رادیو زمانه > خارج از سیاست > گفتگو > آوای نوای آريا در صدا و سيما و سينما | ||
آوای نوای آريا در صدا و سيما و سينماداريوش رجبياندر مجلهی زمانه با بیگ بن اینبار پای صحبت سازندهی موسيقی آغاز برنامههای راديو زمانه مینشينيم. آریا عظیمینژاد که میگوید با محمود احمدینژاد هیچ نسبتی ندارد، هرچند پایان نامهای خانوادگیشان یکی است. این سوالیست که خیلیها، از جمله مردم بومی انگلیس از آریا توی مدت کوتاه اقامتش در لندن کردهاند: آقا ببخشین شما آیا با آقای احمدینژاد نسبتی ندارید؟ برای انگلیسیها شاید واژهی "نژاد" بهتنهایی نام خانوادگی تصور بشود. کوتاه سخن، آریا عظیمینژاد آهنگساز جوان و بلندآوازهی ایرانی چند روز پیش مهمان ما بود. همان آریایی که بعضی ها از تئاتر عروسکها میشناسند و خیلیها از موسیقی فیلمهای "میم، مثل مادر"، "نقاب" و غیره و البته از موسیقی آغاز برنامههای رادیو زمانه. بخش نخست این گفتوگو را «اینجا» و بخش دوم آن را «اینجا»» بشنوید. داريوش: درود بر آریا عظیمینژاد. من قبل از اینکه بیایم و با تو دیدار داشته باشم، یک نگاهی انداختم به وبلاگها و تارنماهای فارسی و انگلیسی که ببینم در بارهی خودت چهها میگویند و چهها مینویسند، یا پشت سرت چهها گفتهاند که شاید خودت هم خبر نداری. مثلا بهمن روشنی نویسندهی وبلاگ موسیقی فیلم میگوید، از بین آهنگسازانی که برای سریالهای موسیقی مینویسند: "او (یعنی شما) جزو بهترینهاست. عظیمینژاد را از طریق تئاتر «آنسوی آیینه» به کارگردانی آزیتا حاجیان میشناسم. فردی با خلاقیتی باورنکردنیست. بدون استثنا تمام کارهایش را دوست دارم، چون ساختار درست موسیقی علمی در تمام آنها رعایت شده. عظیمینژاد بهدرستی هارمونی را میداند و با توجه ويژهای میفهمد که هر ترکیببندی و تمی برای کجا لازم است. با اینکه این اواخر از سمپلر برای ساخت آثارش سود میبرد، ولی این استفاده چیزی از ارزش او کم نمیکند. چرا که بخوبی میداند چطور از این تکنولوژی استفاده کند. تیتراژهایش چکیدهی کل مفهوم سریال است..." تصویر قشنگی از شما ارائه میکند، نه! بهمن روشنی نویسندهی وبلاگ موسیقی فیلم آیا درست میگوید؟ آريا: نمیشناسمش، ولی خب، لطف دارد. داريوش: یعنی در مورد کار خودت، اگر بخواهی معرفیاش بکنی، چی میتوانی بگویی؟ آريا: کار من در حقیقت یک ترکیبی از آواها و نواهای ایرانیست. حالا این ایرانی شامل دو دسته است. یک بخشاش موسیقی سنتیست و دومی موسیقی نواحی است. در حقیقت این دو فرم را ممزوج میکنم و یک ترکیبی درست میکنم، با یکسری اتفاقات روز دنیا، چه از نظر ارکستراسیون و سازبندی و چه از نظر هارمونی و اتفاقاتی که بصورت عمودی در موسیقی میافتد و نه بصورت افقی. داريوش: خیلی خوب میشد اگر این آقای بهمن روشنی توی نوشتهاش در وبلاگ موسیقی فیلمش این حرفها را میگفت، برای اینکه نفر بعدی، علی نامی، مینویسد که "سلام! خیلی دوست دارم بدانم چرا برای آریا این نظر را دادی؟ ایکاش بیشتر و کارشناسانهتر نظر میدادی. بهم سر بزن." البته این آخرش هیچ ربطی به ما ندارد... آريا: فکر میکنم بیشتر فیوژن تعریف درست باشد تا نیوایج. نیوژن در حقیقت همانطوری که از اسمش معلوم است این ترکيبی است که در حقیقت بین دو عنصر یا چند عنصر بوجود میآید. یعنی ترکیبی از هرچیزی که قابلیت درست ترکیب شدن داشته باشد، میتواند یک موسیقی فیوژن بوجود بیاورد. حتا شاید در سایر هنرها هم این اتفاق بیفتد. ولی خب، توی موسیقی خیلی روشن و واضح است. چون هر کسی هر موسیقی را از هر کجای دنیا بخواهد، انتخاب بکند و میکس بکند آن را، این ساختار فرم سنتی و فلکلوربودنش کاملا میزند بیرون و مشخص است در کنار سازهای دیگر. داريوش: آقای روشنی با یک ذره حس تاسف میگوید که این اواخر ایشان از سمپلر استفاده میکند. منظورش چی هست؟ آريا: سمپلرها يک تکنولوژی هستند که چندسالیست رواج بسیار پیدا کرده و الگوبرداری از سازهای زنده است و بخش هايی از این سمپلرها میتواند سازهای خیلی سنتتیک هم باشد. اتفاقی که میافتد، اين است که شاید بجز من آهنگسازهای دیگر هم مجبور میشوند به این سمت و سو بروند، این است که محدودیتهایی که در ایران از نظر نوازنده، نوع ساز و ضبط استودیویی بوجود میآید. یعنی ممکن است ما یک سازی را داشته باشیم، نوازندهاش هم موجود باشد، ولی توی استودیو بخوبی صدایش را ضبط نکنند. حالا ممکن است آن ساز را نداشته باشیم، یا ممکن است ساز را داشته باشیم، ولی نوازندهی حرفهای و چیرهدستی برای اجرای آن نداشته باشیم. این سه عنصر باعث میشود که آدم ناخودآگاه برای اینکه آن ذهنیت خودش را نشان بدهد، گرایش پیدا بکند به این صدا. حالا چگونگی این استفاده که آقای روشنی هم اینجا گفتهاند، چون یک چیزیست که الان خیلی در دنیا عمومیت دارد، یعنی شما حتا... داريوش: منظور از دنیا، دنیای غرب است بیشتر؟ آريا: بله. حتا آهنگسازهای بزرگ هالیوود مثل "هانس زيمر" یا "هاریسون ویلیامز" آدمهایی هستند که فرضا خود هانس زيمر ۲۴ـ ۲۳تا کامپیوتر را به هم می پيوندد و از سمپلر استفاده میکند، و حالا این سمپلرها در کنار ارکستر بزرگی که امکانش را دارند و رکورد میکنند، تلفیقی از آن صداها و سازهای زنده بوجود میآورد. من هم در حقیقت همین تلاش را میکنم که بتوانم یک چیزی را بهدست بیاورم که هم آن حس و حال موسیقیاییاش را از نظر ساز آکوستیک و زنده و حسی که نوازنده در موسیقی آدم اضافه میکند، حفظ بشود، هم این که بتوانم به آن ایدهآلها و ذهنیتهایی که دارم، بپردازم. داريوش: آنوقت این تمایلت که خیلیها هم میبینند و آشکار و صریح است، يعنی تمایلت به موسیقی غربی و نحوهی کار غربی با موسیقی در ایران با محدودیتها روبهرو نمیشود، کسی جلویش را نمیگیرد؟ آريا: نه! بستگی دارد چه فرمهایی باشد. حالا میشود گفت بخش موسیقی... اگر غربی بخواهیم بکنیم، بخش یکذره پاپیولارترش یا راک یا پاپ و اینها که من خودم تمایلم به موسیقی پاپ خیلی کم است و واسهی همین یکی از این فاکتورهایی که شاید مشکلساز باشد بطور کل خاموش میشود برایم... داريوش: ولی فکر نمیکنی اگر بروی غرب برایت راحتتر باشد؟ مثلا من نگاه کردم سالها پیش برای آقای حامی یکی از آوازخوانان ایرانی آهنگی را ساختید که محمدرضا چراغعلی درست کرده بود و آنجا خودت سهتار مینواختی، شادمهر عقیلی گیتار و بابک امینی هم گیتار. حالا شادمهر عقیلی و بابک امینی هردو در خارجاند و احتمالا از آزادی بیشتری برخوردارند. آیا هرگز فکر نکردی یا غبطه نمیخوری که اینها توانستهاند در بروند و میتوانند راحتتر کار بکنند و فکر نکردی تو هم میتوانی این کار را بکنی؟ آريا: نه. شادمهر یا بابک امینی یا امثالهم که این اتفاق برایشان افتاده... خب شادمهر ذهنیت خیلی پاپی داشت، یعنی کاملا پایلور بود و هیچوقت هم هیچ ادایی درنمیآورد و همیشه خودش بود. من یادم هست که یکبار با دکتر ریایی صحبت میکردیم بابت آلبوم دهاتی که فکر میکنم هیات ژوری که در ارشاد بود، به این آلبوم مجوز نداد و آلبوم را رد کرد. بعد از یک فاصلهی خیلی کوتاه آلبوم آمد توی بازار با مجوز ارشاد که اعضای ژوری خیلی بهشان برخورد و برایشان توهین بهحساب آمد. خب آنموقع خیلی تازه سالهای شروع کار موسیقی پاپ برای ایران بود، برای اینکه موسیقی به خودی خود نمیتواند یک چیز بد یا چیزی باشد که بشود به آن مجوز داد یا نداد. این کلام است که وقتی با موسیقی قاطی میشود، این اتفاق را به وجود میآورد. داريوش: حالا روی میآوریم به یکی ديگر از وبلاگهایی که اسم تو را تویش دیدم. نویسندهی وبلاگ «واندرد» مینویسد: "در مورد آن قطعهی آوازی شکایت هجران هم باید بگویم که بسیار موسیقی ملایم و خوشرنگی دارد و نوازندهی سهتارش آریا عظیمینژاد و کیبوردش فواد حجازی بوده. بعدش میگوید، نکند این آریا همان آریای «خانهی عروسکها» باشد." مگر تو خانهی عروسکها هم کار کردی؟ آريا: راستش، خیلی سالها پیش، یعنی وقتی ۵سالم بود، چون پدرم فعالیت نویسندگی و کارگردانی داشتند، یک برنامه برای کودکان در اوایل انقلاب برای تلویزیون ایران ساختند بنام «خانهی عروسکها» که خودشان بازی میکردند به اسم اکبر نمایشی و شخصیتهایی مثل کلثوم ننه، روشن سر، ضربالمثل، نابغه، مهربان و یکسری عروسکهای دیگر و من و خواهرم، آریا و پوپک، که با اسم خودمان بازی میکردیم. اتفاقا دیشب داشتم توی این وبلاگها... من خودم خیلی برام... تا حالا این کار را نکرده بودم. جستجوی فارسی نکرده بودم. همیشه انگلیسی بود... داريوش: پس همین کاری را که من کردم خودت هم کردی... آريا: آره! خیلی چیزهای جالبی خودم توی این وبلاگها. خیلی چیزهای جالبی. یعنی دقیقا شاید ۷۶ صفحه بود و من همهی این ۷۶ صفحه را ورق زدم... داريوش: در واقع، هنوز هم یادشان هست که توی خانه عروسکها بود... آريا: یادشان هست. من یادم هست کار تئاترآن سوی آیینه را که کار میکردم، خب آنزمان تئاتر شهر خیلی میرفتم. یک دفعه یک خانمی به من گفت، شما آریایید؟ گفتم، بله. من گفتم خب، بخاطر همین ماجرای موسیقی تئاتر و اینها میشناسید. گفت، نه! شما آریای خانهی عروسکهایید؟ گفتم، شما چه جوری اصلا یادتان مانده؟ من اینهمه عوض شدم. خیلی عجیب بود برایم. بعد چون برنامه خیلی تاثیرگذار بود آنروزها و هم بزرگسالان و هم کودکان دوست داشتند و آنموقع هم خیلی کمبودهای تصویر در تلویزیون بود و تازه شروع کار بود... تغییر و تحولاتی اتفاق افتاده بود و این برنامه خیلی محبوبیت داشت میان مردم... داريوش: خیلی عالی. پس درست گفته نویسندهی وبلاگ «واندرد». نویسندهی وبلاگ «شعر سرخ» توی يک نوشته اش که اسمش هست مرو ای دوست میگوید: "اینهم آخرین شاهکار محمد اصفهانی. همه چیز این ترانه در حد کمال است. از شعر زیبای اهورا ایمان گرفته تا آهنگسازی زیبای آریا عظیمینژاد که ترکیبی زیبا از سازهای مختلف همچون سهتار و کمانچه درست کرده و از همه بهتر صدای گرم و پرطنین محمد اصفهانی که دیگر نیاز به تعریف بیشتر ندارد." آريا: مرو ای دوست اولین تجربهی من در زمینهی موسیقی پاپ بوده است. من یک ملودی ساخته بودم که به سبب دوستیای که با محمد اصفهانی دارم هرچند وقت یکبار میآید پیش من و کارهایم را گوش میدهد. میگوید بگذار کارهایت را ببینیم توی این مدت چیکار کردی. یک موسیقی ساخته بودم، گفتش که بیا این را ترانه کنیم و من بخوانم. خب، این ملودی که ساخته شده بود یک ملودی سازی بود. ملودیها تقسیمبندی میشوند به سازی و آوازی. و به خاطر هجابندیی که در ملودی بود، خیلی سخت بود که یک شعر با تقطیعهای زوج تویش قرار بدهیم. محمد گفت که بیا من.... بقول خودش که میگوید «مر»، گفت من یک «مری» میگویم توی این ملودی، یعنی درحقیقت کلمات هم وزن را پیدا میکند، بعد این را میدهیم به اهورا ایمان... که البته آنموقع نمیشناختمش، ولی اهورا ايمان یکی از بهترین شاعران معاصر ما است که با سن کم... البته خیلی هم کم نیست، ولی به آن پختگی و کمال رسیده است. شروع کردیم سروکله زدن برای این ماجرا. اهورا اصطلاح بامزهای به کار میبرد برای این کار. میگوید، من امتحان کنکور دادم. خیلی برای خود من جالب است. خیلی سخت بود برایش... و اهورا اهل بم بوده، یعنی هست و در آن اتفاقی که در بم افتاد، آن زلزلهای که آمد، تعداد خیلی زیادی که البته دقیقا نمیدانم، ولی فکر میکنم حدود ۶۰ نفر، اگر اشتباه نکنم، از خانوادهاش را از دست داد و خیلی ضایعه بزرگی بود برایشان. چون هم خودش و هم خانمش اهل بم بودند. ما تصمیم گرفتیم این آهنگ را تقدیم بکنیم به رفتگان بم... داريوش: آهنگ مرو ای دوست را... آريا: مرو ای دوست.. که اهورا هم بسیار شعر خوبی روی این ماجرا گفت. البته خیلی فراز و نشیب داشتیم با همدیگر، ولی فکر کنم، بالاخره به یک ماحصل خوبی رسیدیم و فکر کنم در آنسال هم بعنوان ترانهی سال انتخاب شد. داريوش: بیشتر نوشتههایی که در موردت پیدا میشود، مربوط به موسیقی فیلم است. نمیدانم از ابتدا علاقه داشتی یا نه، ولی در هر صورت تا حالا، البته فهرستی که من دارم احتمالا کامل نیست که میگوید فیلمهای «عروس خوشقدم»، «عشق ممنوع»، «صحنهی جرم، ورود ممنوع»، «چندکیلو خرما برای مراسم تدفین»، «م، مثل مادر» و «پارک وی» را میگویند که برایشان فیلم ساختی. آريا: یک «نقاب» هم باید به این مجموعه اضافه کنیم... داريوش: دلیلش چه هست که علاقه نشان دادی به موسيقی فيلم؟ آريا: من از قبل هم موسیقی تصویر را دوست داشتم. یعنی درست است سهتار میزدم و الان نزدیک به ۲۲ـ ۲۱ سال است سهتار میزنم، ولی یواش یواش بعد از اینکه روی آوردم به ماجرای، یعنی از نوازندگی شروع کردم به آهنگسازی، خیلی این کاربرد موسیقی روی تصویر را دوست داشتم و... داريوش: چرا؟ آیا این نیاز را احساس میکردی که موسیقی نمیتواند آن پیامی را که داری بهخودیخود ابلاغ بکند به شنونده و فکر میکردی با تصویر میشود کمک کرد؟ آريا: نه، برای اینکه موسیقیهایی که میساختم خیلی تصویری بود و با اینکه آن اوایل هم هیچ تصویری نداشتم، تمام کسانی که میشنیدند یا خودم یک نگاه اجمالی به کارها میکردم، خیلی تصویری بود... شاید هنوز هم همینجور است، شاید مرو این دوست هم یک تصویری تویش هست. یکی از دلایلی که هم ساززدن را بصورت نوازندگی تخصصی قطع کردم و هم اینکه خیلی به سمتوسوی موسیقی پاپ نمیروم، این است که بتوانم بصورت تخصصی روی موسیقی فیلم یک تمرکزی داشته باشم و تمام انرژیم را روی این ماجرا بگذارم. داريوش: همين الان هم داری کار میکنی روی يک فیلم؟ آريا: الان که برگردم، بله! کار آقای کمال تبریزی. داريوش: فیلم؟ آريا: اسم فیلم را دقیقا نمیدانم، ولی در مورد... داريوش: کمدی هست احتمالا! آريا: یک حال و هوای کمدی... داريوش: تا گفتی "کمال تبریزی" به یاد مارمولک افتادم... آريا: آره، در مورد زنهاست و میدانم که خیلی جالب است. اسم فیلم را دقیقا یادم نیست، ولی چیزی که برایم تعریف کرد، ماجرای خیلی جالبیست و مطمئنم که فیلم خوبی میشود. داريوش: پس چشمبراه هستیم که حتما ببینیم. در کنار سینما برای رادیو هم ظاهرا کارهایی میکنی، از جمله برای رادیو زمانه! آريا: بله... داريوش: ...که موسیقی آغاز برنامههای ما کار خودت است. این اولین کاری بود برای يک رادیو یا قبلا هم کرده بودی؟ آريا: رادیو... فکر میکنم در ایران هم کردم. یادم نمیآید دقیقا، ولی مطمئنم که با این حافظهای که دارم... میدانم که یکی دوبار برای رادیو کارهایی کردم در سالهای خیلی دور... داريوش: پس میتوانیم امیدوار باشیم که در آینده بازهم آهنگهای خودت را خواهیم داشت در رادیو زمانه؟ آريا: اگر اتفاق بیفتد، چرا نه! |