رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱ مرداد ۱۳۸۹
پرواز با قفس، نمایشگاه هنرمندان ایرانی در حمایت از جنبش سبز

اگر نمی‌توانی در قفس‌ات جا بشوی، با قفس‌ات پرواز کن

محمد تاج‌دولتی
tajdolati@radiozamaneh.com


پوستر نمایشگاه «پرواز با قفس»

در ادامه‌ی برنامه‌های حمایت از جنبش سبز و همبستگی با مردم ایران، بیش از ۵۰ تن از هنرمندان ایرانی و غیر ایرانی آثار خود را در بخش‌های گوناگون هنرهای نمایشی و تجسمی در شهر تورنتو به نمایش گذاشتند.

برای آگاهی از چگونگی شکل‌گیری و تشکیل نمایشگاه «پرواز با قفس» که به مدت یک ماه در شهر تورنتو ادامه خواهد داشت، با دو تن از برگزارکنندگان و دو تن از هنرمندان نقاش و طراح ایرانی گفت و گو کردم. از پیمان سهیلی، هنرمند جوان ایرانی‌ - کانادایی می‌پرسم منظور از برپایی این نمایشگاه چه بوده است؟

Download it Here!

این نمایشگاه، یک نمایشگاه از آثار هنرمندان مختلف ایرانی و کانادایی است. آثاری چون نقاشی، عکاسی، مجسمه‌سازی، طراحی و هنرهای اجرایی مثل موزیک، آثار ادبی، شعر، داستان‌گویی و سخنرانی چند تن از هنرمندان ایرانی در تورنتو است.

بعد از آغاز جنبش سبز من به فکر این افتادم که به عنوان یک هنرمند وظیفه دارم که جنبش را حمایت کنم. با یکی از دوستان، لیلا مصطفوی، در این زمینه صحبت کردم و لیلا هم خیلی تمایل داشت که چنین حرکتی را انجام بدهد و به اتفاق تصمیم گرفتیم که این کار را عملی کنیم. از دیگر هنرمندان درخواست کردیم که به ما کمک کنند و نظرمان این بود که یک کار جمعی از هنرمندان مقیم تورنتو باشد

اما این خبر به همه جا رسید و تبدیل به یک کار بین‌المللی شد و تمام شهرهای کانادا، چند شهر از آمریکا، چند شهر از اروپا و حتی تعدادی از هنرمندان از ایران برای ما کار فرستادند. در این نمایشگاه حدود ۵۶ هنرمند داریم که کارهایشان را به نمایش می‌گذارند و چیزی حدود ۱۰ تا ۱۲ موسیقی‌دان و هنرمندانی که در ادبیات و شعر کار می‌کنند برنامه خواهند داشت.

تم (موضوع) کارهایی را که شما در این نمایشگاه عرضه می‌کنید، آیا به هنرمندان قبلاً اعلام کرده بودید یا اعلام کردید هر کاری که دارند، می‌توانند برای شرکت در این نمایشگاه بفرستند؟

به دلیل حمایتی که ما می‌خواهیم از رویدادهایی که در ایران اتفاق افتاده است انجام بدهیم، خیلی تمایل داشتیم هنرمندها، صدایی را که می‌خواهند به گوش مردم برسانند، در این راستا باشد و خوشبختانه تمامشان یک‌صدا به ما جواب مثبت دادند و کارها تماماً در این زمینه است.


یکی از کاریکاتورهای نمایشگاه

بسیاری از هنرمندان کارهایشان را برای ما پست کردند. یک سری از هنرمندان کارهایشان را برای ما ایمیل کردند و ما این‌جا خودمان کارها را چاپ و تولید کردیم.

آیا قصد دارید که این نمایشگاه را به خارج از کانادا هم ببرید تا ایرانی‌های دیگری هم بتوانند از این نمایشگاه بازدید کنند؟

ایده‌ی من این است که اگر استقبال بشود، این نمایشگاه همین طور در ماه‌های مختلف به صورت مداوم در شهرهای مختلف برگزار بشود و به عنوان یک کار گروهی با همکاری تمام هنرمندان ایرانی و غیرایرانی در سراسر دنیا شکل بگیرد.

چرا «پرواز با قفس»؟

اسم این نمایشگاه را ما از نمایشگاهی که در لس‌آنجلس انجام شد، گرفتیم و فکر می‌کنم «پرواز با قفس» یک اندیشه‌ی صوفی‌گرانه است که می‌گوید که اگر نمی‌تونی در قفس‌ات جا بشوی و پرواز کنی، با قفس‌ات پرواز کن.

این عنوان را به این دلیل انتخاب کردیم که فکر می‌کنم کسانی که در ایران در حال حاضر دارند فعالیت می‌کنند و می‌خواهند صدایشان را به گوش جهانیان برسانند، به دلیل این‌که نمی‌توانند آزادانه این کار را بکنند، بنابراین با قید و بندی مواجه هستند که من به آن به عنوان یک قفس نگاه می‌کنم. به نظر من خیلی مصداق خوبی است برای شرایط کنونی که در ایران حاکم است.


نمایشگاه «پرواز با قفس» (عکس‌ها: محمد تاج‌دولتی، زمانه)

لیلا مصطفوی دانشجوی جوان دیگری است که بسیاری از امور برپایی این نمایشگاه را به عهده داشته است:

ما ۱۲۰ تا کار گرفتیم و خیلی کارهای دیگری هم بود که همه می‌خواستند از ایران بفرستند، ولی متأسفانه نمی‌توانستند؛ به خاطر شرایطی که خودمان می‌دانیم. ما ۱۲۰ تا کار گرفتیم و می‌خواستیم همه‌شان اجرا بشود و همه‌شان در نمایشگاه باشند. ولی متأسفانه جا به اندازه‌ی کافی نبود و تصمیم گرفتیم یک ژوری (هیأت داوری) درست کنیم.

(این هیأت شامل) چند نفر دانشجوی هنرمند و چند شخصیت شناخته‌شده در میان ایرانی‌ها که یکی هم آقای براهنی بود، که نظر بدهند که کارها ربط به همین حوادث اخیر در ایران داشته باشد.

این بزرگ‌ترین بخش‌ انتخاب کارها بود و بخشی هم سوبژکتیو بود که کارهایی که می‌دیدند واقعاً چه احساسی به آدم‌ها می‌دهد. یک بخش دیگرش هم از نظر تکنیکی بود.

کارهایی هم بود که بر اساس انتخاب هیأت ژوری کنار گذاشته شد؟

بله. متأسفانه چند تا کار بود که نتوانستیم تأیید کنیم. البته واقعاً کارهای همه عالی بود؛ ولی به خاطر این که جا به اندازه‌ی کافی نبود و به خاطر این که ما پول این نمایشگاه را هم از طریق حمایت مالی دادیم، خود برگزارکنندگان هیچ درآمدی به دست نمی‌آورند. دوست داشتیم که یک جای بزرگ‌تر پیدا می‌کردیم که کار همه باشد و همه صداهایشان شنیده بشود.


پریا شاهوردی، نقاش و طراح ایرانی ساکن تورنتو

«آدمهایی که کشته شدند برهنه و بی‌سلاح فقط حقوق اولیه‌ی انسانی‌شان را می‌خواستند»

در شب افتتاح نمایشگاه «پرواز با قفس» از پریا شاهوردی نقاش و طراح ایرانی ساکن تورنتو که یکی از دیوارهای نمایشگاه را تماماً به نمایش یک اثر از خودش اختصاص داده است، درباره‌ی ویژگی اثرش می‌پرسم:

من در واقع داشتم در مورد صلح کار می‌کردم. یک کار خیلی بزرگ بود که شروع کرده بودم و داشتم کار می‌کردم. اما بعد از جریانات رأی‌گیری شاهد این اتفاقات بودم و اخبار را شنیدم و دیگر نتوانستم روی آن کار کنم. آن کارهمان طوری نیمه‌کاره ماند.

یک رول کاغذ بزرگی داشتم. آن را توی استودیو باز کردم و همین طور که اخبار را می‌شنیدم و می‌دیدم و تفسیرها را از سی‌ان‌ان و این طرف و آن طرف می‌گرفتم و خب حال خودم هم که دیگر خوب نبود؛ چون فکر می‌کنم همه با این چیزهایی که می‌شنیدند، دگرگون شده بودند. بعد دائم می‌رفتم طراحی می‌کردم.

هر بار که می‌رفتم استودیو کار می‌کردم، به طور غیر مستقیم همه‌ی کارهایم تحت تأثیر قرار می گرفت. یعنی من که سه سال است که اصلاً دست به رنگ نزده بودم و رنگ را از کارهایم حذف کرده بودم، ناخودآگاه هجوم بردم به رنگ‌های قرمز و قهو‌ه‌ای‌های قرمز و شروع کردم کار کردن. بعد از طراحی‌های دیگر هم استفاده کردم و روی این رول چسباندم و کلاژ‌شان کردم.

آدم‌هایی که قبلاً طراحی‌شان کرده بودم، فیگورهای برهنه‌ای بودند که فکر کردم الان خیلی دارند با این جریانات مناسبت پیدا می‌کنند. چون به نظر من آدم‌هایی که در این جریانات کشته می‌شدند، جنگجو نبودند؛ برهنه بودند. مثل همین فیگورهایی که من در این کارها چسباندم؛ برهنه و بی‌سلاح که فقط حقوق اولیه‌ی انسانی‌شان را می‌خواستند که فکر می‌کنم ساده‌ترین چیزی باشد که امروزه در همه‌ی دنیا به ثبت رسیده است.

ولی آن‌ها به خاطرش داشتند می‌مردند؛ خونشان ریخته می‌شد؛ کتک می‌خوردند. خیلی تصویرهای وحشتناکی می‌دیدم که این‌ها مدام روی من تأثیر می‌گذاشت و فکر می‌کردم فقط فیگورهای بریده شده و برهنه دیگر کمک نمی‌کند.


یکی از اجراها در نمایشگاه «پرواز با قفس»

این رول کاغذ همین طور باز می‌شد و من روی‌ آن داشتم کار می‌کردم. روزها می‌رفتم اتود می‌زدم و شب‌ها می‌آمدم روی این کار می‌کردم. از رنگ کمک گرفتم. از چند جور قرمز و سیاه کمک گرفتم؛ و سپیدی، چون بالاخره آن نور باید توی کار حرکت می‌کرد. چون احساس می‌کردم که بدون امید که نمی‌شود زندگی کرد. همه‌ی این‌ها به خاطر امیدی هست که مردم دارند که به حقوق اولیه‌ی انسانی‌شان برسند.

در یک نگاه کلی، وقتی آدم کار شما را نگاه می‌کند، رنگ قرمز و قهوه‌ای تیره خیلی توی چشم می‌خورد و خشونت و غم را بیشتر منتقل می‌کند به بیننده؛ تا آن امیدی که برای خیلی از ایرانی‌ها در این حرکت وجود دارد. این نشان‌دهنده‌ی این است که شما بیشتر به جنبه‌ی غم‌انگیز و ناگوار رویدادها نگاه می‌کنید و برایتان امید کمتر در این کار جای داشته است؟

نمی‌توانم بگویم امید کمتر جا داشته است. ولی برای من وقتی این اخبار را می‌دیدم و می‌شنیدم، احساس کردم دوباره به سال ۵۷ برگشتم. انقلاب به ثمر رسید و ما پادشاهی را گذاشتیم کنار تا به دموکراسی برسیم.

چون دوران جوانی‌ام، دورانی بود که جنگ را دیدم؛ خون‌ریزی‌ها را دیدم؛ شاهد موشک‌باران بودم. مرگ‌های وحشتناکی را جلوی چشم خودم می‌دیدم. ولی این صحنه‌هایی که می‌دیدم، دوباره برایم تداعی می‌شد و بعد از آن همه جنگ و خون‌ریزی و تلاشی که مردم کرده بودند، بعد از ۳۰ سال دوباره باید این همه آدم کشته بشود.

این یک رأی‌گیری قانونی بوده و آدم‌هایی که کاندیدا شده بودند، این‌ها را مردم انتخاب نکرده بودند. آدم‌هایی که انتخاب شده بودند، از بین آن‌ها دوباره مردم یکی‌شان را انتخاب کردند که حتی به آن هم احترام گذاشته نشد.

این خیلی برای من غم‌انگیز بود. واقعاً برایم روزهای خیلی تلخی بود. خاطرات تلخی برایم تداعی می‌شد و خیلی ناراحت بودم وقتی داشتم این کار را می‌کردم. دیدن آن تصویرها، خون‌هایی که ریخته می‌شد، خیلی من را متأثر کرده بود. کمتر فکر می‌کردم، بیشتر با احساسم کار می‌کردم.


شهلا اعتمادزاده، از نقاشان حاضر در نمایشگاه «پرواز با قفس»

«هنرمندها در صف جلو قرارگرفته‌اند»

شهلا اعتمادزاده هنرمند نقاش دیگری است که با نمایش چهار تابلوی زیبا زیر یک عنوان در این نمایشگاه شرکت کرده است.

این چهار تا تابلو را بعد از حوداث اخیر ایران کشیده‌اید؟

در واقع این چهار تا تابلو متعلق به همین حوادث است؛ ولی این سری را می‌توانم بگویم هفت‌ هشت ماه است شروع کردم و اسمش را «نوستالژیا» گذاشتم که در واقع همان دل‌تنگی‌ و غم و غصه‌ای است که انسان‌ها بعد از این‌که مهاجرت می‌کنند، دارند. این در واقع انعکاس احساس من در این رابطه است.

شما هم مثل بقیه ایرانی‌ها رویدادهایی را که این روزها در ایران دارد اتفاق می‌افتد، به دقت دنبال می‌کنید. این رویدادها در هر ایرانی عکس‌العملی را به وجود می‌آورد. برای یک نقاش هنرمند عکس‌العمل‌ها چطور شکل می‌گیرد و رویدادها چه اثری روی او می‌گذارد؟

بگذارید قبل از این که در مورد این هنرمند بگویم، کلاً در مورد مردم ایران بگویم. یک چیز مشترک است که بین همه‌ی مردم هست. حالا فرقی نمی‌کند هنرمند باشند یا هنرمند نباشند. ولی یک چیزی هست که همه‌گیر است. همه خواستار آزادی و خواستار آزادشدن زندانیان سیاسی بدون قید و شرط، آزادی بیان، آزادی نمایش هستند و همه‌ی این‌ها در واقع دست به دست هم می‌دهد و یک چیز مشترک را به وجود آورده است که در واقع صدای همه‌ی مردم است.

اگر شما مشاهده کنید، می‌بینید که هنرمندها در صف خیلی جلو قرار گرفته‌اند. به خاطر این‌که از احساس خاصی برخوردارند و می‌خواهند آن کمبودها و آن نابسامانی‌ها را از طریق هنرشان بیان کنند. حالا فرق نمی‌کند نویسنده باشد؛ شاعر باشد؛ نقاش باشد؛ موسیقی‌دان باشد یا فیلم‌بردار و مجسمه‌ساز باشد؛ هیچ فرقی نمی‌کند.

این روزها برای کشیدن تابلو نقاشی بیشتر انگیزه در شما ایجاد می‌شود؟

خیلی زیاد! به هر حال من به‌عنوان یک هنرمند ایرانی که دلم می‌تپد برای آن‌چه در ایران می‌گذرد، خودم را موظف می‌دانم که کار کنم و با عشق و علاقه هم کار کنم.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

جمله ای را که عنوان گزارش تان کرده اید ، برای من با سواد متوسط _ نمی گویم بی معناست مبادا توهین تلقی شود _ بسیار مبهم است. پرنده بی نوا قفس را چگونه حمل کند وچگونه با آن پرواز کند؟ قفس های کانادا بال داراند؟موتور جت دارند؟ لطفاً ارشاد فرمایید.

-- بدون نام ، Aug 17, 2009 در ساعت 12:29 PM

قصاص!

بنا بر دستورات اصیل اسلامی که خود آقایان نیز آن را قبول دارند تنها راه حل این تجاوزات و شکنجه ها و کشتار و مجروح کردن این زندانیان فقط یک چیز است:

قصاص!

عاملان اصلی و فرعی این جنایات باید شناسایی و محاکمه شوند و در صورت اثبات جرایم آنان، همگی به همان روشی که به دیگران تعدی کرده اند، به وسیله همان زندانیان یا بازماندگان آنها قصاص شوند!

فقط قصاص می تواند تکلیف این نامسلمانان مسلمان نما را روشن کند!

-- مسلم ، Aug 18, 2009 در ساعت 12:29 PM

اصل کار خوب است اما به نظر میرسد که جند دوست با هم و ارتباطات خاص اینکار را انجام داده اند . اما نکته مهمتر اینکه متاسفانه حس مناسب با حال و هوای اینروزهای ایران منتقل نشده و نگرانی این است که حوادث ایران به صورت نماد کلاسیک پاره ای برنامه های مستمر افرادی قرار نگیرد که فق دنبال سوژه برای کارهای خودشان هستند. اگر چنین شود بعد از مدتی بینندگان هم دیگر اثر پذیری نخواهند داشت.
من هنوز نمی فهمم نسبت مثلا 4 اثری که خانم اعتماد زاده ارائه کرده اند با حوادث ایران چیست، این آثار را میشد در نمایشگاه های دیگری هم با عناوین و اهداف کاملا غیر سیاسی هم نصب کرد. ضمن اینکه یک نمایشکاه حتما با یک بازارچه خیریه فرق دارد و تنوع ابزار بیانی، ار نقاشی گرفته تا موسیقی و . . . ، نقطه قوت نیست بلکه باعث ضعف در پیام رسانی و جدب مخاطب میشود.
گرچه انگیزه و نیت برگزار کنندگان محترم و قابل ستایش است اما بدانیم که نباید شدت، عمق، و حجم فاجعه جاری در کشور را به این ترتیب کاهش دهیم.
وقایع ایران باید مثل یک دمل چرکین حاصل از رفتارهای همه ما به عنوان انسان امروزی، در چشممان کشیده شد و از شدت کثافت و تعفنش احساس اشمئزاز بکنیم. 

-- بدون نام ، Aug 19, 2009 در ساعت 12:29 PM

وقتی درفش سبزپیروزی برکوه هایت شعله ورگردد وقتی شب یلداسحرگردد! ازعاشقان کشته ات یک دم یادآور ای زیبای لیلی وش! ایران دراتش! "حبیب نی چی"

-- بدون نام ، Aug 19, 2009 در ساعت 12:29 PM

عالی بود

-- محمود ، Jul 23, 2010 در ساعت 12:29 PM