی از محلههای ویژه پارسی هاست که در کولابای مومبای (بمبئی) واقع است. دروازه های عظیم و سنگین خسروباغ به دروازههای یک حصار شباهت دارد، با این تفاوت که در دو سوی دروازه چشمکهای شیشهای هست که پشت آن می توان نیمپیکرههایی از شخصیتهای زرتشتی را دید.
جلو دروازهها سالمندان زرتشتی نشستند و گپ میزنند. این محله که معروف به کلونی خسرو باغ است، متشکل از یک میدان وسیع مربع سبزهپوش است که چهار ردیف ساختمان در چهار سو دارد. روی چمن کودکان پارسی کریکت بازی میکردند. در انتهای میدان ساختمان درب مهر (آتشکده) را میتوان دید که به شیوه بابلی و هخامنشی ساخته شده است.
چیزی که به نظر کمی عجیب و غریب میرسید نوشته انگلیسی روی دیوار آتشکده بود که ورود ناپارسیها یا غير زرتشتیها را به آتشکده ممنوع می کرد. من هم که آن روز سدره و کشتی پارسی به تن نداشتم، وارد نشدم و با خاطری آزرده خسروباغ را ترک کردم. چون برایم قابل درک نبود که این برخورد تبعیض آمیز از کجا سرچشمه گرفته است، در حالیکه آتشکدههای ایران پذیرای همه هستند و نیایشگاههای مذاهب دیگر در هند هم هیچ کدام این قاعده را نداشت که تنها پیروان آن مذهب حق ورود به آن ساختمان را داشته باشند.
جاين ها، يکی ديگر از اقليت های هند برای اثبات این ادعا برای خودم سری به نیایشگاه جاین دهارما معروف به جاینیزم زدم که از قدیمیترین کیشهای بشری است. جاینها پیرو 24 جاین يا فاتح هستند. آخرین فاتح این کیش با نام ماهاویرا در سده ششم پیش از میلاد مسیح زندگی میکرده است. یکی از ویژگی های مذهب جاينيسم این است که پیروان آن به پیامدهای فوری و آنی رفتارشان باور دارند. نه اینکه اول چند کیسه گناه و ثواب را جمع کنی و بعد به بهشت یا دوزخ واصل شوی. نشان چلیپای شکسته به ریشههای آریایی این کیش اشاره می کند. وقتی وارد معبد جاینیزم شدم، دو مرد سفید پوش اول یک زنگوله آویزان را زدند و بعد وارد اتاقک مشبک یکی از خداهایشان شدند و با یک پارچه سفید رو و پیکر بت را پوشاندند. یک خانم میانسالی بیرون اتاقک و روی صندلی لم داده بود و غرق مطالعه کتابچهای بود. چند نفر دیگر هم آمدند و زنگوله را زدند و در برابر بتها نیایش کردند و رفتند. معبد جاینیزم به معابد هندو شباهت دارد و شیوه نیایش آنها به نظر همسان میآید، ولی البته افراد آگاهتر موارد گوناگون تفاوت در نیایش جاینها و هندوها را بر خواهند شمرد. تعداد جاینها در هند به مراتب بیشتر از پارسیهاست. حدود 5/4 میلیون نفر، ولی باز هم جزو اقلیتهای مذهبی به شمار میآیند. صحبت های يک هندو از پارسی ها پارسیهای هند با جمعیتی بیشتر از 90هزار تن از کوچکترین جماعتهای مذهبی هندوستان هستند. رشد معکوس جمعیت پارسیهای هند می تواند روزی منجر به نابودی کیش زرتشتی در هند شود. دلیل آن هم انتقال پارسی های سنت گرا به پاک نگه داشتن خونشان است که در نتیجه ازدواج یک زرتشتی با غیر زرتشتی جزو اعمال ناشایست محسوب میشود و در صورت وقوع آن ازدواج فرد زرتشتی از سوی جماعت پارسیها طرد میشود و فرزندانش هم از سوی آنها زرتشتی حساب نمیشوند.
برج خاموشی میان انبوه درختان "باغ معلق" مومبای پنهان بود. واسودو در مورد برج خاموشی گفت که وقتی پیکر بیجان را درون دخمه میگذارند، لاشهخورها را از قفس رها می کنند تا جسد را از روی آن پاک کنند. با صنعتی شدن شهر مومبای تعداد لاشخورهای آزاد در فضای شهر کم شده است. از این رو زرتشتیها مجبورند تعدادی لاشخور را در قفسها نگه دارند و موقع ضرورت از آنها کار بگیرند. واسودو در مورد پارسیها با احترام صحبت میکرد و از اینکه چگونه یک اقلیت کوچک مذهبی بیشترین سهم را در آبادانی کشور داشته است و اینکه در میان پارسیهای هند حتی یک فرد فقیر را نمی توان ديد. چون جامعه پارسی ها بسیار منسجم است و اعضای آن از یکدیگر حمایت میکنند. در اثنای صحبت ما، دو کودک ژولیده مو و ژنده پوش نزدیکمان آمدند و پول خواستند. بعد از اینکه کودکان از ما دور شدند واسودو گفت: "پدر و مادر این کودکان غالبا مشروب می خورند و بچههایشان را به گدایی وا می دارند. بعد پول را از بچهها میگیرند و از زندگی به شیوه خودشان لذت میبرند. یعنی در واقع، پدر با بچه هایش بیزنس می کند. آنها را می فرستد که گدایی کنند و برایش پول بیاورند. از این رو در خیابانها کودکان کوچک را می توان دید که گدایی می کنند، روزنامه و کتاب و گل میفروشند، دولت هم در این زمینه هیچ کاری انجام نمی دهد. در کشورهای دیگر تحصیل برای کودکان اجباری است، اما در هند مدرسه و تحصیل به خانوادهها بستگی دارد. گذر گازرهای مومبای به منطقهی گازرها یا رختشوهای مومبای رسیدیم. اگر من لباسم را به ماموران هتل داده بودم که بشويند، به احتمال قریب به یقین الان اینجا بود. در منطقه گازرها که منطقه بزرگی است با کوچه پس کوچههای مارپیچ، با صدها حوضک رختشویی، با هزاران لباسی که در دست گازرها فشرده می شود و به سنگ رختشویی زده میشود و صابون می خورد و صاف می شود و در طناب آویزان میشود و خشک می شود و به صاحبش بر میگردد.
"هر لباسی نشانه خاص خودش را دارد که در جای دیگر تکرار نمی شود و آن نشان برای همیشه روی آستر لباس میماند، از این رو لباست هرگز گم نمیشود یا با لباسهای دیگر قاطی نمیشود. آب محلی از این لوله بزرگ میآید و خانواده های رختشور، هر کدام خودشان پول آب را می دهند. همانطور که می بینید فقط مردها هستند که رختشویی میکنند، چون اين یک کار شاقه است و زنها از پس آن بر نمیآیند. بعضا دمای هوا 40 درجه یا بیشتر از آن میشود و کار واقعا طاقت فرسا میشود." از واسودو پرسیدم که حق الزحمه این گازرها چند است؟ میگوید، بستگی به لباس و کار رختشور دارد و هرکسی به صلاحدید خودش حقش را می دهد، ولی معمولا برای یک جفت لباس 10 روپیه می گیرند و برای یک پیراهن یا یک شلوار، 5 روپیه. واسودو میگوید که همه اين خانوادهها متعلق به طبقه های پست چانار و هاریجن هستند و از قدیمالایام کارشان رختشویی بوده است. پرسیدم، اگر این آدمها بخواهند دنبال کار دیگری بروند اجازه دارند؟ گفت: "اينها میتوانند بروند و درس بخوانند و هر کار دیگری کنند. حتی می توانند رئیس جمهور هند شوند و مانعی در کار نیست. این حقوق را الان همه طبقات دارند. ولی چون کار دیگری پیدا نمیکنند، تنها راه تامین معاش برای آنها همین شغل گازری است." بعدا شنیدم که خانوادههای سنتی که اعتقاد دارند این شغلشان توسط خدا بر پیشانیشان نوشته شده، افرادی را که سراغ شغلهای دیگر می روند، طرد میکنند و آنها را گمراه می خوانند. یکی از زیباترین منظرههای مومبای، مارین درایو یا گذرگاه دریایی است که همانطور که از نامش برمیآید، یک جادهی اریب در کناره دریای عرب است. اگر در دریا باشيد، میتوانید افق شهر مومبای را با آسمان خراشها و خانههای محقرش به خوبی ببينيد.
از واسودو پرسیدم، درباره محمد علی جناح چه فکر میکند؟ او با بیمیلی گفت: "هیچی، او یک رهبر مسلمان و پاکستان بود و پاکستان از جمله رقبای هند است و این خصومت را جناح برانگیخت." او سپس بلافاصله موضوع را عوض کرد و به دو استادیوم اشاره کرد که از فراز تپهای که ما رویش ایستاده بودیم، بخوبی میشد هر دو را دید. یکی 25 هزار و دومی 45 هزار جای نشست دارد. ورزش ملی هندیها هاکی روی چمن است، اما محبوبترین بازی، کریکت است. آن هم بدلیل نفوذ انگلیسیها. واسودو ادامه داد: "این برج بغلی، برج هیلتون است که به آن هتل اودرای هم میگویند. آن يک هتل پنج ستاره معروف است. مایکل جکسون که مومبای آمده بود، در همین هتل بود." ماجراهای مومبای در همین جا تمام نمیشود، چون صحبت از بزرگترین شهر شبه قاره است. پس دوباره بر می گردیم. تا هفته آینده نمسته و بدرود. بخشهای پيشین این سفرنامه: |
نظرهای خوانندگان
گرچه بسيار به زرتشتيان احترام ميگذارم و كيش آنها را ايرانى اصيل ميدانم ، پرسشم اين است كه اگر در طول تاريخ اقامت ايشان در هند
-- مهران / آمستردام ، Dec 25, 2007 در ساعت 12:54 AMبا غير پارسيان آميزشى نداشته اند پس چرا قيافه هاى هندى دارند ؟ خواهشمندم اگر كسى پاسخ اين را ميداند برايم لطف فرموده بگويد ... با سپاس مهران / آمستردام
http://en.wikipedia.org/wiki/Parsi
-- Alireza ، Dec 25, 2007 در ساعت 12:54 AMاللهم صلی علی فاطمه وابوها وبعلها وبنوها وسر المستودع فیها
سفرنامه جالبی بود استفاده کردیم دستتان درد نکند
-- رها ، Dec 25, 2007 در ساعت 12:54 AMdalile hendi shodane chehre parsiyane hend ab va hava ast.chon kavoshhaye daneshmandan ham sabet karde dar har eghlimi range pust taghyir mikonak.betore mesal roshantar shodane chehre siyahan dar amrika.dar hend ham be morure zaman parsiyani ke puste tiretar dashtand behtar ba sharayet motabeghat dashtand.pas tiregiye pust neshane amikhtegi bumiyan hend nist.
-- sasan ، Sep 2, 2008 در ساعت 12:54 AM