رادیو زمانه > خارج از سیاست > روز و شب نوشتههای میس زالزالک > خانمهای عزیز، تا اطلاع ثانوی ول معطلید | ||
خانمهای عزیز، تا اطلاع ثانوی ول معطلیدمیسزالزالکmisszalzalak@gmail.com۱- تأتر خیابانی تصمیم میگیرید با یک عده از دوستانتان دستهجمعی بروید تأتر شهر به دیدن یک نمایش معروف. تا میرسید، مسوول گیشه میگوید تمام بلیتها فروش رفته. هنوز فرصت نکردهاید غصه بخورید که پیش چشمان متعجب شما یک گروه از بچههای «تأتر خیابانی» میآیند و درست جلوی پای شما (شاید هم یک متر آنورتر) بند و بساطشان را پهن میکنند و شروع میکنند به اجرای یک نمایش بامزه. و شما تمام مدت میخندید، کف میزنید و به خواست بازیگرها با آنها در بازی مشارکت میکنید. حالا فرض کنید زمان پایان نمایشی که میخواستید بروید با زمان پایان «نمایش خیابانی» یکی باشد. یکی از دوستانتان را همراه خانوادهاش ببینید با لب و لوچهی آویزان از سالن بیرون میآیند. شما سرخوشانه با آنها سلام علیک میکنید و میپرسید مگر نمایشش ناراحتکننده بود؟ دوستتان میگوید از یکماه بلیت رزرو کردیم. حالا میبینیم نمایشش چنگی به دل نمیزند. مُردیم تا تمام شد. آنقدر خستهکننده بود و بازیگرانش فسفس میکردند که نمایش طول بکشید و ده هزار تومان پول بلیتمان حلال باشد. اصلاً هم نفهمیدیم چه میخواستند بگویند!
شما پیش خودتان میگویید خوب شد بلیت تمام شده بود و ما ماندیم تأتر خیابانی مجانی به این باحالی را دیدیم. اما این فکرتان را بلند نمیگویید تا دوستتان و خانوادهاش دلشان نسوزد. توضیح: حدود ده سال است که تأتر خیابانی به صورت حرفهای در پارکها و فضاهای باز محلات اجرا میشود. با اینکه اینگونه تأترها اسباب لوازم و نورپردازی و صداگذاری سالنها را ندارند و گاهی فقط با یک کلاه یا یک پیراهن شخصیتها عوض میشوند، ولی ارتباط زیادی با مردم برقرار میکنند. قابل ذکر است که امسال تابستان ۳۰ گروه تأتر عضو انجمن نمایش خیابانی خانهی تأتر با همکاری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران در محلههای مختلف تهران برنامه اجرا میکنند. امید است که این کانون در تمام شهرستانهای کشور هم گروه نمایشی خیابانی تشکیل دهد. ۲- خانمهای عزیز، تا اطلاع ثانوی ول معطلید لایحه جدید حمایت از خانواده به راستی همه را، حتی آقایان را (و حداقل همهی دور و بریهای مرا) شوکه کرده. بهخصوص ماده ۲۳اش. آنجا که میگوید: مردان میتوانند بدون اجازه همسرشان، همسر دوم و سوم و بلکه هم بیشتر اختیار کنند. البته به نظر خودشان سه مانع (سه سنگ بزرگ) جلوی پای مردان هوسباز گذاشتهاند: الف- تمکن مالی داشته باشد. حالا از نظر قاضی تمکن مالی مرد چقدر باید باشد؟ لابد برای هر کدام دوسه وعده نان و پنیر کفایت میکند. فوری هم دلیل میآورند که مگر حضرت فاطمه چه میخورد؟ برادر من، اینها که سنگ بزرگ نبودند. دانهی شن هم نیستند. این لایحه که اسم نامسمای حمایت از خانواده را دارد در ۵۳ ماده تصویب شده که گلسرسبد آنها همانیست که در بالا گفتم و بقیه هم مثل ماده ۲۵، مالیات بر مهریهی نگرفته زنان، و ماده ۴۸ در مورد حضانت است.
دوستی میگفت ما دوسال است برای تغییر ده قانون تبعیضآمیز علیه زنان فعالیت کرده و امضا جمع میکنیم. زنان زیادی امیدوار شده بودند و حالا این لایحه، عین آب سردی بود که رویمان بریزند و بگویند: خانمهای عزیز، تا اطلاع ثانوی شما ول معطلید! ۳- نانوایی چند روزی بود نان گیرم نمیآمد. یعنی صفهای نانواییها آنقدر شلوغ بود که عطای نان تازه را به لقایش میبخشیدم و با خریدن نان باگت و لواش کیسهای بیات شده یکجوری روزگار میگذارندم. تا بالاخره دیروز گفتم اینطور نمیشود، باید نان تازه بخرم. کتابی را که چندوقت بود میخواستم بخوانم و انگار چله به آن افتاده بود برداشتم و با یک دست لباس و کفش آهنین رفتم در صف نان تافتون. بگذریم که همه زیر آفتاب داغ چقدر روغنمان درآمد و به خاطر اینکه جای نشستن نبود، چقدر این پا و آن پا کردیم و غر زدیم. تنها کسی که برای خودش سرگرمی آورده بود، من بودم. کتاب را جوری میچرخاندم که سایهام روی کتاب بیفتد تا چشمم اذیت نشود. جالب است که هر کس هم درددلی داشت، ترجیح میداد به من بگوید. شاید چون فکر میکرد اهل کتابم (!) حتماً حرفش را بهتر میفهمم. من هم انگشت اشارهام را وسط ورقها میگذاشتم که صفحه را گم نکنم، دوسه دقیقهای به حرفشان گوش میکردم، سری تکان میدادم و بعد از کمی همدردی دوباره مشغول کتابم میشدم. راستش از بس اینروزها مردم فحش میدهند دیگر برایم عادی شده. نوبت به دوسه نفر جلویی که رسید، کتاب خواندن را قطع کردم چون آن جلوها همیشه جَو متشنج است. آنجا محل تلاقی صف دوتاییها با چندتاییهاست. کسانی میخواهند بدون نوبت بیایند نان ببرند، کسانی میخواهند با پارتیبازی بروند داخل. و کسانی از آن صف میخواهند به جای دو تا چهار تا بردارند و... معمولاً در آن حوالی دعواست. قلبم تاپ تاپ میزد. به زودی نوبت من میشد. داشتم فکر میکردم خوب است ۲۰ تا بگیرم و مدتی راحت باشم. اما نه، پشتسریهایم ناراحت میشوند، ده تا میگیرم. نوبت به زن جلویی من که رسید، نان اولش نان کوچک نیم سوخته بد شکلی بود که شاطر انداخت جلویش. در این روزها نانواهاییکه مثلاً نخواستهاند نان را گران کنند، اندازهی نان را به یک سوم تا یکچهارم کاهش دادهاند. زن لاغر اندام که حدوداً ۵۰ ساله بود و مانتو مقنعهی سیاهش نشان میداد کارمند است، نان تافتون را از روی پیشخوان برداشت و بالا گرفت و با تعجب به آن نگاه کرد. شاطر نان دوم را انداخت جلویش. آنهم دست کمی از نان اولی نداشت. کمی بزرگتر از یک بشقاب بود نصفش خمیر و آنطرفش سوخته. شاید یک لقمه ازش در نمیآمد. زن که در نظر اول بسیار صبور میآمد، ناگهان داد زد: من این نانها را نمیبرم. من نان درست حسابی میخواهم. شاطر گفت همه همین است. میخواهی ببر میخواهی نبر. زن نان را به طرف جمعیت توی صف گرفت و در حالیکه صورتش میلرزید گفت: بعد نان را محکم بر زمین انداخت. بغض داشت. نانوا استغفراللهگویان نان را برداشت و گفت دیگر به او نان نمیفروشد. او هم گفت «به جهنم!» و رفت. نانوا داشت پشتش حرف میزد که دق دلش که از جایی دیگر بود سر او خالی کرده بود. با ناراحتی گفتم آن خانم حق داشت. بقیه مردم در صف هم همه از زن دفاع کردند. نانوا کمی ماستش را کیسه کرد و اخمو و عبوس مشغول کارش شد. |
نظرهای خوانندگان
What a shame why people don't try to bake their bread at home, it's very easy and no need to cry.
-- mehdi ، Aug 16, 2008 در ساعت 03:58 PMدر پاسخ به نظر :
-- بدون نام ، Aug 16, 2008 در ساعت 03:58 PMببخشید شما بیکارید تو خونتون نون می پزید. من واسه اجاره خونه آپارتمان ۴۰ متری؛ خودم و همسرم از صبح تا شب کار می کنیم. دیگه نمی دونم چطوری تو خونه ۴۰ متری تنور بذارم خمیر درست کنم!!!۱
تمام اين سالها كارهاي گروههاي تئاتر خياباني را ديدهام و كاسبيشان با شهرداري هم شهرهي اهالي تئاتر است. كار را به جايي ميرسانند برخي از اين گروهها كه به منتقدان براي خرده توجهي به كارشان ول و جايزه ميدهند. اما به ندرت كار خياباني درخشاني ديدهام مگر از گروههايي كه استثنائا كاري خياباني اجرا ميكنند و گروه ثابت خياباني نيستند. نميدانم چرا با نويسندهي اين نوشته هم عقيده نيستم...
-- اشكان ، Aug 17, 2008 در ساعت 03:58 PMنوشته خیلی خوبی بود. کامنت اولی خیلی جالب بود.چه طوره برای کمبود گوشت گوسفند هم بگیریم خودمان دامپروری راه بندازیم.برای کمبود مرغ مرغداری راه بندازیم. گندم بکاریم خودمان آرد درست کنیم. اصلا چطوره برگردیم به دوره غار نشینی؟:)) آقا جا ن با این همه گرفتاری و دو سه شغله بودن آدمها که وقتی از سر کار برمیگردیم نا نداریم حرف بزنیم چطوری اینکارا رو بکنیم؟
-- یکی ، Aug 17, 2008 در ساعت 03:58 PMاین نظر کارشناسی نفر اول من رو کشته. خودش فهمیده چی گفته؟ اگه اینطوره می شه پس یک گاو آورد تو خونه برای شیر، مرغ برای تخم مرغ ایضا گوشتش، اصلا چه طوره بریم تو خط صادرات خونگی؟ آخه بلا! shame حرکت آن خانم و اعتراضش نیست، shame را باید به افرادی مثل تو گفت که تفسیرت از گریه آن خانم این بوده که نان نداشته. !
-- بدون نام ، Aug 18, 2008 در ساعت 03:58 PMin ham az oon harfha ast, akheh agha jan, nanvayee vaseh nan pokhtan o nan kharidan e , mani nemideh ke migin too khooneh noon bepazin, vaghti nanva karesh dorost nist ke in chareh nist, bayad hameh yek seda beshan o eteraz konan k ebe ghol e nevisandeh taraf mastesho kiseh koneh, tefli khanoomeh bi oon ke betooneh noon begireh rafteh ...
-- toranjak ، Aug 18, 2008 در ساعت 03:58 PMاینا همش حرفه...ماله 1دقیقه ست...این مشکلات ریشه داره...با حرف هم ریشه اش در نمی یاد.
-- نیوشا ، Aug 18, 2008 در ساعت 03:58 PMواقعاً با این همه تئاتر خیابانی و موسیقی زیرزمینی و آزادی های "پیشرو" در کشور واپسگرای اسلامی ایران، پس چرا اینقدر بگیر و ببند و سختگیریهای بی معنی در آن کشور وجود دارد؟
-- بیناب ، Aug 19, 2008 در ساعت 03:58 PMاتفاقاً نظر آقا مهدی بسیار درست است: درست کردن نان در منزل اصلاً کار سختی نیست. میشود هفته ای یکبار یا حتی دو هفته یکبار، آخر هفته و روز تعطیل، مقداری نان در فر اجاق منزل پخت که کیفیت خوبی هم داشته باشد و بعد هم فریز کرد. بدین ترتیب، نیاز به نانوائی بیرون کم یا حتی شاید هم قطع شود!
با کمی تمرین، حتی میتوان نان سنگک هم در منزل درست کرد هرچند که قیافه ظاهریش مثل خود سنگک نباشد اما همان طعم را بدهد. نانوایی سنگکی یا بربری بیشتر محلات حاضر است به راحتی خمیر آماده آن را به قیمت مناست به مشتری بفروشد. کافی است بگوئید آنرا برای درست کردن پیتزا در خانه میخواهید.
-- آرتادُخت ، Aug 19, 2008 در ساعت 03:58 PMدستگاههای خانگی نان پزی هم در مغازه های لوازم منزل موجود است.
اولش شاید سخت باشد، اما عمری که در صف نانوائی تلف میشود و پول و سلامتی که در مصرف این نانهای بی کیفیت حرام میشود ارزش آن را دارد که آدم در خانه اش اینکار را بکند بخصوص که نان غذای اصلی ما ایرانیان است و به واقع ما نان را با گوشت میخوریم نه بر عکس آن!