رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۴ بهمن ۱۳۸۷
گفت و گو با عبدالرضا مقدم، شاعر مجموعه: «نت‌های متن ِ من»

از «کوچه برج‌های دزاشیب» تا «درخونگاه»

محمد تاج‌دولتی

در میان فعالیت‌های گوناگون فرهنگی - اجتماعی ایرانیان کانادا، اگرچه چاپ و انتشار کتاب‌های ادبی کم نبوده است، اما برگزاری مراسم رونمایی از کتاب ِ مجموعه شعرهای شاعری جوان، آن هم در حضور گروهی قابل توجه ازایرانیان، کم‌تر مشاهده شده است.

چندی پیش گالری آرتا در تورنتو، محل اجرای مراسم رونمایی از مجموعه شعرهای عبدالرضا مقدم به نام «نت‌های متن ِ من» بود که توسط انتشارات «افرا» در کانادا چاپ و منتشر شده است.

در پایان این مراسم با عبدالرضا مقدم و ساسان قهرمان، مدیر انتشارات افرا، گفت و گو کردم و در‌ مورد ویژگی برخی از شعرهای او می‌پرسم که در آن‌ها به نام مکان‌های مختلف شهر تهران اشاره می‌شود و این‌که این مکان‌های مختلف شهر تهران، کجا و به چه شکل در ذهن شاعر تاثیرگذار بوده است؟

Download it Here!

بگذارید مقدمه‌ی کوچکی بگویم. از فروغ فرخزاد سوال می‌کنند که زندگی‌نامه‌ات چیست؟ می‌گوید «من یک جایی به دنیا آمدم و یک روزی عاشق می‌شوم و می‌میرم و یا زندگی می‌کنم. چه فرقی می‌کند».

اما من فکر می‌کنم به همین را‌حتی هم نیست. ما وقتی به دنیا می‌آییم، با خودمان امضایی می‌آوریم که از جایی آمده‌ایم.

هیچ اشکالی ندارد آن را بگوییم. آن چیزی که در شعر من می‌بینید، که فکر می‌کنم خیلی خوب است، این است که اسم جایی را بگویم که مشخصه‌ی من است.

می‌توانید از یک جای بومی شروع کنید و اگر به آن بومی بودن اصالت دهید و روی آن کار کنید می‌توانید آن را جهانی کنید.

این کار قبلاً انجام شده؛ نیما گفته: «مثل این‌که وازِنا پیدا نیست». وازنا اسم یک کوه است. نیما با اسامی جایی که در آن‌ بزرگ شده، این کار را کرده است.

شاید من مثل نیما روستایی نبوده باشم و در شهر به دنیا آمده باشم و خاطرات‌ام خاطرات شهر باشد و طبیعی است که اسم محله‌ها بیاید.

به نظر من خیلی خوب است که در زبان و شعر فارسی این محله‌ها را به این شکل در شعرها وارد کنیم و شاید این یک کار خیلی کوچکی بوده که من به آن توجه کرده‌ و آورده‌ام.


عبدالرضا مقدم (عکس: محمد تاج‌دولتی)

برخی از این مکان‌ها، دست کم از نظر فضای جامعه‌شناختی ایران و به‌ویژه شهر تهران، در دو نقطه‌ی افراطی تفاوت طبقاتی قرار دارند. شما از «دزاشیب» و «درخونگاه» حرف می‌زنید. این دو مکان چگونه برای نوجوان وجوان شاعری که در ایران زندگی کرده، کنار هم قرار می‌گیرد؟ چرا «دزاشیب» و چرا «درخونگاه» و چه رابطه‌ای میان این دو مکان است؟

من در خود شعر این مکان‌ها را در برابر هم قرار نداده‌ام که بگویم دزاشیب و درخونگاه. می‌گویم: کوچه برج‌های دزاشیب. چون دزاشیب هم دیگر آن دزاشیب نیست. نمی‌گویم کوچه باغ‌های دزاشیب، می‌گویم کوچه برج‌های دزاشیب.

پس این دزاشیبی که می‌گویم دزاشیب اصلی نیست. یا درخونگاه، آن درخونگاهی نیست که نشانه‌ی سطح پایین طبقاتی باشد. این درخونگاهی هست که اتفاقاً در کوچه برج‌های دزاشیب وجود دارد. یا بر «دو پّهلویِِ پهلوی» وجود دارد.

جغرافیایی است که می‌خواهم در این شعر بگویم؛ یا در شعر اصفهان، من درباره‌ی صدای زنده‌ی رود و منار‌‌های جنبنده‌ خراب صحبت می‌کنم.

همان‌طور که می‌دانید این اتفاق افتاده است و فکر می‌کنم فقط روبرو قرار دادن این دو مکان یا نهایت دو چیز نیست‌؛ مجموعه‌ای از این‌هاست. سعی کردم این را بگویم.

ما همه جا «در وطن خویش غریب» هستیم

زندگی در غربت و مهاجرت چقدر باعث پررنگ شدن خاطرات و ذهنیتی که از این مکان‌ها در ذهن شما وجود داشت، شده است؟

اولاً سعی کردم زیاد خودم را مثل کسی که در غربت به سر می‌برد حساب نکنم چون زمان ِ شعر من زمانی شکل می‌گیرد که در ایران بودم و مدت زمان زیادی نیست که در خارج از ایران زندگی می‌کنم و برای همین احساس غربت و تبعیدی بودن را نمی‌کنم.

ما همه، فرقی نمی‌کند حتی در ایران، به قول اخوان ثالث: «در وطن خویش غریب» هستیم؛ این یک زبان «سی‌ پار»ی است که ما داریم و همه در وطن خویش غریب هستیم، فرقی نمی‌کند کجا باشیم.

شاید کسانی که در تهران هستند به آن‌ها ظلم مضاعف می‌شود. اما خوبی دیگری که مهاجرت من داشت، چشم من را به یک دنیای دیگری باز کرد و دنیای من وسعت پیدا کرد.

منتهی من این دنیا را از دید کسی که ایرانی و فارسی‌زبان هست، تجربه می‌کنم. من شعرهایی دارم که در آن معماری شهرهای دیگری وجود دارد، اگر این کتاب را نگاه کنید می‌توانید در آن پیدا کنید.

ولی اساساً خودم را به‌عنوان شاعر مهاجر یا شاعر در تبعید یا ادبیات مهاجرت و یا ادبیات در تبعید، طبقه‌بندی نمی‌کنم. این یک بخشی از زبان و ادبیات است. اگر در آن حد باشد.

مهندسی و شاعری، هر دو را با هم می‌خواهم

تحصیلات و تخصص حرفه‌ای شما مهندسی است و الان هم که دکترای مهندسی در زمینه مکانیک خاک را تمام می‌کنی. تخصص در خاک‌شناسی چقدر در توجه و علاقه به مکان‌ها اثر گذاشته است؟

این نوع کار و تحصیل چه در اینجا و چه در ایران به من فرصتی می‌دهد که توجه به مکان را در جاهای مختلف دنیا تجربه کنم.

در ایران این قضیه بیشتر و بهتر بود، چون به جاهایی می‌رفتم که شاید رفتن‌اش برای هر آدمی خیلی سخت است. این کار و حرفه از این نظر خیلی کمک کرد و یک توازن بین این‌که من خودم را به‌صورت مهندس و یا مطلق شاعر ببینم به‌وجود آورد.

این دوگانگی را دوست‌ دارم و برای من لذت‌بخش است. مشخصاً هر دو را با هم می‌خواهم. حاضر نیستم که یکی را به‌خاطر دیگری از دست بدهم.

فارما کن
Pharmakon

تقصیر من کوتاه نیست گیسو بلند که بلندتر نمی‌شوم...
که صد - اسفند سوزندنم هنوز
وماهی‌ی ِ آبی، سرخ ِ سفره‌ی ِ سرد
و رود‌ابه‌کان
تشنه‌ی ِ ته مانده‌ی ِ هیر‌مند ِ تهمینه‌سوز
و هی
لا ایها الذین لا آمنوا لای لای ِ بر ناف
گشنه‌گی را زیاد
در گشنی‌ی ِ گماشته‌گان ِ روز
و دیگر هیچ‌کس
حالا
هیچ‌کس
به هیچ چیز نیندیشید- است.

تقصیر ِ من کوتاه نیست
گیسو بلند
تو کوتاه نیا.


عبدالرضا مقدم، شاعر (عکس:محمد تاج‌دولتی)

شاعرانی شعر «می‌آفرینند» و شاعرانی شعر «می‌سازند»

از ساسان قهرمان، مدیر انتشارات افرا در کانادا که خود نویسنده و شاعر هم است و تاکنون آثار ادبی بسیاری از ایرانیان مقیم کانادا را منتشر کرده است، درباره‌ی ویژگی‌های شعرهای عبدالرضا مقدم می‌پرسم:

عبدالرضا از جمله شاعرانی است که در کاری که می‌کند خیلی دقت دارد. یعنی شعر را با کلماتی که استفاده می‌کند، به ترتیب اصوات و جان کلمات، کنار هم می‌نشاند و خیلی دقت دارد که چطور باید این‌ها را بیان کرد و این کار او را از دو جهت با دو گروه شاعر دیگر متمایز می‌کند.

شاعرانی هستند که شعر آن‌ها آفریده می‌شود و بیرون ریخته می‌شود و به نظر می‌رسد که شاعر هیچ دخالتی ندارد و برای آن‌ها برنامه‌ریزی نداشته، نه که فکر جدی، ولی فکری برای ساختن آن‌ها نداشته است.

گروه دیگری هستند که شعر را می‌سازند و این شعر را تبدیل به یک چیز ساخته شده می‌کنند که جان خاصی از خودش ندارد.

اما در شعر عبدالرضا این دو ویژگی وجود دارد. از یک طرف شعر هست و می‌دانیم که این شعر جان دارد و برای خودش حضور دارد و از طرف دیگر کاملاً مطمئن هستیم که نشسته و روی آن‌ها کار کرده و کلمات را تراشیده و به منظور خاصی در کنار هم گذاشته است.

این را به نزدیک‌ترین چیزی که می‌توان تشبیه کرد، تولد کودک است. کودکی که ضمن داشتن جان و شخصیت و روح خودش، کسی به پای آن نشسته و آن را به بار آورده است.

آیا عبدالرضا سبک خاصی را پیروی و دنبال می‌کند و یا می‌توان او را تاثیر گرفته از شاعرانی دانست که در این زمینه کار کرده‌اند؟

عبدالرضا زبان خودش را پیدا کرده است. شعرهای این کتاب زبان خود عبدالرضا هستند، اما در عین حال با شاعران دیگر گفت و گو می‌کند.

در همین کتاب در اولین شعر، «ر ِ- ب ِ- کا» ، آدم احساس می‌کند یک گفت و گوی درونی با نیما دارد و شعر دیگری که گفت و گوی درونی با فروغ است و در شعر دیگری خطابی به دکتر براهنی دارد.

می‌بینیم که به زبان دکتر براهنی نزدیک می‌شود و زبان شعرهای او و هر کدام از این‌ها که آن گفت و گو را دارند، طبعاً با آن زبان نزدیک‌اند ولی زبان خودشان را هم پیدا کردند.

پروانه

پر وا نمی‌کنی که «نه» می‌گویی
و می‌کشانی
پروانه را، از رنگ‌ها بر.

پروا نمی‌کنی که می‌پرانی، مرا آخر!

***
پا پس نمی‌کشم
تا پر پر درآوری از من
پس تا پای پر درآوردنت باز من

***
پروانه می‌شوی و دست همی‌ گذارم روی‌ات
می‌شکنت پرهایت.
پروانه می‌شوی و دست، نمی‌گذارم روی‌ات
پر می‌کشانی پر!

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

In my opinion, some of his poems in his method is a little similar to AHMAD SHAMLOO

-- safari1973@yahoo.com ، Sep 9, 2008 در ساعت 01:47 PM

khili alii va ziba sherhi besiar ziba afarin good job

-- pouneh daghighi ، Sep 24, 2008 در ساعت 01:47 PM

با سلام
آقا دمت گرم ... مطلب جالبی بود من این مطلب رو البته با ذکر نام سایت گذاشتم تو سایتم
http://dezashibi.com/start/1387/11/04/%d8%af%d8%b2%d8%a7%d8%b4%db%8c%d8%a8-%d8%af%db%8c%da%af%d9%87-%d8%a7%d9%88%d9%86-%d8%af%d8%b2%d8%a7%d8%b4%db%8c%d8%a8-%d9%86%db%8c%d8%b3%d8%aa/

-- نوید دزاشیبی ، Jan 23, 2009 در ساعت 01:47 PM