رادیو زمانه > خارج از سیاست > تورنتو > «احتمال ورود ارتش در جنگ برسر قدرت» | ||
«احتمال ورود ارتش در جنگ برسر قدرت»محمد تاجدولتیtajdolati@radiozamaneh.comدر ادامهی فعالیتهای ایرانیان کانادا در حمایت از تظاهرات اعتراضی مردم ایران، در چند روز گذشته چندین برنامه با موضوعات گوناگون، در شهر تورنتو برگزار شد. روز پنجشنبه، هیجدهم تیرماه، در یادمان دهمین سالگرد هیجده تیر، تشکیل یک زنجیرهی انسانی در شمال شهر تورنتو و در حاشیهی خیابان یانگ، در منطقهی ایرانینشین، شمعافروزی به یاد قربانیان هیجده تیر و رویدادهای اخیر، امضای طومار سبز، با پیام مشخص «احمدینژاد رییس جمهور ما نیست» توسط صدها تن از ایرانیان، جلسات بحث و گفت و گو و سخنرانی و نیز برگزاری یک کنفرانس دانشگاهی با موضوع «آیندهی سیاسی ایران» در دانشگاه تورنتو، از جملهی این برنامهها بود. کنفرانس آیندهی سیاسی ایران به کوشش دکتر رامین جهانبگلو، استاد علوم سیاسی دانشگاه تورنتو در «مانک سنتر» این دانشگاه، با شرکت خود او، دکتر ویکتوریا طهماسبی، استادیار مطالعات زنان در دانشگاه تورنتو، دکتر پیام اخوان، فعال بینالمللی حقوق بشر و استاد حقوق دانشگاه مک گیل مونترال، دکتر علی دیزبونی، استادیار کالج نظامی کینگزتن و شهرام خلدی، پژوهشگر و کاندیدای دکتری در دپارتمان مطالعات خاورمیانهی دانشگاه منچستر، حضور حدود دویست تن از استادان، دانشجویان و علاقهمندان ایرانی و غیرایرانی مسایل ایران، به زبان انگلیسی برگزار شد. در پایان کنفرانس، با دکتر علی دیزبونی، دکتر ویکتوریا طهماسبی و دکتر رامین جهانبگلو، دربارهی موضوع سخنرانیهایشان گفت و گو کردم.
نخست از دکتر علی دیزبونی، دربارهی موضوع سخنرانیاش پرسیدم: سخنرانیام دربارهی نقش سپاه در سیاست و راجع به روند تدریجی دخالت و نهایتاً، نوع حکمفرمایی سپاه و اتحاد سهگانه با دفتر رهبری و نیروهای راست مذهبی بود. البته نقش سپاه در سیاست، امر کاملاً جدیدی نیست و همیشه به عنوان یک متغیر یا دادهی سیاسی ثابت از سال ۵۷ تا به حال وجود داشته است. ولی به نظر من، از سال ۱۹۹۹ و بروز جنبش دانشجویی، تغییر کمی و کیفی در دخالت خیلی تهاجمی سپاه در حکومت و ادارهی کشور، ایجاد شد.
با توجه به شناختی که از شکلگیری نهادهای نظامی و شبه نظامی در حکومت اسلامی در طول این سی سال دارید، نقش آنها در رویداهای چند هفتهی اخیر را چگونه میبینید؟ نگاهی که اول به ذهن میآید، یک کودتا و یک حکومت شبه نظامی است. یک فاکت و دادهی کاملاً مسلمی هم هست که ژنرال جوانی و ژنرال جعفری گفتند که: «ما امنیت کشور را بر عهده گرفتهایم.» البته این به معنای دخالت در سیاست نیست که طبیعتاً نمیتواند امر مقبولی باشد. ولی یک دیدگاه دقیقتر و پیچیدهتر هم این است که نیروهای سپاه و بسیج، نیروهای همگونی نیستند. شاید بشود گفت که مقدار متنابهی از این نیروها ریشه در طبقات اجتماعیای دارند که ستون فقرات جناح حاکم هستند و منافع اقتصادی دارند و مزایایی هم میان آنان توزیع شده است. ولی به هرحال، بسیج و سپاه، نیروهایی ماهیتاً سیاسی هستند. نیروهای صرفاً نظامی نیستند. برای نیروهای ماهیتاً سیاسی دو اتفاق میتواند بیفتد: به دست گرفتن کامل حکومت و دوم اینکه سپاه و بسیج، یکپارچگی خود را به شکلی از دست بدهد. از دست دادن این یکپارچگی ممکن است ارتش را به نوعی در مسأله دخیل کند. از دست دادن وحدت سپاه، طبیعتاً انسجام ائتلاف جناح راست، دفتر رهبری و شورای نگهبان، افرادی مثل مصباح یزدی، جنتی، جمعیت مؤتلفه، بنیادهای اقتصادی، رفیقدوست، بنیاد مستضعفان و بنیاد پانزده خرداد را متزلزل میکند. چون ظاهراً تنها سنگر مهمی که به عنوان دفاع در روبهرو شدن با نیروهای رفرمیست وجود دارد، سنگر چکش و اهرم نظامی است. این اگر دچار تزلزل بشود، آن وقت برای حکومت، مشکل خیلی جدی خواهد بود. در شکافی که به نظر می رسد در سطوح بالای نهاد قدرت به وجود آمده و دارد آشکارتر نیز میشود، ارتش را کجا جای میدهید؟ در مقایسه با سپاه چه نقشی دارد و میتواند ایفا کند؟ سال ۱۹۹۹، وقتی آن دوازده نفر فرماندهان سپاه، با سردار (سرتیپ) رحیم صفوی که فرمانده سپاه بود اعلامیه دادند، عکسالعمل ارتش را برانگیخت و ارتش گفت بنا بر این نیست که در امور سیاسی دخالت شود. رحیم صفوی و بقیه، حرفهایشان را پس گرفتند و گفتند که بنا بر دخالت در سیاست ندارند. ولی شر صادر شده بود و پیام را فرستاده بودند و خوب هم راجع به آن فکر کرده بودند. نکتهی دوم هم این است که اگر ارتش را یک نیروی نظامی کاملاً حرفهای فرض کنیم، مداخلهاش در امر سیاست به خودی خود، غیر محتمل بهنظر میآید. ولی اگر فرض دوم را بگیریم ـ به خاطر بیاورید یک سری سقوطهای مشکوک هواپیماها، و کشته شدن سرتیپ ستاری، صیاد شیرازی و افراد دیگر را ـ به نوعی مقدمهچینیهایی بود که یکسری سران ارتش را هماهنگ کنند و حتا خود سپاهیان را آوردند. در این سناریو، هماهنگی بین این دو وجود خواهد داشت. ولی در احتمال جنگ بر سر قدرت، اینکه نه تن از این سپاهیها وزیر و استاندار و فرماندارند، توزیع منافع اقتصادی بینشان شکاف ایجاد میکند. چون بخشی از مسأله هم بر سر منافع اقتصادی است. این شکاف، داخل ارتش هم سرریز خواهد کرد. با توجه به اینکه ارتش در افکار عمومی نوعی ماهیت ملی دارد، میتواند شکنندگی بیشتری در مقابله و سرکوب مردم داشته باشد. آیا بدنهی اصلی ارتش به این مسأله آگاه است و میخواهد جایی نقش خود را در بازی قدرت، در آینده، ایفا کند؟ بدنهی ارتش، اکثراً سربازهایی هستند که روحیاتشان با تیپ سربازهایی که خدمت نظام وظیفهی خود را در سپاه انجام میدهند، فرق میکند. شخصیتهایی مثل رفسنجانی ممکن است بخواهند الماس را با الماس ببرند یا با «افعی» از طریق «افعی» دیگری مبارزه کنند و با ایجاد ستاد مشترک و آوردن ارتش و سپاه در یک سازمان و کنترل بهتر آنان، ارتش را در مقابل سپاه، به شکلی علم کنند. من هیچ ایدهی مشخصی ندارم که چگونه و به چه فرمی. منتها، فکر میکنم این کار بازی با آتش است. بازی با نیروهای نظامی و دفاعی یک کشور، برای چرخش در سیاستهای داخلی شکست خواهد خورد. هرچند از سوال شما دور میشوم، اما جالب خواهد بود اگر تجربهی ارتش ترکیه در تحمیل قانون اساسی سکولار آتاتورکی را، با تلاش احتمالی برای تحمیل قانون اساسی «خط امامی» در ایران با قدرت نظامی، مقایسه شود و پیامدها و علل آن بحث و بررسی شود.
«زنان، مبارزه بدون خشونت را پیش میبرند»دکتر ویکتوریا طهماسبی که در هفتههای پیش از انتخابات و تظاهرات پس از انتخابات در تهران حضور داشته است، موضوع سخنرانی خود را نقش جنبش زنان در تحولات اخیر و تظاهرات پس از انتخابات، تعیین کرده بود: چهار محور اصلی بحث من در رابطه با چهار روش متفاوتی که زنان توانستهاند روی جنبش سبز تأثیر بگذارند، بود. فهرستوار بخواهم آنها را بشمارم: اولین آن در این باره بود که جنبش زنان همواره نه تنها جنبشی برای برابری جنسیتی بوده است، بلکه جنبشی بوده که در قلب خود، خواهان تحولات دمکراتیک است. بنابراین قلب جنبش زنان، دمکراتیزاسیون ایران است و این بسیار به جنبش سبز کمک کرده است. دومین محور بحثم، در ارتباط با نقش مطالباتی است که زنان در دوران انتخابات، در مقابل کاندیداهای مختلف گذاشتند، یعنی مطالبهمحوری به عنوان یک روش کار. به جای اینکه شما به عنوان هوادار یکی از کاندیداها حرکت کنید، مطالباتتان را در معرض افکار عمومی میگذارید و از کاندیداها میخواهید موضع بگیرند و پاسخ بدهند. محور سوم در ارتباط با مبارزهی بدون خشونت جنبش زنان و تأثیر آن روی جنبش سبز بود. زنان سالهای سال است که مبارزهی بدون خشونت را پیش میبرند و در تظاهراتهای اخیر هم نه تنها کمک میکردند که دوست مرد، برادر، پدر، همسر و یا فرزندانشان کتک نخورند، بلکه اگر یکی از اعضای پلیس ضد شورش توسط مردم گرفتار میشد، آنها به حمایت از او بلند میشدند. خود من در تظاهرات ایران، چندین بار شاهد عینی چنین ماجرایی بودم. چهارمین محور در این ارتباط است که آنچه جنبش زنان ایران را به هم پیوند میدهد، ایدئولوژی، گفتمان مذهبی و هویت قومی نیست. هرچند اینها همه فاکتورهای مهمی هستند، ولی جنبش زنان حول مطالبات دمکراتیک زنان ایران گرد هم آمدهاند و خواهان آن هستند که در عرصهی عمومی و سیاسی، به عنوان شریکهای برابر با مردها شرکت کنند. زنان یاد گرفتهاند با وجود تفاوتهایی که با هم دارند، بتوانند کار مشترک انجام بدهند. فکر میکنم این مسأله خیلی خوب در تظاهراتهای اخیر هم تبلور پیدا کرده بود. شخصاً در این تظاهرات دیدم که زنان مذهبی، زنان غیرمذهبی، زنانی با حجاب کامل، زنان به اصطلاح «بدحجاب»، جوان و پیر، همه دور هم حول یک سری خواستههای مشخص گرد هم آمده بودند.
«مفهوم جمهوریت در ایران دچار بحران شده است»دکتر رامین جهانبگلو، مشروعیت رژیم سیاسی ایران، از آغاز و به ویژه، پس از رویدادهای اخیر را، به عنوان موضوع سخنرانی خود انتخاب کرده بود: بحث من در مورد مسألهی حاکمیت و مشروعیت بود و اینکه نظام جمهوری اسلامی، از ابتدای انقلاب به این طرف، دارای دو اصل حاکمیت، یکی حاکمیت مردمی که در قانون اساسی ایران آمده و دیگری حاکمیت الهی که باز هم در قانون اساسی آمده و مسألهی ولایت فقیه را مطرح میکند و اینکه بحث حاکمیت مردمی با مفهوم جمهوری در ارتباط مستقیم است. مفهوم جمهوری یا جمهوریت، الان در ایران، دچار بحران شده است و اینکه این بحران جمهوریت تا چه حد روی ساختار سیاسی و آیندهی سیاسی ایران تأثیر خواهد گذاشت. در حال حاضر، بحث جایگزینی حکومت اسلامی به جای جمهوری اسلامی نیز مطرح است. آیا ممکن است بعد از سی سال، جمهوریت و نمادهای اصلی آن مثل انتخابات (با همهی اشکالات آن) را بتوان حذف کرد؟ میشود آیندهای را تصور کرد که چنین نمادی از جمهوریت دیگر وجود نداشته باشد؟ این یکی از موضوعات خیلی مهمی است که در سخنرانیام مطرح کردم و به فلسفهی سیاسی «هابس» و دیگران اشاره کردم که در مورد حاکمیت مطلق صحبت میکنند. وقتی حاکمیت مطلق را به عنوان وضعیت اضطراری همیشگی معرفی کنید و نه فقط یک شرایط کودتایی، بلکه خود دولت در وضعیت اضطراری همیشگی باشد، به این معنا که قانون ایجاد کند، خودش قوانین را زیرپا بگذارد، اعمال زور و خشونت بکند و به هرحال، تعیین کنندهی تمام حد و مرزهای اجتماعی و سیاسی باشد، دچار بحران مشروعیت میشویم. به خاطر اینکه مسألهی جمهوریت در چنین دولتی میتواند دچار بحران شود. شما نمیتوانید از یک طرف، بگویید که ما جامعهای مدنی داریم، فضای جمهوریت داریم، مردم در انتخابات شرکت میکنند، ولی هیچ قدرتی در تعیین قوانین ندارند. یا اینکه دولت میتواند و حق دارد هرطور که بخواهد اعمال نفوذ و خشونت کند. بخش مهمی از این بحث، مسألهی سرمایهی اخلاقی بود و اینکه خود مردم، به عنوان نمایندههای جمهوریت، سرمایهی اخلاقی یک جامعه را تشکیل میدهند و نه دولت. دولت نمیتواند به مردم بگوید که شما بیاخلاق هستید، اخلاق واقعی دست ما است و این ما هستیم که میتوانیم تعیین کنیم چه کسی اخلاق دارد و چه کسی ندارد. |