«از موسیقی مذهبی به موسیقی مدرن رسیدهام»محمد تاجدولتیtajdolati@radiozamaneh.comبزرگداشت و قدردانی هنرمندان به ویژه در زمان حیات و خلاقیت هنری آنها چندان رسم همهگیری در میان ایرانیها نبوده است. اما انگار این رفتار پسندیده به تدریج هوادارانی در میان ایرانیان مهاجر هم پیدا میکند. ایرانیان کانادا این هفته با برپایی مراسمی با شرکت بیش از ۶۰۰ نفر به قدردانی و سپاس از هنر موزیسین و خوانندهای برخواستند که بیش از ۲۰ سال است دست کم برای ایرانیان شهر تورنتو چهرهای آشنا و دوستداشتنی است. «سلی» خواننده و موزیسینی که با خواندن چند ترانه پاپ در دهه پیش از انقلاب به شهرت رسیده بود، چند سالی است که پس از دورانی وقفه در فعالیت هنری، چندین آلبوم و کنسرت در سبک و سیاقی کاملاً متفاوت با آنچه از او در خاطرهها باقی مانده بود، ارائه کرده و توجه هواداران بسیاری را هم جلب کرده است. چند روز پیش از برنامه بزرگداشت با سلیمان واثقی یا همان «سلی» گفت و گو کردم. این گفت و گو در حالی انجام شد که دکتر کامران خاشع، دوست دوران کودکی سلی که سالهای درازی است در ایتالیا موسیقی تدریس میکند و در زمینه موسیقی غربی فعالیت میکند و جمشید باستانی، دوست موسیقیدان سلی که او نیز در آمریکا به تدریس موسیقی و آهنگسازی اشتغال دارد، برای شرکت در مراسم بزرگداشت سلی به تورنتو آمده بودند.
در آغاز از سلی میپرسم، سبک موسیقی که در این سالهای اخیر برای فعالیت دوباره انتخاب کرده، چه نوع سبکی از انواع موسیقی است؟ کاری که با آن مواجه هستم، مجموعه تمام شنیدهها و دانشهای من از موسیقی است که کوشش میکنم آنها را به فرم در بیاورم. آخرین کاری که مردم از من شنیدهاند، کاری بود که با گروه «لیان» کردیم، یک کار قوالی و کار موسیقی سنتی است. البته خودم را در آن درجه نمیدانم، ولی تجربهای خوب و خیلی زیباست. به شکلی از یک موسیقی، به قول معروف مذهبی به یک موسیقی مدرن رسیدهام. علتش این بوده است که نمیدانم به چه دلیلی در جایگاههای مختلف قرار گرفتم. قرآن میخواندم، در ضمن با اپرا آشنا شدم، در کار اپرا رفتم و سلفژ و موسیقی یاد گرفتم، چند سال اپرا خواندم. چند سال بعد به عنوان خواننده پاپ معرفی شدم. اما همیشه چیزی در من بوده که دوست داشتهام، کار دیگر و نو انجام دهم. میشود گفت زندگیام به شکلی فیالبداهه شده، واقعاً حالم در موسیقی اینگونه است. اگر سعی کنم چیزی را تکرار کنم، حال و هوایش اصلاً به گذشته بر نمیگردد و حال و هوای خودش را دارد. آنچه الان دارم، یک مجموعه موسیقی است که هیچ چیز نیست. هنوز دارم یاد میگیرم، ولی خدا را شکر که میتوانم تجربه کنم و امیدوارم دیگران از تجربه من استفاده کنند. آیا این سبک در موسیقی ایرانی سابقه داشته است یا نه؟ فکر نمیکنم مشابه تمام کارهایی که از آلبوم «آب»، «واقعه»، «رنگین کمان» و این کارها که با گروه «لیان» کردم و آن کارها که این اواخر به عنوان موسیقی قوالی میکنم، در چند دهه اخیر ایران بوده باشد.
در تاریخ گذشته موسیقی ایرانی چطور؟ در تاریخ گذشته موسیقی ایرانی خیلی اتفاقها افتاده است. ولی ما با گم شدن یکسری موسیقیهایمان به علل فرهنگی، هنری و تاریخی و سیاسی مواجه هستیم. اعتقاد دارم بعد از آمدن اسلام، موسیقی که بسیار مردمی بوده و مردم در کوچه و بازار میخواندند، گم شده، چون موسیقی حرام اعلام شد. این موسیقیها به کنجهایی رفتند که آن کنجها «خانقاه»ها بوده است که موسیقی شاد و فعال پرانرژی را میطلبیدند که به سماع برسند. وقتی اسلام میآید، یکسری از کنجها و گوشه کنارها و زاویههای موسیقی سنتی ایران و حتی چندین ساز ایرانی با امیرخسرو دهلوی، از ایران بیرون و به شمال هند میروند. مثل ساز «سرود» که آنجا به «سارود» معروف میشود، یا ساز «رباب» که دیگر آنقدر در ایران رواج ندارد و در آنجا رشد پیدا میکند، ساز «ارغنون» که همان «هارمونیوم» میشود در هند و آنجا تبلیغ و تشویق میشود و اکنون بهترین نماینده موسیقی قوالی است. از طرف دیگر، سازی مثل «بربط» به «عود» تبدیل میشود و به «آندلوس» و آن طرفها میرود. در حقیقت یک مقدار از موسیقی ما گمشده است. شخصاً کوششم این است که آنچه در راه «عشق» است که به نظرم موسیقی قوالی نمایندهاش باشد، تقویت کنم و نمایندهاش باشم. موسیقی قوالی، پایه و اساس موسیقی ایرانی را دارد، ولی موسیقی سنتی هم نیست. بر اساس همان روال و گردشها پر از هیجان، ریتم و پر از مود است که امیدوارم بتوانیم این کار را انجام دهیم. آیا این سبک موسیقی، قالبی است که بتوانید همه نیازهای هنری خودتان در آن بیان کنید؟ نیازهای هنری من، متأسفانه یا خوشبختانه بسیار گسترده است. تجربیات بسیار زیبایی در عمرم پیدا کردهام، به خصوص در زمینه زبان موسیقی که همه آنها برای من لحظاتی شیرینی هستند. هنوز هم میبینم در هر کدام از آن کنج و کنارها میتوانم ذوقی داشته باشم و این را هرگز فراموش نمیکنم. فکر میکنید این سبک موسیقی چقدر ظرفیت و توانایی جهانی شدن داشته باشد؟ راجع به جهانی شدن مطمئن نیستم. ولی از یک نظر، چون ما با گروه «لیان» تجربه کردیم و این را در جامعههای مختلفی که ایرانی نبودند، اجرا کردیم، بازتابهای بسیار زیبایی داشت. گروهی معتقد هستند یک هنرمند وقتی که خواسته یا ناخواسته از سرزمین و جامعهای که در آن بزرگ شده، جدا میشود منبع اصلی و بنمایه الهام و تغذیه هنری خود را از دست میدهد. آیا به این عقیده باور دارید یا نه؟ فکر میکنم اگر یک هنرمند از جایی به جای دیگر حرکت و مهاجرت میکند، باید اینقدر وسعت و توانایی آن را داشته باشد که بتواند جامعه جدید را بپذیرد. ولی خوبی جامعه کانادایی و این چندفرهنگی بودن، این فرصت را به ما داده که در ضمن اینکه کانادایی هستیم، میتوانیم فعالیت خودمان را در فرهنگ خودمان انجام دهیم. اعتقادم این است که باید فرهنگ خودمان را به جامعه کانادایی بیشتر معرفی کنیم. اما پایگاه ما باید همان فرهنگ خودمان باشد و اگر بتوانیم، مشارکتهایی با جامعههای مختلفی که در کانادا زندگی میکنند انجام بدهیم. اعتقاد دارم فرهنگ ما آن چیزی است که ما بر اساس آن زندگی میکنیم. ولی اینکه بر اساسش زندگی میکنیم به این معنی نیست که متعصب باشیم به آن چیزی که داریم انجام میدهیم. کار و فعالیت و هنر ما باید این باشد که در این فرهنگ، نقاط اشتراکی با فرهنگهای دیگر پیدا کنیم و بتوانیم توافقهایی پیدا کنیم تا بتوانیم با همدیگر پیش برویم. در این جامعه کانادایی حداقل من شاهد آن هستم و این را، بیست و چند سال است که در اینجا زندگی میکنم، میبینم. فرق نمیکند فرهنگی که میگویم فرهنگ موسیقی باشد یا چیز دیگر. به بازار که میروید، تاکسی سوار میشوید و یا هر کاری که میکنید با این داستان مواجه میشوید که باید بتوانید ارتباط برقرار کنید و همین که ارتباط برقرار کردید، میبینید اتفاق افتاد. زندگی نیز بر این اساس است. انسان در حرکت است. انسان مظهر حرکت است. انسان مظهر حیات خداوندی است و آن را نشان میدهد. این حرکت همیشه باید نو باشد و همیشه باید کار نو انجام دهد.
میخواهم رنگ تازهای در موسیقی نشان دهماین سبک موسیقی که شما در حال حاضر کار میکنید و آلبومهایی که ارائه میدهید، تا چه حد توانسته با جامعه ایرانیهای خارج از کشور ارتباط برقرار کند؟ میدانید، به دلیل اینکه خودم را دوباره پیدا کنم چندین سال از صحنه و از کار رسمی دور بودم و خودم را دور نگه میداشتم تا خودم را بیشتر پیدا میکردم. ولی در این شش، هفت سالی که دوباره فعالیتم را شروع کردم و این طرف و آن طرف میرویم و با مردم برخورد میکنیم و برنامه اجرا میکنیم، مردم نظرات خود را میگویند. میبینم خیلیها از این کارهای تازه لذت میبرند. مردم این را میگویند، من از خودم تعریف نمیکنم. به طور کلی مردم نیازمند نگاه و صدای تازهای به این کار و از این نوع کار هستند. نوع اجرای تازه این کار، هم از نظر ارکستراسیون و هم از نظر آوازی برایشان جالب است. این گروه از مردمی که به موسیقی شما علاقه دارند و طرفدار شما هستند، آن گروهی از جامعه ایرانیان خارج از کشور نیستند که در طول سالهای بعد از انقلاب، گرایشها و سلیقههای عرفانی مذهبی پیدا کردند؟ این گروه، گروهی نیستند که به دلایلی مثلاً هجرت، به هدفهای عرفانی گرایش پیدا کردند. متأسفانه در این چند سال کم کار بودم. نتوانستیم صدایمان را به طور خیلی وسیع به گوش همه مردم برسانیم. اگر در آینده شنوندههای بیشتری داشته باشیم، در آن موقع معلوم میشود که ربطی به مهاجرت ندارد. به نظر من، هر انسانی، نه فقط ایرانیها، یک نقطه عارفانه دارد که اگر زنگی و تلنگری این نقطه را به صدا در آورد، آن آغاز میشود. به نظر من در این کار همه مشترک هستند. ولی آنچه بنده شخصاً با آن مواجه هستم این است که در هر گوشه و کناری که موسیقی را اجرا میکنم، بازتاب مردم این است که دارم رنگ تازهای نشان میدهم، امیدوارم این رنگ تازه به هر حال دیده شود و شکل گیرد. سلی میخواهد همه را راضی کندوقتی از کامران خاشع میپرسم سلی را در چند جمله معرفی کند، میگوید: سلی در بچگی برای من، یکی از نشانههای وجد و شادی و زندگی مفرح بود و همیشه با یک خاطرهی شاد از او یاد میکنم. وقتی بزرگ شدم و بعد آن برخورد ما در تهران برای آلبوم «واقعه» به وجود آمد، از آن موقع به بعد برای من یک وزنه خیلی مهمی شد. شاید این موضوع را خودش هم نداند. من که داشتم موسیقی غرب را تحصیل میکردم و آهنگسازی میخواندم، سلی برای من رابطهای با موسیقی احساسی و موسیقی که رنگ شرقی و مملکت خودم را دارد، بود. این باعث میشد آن وسط گیر کنم یعنی وقتی با سلی کار میکنم جای خودم را در موسیقی غربی حس نکنم و برعکس. بعد از مدتی تصمیم گرفتم چگونه آهنگسازی کنم، مایه اصلی آهنگسازی من، موسیقی ایرانی است. فکر میکنم، سلی در این تصمیم خیلی دخیل است. به نظر شما سلی چه کار باید میکرد که نکرده است؟ فکر میکنم سلی باید بیشتر سعی میکرد، خودش را بیان کند تا اینکه خودش را بفهماند. سلی همیشه سعی کرده با مردم کنار بیاید و این باعث شده او را در ردهای بیاورند که اصلاً نیست. از نظر کادربندی، سلی جای دیگری ست. ولی به هر حال آدم بازی است، آدمی که دلش میخواهد همه را راضی کند و این به ضرر او شده است. سلی تمرکز لازم را روی پروژههای خود نداردجمشید باستانی، دوست موسیقیدان سلی درباره او اینطور میگوید: سلی آن موزیسینی است که تمام موزیسینها میخواهند باشند. ولی نمیتوانند و با کار و دانشگاه و اینها هم درست نمیشود. این چیزی است که خدادادی است و طبیعت به او داده و خیلی خوشحالم که او اخیراً دارد از آن استفاده میکند و خیلی الهام میدهد. اگر سلی معلومات آکادمیک موسیقی داشت، کسی مثل استراوینسکی میشد. گفتید سلی «هنرمندی است که همه هنرمندان میخواهند باشند» آن چیزی را که هنرمندان میخواهند باشند چه است؟ بعضی موزیسینها برای مردم کار میکنند و بعضی موزیسینها برای خودشان کار میکنند. کار بعضی موزیسینها را فقط موزیسینها میفهمند. موزیسینهای ایرانی، سلی را میفهمند اما مردم عادی متأسفانه تا حالا آنطور که باید او را نفهمیدهاند. انتقاد شما نسبت به سلی چیست؟ نسبت به او انتقاد زیاد دارم. یک مقدار خودش را در موسیقی پخش کرده است. چون ذهنش اینقدر باز است، سعی میکند کارهای متفاوت انجام دهد و تمرکز لازم را روی پروژههای خود ندارد. فکر کنم روی هر پروژهای باید تمرکز کند و آن پروژه را تمام کند و بعد روی پروژه بعدی خود برود. دوست دارد در عین حال و همزمان ۱۰۰ پروژه مختلف را انجام دهد. |
نظرهای خوانندگان
مدتها بود از ايشان بي خبر بوديم . سپاس كه اين مصاحبه را ترتيب داديد . از اين كارها بيشتر بكنيد . پاينده باشيد
-- فرخ ، Nov 27, 2008 در ساعت 12:30 PMحمدی حمدی حمدی فیل
حمدی حمدی حمدی فیل
باد ز شهر تتار رسید و بگشود بار
به بارش اندرون ز مشک خروارها
از اولین آوازی که با خواندن آن سلی مشهور شد. سال ?135
-- ناشناس ، Nov 27, 2008 در ساعت 12:30 PMآيا درست است كه وي بازجوي ساواك و شكنجهگر آيتالله طالقاني و دخترش بوده است؟
-- شروين ، Nov 27, 2008 در ساعت 12:30 PMخیلی ممنون که از سلی خبری دادید حافظه تاریخی ملت ما خیلی هم بد نیست کسانی را که دوست داریم فراموش نمی کنیم
-- علی ، Nov 28, 2008 در ساعت 12:30 PMدبیر محترم و یا محترمهء وب سایت،
خودتان نوشته اید که "کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد." سلیمان واثقی (سلی) چه ربطی به ساواک و شکنجه گری دارد؟ یادم می آید که ایشان (اگر اشتباه نکرده باشم) رشتهء علوم اجتماعی را در دانشکدهء ادبیات دانشگاه تهران به پایان رساند. پدرش استوار بازنشستهء ارتش و خودش هم بچهء خانی آباد تهران بود. روزی برای اولین از رادیو تهران صدایش را شنیدیم که در اردوی تابستانی رامسر ترانه ای می خواند و بعد از آن رفته رفته به جرگهء خوانندگان پیوست و آزارش در زندگی به مورچه ای هم نرسیده است، چه رسد به اینکه کسی را شکنجه کرده باشد!.
-- Rassoul Pedram ، Nov 28, 2008 در ساعت 12:30 PMشما با انتشار این گونه شر و ور ها برای لطمه زدن به حثیت افراد چه چیزی را می خواهید ثابیت بکنید؟
..............
زمانه: کامنت مورد نظر، جنبه سوالی دارد که شما هم به نوبه خود به آن پاسخ داده اید.
من همیشه باصداوسبک موسیقی آقای واثقی زندگی کردم وامیدوارم آلبومهای جدید ایشان تولیدودرتمام دنیانشربشه.آرزوی موفقیت برای شمادارم
-- مهدی صفا ، Jan 27, 2009 در ساعت 12:30 PM