رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۹ خرداد ۱۳۸۹
گفت‌وگو با سهیل پارسا کارگردان تئاتر، به بهانه اجرای نمایش آرش به زبان انگلیسی در تورنتو

«آرش‌های زیادی داشتیم که زن بودند»

محمد تاج دولتی
tajdolati@radiozamaneh.com

در میان اسطوره‌های فرهنگ ایرانی، افسانه‌ی آرش کمانگیر را شاید بتوان مهم‌ترین و تاثیرگذارترین افسانه‌ی ایرانی دانست که تولیدات هنری اقتباس شده از آن همچنان ادامه دارد.

Download it Here!

نمایش «آرش» نوشته‌ی بهرام بیضایی اثری است که توسط سهیل پارسا، کارگردان صاحب‌نام ایرانی اقتباس شده و بیش از ۱۰ سال است که به زبان‌های انگلیسی، اسپانیایی، صرب و کرووات در چندین کشور از جمله ایران به روی صحنه رفته است.

به بهانه‌ی روی صحنه رفتن نمایش «آرش» در تورنتو (۱۴ تا ۲۹ ماه می)، با اجرا و فرمی متفاوت از کارهای گذشته، با سهیل پارسا گفت‌و‌گو کرده‌ام. نخست از او پرسیدم: این همه دلبستگی به نمایش‌نامه‌ی آرش نوشته‌ی بهرام بیضایی از کجا و چگونه آغاز شد؟


سهیل پارسا، عکس از محمد تاج دولتی

این به زیبایی این اسطوره و به‌نظرم شاهکاری که آقای بیضایی آفریننده‌ی آن هستند برمی‌گردد. من همیشه آرش بهرام بیضایی را خیلی دوست داشتم. خیلی به من نزدیک بود.

به دلیل همین ابعاد نمایشی، فلسفی و سیاسی- اجتماعی‌اش بوده که در تمام کشورهایی که تا امروز اجرا شده، موفقیت‌آمیز بوده و به‌نوعی خاص این کشورها بوده است. از میان کارهای من که در کشورهای دیگر مورد توجه زیاد قرارگرفته یکی آرش بوده و دیگری مکبث شکسپیر بوده است، ولی آرش به‌خصوص برای علاقه‌مندان هنر نمایش در کشورهایی که جنگ‌زده هستند، نزدیک‌تر بوده است. کشورهایی که مشکلات سیاسی دارند کاملاً با آن ارتباط برقرار می‌کنند.

به‌همین دلیل در کوبا خیلی موفق بود. در بوسنی بسیار موفق بود. در خود ایران خیلی برای تماشاچی جالب بود که نمایش آرش را به زبان انگلیسی ببیند. خوش‌بختانه چهار اجرای موفق در سال ۲۰۰۲ در جشنواره‌ی فجر داشتیم.

من فکر می‌کنم فرازمانی، فراملیتی و فرافرهنگی بودن داستان آرش خیلی مهم است. به خصوص با نگرشی که من به آن کردم و همان‌طور که در صحنه‌‌پردازی من می‌بینید ما دو ملت را می‌بینیم، نه این که به‌طور مشخص در این اجراها بگوییم: ایران، ایران. برای همین است که ایران هست، اسامی ایرانی هستند، کشواد، هومان، آرش، البرز، ... هیچ‌کدام از این‌ها را ما تغییر ندادیم، اما این دو ملت که تورانیان و ایرانیان بودند می‌توانند هر ملتی و هر دولتی و در هر سیستم دیگری باشند.

در اجراهای مختلف آرش، شما هربار، متن مشخص و ثابتی را با فرم‌های گوناگونی روی صحنه برده‌اید. با این تفاوت و تنوع در فرم، چه پیام تازه‌ای را می‌خواهید به پیام اسطوره‌ای آرش اضافه کنید؟

زیبایی هنر تئاتر در این است که می‌تواند تکرار شود و این شاید در بسیاری از هنرهای دیگر اتفاق نیفتد. یک فیلمساز وقتی یک فیلم را ساخت دیگر تمام است. اگر بخواهد آن را بازسازی کند و تغییر دهد باید دوباره سرمایه‌گذاری کند. تئاتر، این زیبایی را دارد که مدام تکرار شود و تغییر کند. من این شانس را داشتم که مدام به بسیاری از کارهای خودم برگردم.

متن آرش همان‌طور که گفتید، همان متن بهرام بیضایی و همان اقتباسی است که ما سال ۱۹۹۸ کردیم، ولی از نظر صحنه‌پردازی، فرم و هنرپیشه، مدام در تغییر و تحول بوده است. کار روزبه‌روز و تولید به تولید ساده‌تر شده است. سادگی رمز کار من است. کار در عین سادگی، بسیار پیچیده به‌نظر می‌آید، اما صحنه‌پردازی من ساده است. مهم رسیدن به اصل است. برای من وقتی تو به جوهر می‌رسی، به حداقل می‌رسی. در نتیجه این حداقلی یا به قول انگلیسی‌ها مینی‌مالیسمی که در کار است، با خود فلسفه‌ی کار ارتباط تنگاتنگی دارد.

من به‌نوعی به کارگردان مینی‌مالیست مشهورم و این در آرش بسیار مفهوم دارد. زیرا در دنیای شیکی که امروز می‌بینیم، که پر از آشفتگی و جنگ است، نمایش آرش بسیار ساده و شفاف کار می‌شود و از آن تکرار و تداوم برمی‌گردد به تمیز شدن و رسیدن به جوهر کار.

حداقل در کارهایی که من از شما دیده‌ام، همیشه سعی می‌کنید تصویر‌سازی‌هایی را که در سینما به‌راحتی امکان‌پذیر است روی صحنه انجام دهید. هنرپیشه‌ها روی صحنه با تغییر لباس یا مثلا دستکشی که دست‌شان است یا شالی که رنگش را عوض می‌کنند، تغییر شخصیت می‌دهند و نقش خودشان را عوض می‌کنند. این کاری است که شما به آن علاقه دارید و می‌خواهید این کار را بکنید؟

بله، من فکر می‌کنم این تئاتری بودن تئاتر را نشان می‌دهد. خیلی‌ها به من می‌گویند فکر نمی‌کنی در تئاتر احساس محدودیت کنی؟ جواب ابن است که من هیچ‌وقت در تئاتر احساس محدودیت نکردم و هرچیزی را که خواسته‌ام توانسته‌ام در تئاتر نشان دهم. باید زبان آن را پیدا کنی. زیرا زبان تئاتر زبان سینما نیست. من کار کرده‌ام و از سینما تاثیر گرفته‌ام ولی بازهم زبان تئاتری‌اش را پیدا کرده‌ام. تمام جذابیت تئاتر برای من در این است که هر چیزی در آن امکان دارد.

قهرمان اصلی «آرش کمانگیر»، شاید به‌عنوان مهم‌ترین و تاثیر‌گذارترین اسطوره‌ی فرهنگ ایرانی، یک مرد است؛ در حالی که شما در آخرین اجرای نمایش خود از یک هنرپیشه‌ی زن برای اجرای نقش آرش استفاده کردید. چرا؟

به‌نظر من جوهر و روح انسانی فراتر از جنسیت، مرز و بوم، رنگ، مذهب و همه چیز دیگر است. در اصل ما این‌جا به اصل انسان می‌رسیم. زن و مرد هر دو برای من انسانند. زن برای من در زندگی خصوصی و فلسفی، مقام خیلی بالایی دارد. پس یکی از دلایلش این است.

خیلی‌ها این را از من می‌پرسند و من نمی‌دانم چه جوابی بدهم. کدام جواب را بدهم که مهم‌تر باشد. از بعد سیاسی و اجتماعی اما، باید بگویم ما آرش‌های زیادی داشتیم که زن بودند. جالب بود برای من که یک تماشاچی کانادایی وقتی که کار را دید آمد به من گفت: من زهرا کاظمی شما را این‌جا دیدم. او یک آرش بود. گفتم: بله، او آرش بود.

دو یا سه‌تا از ابعاد عمده را برایتان گفتم که به چه دلیل من هنرپیشه‌ی نقش آرش را از میان بازیگران زن انتخاب کردم.

کدام اجرای نمایش آرش، بهترین و بیش‌ترین تاثیر را روی مخاطب‌های خود گذاشته است؟

اجرای بوسنی ما قوی‌ترین بود. زیرا کشوری جنگ‌زده است و دقیقاً مسائلی که در آن‌جا مطرح هست همین مسائلی چون زمین و ملیت، هویت‌های ملی، مذهبی و جغرافیایی است که جنگ و فاجعه‌ی بزرگ بالکان را به‌وجود آورد. در نتیجه نمایش آرش، برای تماشاچی و هنرمند بوسنیایی به‌نظر من پرمعنی‌ترین بود.

«ضد قهرمان بودن نمایش آرش بسیار بامفهوم است»


گفتید کشورهایی که با جنگ آشنا یا جنگ‌زده هستند از این نمایش بیش‌تر استقبال کرده‌اند. دلیل اصلی آن چیست؟ آیا در این میان جنبه‌ی میهن دوستی‌ای که در این نمایش وجود دارد مهم است؟ در این صورت، تعیین مرز و دوست داشتن خانه و وطن، به نوعی در تضاد با پیام فرامرزی و فراملتی این نمایش و اسطوره قرار نمی‌گیرد؟

دقیقاً همین‌طور است. یعنی من فکر می‌کنم علاقه‌ای که این مردم، تماشاچی و بازیگر بوسنی من به کار داشتند دقیقاً همین بود. زیرا ملتی هستند که از جنگ خسته شده‌اند و فهمیده‌اند که چگونه با جنگی خانمان‌سوز، به نام هویت ملی و هویت جغرافیایی، بازیچه‌ی دست سیاست‌مداران‌شان شده‌اند. اتفاقاً از همین زاویه، آرش برایشان مفهوم دارد، زیرا یکی از تم‌های اصلی آرش، به گسترش وسعت جغرافیایی مربوط می‌شود.

وسعت جغرافیایی و استقلال سیاسی یک کشور در نهایت به‌معنی خوشبختی و شادمانی یک ملت نیست. اگر روح انسانی نباشد هیچ معنایی وجود ندارد. کشواد مدام تکرار می‌کند: در این جنگ یک فرد شکست نخورده است که حالا یک فرد باید برود و یک کشور را نجات دهد. ما همه شکست خورده‌ایم و چرا منتظر یک قهرمان هستیم؟

همین ضد قهرمان بودن این نمایش در بوسنی بسیار بامفهوم است. فکر می‌کنم دلیلش همین خستگی باشد و به این نتیجه می‌رسند که مفهوم مرز دیگر چیست؟ حدود و مرزهای جغرافیایی، غیر از خونریزی و عدم عدالت برای ما چیزی نیاورده است. به‌چه دلیل ایستاده‌ایم و داریم خودمان را تکه می‌کنیم برای حفظ وسعت جغرافیایی‌مان که دیگر معنی ندارد. خودشان تجربه کرده‌اند که چیزی پشت آن نیست.

یک چیز ساده‌تر برای‌تان بگویم: اتحاد جماهیر شوروی، یکی از وسیع‌ترین کشورهای دنیا بود، اما وسعت و بزرگی اتحاد جماهیر شوروی به معنای سعادت مردمش نبود. حالا کاری به بحث سیاسی نداریم و وارد سوسیالیسم و غیر سوسیالیسم نمی‌شویم. وقتی روح انسانی وجود نداشته باشد، وسعت هیچ مفهومی ندارد؛ استقلال هیچ مفهومی ندارد. من فکر می‌کنم این یکی از پیام‌های این کار و پیام بهرام بیضایی است.


سهیل پارسا، عکس از محمد تاج دولتی (زمانه)

وقت آن نرسیده که اجرای اصلی آرش را به‌زبان اصلی نمایش و حداقل برای مخاطب‌های پراکنده‌ی ایرانی که در کشورهای مختلف زندگی می‌کنند به روی صحنه ببرید؟

آرزوی من است. یعنی کار باید در نهایت به زبان اصلی خود اجرا شود. مخصوصا با آن زبان فاخر و زیبای بهرام بیضایی. در این شکی نیست، اما متاسفانه برای من تا به حال این فرصت پیش نیامده است. می‌بینید که من به کشورهای مختلف رفته‌ام و با حرفه‌ای‌ترین آدم‌ها کار کرده‌ام. ما بسیار هنرپیشه‌های حرفه‌ای و خوبی در سرتاسر دنیا داریم ولی من چگونه می‌توانم این‌ها را جمع کنم؟ به این راحتی نیست. چهار هنرپیشه‌ای که امشب این‌جا دیدید شاید بگویم از بین حدود ۱۸۰هنرپیشه انتخاب شده‌اند.

زیرا از نظر فیزیکی باید قابلیتش را داشته باشند. از نظر سبک و استایل باید کار را بشناسند. در نتیجه ما خیلی هنرمندان خوبی داریم اما شاید به درد این سبک کار نخورند. من مطمئنم آدم‌ها و هنرپیشه‌های ایرانی بسیار ارزشمند در خارج از ایران هستند. در داخل ایران که داستانش جدا است و خیلی هنرپیشه‌های خوب داریم. این کار ابتدا احتیاج به یک سرمایه‌گذاری خوب از سوی جامعه‌ی ایرانی دارد تا اتفاق بیفتد.

خیلی‌ها این را از من می‌خواهند. جدیداً در این زمینه ایمیل هم دریافت می‌کنم، یا از فیس‌بوک پیغام می‌گیرم که: سهیل نوبت فارسی‌زبانش کی است؟ من نیز می‌گویم: حتماً دوست دارم این کار را بکنم، اما این به همت جامعه‌ی ایرانی است.

وقتی که من این کار را به زبان‌های دیگر انجام می‌دهم و در جامعه‌ای دیگر کار می‌کنم، همیشه از حمایت‌های وزارت فرهنگ و هنر این کشورها برخوردار می‌شوم. ولی وقتی با جامعه‌ی ایرانی پراکنده، هنرپیشه‌ای در سوئد، یا در آلمان کار می‌کنم، هیچ موسسه‌ی فرهنگی نمی‌آید از آن حمایت کند. اگر جامعه‌ی ایرانی و تجار بزرگ ما می‌خواهند این کار را به زبان فارسی و در عرصه‌ی جهانی ببینند من می‌پذیرم و رد نمی‌کنم.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

بسیاری با برداشت از اسطوره ی (( آرش )) نمایشنامه نوشته اند .
اما (( آرش)) بهرام بیضایی سخن دیگریست .
جدا از نوشتار , قدرت بیان و تصویر سازی های شگرف اش , نگاه او به تعریف (( اسطوره )) و (( قهرمان )) برای من زیباست .
نگاهی که برای نمونه در (( هومان )) به خوبی نمایان است . و در جای دیگر , رو به (( آرش )) : (( امید که در هر گدار سخت مردی خواهد آمد , انبوه را کاهل میکند ))
از این موضوع که بگذریم , از گفته های جناب پارسا اینگونه برداشت میکنم که ایشان نگاه استاد بیضایی را نگاهی جهان وطنی یافته اند که به باور من به تمامی نادرست است .
اما از دیگر سو , تلاش ایشان در شناساندن این اسطوره ی مهم ایرانی و نیز به تماشا گذاشتن گوشه ای از گنجینه ی هنر و ادبیات ایران زمین به دیگران جهان , برای من , به عنوان یک ایرانی ستودنیست .
مزدک پارسیان

-- Mazdak ، May 30, 2010 در ساعت 07:59 PM